پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شاهين نجفی و بهره‌برداری برای مذهب‌ستيزی، علی افشاری

علی افشاری
آقای اصلانی می‌تواند مخالف و يا منتقد نظر من باشد و نظر خودش مبنی بر طرد اسلام را بيان کند. اين موضوع مورد اعتراض من نيست اگر چه با آن مخالف هستم، اما حق ندارد واقعيت‌ها را وارونه جلوه داده و نسبت‌های ناروا بدهد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

ماجرای ترانه جنجالی و حساسيت بر انگيز شاهين نجفی موجبی برای تحرک جريانات ضد مذهب شده است تا پروژه سياسی خيال بافانه خود مبنی بر حذف اسلام در ايران را جلو ببرند. مقاله مهدی اصلانی تحت عنوان " تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد!" يکی از مصاديق تلاش های اين جريان است.

نويسنده که به شهادت مطالب پيشينش در برداشتی اشتباه اسلام را معادل جمهوری اسلامی می داند و در برداشتی کل گرايانه همه مذهبی ها را به يک چوب می راند اين بار با طرح دعاوی بی اساس برخی از منتقدين و مخالفين ترانه امام نقی شاهين نجفی را در کنار صدا های نا ميمون و شوم مرگ خواهان اين خواننده رپ قرار داده است.

وی در تحريفی آشکار و عملی مشمئزکننده به گمان خود فرصتی يافته است تا هم بغض و نفرت خود نسبت به نيرو های مذهبی را نشان دهد و هم از فرصت استفاده کرده کينه ديرينه خود نسبت به جريان اصلاحات را بيرون بريزد. در اين ميان بدون هر گونه شرم و خجالتی با دادن نسبت های دروغ و انتخاب گزينشی متن های برخی از مطالب بدون اينکه تصويری درست و مطابق با واقعيت مطالب به دست بدهد ، کوشيده است تا صافی گلپايگانی ، مهدی جامی ، مجتبی واحدی ، اينجانب و ... را در چهارچوب يک حرکت نشان دهد.

البته طبيعی است وقتی کسی بحثش با جنبش اصلاح طلبی ، انتقاد ،رويارويی منصفانه و سنجش آن از منظر معيار های مردم سالاری نباشد و از ديد يک رقيب و خصم به آن نگاه کند که آرزو ها و خيال های اش را به باد داده است ،حاضر می شود تا با چنگ کشيدن به روی حقيقت و پا گذاشتن بر روی اصول اخلاقی ،نسبت های نا روا به کسانی بدهد که به زعم خودش مانع وی هستند و بايد با ترور شخصيت آنها را از پيش پای بردارد.

جای جای مطلب وی آکنده از خشونت کلامی است. از ديد وی کسانی که در شکل گيری جنبش اصلاح طلبی دوم خرداد نقض داشتند همه يک جور هستند و هيچ تفاوتی بين آنها نيست. از اينرو هيچ توجهی به تفاوت مواضع افراد و سوابق آنها نمی کند .

تعارض مطلب وی با اتفاقاتی که در صحنه سياست ايران در دهه های هفتاد و هشتاد رخ داد و اطلاعات ناچيز وی از رويداد های سياسی اين دوران حيرت بر انگيز است. اما از همه جالب تر اين کل گرايی بی بنياد از سوی کسی عنوان می شود که پيشينه سياسی وی به سازمان چريک های خلق بر می گردد که تا امروز جريانات مختلفی از آن منشعب شده اند . يکسان قلمداد کردن اصلاح طلب ها همان ميزان خطا است که به صرف عضويت در دوره ای از حيات سياسی در سازمان فدائيان خلق افراد را در يک دسته و گروه واحد قرار داد و داوری يکسانی برای همه آنان داشت. مطمئنم مهدی اصلانی هيچگاه نمی پذيرد که با فرخ نگهدار يکسان انگاشته شود!

