یکشنبه 21 خرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مشکلاتی که جوانان با آن رويارويند، ابوالحسن بنی‌صدر

ابوالحسن بنی‌صدر
عمل به سنت‌ها و آداب و رسوم ناقض حقوق، عمل به حکم زور است. پس نبايد به آن‌ها عمل کرد. کارآمدترين روش‌ها که برخورد نيز پديد نمی‌آورد و به اعضای خانواده و به ديگرانی که در بند اطاعت از آداب و رسوم قدرت‌فرموده مانده‌اند، امکان می‌دهد، از غفلت از حقوق ذاتی خويش به‌درآيند، عمل به حقوق ذاتی خويش است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پاسخ به پرسشهای ايرانيان از
ابوالحسن بنی صدر


جمعی از دانشجويان دانشگاه ها، در باره چهار مشکل خود پرسيده اند:
۱ – دانشجويان بسيار از وضع دانشگاهها ناراضی هستند. ميگويند در اين دانشگاه ها، حتی درس شيمی، همه تئوری است. در دوره کارشناسی ارشد هم هيچ ارتباطی با واقعيت کاربردی اين رشته در صنعت نداريم. دانشگاه وصل به صنعت نيست. ما با يک مشت تئوری، فارغ التحصيل می شويم. اما دنيای کار آدمی را که بلد نيست به خود راه نمی دهد.
فراوانند دانشجوهايی که تحصيلشان دارد تمام می شود و از اين که امکان تجربه کردن آموخته ها را نداشته و کار آزموده نگشته اند، در اضطرابند زيرا می دانند کار نمی يابند. کتابهای درسی هم به روز نشده اند. شانس بياريم يک استاد دلسوزی بيابيم که پول داشته باشد و مايل به تحقيق باشد و تحقيق کند. استادان اهل تحقيق نيستند. باز اگر شانس بياريم و آن استاد بيايد و بگويد در کتابهای جديد خارجی چه دانسته جديد آمده است. وگرنه کتابهايی که معرفی می کنند حد اقل ۱۰ سال از عمرشان می گذرد.
خوب حالا با اين وضعيت درس و بحث دردانشگاه ها، برسر بنيه اقتصاد ما در ۳۰/۴۰ سال آينده چه خواهد آمد؟ در خارج دانشگاهها چکار می کنند؟ آيا دانشگاهها همانند ايران با صنعت ارتباطی ندارد؟ نشان آموزش و پرورش دانشگاهی ما آيا نيايد تغييرکند؟ در خارج، اساتيد دانشگاه فرصت مطالعاتی و تحقيق چقدر دارند؟ بايد با پول شخصی تحقيق کنند و يا دولت حامی آنها است؟ دانشجوهای فارغ التحصيل مثل من که کم نيستند با اين وحشتشان از دنيای کار چکار کنند؟ کار هم که نيست همه به فکر بيرون آمدن از ايرانند.
۲ -دختران دانشجو هم مشکل بالا را دارند. آنها با مشکل ديگری که آداب و رسوم دست و پا گيراست نيز دست بگريبانند. سن ازدواج برای دخترها دارد ميرسد به بالای ۳۰ سال. از بس پسرها تحت فشارند که بايد خرج ازدواج را بدهند و حتی خونه و ماشين و شغل پر درآمد داشته باشند. آنهم از جيب خانواده که با اين گرانی اصلا امکان پذير نيست. پسرها هم خيلی دير می توانند ازدواج کنند. دانشجويان دختر می گويند: کاش اين سنتها نبود. اين سنتهای غلط از سيمان هم سخت ترند. با اين سنتهای دست و پا گير چگونه می شود مبارزه کرد اما جوری که دختر از خانواده طرد نشود؟
۳ - سومين مشکل جوانها به هر محيط خانوادگی که متعلق باشد، فقير يا پولدار، دانشجو، يا درس را ول کرده، اعتياد است. اعتياد بيداد می کند. حتی در دانشگاه ها، ميان دانشجوها معتاد زياد است. از دانشجوی معتاد که ميپرسی چرا تو که دانشجو هستی معتاد شدی؟ پاسخ می دهد: از بس فشار زياد است و آينده روشنی هم نداريم. خيلی ها بعلت اينکه پدر هاشان معتاد هستند، کشيده شده اند به اعتياد. متاسفانه تفريح نيز معنايش اين شده است که جمعه ها بروند بيرون شهر و يا درخانه دوستی جمع شوند. پارتی راه انداختن و مصرف قرص زياد شده است. در شرق کشور به علت نزديک بودن به مرز افغانستان، اعتياد به ترياک بيداد می کند.چند تا مرکز ترک اعتياد هم درست شده در مشهد. جديد ترينش مجموعه سنگ بست در کيلومتر ۲۷ محور مشهد به فريمان است که به هيچ رو، کفاف اينهمه معتاد را نمی دهد.
کمتر جوانی را می توان يافت که يکی دوبار امتحان نکرده باشد. آنها که معتاد نشده اند، مديون پدر و مادر خود هستند. از اين نظر و نظرهای ديگر، نقش والدين در خانواده بسيار مهم است.
۴ - بسياری ترجيح می دهند که به دانشگاه نروند. زيرا توانائی مالی ندارند. شاگردان با استعداد فراوانند که ناگزيرند ترک نحصيل کنند و به دنبال کارهای کاذب بروند تا دست کم خرج خود را در بياورند.
اين ۴ چهار مسئله اصلی جوانان ما از دختر و پسر است. شايد جوانهای تهرانی بيشتر مساله داشته باشند. اما مسائل دانشجويان و جوانان شهرستانی، در درجه اول، اين چهار مسئله هستند.
به مسائل جوانان بهتر است، در تلويزيون، بيشتر پرداخته شود.
خدا يارتان باد.

