گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 دی» "ميان خطوط و سطرها"، گزارش اختر قاسمی از سمينار شهر کلن10 آذر» درباره نمايش "ضيافت" کار رضا جعفری، همراه با گفتوگو با وی و مينا خانی بازيگر، اختر قاسمی 15 مرداد» بهياد آنکه خلاف "موج کور" شنا کرد، اختر قاسمی 5 مرداد» خبر سلامت و خروج محسن کاشفزاده (محسن موسوی) از ايران، اختر قاسمی 22 اردیبهشت» گفتوگوی اختر قاسمی با بهنود مکری بهمناسبت دريافت جايزه رسانه آکادمی بينالمللی (والم)
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حضور کم رنگ و بیرنگ سينمای ايران در برليناله، گزارش اختر قاسمی (همراه با عکس)سينمای ايران بعد از درخششهايی که طی چند سال گذشته بهدست آورده توجه جهان و بهخصوص منتقدان سينما را بهخود جلب کرده بهطوری که هميشه وقتی نام فيلمی ايرانی در سينمای اروپا به چشم میخورد علاقهمندان به سينما با تصوری که سينمای فرهادی، پناهی، مجيدی و يا کيارستمی را می بينند به سينما میروند. اما اين بار
شصت و دومين فستيوال فيلم بين المللی برلين (برليناله) امسال در حالی برگزار می شود که در هيئت ژوری بين المللی آن يک کارگردان ايرانی حضور دارد. اصغر فرهادی کارگردان موفق ايرانی که هم اينک فيلمش نامزد دو اسکار شده در شصتمين و شصت و يکمين برليناله به ترتيب يک خرس و دو خرس نفره ای و طلايی برليناله را از آن خود و فيلم هايش (در باره ی الی و جدايی نادر از سيمين) کرد. برليناله که طی ساليان اخير با سينمای سينماگران خوب ايرانی همچون پناهی، مجيدی و فرهادی سينما ايران را به اروپاييان بهتر شناساند اما امسال نه خبری از فيلم جعفر پناهی هست و نه خبری از فيلم فرهادی و مجيدی و يا کارگردانان موفق ايرانی ديگر...طبيعتا سينما ايران نمی تواند حضور فعالی داشته باشد وقتی که کارگردانان موفق ايرانی که برای سينمای ايران در جهان افتخار آفريدند يا در زندانند يا اجازه ی فيلم سازی ندارند.
فشار و سانسور بيش از حد بخصوص از بعد از کودتای انتخاباتی بر سينماگران باعث شده که تقريبا هيچ فيلمی توسط کارگردانان خوب سينمای ايران ساخته نشود و طبيعتا سينما در دست عده ای کارگردانان سفارشی نالايق و يا کارگردانان کم تجربه قرار گيرد. سينمای ايران بعد از درخشش هايی که طی چند سال گذشته بدست آورده توجه جهان و بخصوص منتقدين سينما را بخود جلب کرده به طوری که هميشه وقتی نام فيلمی ايرانی در سينمای اروپا به چشم می خورد علاقه مندان به سينما با تصوری که سينمای فرهادی، پناهی، مجيدی و يا کيارستمی را می بينند به سينما می روند. امسال سينمای ايران حضوری بسيار کم رنگ يا بی رنگ و در واقع حضوری بد رنگ داشت. فيلم بلندی از مانی حقيقی در بخش "فوروم" به نام " پذيرايی ساده" و دو فيلم کوتاه مستند از محمد رضا فرزاد و آذين فيض آبادی نيز در بخش های فوروم و فيلم کوتاه حضور داشتند. فيلم پذيرايی ساده در روز دوم جشنواره در يک سالن بزرگ به نمايش گذاشته شد. سينما پر از جمعيت بود و اين سانس که مخصوص سينماگران و رسانه ها بود با استقبال مواجه شد. اما متاسفانه فيلم تصوير کاملا متضاد با سينمای شناخته شده ی ايران ارائه داد.
فيلم در باره ی داستان زن و مردی جوان به نام ليلا و کاوه بود که يک ماشين پر از ميليون ها تومان پول را به غرب کشور در روستاها می برند تا در بين افراد فقير قسمت کنند اما تا پايان فيلم دليل اينکار را بيننده متوجه نمی شود. آنها در ماشين خود در طی طول راه با افراد مختلف کارگر و معلم و بچه و قهوه چی و...برخورد می کنند و هنگام تحويل پول به آنها ديالوگ هايی برقرار می شود که گاهی بسيار ضعيف و حتی غير انسانی رد و بدل ميشود.. فيلم بسيار ضعيف ساخته شده و با وجود بازيگر توانا ترانه عليدوستی در نقش ليلا اما از بازيگری خوب آنچنان خبری نيست. کارگردان فيلم مانی حقيقی که نقش کاوه را دارد با بازيگری بسيار ضعيف خود بيانگر هيچ قشری از مردان جامعه ما نيست. در فيلم تلاش می شود که به بيننده القا شود که انسان بخاطر پول پا روی همه ارزش های انسانی می گذارد مثل پدر معلمی که در حال کندن قبر بچه ی خود بود ولی حاضر می شود جسد بچه ی خود را بفروشد تا خريدار (کاوه) جسد را به سگان و گرگان گرسنه بدهد. ديالوگ اين قسمت فيلم چنان غير انسانی و آزار دهنده ست که احساس می کردم هوا برای تنفس ندارم و در اين لحظه به بغل دستی ام که فاطمه معتمد آريا بازيگر توانای سينما ايران بود گفتم چقدر دردناک اند اين ديالوگ ها و او هم حرف مرا تاييد کرد و گفت بله خيلی غير انسانی ست.