اما مساله فوق در اصل ماهيت اعتقادی دارد که بعدی سياسی نيز يافته است. بنابراين حتی اگر اصلاح طلبان يکپارچه قلمداد شوند و تمايز ساختار شکنان و پارلمانتاريست ها ناديده گرفته شود ، باز دليل بر هم نظری اعتقادی آنها نمی شود. موارد زيادی وجود دارد که در گرايش های سياسی واحد، افراد نظرات مختلفی حول موضوعات عقيدتی و مذهبی دارند. در حال حاضر نيز در جامعه ايران نيرو های مذهبی به لحاظ سياسی و عقيدتی متنوع هستند. بخشی از منتقدان و مخالفان شاهين نجفی به مذهبی های مستقل و مخالف حکومت تعلق دارند.

اما برخورد با اصلاح طلبی نيز نه بر اساس واقعيت ها و معيار های نقد منصفانه بلکه برخوردی تخريب گرايانه برای حذف رقيبی است که خواب های خوش برخی را آشفته کرده است. حال به خاطر انتقام رويا های بر آورده نشده بايد در هر فرصتی لگدی به هر چه که نام اصلاح طلبی دارد زد و با هر وسيله ای آن را زير ضربه برد تا حقانيت کسانی آشکار شود که به کمتر از براندازی به يکباره حکومت رضايت نمی دهند و مخالفت آنها با جنبش اصلاح طلبی از جنس ايدئولوژيک و نفی کنندگی تام است. همانطور که برخی اصلاح طلبی به رفورم قداست و منزلتی هميشگی می بخشند.

البته شدت بالای ظلم و ستم هايی که زندانيان سياسی دهه شصت تحمل کرده اند و عملکرد برخی از اصلاح طلبان که حاضر به پذيرش خطا های گذشته خود نيستند نيز به اين فضا دامن زده تا برخی به سمت انتقام جويی متمايل شوند.

به نظر می رسد موضوع شاهين نجفی و ترانه مشکل ساز وی که در زمينه عباراتی نا مناسب را برای امام دهم شيعيان بکار برده ، جريان ضد مذهبی را به طمع انداخته است تا با مخدوش کردن مرز بين نقد و توهين ،از اين عمل تحت عنوان نقد مذهب و ساختار شکنی تجليل کنند.

از ديد اين جريان و نويسنده مقاله فوق ،اسلام همان گفته های آيت الله صافی گلپايگانی و تهديد های مرگ باری است که شاهين نجفی را نشانه گرفته است. به گمان آنها عملکرد جمهوری اسلامی عين اسلام است و ده ها ادعای نادرست مشابه ديگر.

اصلانی در مطالب ديگر نيز با استدلال هايی نا درست فاجعه اعدام های گسترده ۱۳۶۷ را نيز محصول اسلام می داند چون حاکمان بنام اسلام آن فجايع را بوجود آوردند. اما چشم بر روی اين حقيقت می بندد که اکثر قربانيان نيز با اعتقاد به اسلام و ايمان به قرائت ديگر از آن جان باختند. بيشتر کسانی که قربانی آن جنايت ننگين شدند با عشق به ائمه و از جمله امام هادی مظلومانه چشم بر اين دنيا بستند. نماينده اسلام رحمانی و فقيهی طراز اول به خاطر اعتراض به آن اعمال غير انسانی و ضد دينی عطای ولايت فقيهی را به لقايش بخشيد.

او اين واقعيت های مسلم تاريخی را کتمان می کند که بخش مهمی از اپوزيسيون جمهوری اسلامی مذهبی بوده و هستند. او اعتراضات و هزينه هايی که روحانيون طراز اولی چون آيت الله شريعتمداری ، آيت الله محمد طاهر آل شبير خاقانی ،آيت الله مرتضی حائری يزدی ،آيت الله سيد صادق روحانی ، حجت الاسلام لاهوتی ،آيت الله حسن قمی ، آيت الله مرتضی حائری يزدی ،آيت الله پسنديده ، آيت الله منتظری ،آيت الله بهاء الدين محلاتی ،آيت الله سيد احمد خوانساری، آيت الله سيد علی اکبر برقعی، آيت الله گلزاده غفوری، آيت الله علامه نوری ،حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری، حجت الاسلام احمد قابل ،حجت الاسلام مرواريد ، حجت الاسلام سيد هاشم حکم آبادی آيت الله سيد محمد شيرازی ، شيخ عزالدين حسينی ، و نوگرايان مذهبی چون مهندس بازرگان ،مهندس عزت الله سحابی ، رياضی، دکتر جامی ، حاج مديرشانه چی ،مهندس برازنده ،خسرو منصوريان ،مهندس هاشم صباغيان ،اسلام کاظميه ،حسن نزيه ، عليزاده ، ، لطف الله ميثمی ، ابراهيم يزدی ، صادق قطب زاده ، طاهر احمد زاده ، آيت الله طالقانی ، دکتر محمد ملکی ، ابوالحسن بنی صدر ، حبيب الله پيمان ، دکتر سحابی، دکتر محمد توسلی و .. در دهه شصت پرداختند را کتمان می کند. و يا آنها را در سطح جنگ قدرت و دعوای داخلی تنزل می دهد. مسئله ای که به سازمان سياسی متبوع وی( سازمان چريک های فدائی خلق ( اکثريت)) نيز در حد فاصل سرکوب گسترده ۱۳۶۰ تا زمان دستگيری از سوی برخی مخالفان گروه سياسی فوق نسبت داده می شود .

