یکشنبه 16 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تحريم، شعار يا تعهد؟ محمدرضا شکوهی‌فرد

محمدرضا شکوهی‌فرد
سياست را به سياست‌ورزان واگذار نکنيم اما در زمين آن‌ها هم بازی نکنيم. تأکيد ما بر تحريم به‌مثابه يک تعهد در راستای اهداف جنبش و در مسير دو ساله‌ی گذشته‌ای که جامعه در گرو تجربه‌های خود به‌دست آورده بايد خود را نشان دهد و معرفی کند. تحريم نه همه عمل و کنش ما بل تنها وجهی از کنش‌هامان برای دست‌يافت شرايطی بهتر است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


mrshokouhifard@gmail.com

رويکرد خاتمی ، ياران و حاميانش در مورد انتخابات را بايد از قطعيت مشارکت يا عدم مشارکت اصلاح طلبان ورای شکاف ها و انشقاق هايشان تفکيک کرد. جريان اصلاح طلبِ خاتمی محور به يک دليل مشخص آن هم مواضع تند و تقريبا يکدست نيروهای اصلی مسلط در قدرت که خاتمی را علنا در قامت افرادی نظير بنی صدر و جريان های حامی اش اغلب خيلی تند تر هدف قرار می دهد به هيچ وجه اجازه شرکت در انتخابات را نخواهند يافت.
تجربه ثابت کرده نظام در صورت پرداخت چنين مواضعی عليه نيروها مجوز حضور آنها را در عرصه نخواهد داد چراکه پيامدهای منفی درون صفوف نيروهای خودش پديد خواهد آورد.
اينجا ما با دو مساله روبرو هستيم.
يک: انتخابات آزاد و مفهوم و ويژگيهای آن
دو: شرايط عينی جامعه پيش و پس از فرارسيدن موعد انتخابات پيش رو که لاجرم هر نيروی سياسی مخالف وضعيت موجود بايد برای برخورد موثر با آن طرح، برنامه و استراتژی کارا داشته باشد بايد محور عمل قرار باشد.
روشن است که جريانی با مشخصات و شناسنامه جريان اصلاح طلب، موضع کلی خود را نه در نفی بل دعوت به مشارکت در ظرف و وضعيتی اينچنين داشته باشد. دلايلش البته می تواند متفاوت باشد اما اهم فی الا هم آن يک : نگاه مغلوط اصلاح طلبان ايرانی به فلسفه اصلاح طلبی، نقش و ظرفيت های خود، ثانيا تعهد غالب و يا شايد تا حدودی جبری است که آنها نسبت به گره خوردن موجوديت خود به موجوديت نظام حس می کنند. و البته در درجات پايين تر می توان بدبينانه با الصاق تصاويری از گذشته های دور و نزديک نقش آفرينی شان، وزن و نسبت منافع خاص سياسی اقتصادی را هم در نظر منظور کرد.
موضع حاميان تحريم نيز مشخص است، و البته منطقی. ممکن است عده ای بگويند همين موضع منطقی به واسطه رخدادهايی که پس از انتخابات دور دهم رياست جمهوری شکل گرفت، اگر از سوی جامعه با استقبال مواجه می شد و انتخابات از سوی آن تحريم می شد و سودای جريان های حامی تحريم عملا حاصل می شد، خبری از يک جنبش عظيم اينچنينی نبود.
اين مساله ای قابل بحث است اما طبعا شناخت شرايط و فراديد های آن، مولفه ای لازم در تصميم گيری نيروهای سياسی و اجتماعی است. قطعا شرايط امروز با شرايط پيش از انتخابات پيشين به قدری متفاوت است که نمی توان آنرا با يکديگر مقايسه کرد.
به يک دليل واضح. جريان اصلاح طلب متشکل از همه طيفها و اقطاب با سابقه آن نظير، ميرحسين موسوی، مهدی کروبی، سيد محمد خاتمی، موسوی خوينی ها و ...... در ان دوره هنوز از ساخت قدرت اخراج نشده بودند، ارتباطات، ظرفيت ها، نهادها و وضعيت هايی داشتند که با امروز قابل مقايسه نبود، نظام نيز اگر چه در آن دوره نيز حسب تجربيات پيشينِ خود به آنان اعتمادی نداشت اما غلظت اين بی اعتمادی آنچنان نبود که آنها را مانند امروز رسما، علنا و عملا از دايره اخراج کند. بی اعتمادی و ترس ديروز به ترس و تنفر و عناد رسيده است.