فيلم پذيرايی ساده نه تنها از بازيگری خوبی برخوردار نبود نه تنها ديالوگ های بسيار ضعيف و گاه بدی داشت و نه تنها مونتاژ خوبی نداشت بلکه منطقی هم نداشت و در تمام مدت فيلم بيننده به دنبال دليلی برای برخوردهای اينگونه مانی و کاوه می گشت و سوالاتی که اين پول ها از کجا آمده و چرا قصد کمک اين چنينی دارند و چرا کمک خود را گاهی با خرد کردن فرد مستحق کمک انجام ميدهند؟! تنها فيلم بلند ايرانی در شصت و دومين برليناله اگر حضور نمی داشت شايد نه تنها برای ايرانيانی که با خجالت از سالن سينما بيرون آمدند بهتر می بود بلکه تصوير سينمای ايران را در صحنه ی بين المللی آنگونه که بود؛ حفظ می کرد. بعد از ديدن فيلم مانی حقيقی اميدوار بودم که حداقل دو فيلم مستند و کوتاه ايرانی بتوانند با بيان تصويری و هنری ما را خوشحال کنند. اما متاسفانه فيلم مستند محمدرضا فرزاد در باره ی انقلاب ايران در سال ۱۳۵۷ دچار چنان ضعف های اطلاعاتی و تصويری بود که شايد بتوان صفحاتی در باره اش نوشت. اين فيلم در جشنواره های مستند ايران کانديد جايزه هم شد. گرچه جای تعجب نيست که مستندی از انقلاب بايد با ديد مورد قبول دست اندرکاران دولتی سينمای ايران باشد تا اجازه ساخت بگيرد و کانديد جايزه هم شود! به جرأت می توانم نام اين مستند را مستند بی سند بگذارم. مستند با تصاوير انقلاب ايران آغاز می شود و در ادامه به آتش زدن سينماها در زمان انقلاب و علل انقلاب می پردازد. در اين فيلم او علت آتش زدن سينماها در ايران و سوختن مردم بی گناه را در سينما تنفر مردم ايران از سينمای قبل از انقلاب می داند. محمدرضا فرزاد، سينمای ايران قبل از انقلاب را سينمايی فاسد نشان می دهد و وقايع را از زبان سينمای قبل ازانقلاب ايران توضيح ميدهد و سعی دارد بهشکل موازی انقلاب و سينما را با هم توضيح دهد اما موفق نمی شود. از حضور رنگارنگ مردم در آن زمان از نيروهای چپ و ملی و سکولارها که حضوری بسيار قابل توجه و حتی برخی مواقع غالبی داشتند خبری نيست و فقط افرادی با ريش و عکس خمينی در دست می بينيم. عکس هايی که عمدتا بعد از پيروزی انقلاب گرفته شده. در اين مستند هيچ خبری از زنان نيست و فقط در يکی دو تصوير زنانی با چادر مشکی حضور دارند. اين مستند بيننده ای را که خود در زمان انقلاب نبوده دچار اشتباه می کند و بخصوص بيننده غربی که اصلا شناختی از جامعه و سينمای ايران در آن زمان ندارد.
بدون شناخت از سينمای قبل از انقلاب ايران درک اين مستند مشکل است. بخصوص که روند مستند روندی منطقی ندارد و از سينمای ۵۷ به سينمای شهيد ثالث می رود و بعد سينمای دهه پنجاه و باز بازگشت و اين روند غير منطقی همچنان تا پايان فيلم ادامه دارد. يعنی روند پاراللی را که قصد داشته موفق به پرداخت درست نمی شود. کارگردان با بی مسئوليتی فراوان و با عدم آگاهی از علل و وقايع انقلاب ۵۷ مستندی بی سند را به ببينده تحويل می دهد. حتی اگر فيلم ساز بدليل انحصاری بودن اسناد انقلاب که در دست دولت است و به جز خودی ها کسی اجازه ی استفاده از آنها را ندارد و از کمبود ماتريال و تصاوير برخوردار بوده باز هم بی مسئوليتی او در باره ی مستندی در باره ی انقلاب ۵۷ قابل توجيه نيست چرا که سر هم کردن تصاوير فيلم های قبل از انقلاب با روايتی نادرست به نام مستندی در باره ی انقلاب ايران کاری بسيار غير مسئولانه است. فيلم کوتاه بعدی به نام کنفرانس پرندگان با نام فارسی ( منطق الطير) که اقتباس از منظومه عطار نيشابوری ست، بود. اين فيلم از کارگردان ايرانی ساکن برلين آذين فيض آبادی بود که به نوعی سورئاليستی و گاهی در بيان آزار دهنده بود. فيلم منطق خاصی را دنبال نمی کرد همان طور که زمان و مکان خاصی هم نداشت. فيلم در باره ی جلسات دادگاه يک فيلم ساز با قاضی دادگاه بدون زمان و مکان است که بخاطر ساختن فيلمی در باره ی عشق دستگير شده. فيلم از زبان يک زن و مرد روايت می شود و فرد سوم ناشناسی که در زمان و مکانی نامشخص با پرچمی در دست که به هيچ جا تعلق ندارد در بين صحنه ها وارد می شود.