او غافل از آن است که بنام اسلام کاری را انجام دادن لزوما دليل نمی شود تا نفس و اساس اسلام را محکوم کرد. آن هم در شرايطی که قرائت های ديگری از اسلام مقابل قرائت رسمی حاکم ايستاده و مخالفت کرده است. اگر اين منطق غلط پذيرفته شود پس بايد هر کمونيست و مارکسيستی را الی ابد برای جنايات استالين مورد شماتت قرار داد! يا بر اساس تجربه عملکرد آزادی ستيزانه و توتاليتر بلوک شرق سابق برای هميشه پرونده ايدئولوژی مارکسيسم را بست!

قدرت توتاليتر فراتر از مکتب ، آئين و مذهب بر برداشت مطلق انگارانه از قدرت تکيه دارد. نمی توان بين مکتب سياسی و عقيدتی خاصی و جباريت سياسی پيوند الزام آور و تعيين کننده برقرار کرد. آنچه بنای اقتدار گرايی و تماميت خواهی سياسی را شکل می دهد احساس مالکيت حقيقت و مطلق گرايی است و استفاده بی رحمانه از منابع خشونت.

در متن آشفته اصلانی اين خود حق بينی مطلق مشاهده می شود که خود می تواند نطفه يک اقتدار گرايی سياسی را پرورش دهد.

نويسنده چنان طلبکارانه و از موضع بالا برخورد می کند انگار او آئينه ای زلال و عاری از خطا است که محق است هر عيب و ايرادی را بدون مستند به افراد مخالف وارد سازد. در حالی که چنين نيست و او نيز انسان محتمل الخطائی مانند ديگران است.

اولا او تنها کسی نيست که زندان رفته و هزينه داده است. ثانيا زندان رفتن برای نظرات کسی حقانيت و مشروعيت نمی آورد. ثالثا او سخنگو و نماينده جان باختگان کشتار وسيع ۱۳۶۷ نيست . رابعا اعتراض به سلب جان آن افراد و مطالبه عدالت برای کسانی که قربانی سرکوب حکومت در دهه شصت شدند به معنای تاييد ،همراهی و درستی مواضع سياسی و عقيدتی آنها نيست.

در قاموس حقوق بشر ، انسان فراتر از عقيده صاحب حقوقی سلب ناشدنی است و بنابراين دفاع در چهارچوب موازين حقوق بشری دفاع از حق است نه لزوما از عقيده. ديدگاه سياسی و عقيدتی اکثر کسانی که مورد ظلم و ستم حکومتی در آن دوران سياه واقع شدند ، مورد پشتيانی اکثريت مردم ايران نبودند. بنابراين جا ندارد تا دفاع از حق قربانيان را با تقديس و حقانيت مرام سياسی و ايدئولوژيک آنان خلط کرد . مسئله ای که متاسفانه از سوی برخی سازمان های سياسی ايدئولوژيک به شدن دنبال می شود و مرز بين اقدام انسانی و حقوق بشری با تبليغ سياسی در عملکرد آنها مخدوش شده است.