بسياری از آنها را روانه زندان کرد، بسياری را ممنوع الفعل و اغلب را تصفيه، بسياری ديگر را تحت عناوينی نظير ستون پنجم های بيگانگان و عناصر منافق در دادگاه های استالينی محاکمه کرد و در محابس به تيغ شکنجه های قرون وسطايی سپرد، رهبرانش از جمله مهندس مير حسين موسوی و مهدی کروبی را در جايگاه دشمنان درجه يک، فريب خورده، مهدور الدم، سران فتنه و ..... خواند و فردی همچون خاتمی را که حتی يک بار موضعی صريح در حمايت از جنبش مردم اتخاذ نکرده بود را چنان لجن مال کرد که ديگر حتی خوش بين ترين ها نيز اميدی به پذيرش دوباره او در ساخت قدرت ندارند.
شرايط به کلی متفاوت است، مساله اساسا فرق کرده و همين قياس ميان دو دوره مذکور را مع الفارق می کند. اصلاح طلبان در آن دوره تنها نيرويی بودند که علی رغم مغضوب سلطان بودنشان، دشمن خوانده نمی شدند و عملا زمينی برای بازی در اختيارشان بود، هر چند محدود و متفاوت از گذشته. اما آن دوران تمام شد. به همين سادگی... و البته شوربختانه زمان هايی پيش می آيد که فهم ساده ترين ها هم برای عده ای سخت می شود. با دلايلی متفاوت.
بگذريم، به هر روی سوی سخن با مدافعان و مبلغان تحريم است، بايد مساله را روشن کنيم. بايد فاصله ميان تحريم به عنوان يک "موضع سياسی" از سوی طيف های خاص، با تحريم به مثابه "عملی سياسی" که بدنبال تاثير گزاری بر وضعيت و تغيير شرايط به سود اهداف خود است ، پر شود.
شوربختانه اين فاصله همواره وجود داشته و کماکان نيز وجود دارد. هيچ استراتژی و برنامه عملياتی مشخصی در ميان نبوده است. بيشترين نمود آن در مجادلات بوده و عملا هيچ کنش موثری از دل آن بيرون نيامده است.
و ما بايد برای تغيير اين روند تلاش کنيم. .
می توان به اين بحث های اخير که عمری به درازای شايد سه دهه دارد ادامه داد و همچون هميشه های پيشين سطحش را از بحث به مجادله و از مجادله به منازعه ارتقاء بخشيد و انتهايش فصل به طرد و نفی يکديگر خواهد شد و طبعا بازخوردهای منفی و موثر خود را در نگاه و نقش آفرينی جامعه حال با درصدی خاص در عرصه معطوف به سوژه رقم خواهد زد.
اما اين چيزی نيست که بايد دنبالش باشيم، ورود در بازی های انحرافی اينچنين برای کسانی که تحريم را نه يک شعار بل تعهدی تعريف شده و عملگرايانه می دانند نه منطقيست و نه مسئولانه،.
بنابراين واکنش ها به مواضع اصلاح طلبان نزديک به خاتمی پيرامون مواضع غالبا کلی شان نسبت به مشارکت در انتخابات بايد از قوالب عصبی، تند و تهاجمی خارج شود و به مباحثات و مناقشاتی مفهومی تقليل يابد، چرا که اين نوع واکنش ها هيچ خروجی مشخصی را در راستای نگرش اصلی حاميان تحريم و حتی اميدوارانِ مشارکت و نسبت اين مشی ها با شرايط عينی در بر نخواهد داشت.
ماهيت مسئله به ما می گويد هر گونه مشارکت در انتخاباتی که نظام جمهوری اسلامی با سازو کارهای خاص قانونی و فراقانونی آن برگزارش کند نه مفهوما و نه مصداقا کارآمد نيست، صورت مسئله اما بسته به شرايطی عينيست که رقم زننده آن جامعه و ذائقه معطوف به وضعيتی که در آن قرار دارد است.
اصل صورتِ مساله نيست بل ماهيتِ مساله است، و عمل موثر با درک دوسويه هر دو اينها بايد در پی راهی در جهت حل معضلی باشد که ماهيت آن را توضيح می دهد.
بايد پذيرفت فشار روزافزون اقتصادی و اجتماعی که طی دو سال گذشته روندی عميقا تصاعدی داشته و بگونه ای واضح کمر جامعه را خم کرده موجب خواهد شد علی رغم همه حوادثی که ميان جامعه و حاکميت و دولت نامشروع برساخته اش رخ داده، مشخصا بخشی از نيروی اجتماعی مخالف وضع موجود نگاه خود را به انتخابات آتی به مثابه مفری برای برون رفت از دالان بی چشم انداز و خرد کننده فشارهای موجود تعريف کند و اين يقينا مساله را ظريف تر از آن خواهد کرد که به صور کلی اخير بتوان به بحث و مجادله پيرامون مشارکت يا تحريم پرداخت.