❊ پاسخها به پرسشهای چهارگانه:
نخست يادآور می شوم که انسان حقوقمند، بنابر اين، برای زندگی کردن، در رشد و رشدکردن در استقلال و آزادی آفريده شده است. اين انسان شجاعت ذاتی زندگی کردن را که از ياد نبرد، مسئله ساز نمی شود. به سخن ديگر، قدرتی که فرآورده ويرانگری خود او است را خدا نمی سازد و در بندگی قدرت، به ويرانی اساس حيات خود نمی پردازد. مسئله ها ساخته های اين بندگی هستند:

۱ – اين مسئله ها می بايد جوانان، خاصه جوانان دانشجو را، به اين پرسش برانگيزد که مسئله ساز کيست و يا کيانند؟ محيط اجتماعی چگونه محيطی است؟ اين محيط، محيط يک جامعه باز و تحول پذير است يا محيط يک جامعه بسته و يا نيمه باز؟ دانشجويان دختر از سنتهای دست و پاگير شکوه می کنند اما آيا از خود پرسيده اند که اين سنتهای تنظيم کننده رابطه ايرانيان با قدرت چرا استمرار تاريخی جسته اند؟ مسئله ها خود به خود بوجود نمی آيند، عواملی آنها را پديد می آورند. آيا دانشجويان و ديگر جوانان از خود می پرسند: اعتياد به اطاعت از قدرت چگونه پديد آمده و در اشکال سنتها استمرار جسته است؟ آيا به نظرشان رسيده است که رابطه اعضای يک جامعه با قدرت، نظامی اجتماعی – سياسی بسته يا نيمه بسته و در نتيجه، بنيادهای اجتماعی، از جمله دولت قدرت مدار پديد می آورد و در حاکميت اين بنيادها بر انسان ها، آنها را به تخريب نيروی محرکه ای که هستند و نيروهای محرکه ای که پديد می آورند، بر می انگيزد و مسائل چهارگانه بالا، يک چند از مسائلی هستند که از رهگذر ازخود بيگانگی نيروهای محرکه در قدرت (= زور) ويرانگر پديد می آيند؟
مسئله ها را اگر بيماريها فرض کنيم، چرا از پديد آورندگان بيماری پرسش نمی شود؟ به پرسشها بازگرديم ببينيم دانشجويان در ميان گذارنده اين چهار مسئله، آيا مسئله سازهائی را خود شناسائی کرده اند و يا می کنند؟
۱.۱ - در مسئله اول، ناکارآمدی دانشگاه ها بلحاظ استاد و توأم نبودن آموزش نظری با آموزش عملی، بخاطر نبود رابطه ميان دانشگاه و صنايع و فقدان کار، مسئله ساز هستند. و در مسئله دوم، سنتهای دست و پاگير بيشتر دختران جوان را در بند نگه ميدارند. مشکل بودن ازدواج به داشتن و نداشتن مال نيز مربوط می شود. بديهی است وجود سنتها از سوئی و بالا رفتن سن ازدواج از سوی ديگر، فشار بر جوانان، خاصه دختران را