راويان فيلم گاهی به فارسی و گاهی به انگليسی صحبت می کنند و حتی گاهی بخش فارسی برای بيننده غير فارسی زبان ترجمه ای ندارد. فيلم سعی دارد به نوعی اکسپريمنتال باشد. کارگردان با بيان شورش های انقلابی در گفتگوی خود با معشوقش روايت اتقاقات در جهان همچون بخارست سال ۱۹۸۹، انقلاب تونس ۲۰۱۱، کويزون ۱۹۸۶ و پيوستن آنها به شکل مبهم به داستان عشقی سعی در بيان گفتاری دارد که از آن عاجز است. اين فيلم سومين فيلم بد ايرانی جشنواره برلين بود که ديدم. اما در بخش جانبی و بخش فروش فيلم های اروپايی فيلم مستندی از دانشجوی جوان ايرانی دانشگاه فيلم کاسل آلمان به نام بهروز کرمی زاده ديدم که بسيار شاد شدم. فيلم کرمی زاده نويد می داد که اين جوان هم سينما و تصوير را می شناسد و هم منطق مستند سازی را. به جرأت می توانم بگويم که ساخت و پرداخت فيلم طوری بود که می توانست کار يک مستندساز حرفه ای باشد. فيلم مستند او در باره ی پناهندگان عراقی ساکن سوريه بود که به آلمان فرستاده شدند.
کارگردان جوان بهروز کرمی زاده که امسال فارغ التحصيل می شود سعی کرده عناصر ساختاری يک مستند را رعايت کند و از لحظه ی نشستن هواپيمای اولين گروه مهاجرين آنها را دنبال کرده و نزديک به يک سال و نيم از آنها فيلم برداری کرده که نتيجه ی آن مستندی ۴۵ دقيقه ای شده است. تنها ايرادی که من در اين مستند ديدم عدم حضور مسئولان دولتی ادارات پناهندگان و مهاجرين در باره ی شرايط آنها بود. از او پرسيدم چطور شد که به عنوان يک جوان ايرانی که در اينجا بزرگ شده به فکر مهاجرين و پناهندگان عراقی بودی و از آنها مستند ساختی؟ بهروز در پاسخ گفت که چون خود او از شش هفت سالگی در اينجا بزرگ شده و پيشينه خود او هم تبعيد و مهاجرت اجباری بود؛ خيلی علاقه مند بود که از ابتدا با انسان هايی که مجبور به ترک وطن خود می شوند و با زبان و فرهنگی کاملا غريب و بيگانه مواجه می شوند نزديک شود و ببيند که چه روندی را طی می کنند و چه تاثيرات روحی و روانی را می گذرانند.
او در ادامه گفت: " به همين دليل هم يک سال و نيم به دنبال آنها بودم و تصميم دارم که در آينده هم به درون زندگی آنها بروم و سير زندگی آنها را دنبال کنم." از او پرسيدم آيا سينمای ايران را می شناسی و علاقه داری؟ او در پاسخ با خوشحالی گفت من خيلی علاقه به سينمای ايران دارم و از کيميايی تا مجيدی و پناهی و اصغر فرهادی درس گرفتم. بهروز کرمی زاده تصميم دارد در آينده فيلم مستند و داستانی ايرانی بسازد. بهروز فيلم های کوتاهی در دوران دانشجويی ساخته که برخی از آنها در دهها جشنواره بين المللی نمايش داده شدند. اولين فيلم کوتاه او که در سفری به ايران ساخت و خود او فيلم برداری و کارگردانی کرده " بچه بودن در ايران " نام دارد که بيش از چهل بار در کشورهای مختلف جهان در فستيوال های بين المللی نمايش داده شده و جوايزی را دريافت کرده است. او در پاسخ به سوال اينکه چطور شد که از بچه ها فيلم ساختی؟ گفت: "زمانی که من ايران را ترک کردم بچه ای هفت ساله بودم و وقتی بعد از ۲۳ سال به ايران برگشتم خيلی تحت تاثير قرار گرفتم و بچه ها توجه مرا بسيار جلب کردند چون تصويری که از ايران داشتم تصوير دوران بچگی خودم بوده و به همين دليل زاويه ديد بچه ها به زندگی توجه ام را جلب کرد." لينک فيلم کوتاه بچه بودن در ايران در یوتیوب: Copyright: gooya.com 2016
|