درک اينکه عموم جامعه با هر سوژه ای که دست نظام در صدر آن باشد شديدتر از همه ادوار گذشته مخالف است، ترديدی نيست اما آن بخشی که اشاره شد را می توان بالغ بر ۲۰ تا ۲۵ درصد افرادی دانست که قانونا حق رای دارند. بايد رابطه با اينها برقرار کرد، رابطه ای حامل درکی دوسويه..
اين ظرافت بايد از سوی پيگيران و مبلغان تحريم که به زعم نگارنده از لحاظ بهره مندی از سرمايه توجيهیِ منطقی دست بالا را نسبت به حاميان مشارکت دارند به سرعت و با دقتی مسئولانه دريافته شود.
اصلاح طلبان اين دوره نه توان سازماندهی دارند، نه توان تصميم گيری و نه توان برنامه ريزی. يک نيروی کاملا عقيم سياسی که يقينا طيف های خاصی از جامعه را هنوز در اختيار دارند اما به راحتی می توان دريافت عدم امکان حضور مجدد و معناداراشان بواسطه عدم صور مجوز توسط نظام، موجب تحريم عملی انتخابات از سوی پشتيبانان کمی تا قسمتی سنتی آنان خواهد شد.
دعوا با آنها شرط بندی بر سر اسب مرده است، مجادله با آنها دردی را دوا نمی کند، نيازی را پاسخ نمی دهد. اختلافات در درونشان آنقدر رو به تزايد و بی سابقه ادامه دارد، که بعيد نيست موجب ريزش ها و رخداد پيامد های خاصی در صفوفشان شود که حاميانشان نيز مصون اين عواقب نخواهند ماند.

تحريم با برنامه معادل کنش منفی فعال
برای دستيافت هر هدف تعريف شده ای بايد طرح داشت، و در اين مورد نيز نگارنده احساس می کند حاميان تحريم نيز بايد به چنين نيازی پاسخ دهند.
بايد برنامه ريزی کرد، شروع کرد، بدون عصبيت، بدون صرف انرژی در درگيری ها و جدال های بی حاصل، می بايد تامه تمرکز را بر نيروی اجتماعی گذاشت، بر آن اقشاری که همانطور که ذکر شد فشارهای اقتصادی و اجتماعی روزافزون چنان عرصه را بر آنان تنگ کرده که عملا ممکن است به قشری خاکستری تبديل شوند که تصميمی حاصل از حدت شرايط در مواجهه با انتخابات اتخاذ کند.
لازم است با تعريف و بهره گيری از روش به روز شده و انشای طرح های مضحکی نظير اپوزسيون ورشکسته سنتی که قادر به برقراری ارتباطی موثر با جامعه نيست شروع به انجام و اقدام کرد.
و اين جز با درک درست و عملياتی از مولفه مورد تاکيد رهبران محبوس جنبش رخ نخواهد داد و آن" افزايش آگاهی های عمومی، تمرکز بر اطلاع رسانی موثر و قرار دادن تصويری واضح از تراژدی های پيشين و اکنون است". آنهای بخوبی شرايط جديد و عمق شکاف ميان ملت و حاکميت را درک کرده بودند و از اين رهگذر نه تنها گامی به عقب فرونکاهيدند بل هر روز بيش از گذشته همراه و همگام وجدان های معترض حرکت کردند و عمل خود را در راستای يک تقابل تاريخی با ساختی مصيبت زا تعريف کردند و نه تعامل سياست ورزانه با آن.
اين نکته که نظام جمهوری اسلامی ناکارآمد ، غير قابل اعتماد و منشاء بسياری از ابتلائات جامعه و کشور است، اينکه اين نظام روا دارنده انواعی بی سابقه از شنيع ترين مظالم زيستی برای جامعه بوده است و نبايد وارد بازی های باز سازی شده اش شد، اينکه درکی عمومی و صريح از مفهوم وضعيتی که جنبش به تدريج در آن قرار گرفت وجود دارد و آن تقابل با يک نگاه و سازو کار عميقا استبداديست ( نمايه چنين درکی را ما در حال حاضر در سوريه مشخصا شاهد هستيم)، اينها بايد با برنامه و عمل منسجم و بهره گيرنده از پرستيژ خاص پی گرفته شود. بازنمايی شود و مدام تکرار شود. اين زمانی رخ خواهد داد يا در جهت رخداد پيش خواهد رفت که بپذيريم ما در حال مبارزه هستيم نه معامله آن هم با طرفی که مساله اش با مردم و منافع آنها عناد است و نه اختلاف.
