گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
30 خرداد» بروکسل: بحران مدرنيته در ايران، سخنرانی عطا هودشتيان، يکم ژوئيه15 اردیبهشت» شهامت خودکشی، به خاطره سيامک پورزند، عطا هودشتيان 11 فروردین» پخش همزمان اينترنتی جلسات "درس های فلسفه" دکتر عطا هودشتيان از "راديو پارازيت"، شهروند (کانادا) 10 فروردین» بهسوی مرحله دوم جهانیشدن، جنبشهای آزادیخواهی و جنبش سبز در ايران، گفتوگوی علی شريفيان با عطا هودشتيان، شهروند (کانادا) 26 آذر» ما و بحران مدرنيته، عطا هودشتیان
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "روشنفکری دينی"، ادامه بحث برنامه پرگار بیبیسی، عطا هودشتيانروشنفکر، بدون صفت "دينی"، مرکز توجهاش نه دين، که جامعه است. و دين، اگر هم به ميان آيد و وسيله خوشبختی برخی قرار گيرد، از دو قاعده بايد پيروی نمايد: اول آنکه تحميلی نباشد. دين به قانون بدل نگردد و برایاش ضابطهی قانونی تدوين نشود. دوم آنکه ساير دينها و باورها را به شکلی يکسان به رسميت بشناسددرباره مناظره سروش دباغ با عطا هودشتيان در برنامه پرگار- بی بی سی پس از پخش برنامه پرگار درباره روشنفکر دينی (دوشنبه ۲۹ اوت ۲۰۱۱)، پرسشها يی مطرح شد و مباحثات چندی در گرفت و لازم شد که نکات زير را بطور خلاصه بر آنچه در آن برنامه گفته نشد و يا کم گفته شده اضافه کنم. طرح مسئله"روشنفکری" بدون پرداختن به موضوع سياست سخنی بی معنا خواهد بود، آن هم در کشوری چون ايران که قدرت و حاکميت برهمه عرصه های اصلی زيست تسلط همه جانبه داشته و عملا هيچ گونه ای از روزمرگی را از دخالت خود بی نصيب نگذاشته است. پس لاجرم آن مناظره با موضوع سياست درآميخت. اما مراد از سياست در اينجا کنشگری روزمره، ستيزه جويی حزبی يا ايده ئولوژيک نيست، اگر چه اين اشکال به نوبه خود مفيد و قابل احترام هستند. دو نکته آغازين اکنون با اين دو نکته آغازين، گريزی کوتاه به ديگر مطالب مناظره پرگار بزنيم: آقای دباغ نخست مدعی شد که روشنفکر و دين ذات پذير نيستند و سپس اين تز اساسی را عنوان نمودند که وظيفه اصلی روشنفکر تدوين رابطه سنت و مدرنيته و تعريف از آن و پاسخ به مشکلات آن است. از نظراينجانب هردوی اين تزها جای ترديد فراوان دارند: ذات گرايی روشنفکر چنانکه در مناظره پرگار آمد، من برای روشنفکر چهار ويژگی پيشنهاد دادم : پای بندی به عقلانيت، انديشه نقدی، انسان محوری و تعهد اجتماعی. ميتوان گفت که هر کاوشگر دنيای انديشه، از هر ايده و دينی و با هر پيشينه ای ميتوانند روشنفکر زمانه خود تلقی گردد اگر اين چهار بند را بکار گيرد. پس نه آنکه يک مسلمان خداپرست اين معيارها را نخواهد فهميد و نمی تواند بکار بندد. مشکل تنها اينجاست که وی از زمانی که به ميدان روشنفکری پای ميگذارد، دنيای دينی وی بايد به يک فضای خصوصی بدل گردد. مسئله درست برسر دو اين بُعدی کردن است. و باز نه آنکه مرزی آهنين و ديواری ستبر ميان دنيای درونی انسانها و فضای برونی آنها وجود داشته باشد. همواره يک فرد دينی و يا غير دينی در بهترين حالت، در تدوين قوانين، در ابراز انديشه نقدی و بکار گيری عقل در اجتماع، هنوز يک انسان دينی يا غير دينی ست، يعنی تعلقی دارد. اما نکته اينجاست که وی تنها تلاش ميکند (و به اين تلاش معتقد و پای بند است) تا نهايت کار از نفوذ ايده های شخصی خود در ارزش گذاری امور، کنشگری سياسی و اجتماعی، در تدوين قانون و تعريف از حاکميت جلوگيری نمايد. ميدانيم که اين يک تلاش غايت ناپذير است. ما همواره در راه هستيم. و می دانيم که هرگز به جدايی کامل و تام و تمام اين دو فضا نميرسيم، اما از اينرو که مبانی اين جدايی را در ذهن قبول کرده ايم، پس آنرا راهنمای عمل خود ميدانيم و تا آنجا که ممکن است در تلاش برای پايبندی به آن هستيم. وهمين اصل را چون معيار اساسی برای قضاوت٬ تحليل پديده ها ی مرتبط به اجتماع و سياست کافی ميدانيم! روشنفکر دينی اما روشنفکر دينی چه صيغه ايست؟ چنانکه در مناظره پرگار نيز آمد، می يا يست تفاوت و تمايزی ميان نوگرايان دينی، که رشته حياتشان به سيد جماالدين اسد آبادی ميرسد، و پديده روشنفکر دينی قائل شد. تا آنجا که ما شناخته ايم، از ميان نوگرايان دينی، برخی از متفکران صاحب نامی چون مصطفی ملکيان آنرا پديده ای تضاد مند (۴) ميداند .مهندس سحابی، اساسا با اين عنوان مخالف بوده و آنرا به "کچل موفرفری" تشبيه ميکند. (۵) اما سروش دباغ، که بنا بر قاعده ميبايست گامی فراتر از پدر برميداشت، از اين زاويه درواقع گامی به عقب برداشته. با نگاهی به تعاريف آقای دباغ به نظر می رسد که وی چندان التفاتی به مقوله "درد اجتماع"، به عنوان يک رکن اصلی و هويتی روشنفکر نشان نمی دهد. پس چه بهتر که به سراغ خود عبدالکريم سروش برويم. او در اين باب چه ميگويد؟ معنای آن "درد اجتماع" چيست. ميخوانيم: "روشنفکر دينی به دو چيز تعلق دارد. يکی به هويت دينی، و ديگر به حقيقت دينی" (۶) .اين روشنفکر بايد "بيماری اين جهان را" از طريق رساندن پيام پيامبر به آدميان خوب کند. به عبارت ديگر، وظيفه اين روشنفکر رساندن پيام دين به مردمان است. گويی وی نقش واسطه را ميان پيامبر و اجتماع بايد بازی کند. پس نه آنکه روشنفکر دينی دغدغه اصلی اش در اساس بررسی رابطه کلی مدرنيته و سنت است، که بر عکس چون وی "درد اجتماع" دارد، و چون برآن است که بايد آدميان را از منجلاب و فساد رها کند، وظيفه اش رساندن پيام دين به اجتماع است. پس روشنفکر دينی به زبان عبدالکريم سروش نمودار يک تعهد اجتماعی است، ليکن پرسش اينجاست: آيا وی اين تعهد اجتماعی را در مسير نجات جامعه انجام ميدهد و يا نجات دين؟ نجات دين البته به نظر من تشخيص اينکه، در نظرگاه يک فرد دين گرا، کداميک، نجات دين يا نجات اجتماع، ارجعيت دارد، بحث کليدی نيست. مهم تر آنکه وی از سلاح دين برای اصلاح اجتماع استفاده ميکند. اما برای اين روشنفکر دنيا و زيست غير دينی قابل تصور نيست. دقت کنيم : برای وی اجتماع تنها زمانی ميتواند نجات يابد که دين نجات يافته باشد، و نه برعکس. چرا؟ به اين دليل که در اين نظر گاه اجتماع هيچگاه قادر به نجات دين نيست. اجتماع تنها جايگاه پرورش و گسترش کلام الهی ست. و دين و راهبر دين گرا بايد اجتماع را هدايت کند و آنرا به خوشبختی برساند. حتی اگر در نهايت کار پيامبر را "فرزند زمانه خود" قلمداد بکنيم، برای يک روشنفکر دينی به هردليل، خود آگاه يا نا خود آگاه، تاکتيکی يا استراتژيکی، عملا نجات دين در مقام نخست قرار ميگيرد. حال آنکه درست برعکس، روشنفکر، بدون صفت "دينی"، مرکز توجه اش نه دين، که جامعه است. و دين، اگر هم به ميان آيد و وسيله خوشبختی برخی قرار گيرد، از دو قاعده بايد پيروی نمايد: اول آنکه تحميلی نباشد. دين به قانون بدل نگردد و برايش ضابطه قانونی تدوين نشود. دوم آنکه ساير دين ها و باورها را به شکلی يکسان به رسميت بشناسد. دولت دمکراتيک دينی اما آيا روشنفکر دينی مقوله دين را تنها برای خوشبختی انسانها ميخواهد. اگر چنين بود اين دين ميتوانست يک امر خصوصی و فردی نيز قلمداد گردد و کسی هم منتقد آن نميشد. حال آنکه پروژه "دولت دمکراتيک دينی"، در پی نظريه "سکولاريسم دينی" عبدالکريم سروش کار را پيچيده ميکند. بر اين نکته در آن مناظره تاکيد کردم. توضيح بيشتر اينکه : عبدالکريم سروش با التزام به "دينی بودن" جامعه، مقوله سکولاريسم را