دوشنبه 16 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بهمن فرمان‌آرا ممنوع‌الخروج شد + آخرين يادداشت وی در روزنامه شرق، کلمه


سايت پارس‌توريسم از ممنوع‌الخروج شدن بهمن فرمان‌آرا، کارگردان و تهيه‌کننده سينمای ايران، خبر داد.

بر اساس اين گزارش، کارگردان فيلم «خانه‌ای روی آب» در حالی که قصد شرکت در يک جشنواره خارجی را داشته، متوجه ممنوع‌الخروجی خود شده است. اما هنوز علت بروز اين وضعيت مشخص نيست.

فرمان‌آرا در دو سال اخير مواضع صريح را در انتقاد حاکميت مطرح کرده بود. آخرين اثر قلمی او، يادداشت طنزی بود که روز شنبه در روزنامه شرق منتشر شد و در آن تعريضاتی در خصوص اظهارات اخير سلحشور و نيز اختلاس سه هزار ميليارد تومانی ديده می‌شد. متن آن يادداشت در ادامه می‌آيد:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


چندی است که دوباره اثر قرص‌های ضدافسردگی من به خاطر زيادی مصرف کردن آن، اثر خود را از دست داده‌اند و دوباره کابوس‌های شبانه به سراغ من آمده‌اند.

چند شب پيش در کابوسم تلفنی داشتم از آقای محمودرضا خاوری، ساکن کانادا که عين مکالمه را برايتان نقل می‌کنم:

خاوری: آقای فرمان‌آرا؟

من: بفرماييد، شما؟

خاوری: من، محمودرضا خاوری هستم.

من: بله به جا آوردم، حالا من برايتان چه‌کار می‌توانم بکنم؟

خاوری: آقای فرمان‌آرا، شما شماره اندی خواننده را داريد؟

من: نه قربان. می‌توانم بپرسم شما، شماره اندی را برای چه می‌خواهيد؟

خاوری: می‌خواستم ازش بپرسم ما خوشگلا تا کی بايد برقصيم.

من: قربان فکر نمی‌کنم حتی والده هم شما را خوشگل به حساب بياورند. شما علاوه بر تمام بدهکاری‌هايتان، ۳۰ميليون تومان هم به خوشگلی بدهکاريد و شما اگر با تمام پول‌هايتان بهترين جراحان پلاستيک را استخدام کنيد آنها هم نمی‌توانند شما را شبيه محمدرضا گلزار بنمايند.

خاوری: تو اينو داری به من ميگی با آن هيکل آلفرد هيچکاکی‌ات! من هنوز هم آنجا نفوذ دارم و اسمت را حتما برای سوال و جواب رد خواهم کرد.

من: شما هر غلطی می‌خواهيد بکنيد به هر جهت شما حق داريد به ريش من و بقيه مردم بخنديد ولی من اگر شماره اندی را هم داشتم به شما نمی‌دادم.

از خواب پريدم و فوری به دکتر جمشيد لطفی، زنگی زدم و او را هم از خواب بيدار کردم. گفت چی شده اين وقت شب زنگ زدی؟ ماجرا را گفتم و قرار شد فردا قرص‌های جديدی برايم تجويز کند.

اما صبح شد و کارهای روزانه به‌علاوه ترافيک و باران شديد، باعث شد که نتوانم به سراغ دکتر لطفی بروم.

شب که شد از دوباره کابوس ديدن، می‌ترسيدم بخوابم تا اينکه از خستگی خوابم برد.

در کابوسم دو مرتبه تلفن زنگ زد و من با ترس و لرز آن را جواب دادم.

کابوس: آقای فرمان‌آرا؟

من: بفرماييد شما؟

کابوس: به اسم، کار نداشته باشيد شما شماره تلفن اندی را داريد؟

من: قربان من که شما را نمی‌شناسم ولی من اصلا با شيطان بزرگ ارتباطی ندارم که شماره اندی را داشته باشم. شما؟

کابوس: (با اکراه) من سلحشور هستم.

من: (خنديدم) شوخی می‌کنيد. شما می‌خواهيد از اندی راجع به آهنگ «خوشگلا بايد برقصن» بپرسيد؟

سلحشور: از کجا فهميده‌ايد؟

من: شما در منزل آيينه نداريد؟

سلحشور: تو خودت برو يک آيينه که تمام هيکلت را نشان بدهد، ببين می‌توانی پيدا کنی.

اين‌بار وقتی از خواب پريدم خود را فوری به اورژانس يک بيمارستان رساندم و از بخت بدم نرس شب داشت به آهنگ خوشگلا بايد برقصن گوش می‌داد و من بيهوش شدم.

وقتی به هوش آمدم دکتر از من پرسيد شما چند سال‌تان است؟ همسرم مطابق معمول زودتر از من جواب داد. ۶۵ سال و اندی.

با شنيدن اندی، اين‌بار برای هميشه بيهوش شدم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016