اهم لوازم مرتبط در اين حوزه، برقراری ارتباطات شبکه ای با بطن جامعه است، سرمايه گزاری بر توضيح و تبيين انتخابات آزاد به مثابه يک مفهوم کاملا روشن با مصاديق و شناسه هايی روشن تر، که حقی دريغ شده از ملت است، اينکه غالب معضلات موجودی که گريبان جامعه را گرفته از مسير يک تصميم و اراده و حضور منسجم و مشترک تقابلی می گذرد و تحريم يک سيگنال موثر از آن خواهد بود، و اين که شبکه های اجتماعی برای يک برخورد منفی و موثر با شرايطی که نظام در پی ايجاد آنست آماده شوند. کار سختيست اما بايد شروع کرد و شدنيست، بواسطه خاطره جمعی جامعه از انتخابات پيشين خونين که همراهست با نفرتی عمومی و احساس فريب خوردگی عميق و البته نا اميدی، که اگرچه صورتا تلخ است اما ماهوا از دل هر اميد سرکوب شده اميدی جديدتر، زنده تر و مقيد تر به اهداف سر برخواهد آورد.
بايد روی اين مسائل کار کرد. مسئولانه هم بايد کار کرد. از فانتزی بايد فاصله گرفت.

تحريم فعالانه، به مثابه راهبردی عقلی و دارای هويت و قابل درک
رويکرد موثر حول اين مهم مشتق مستقيميست از شناخت، تعهد، مسئوليت و عمل معطوف به نتيجه.
بگذاريد مدافعان مشارکت در اوهام خود بغلتند و در فانتزی های شعرگونه خود که فارغ از هر نوع کنش و فعاليت کاراست بمانند، همايش هايی شاعرانه برگزار کنند و تصور کنند نمايش های دراماتيکی نظير مشاعره و حماسه خوانی و برافروخته کردن احساسات مقطعی خود و پيرامونانشان و بعد بگو بخندها و بذله گويی هايی کافه ای و .... بله بگذاريد تصور کنند اين قبيل حضور ها کنش مند است.
درگيری ها را کمتر کنيد، به تضادها شخصيت ببخشييد و عمل کنيد، زمين برای حضور و نمود موثر مدافعان تحريم مسطح تر و آماده تر از هر زمان ديگر است. دشمن را اشتباهی نگيريد. حريف کاذب برای خود نسازيد. انتخابات مجلس سنتا انتخاباتی با ميزان استقبالی کم بوده است، اينرا در کنار شناسه های شرايط حاضر بگذاريد، شناسه هايی از قبيل نا اميدی اجتماعی به نيروی دارای بخت برای اعتماد دوباره، ناکارآمدی روزافزون نظام و دولت برساخته اش، ناتوانی اصلاح طلبان و.... مهم تر اينکه باور به اينکه تحريم نبايد تنها يک شعار يا موضع سياسی شخصی يا جريانی باشد بل تعهديست روشمند در مسير مبارزه. اين لغت مبارزه بار سنگينی دارد، اين را درک می کنم، اما به نظرم لازمست برخی مفاهيم تهی از مصداق و ماهيت شده را دوباره بفهميم و مدام تکرار کنيم اين فهم را..
سياست را به سياست ورزان واگذار نکنيم اما در زمين آنها هم بازی نکنيم. تاکيد ما بر تحريم به مثابه يک تعهد در راستای اهداف جنبش و در مسير دو ساله گذشته ای که جامعه در گرو تجربه های خود بدست آورده بايد خود را نشان دهد و معرفی کند. تحريم نه همه عمل و کنش ما بل تنها وجهی از کنش هامان برای دستيافت شرايطی بهتر است. و اينرا بايد با توسل به همه امکانات و ظرفيت های درونی و بيرونی تزريق کرد و باوراند. تحريمی که ساخت مسلط قدرت را به شکلی محسوس آزار دهد و پياده کننده زمينه های مناسب تری برای وصول به اهداف باشد. تحريم بايد نمود تعهد ما نسبت به گذشته و تصميم مسئولانه و قاطع ما برای نيل محسوس به تحول آينده باشد. شناخت و عملی که هم به ديروزها می نگرد هم به امروز و فردای جامعه متعهد است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016