اصلانی در حالی منتقدين ترانه شاهين نجفی را به ناحق و دروغ متهم می کند که با اعدام شاهين نجفی همراه شده اند و يا تبعيضی نژاد پرستانه را دامن می زنند که مطالب بنده و مهدی جامی و سخنان مجتبی واحدی مخالفت صريح و آشکاری با کشتن و برخورد های خشونت آميز و موهن با شاهين نجفی دارد. بخش مهمی از مطلب نگارنده در محکوميت و مخالفت با فتوی آيت الله صافی گلپايگانی و ديگر مراجعی است که اين روز ها انگار در ميدان مسابقه صدور فتوی ارتداد قرار گرفته اند تا موقعيت خود را بهبود بخشند!

من به صراحت در مطلب "ترانه جنجال برانگيز و نفی خشونت و اهانت" نوشته ام : « اما برخورد غير قابل پذيرش برخی از شيعيان در خصوص تهديد به قتل و بهره برداری از فتوی آيت الله گلپايگانی که قبل از خواندن اين ترانه صادر شده است ، به مراتب مشکل ساز تر است. تهديد به قتل و صدور جوازمرگ کسی که به هر دليلی ترانه ای خوانده که با باور های شيعيان تعارض دارد ، عملی غير انسانی ، مغاير با اصول مذهب ،غير مدنی و تبهکارانه است.

مسئله ارتداد و مجازات مرگ برای آن که بنا به قولی امری متعلق به دوران اوليه بعثت پيامبر بوده و سپس منسوخ شده است و به باور ديگری احاديث و روايات مربوط به آن ضعيف بوده و قابل استناد نيستند ،صد ها برابر ترانه شاهين نجفی و يا توهين هايی به اسلام می شود برای تشيع و آينده آن خطرناک است.

مسلمانان واقعی و علماء روشن بين بايد اراده جدی برای پايان دادن به مسئله ارتداد نشان دهند. تهديد به قتل کسانی که مخالفت با دين می پردازند و يا به رعايت خطوط قرمز شيعيان توجه نمی کنند و جايزه برای کشتن آنها تعيين کردن هم با آزادی های اساسی انسان تعارض دارد و هم با باور های اصيل دينی مطابق نيست. تاريخ اسلام روايات متعددی را از برخورد رئوفانه و روشنگرانه اوليای دين با کسانی می کند که به توهين و تخريب معتقدات دينی پرداخته بودند. ارتداد به معنای تعارض ديانت با آزادی است . يعنی حيات دين اسلام وابسته به ترساندن مخالفان و غير معتقدان از خشونت عريان است و توانايی در عرصه منطق و استدلال ندارد تا بتواند حقانيت خودش را اثبات کند. شخصيت و جايگاه امام نقی آنقدر ضعيف نيست که با يک ترانه طنز و يا غير محترمانه به متزلزل شود . اين اعتقادات ريشه های چند صد ساله دارد .»(۱)

حال چرا اصلانی به شيوه موسوم به " بولتن نويسی" اين بخش های مطلب من را سانسور کرده است و تصويری وارونه از مطلب را به خوانندگان القاء می کند !

من در نوشته فوق ديدگاهی از مذهب تشيع را مطرح کرده ام که با ارتداد در هر شکلش مخالف است و دلايلی درون دينی برای اين ادعا مطرح کرده ام. حال اين مطلب به مذاق آقای اصلانی خوش نيامده که می خواهد بگويد ارتداد جزء ذاتی اسلام است و در اين مسير با بنياد گرا ترين و قشری ترين بخش نيرو های مذهبی ايران هم نظر بوده ، و مسئله را بگونه ای مطرح می کند که انگار من منکر اين واقعيت تلخ شده ام که در طول تاريخ برخی از کوشندگان سياسی و صاحب نظران به دليل ارتداد کشته شده اند !

بحث من اساسا چيز ديگری است که هر ذهن منصفی می تواند بسادگی آن را دريابد. به باور من ارتداد در اسلام راستين جايی ندارد و هر جا جان انسانی به اين بهانه ستانده شده ،تعصب ،قشريت و دلايل سياسی نقش داشته است.