دينی ميخواند. از اينرو، وی همچنين دمکراسی آينده را نيز دينی ميخواهد، و مهمتر، به کارکنان نظام دمکراتيک آينده و قانونگذاران صراحتا توصيه ميکند: " بايد قوانينی را بنويسيم که با ضرورت اسلامی منافاتی نداشته باشد". وی مدعی ست که "دين داران حق دارند احکام دينی را بصورت قانون در آورند" البته اين قانون با "احکام حقوق بشر" نبايد منافات داشته باشد . (۷) وی پس از انتشار بيانيه پنج روشنفکر در بهمن ۱۳۸۸، در دفاع از جنبش سبز، و برای ارائه توجيحی برای دمکراسی دينی، در مصاحبه ای ميگويد: "دمکراسی دينی تفاوتش با دمکراسی آن است که دين داران آنرا هدايت ميکنند. در يک دمکراسی دينی حداکثر سعی ميشود قانونی که منافات با قوانين قطعی دينی دارد به تصويب نرسد" و باز: "بايد قوانينی را بنويسيم که با قطعييات و ضروريات اسلامی منافات نداشته باشد... جامعه دينی بنا برخواست اکثريت دين داران هويت خواهد گرفت که فرهنگ دينی آن باعث تمايز با ديگر جوامع است." (۸) اصولگرايان در قدرت ميگويند که قوانين بايد برپايه اسلام شکل گيرد، و سروش - که البته با آنها در نبردی قابل ستايش است- ميگويد آن قوانين نبايد خدشه ای به ضروريات اسلام وارد آورند. اما اگر از دمکراسی صحبت ميکنيم، حد و مرز قوانين آنرا بايد مردم و نمايندگان آنها تعين کنند، نه يک گروه اجتماعی، مسلمانان و يا غير مسلمان. حتی اگر ايران را "يک جامعه دينی" بناميم (سروش)، اين هرگز دليلی برای برتری يک عقيده يا طرز تفکر نميشود. اضافه برآنکه، بهمراه دين، سنت نيز يک مولفه جامعه ايرانی ست، و مهمتر آنکه استبداد دينی در سه دهه طولانی ارزش دين را تقليل و بر ارزش سنت افزوده است. اگر چنين نبود، ديگر دليلی نداشت که احمدی نژاد برای جلب آراء، ناگهان به ايرانيت، ايران باستان و عصر هخامنشی گريز بزند!! مولفه دين در طول ۳ دهه اخير عميقا ضربه پذير شده است. ما اين نکته را در "سقوط اسلام سياسی" عنوان کرده ايم . (۹) عليه اسلام ايدئولوژيک مسئله ديگری که در آن مناظره مطرح شده نقد عبدالکريم سروش به دکتر علی شريعتی و ايدئولوژيزه کردن اسلام است. ارائه اين نقد در آغاز بسياری را به حق در مجامع فکری خوشنود نمود، ليکن آن نقد – چنانکه در آن مناظره بيان کردم - از دريچه ويژه ای صورت گرفته بود: از دريچه استقبال از فرا رسيدن "دوران استقرار". توضيح ميدهيم. هر چه شريعتی دخالت گر است، سروش در اشاعه دين خود، بسيار "ناظر" است. سروش بر آن بود که ايدئولوژيزه کردن دين، عرفی کردن امر قدسی ست ، (۱۰) حال آنکه دين به اعتقاد وی تنها برای آخرت انسانها آمده و نه برای اداره جامعه. به عبارتی، شريعتی امر قدسی را عرفی کرد و سروش آنرا به آسمان باز گرداند. تا اينحا ايرادی نيست. ليکن سروش اين کار را به چه قيمتی انجام ميدهد؟ به قيمت تقبل نظام. ميخوانيم: "ايدئولوژی ها متعلق به دوران تاسيس هستند، نه دوران استقرار"، به آن معنا که ما هم اکنون در دوران استقرار قرار داريم. اما استقرار کدام نظام؟ خود حدس بزنيد. (۱۱) (البته ميدانيم که بسياری از دين گرايان در سالهای آغازين انقلاب درعالم تائيد نظام بودند، در اين توهم که گويا اکنون ديگر اسلام مستقر شده است!) - مطالب ديگری برای بازگويی و تاکيد درباره آن مناظره ميتواند مطرح شود، اما ما در اينجا تنها به مهمترين ادعاها بسنده کرديم و در پی آن بوديم که ديدگاه های خود را با نقل قول های روشن مکتوب کنيم. عطا هودشتيان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱) سروش دباغ: روشنفکر دينی يا آبقوره فلزی، مجله مهر نامه، شماره نهم، اسفند ماه ۱۳۸۹: "روشنفکر متعلق به دوران گذار است" Copyright: gooya.com 2016
|