آنهايی که با قساوت هر چه تمام تر روشنفکران و مخالفان سياسی ايران را به بهانه ناصبی بودن و يا مرتد يودن کشتند در اصل بر اساس يک سناريوی امنيتی اين جنايت ها را مرتکب شدند. اعمال آنها خارج از معتقدات اسلامی بود و برخی از قربانيان نيز از کسانی بودند که به باور های تشيع معتقد بودند. آقای اصلانی می تواند مخالف و يا منتقد نظر من باشد و نظر خودش مبنی بر طرد اسلام را بيان کند . اين موضوع مورد اعتراض من نيست اگر چه با آن مخالف هستم اما حق ندارد واقعيت ها را وارونه جلوه داده و نسبت های ناروا بدهد.

،ديدگاه افراد اگر گزينش می شوند اين گزينش بايد منطبق بر نظر واقعی آنها باشد نه اينکه گزينشی دلخواه صورت بگيرد.

نتيجه گيری وی مبنی بر پذيرش نقد مذهب و رعايت عدم توهين به ديگر مکاتب و ايدئولوژی ها در مطلب من به تفصيل آمده است. اگر واقعا دغدغه وی اين مساله بوده ، ديگر جايی برای طرح ماجرا و يا دستکم طعنه زدن به نويسنده نبوده است. مگر اينکه هدف تخطئه افرادی خاصی باشد که نويسنده با آنها زاويه دارد.

بديهی است افراد مذهبی از منظر خود به مسائل نگاه می کنند و منطق و زبان خاص خود شان را دارند . قرار نيست آنها طبق خوشايند مهدی اصلانی حرف بزنند و يا جايگاه او را به عنوان قيم فرهنگی بپذيرند ! نقد آداب و اصولی دارد.

نيروهای مذهبی حق دارند ناخرسندی و اعتراض خود ر ا به اين ترانه مشکل ساز نشان دهند که با باور ها و مقدسات آنان نا سازگار است. آزادی بيان و نشر حق مطلق نيست بلکه در تمامی جوامع آزاد دنيا از حقوق مقيده است و در چهارچوب رعايت نظم و قانون ، اخلاق حسنه ، حرمت و حيثيت افراد و عدم تضييع حق آنان محدود می شود. قانون و معيار های عرفی تعيين کننده اين محدوديت ها است که حالت تغيير يابنده و شناور در طول زمان را دارند.

مسئله اصلی اين است که افراد مذهبی و کسانی از آهنگ فوق ناراحت شدند و غيرت دينی آنها به جوش آمده است با شيوه های مدنی و غير خشونت آميز اعتراض شان را نشان دهند. کار غلط را با روش های غلط مثل توهين ،تهديد به قتل ،دشنام و هياهو جواب ندهند.

از سوی ديگر نخبگان فرهنگی ، نيرو های جامعه مدنی و شخصيت های مذهبی بکوشند تا با آرام کردن فضا زمينه بحث و گفتگوی سالم و کارگشا برای تعيين محدوده های مناسب آزادی بيان و بالا رفتن ظرفيت های تحمل بخش های مختلف جامعه فراهم شود. بديهی است عرصه عمومی ايران بايد با اتکاء به جدايی دين و دولت از سيطره و کنترل تام مذهب بيرون بيايد و ديگر مکاتب و هويت ها نيز مجال پيدا کنند خارج از سلطه مذهبيون و قرائت رسمی از دين خود را عرضه کنند اما اين مساله دليل نمی شود که توهين به باور های مذهبی رواج يابد و همچنين حق نيرو های مذهبی برای مشارکت در حيات سياسی و فرهنگی جامعه سلب گشته و يا ناديده گرفته شود.

در اين ميان افراد و يا گروه هايی که می خواهند اتفاق رخ داده را سوخت پروژه های مذهب ستيزانه خود نمايند ، نيرو های قشری و همچنين حکومت که ممکن است از اين رويداد برای بسيج جامعه مذهبی کشور در راستای برنامه های سياسی خود بهره برداری کند ، ايجاد اختلال می کنند.

منابع :
۱- ترانه جنجالی و نفی خشونت و اهانت، روز آن لاين
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/may/12/article/-c893ea8ea0.html

ـــــــــــــــــــــــــ
در همين زمينه:
[تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! "آی نقی" خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن، مهدی اصلانی]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016