کاهنده تر می کنند. و در مسئله سوم، فشارهای طاقت شکن و نبود آينده و پدر معتاد عامل اعتياد هستند. و در مسئله چهارم، فقدان درآمد و نبود کار مولد، عامل ترک تحصيل و روی آوردن به کار کاذب و يا ترک وطن و يا ادامه تحصيل تا اخذ مدرک و ترک کشور، دانسته شده اند. اما هرگاه دانشجويان نيک بنگرند، اين مسئله سازها خود نيز مسئله هستند. هرگاه آنها بر آن شوند که مسئله سازها را بازجويند، بسا خود آنها را خواهند يافت:
۱/۲ - نخست توجه خواهند کرد که هيچيک از ۴ مسئله و نيز عوامل پديد آورنده ای که برشمرده اند، وجود خود انگيخته ای ندارند. دقت را که بيشتر کنند، پديد آورنده بلا واسطه ای را تشخيص می دهند که مسئله ها، در پيدايش و ديرپائی خود، وابسته به آنها هستند:

• دانشگاه ها مديريت مستقلی ندارند. در مديريت، وابسته به رﮊيم ولايت مطلقه فقيه هستند. به اين ترتيب که به وزارت علوم و تحقيقات و فن آوری و واواک و دستگاه «رهبر» و «بسيج»، بنا بر اين، سپاه پاسداران و بودجه دولت (در مورد دانشگاه های دولتی) و شهريه های کلان و تصدی فعاليتهای بازرگانی (در مورد دانشگاه های «آزاد»)، وابسته اند.
از لحاظ کار نيز، در اين گونه رﮊيم ها، وظيفه دانشگاه ها تربيت «کادر» برای ديوان سالاری و فن سالاری دولتی است. باتوجه به اين واقعيت که ۸۰ درصد اقتصاد کشور در اختيار دولت – سپاه است و نيز، با توجه به اين واقعيت که اقتصاد ايران مصرف محور است و به واردات متکی است، دانشجويان در می يابند که مسئله ساز، استبداد وابسته و اقتصاد مصرف محور است.
• در پاسخ به پرسشی در باره سنت ها، توضيح داده ام (نشريه انقلاب اسلامی شماره ۸۰۲) که غير از سنت وجدان به حقوق ذاتی و عمل به اين حقوق که همواره نو است،- زيرا وجدان بر اين حقوق و عمل به حقوق، همواره، همزاد با نوزاد است،- همه ديگر سنتها که تنظيم کنندگان رابطه انسان با قدرت هستند، می بايد از ميان برخيزند. پس راه حل اين نيست که روشی را بيابيم که جوان از بند آداب و رسوم و سنتها برهد بی آنکه سبب طرد او از سوی خانواده بگردد، راه حل اينست که ايرانيان دريابند که تا وقتی رابطه با قدرت را با رابطه با استقلال و آزادی ذاتی انسان، جانشين نکنند و دست و پای خويش را از بند سنتهای قدرت فرموده رها نسازند، در همان حال که غرق ثروتند، در فقر و خشونت، می مانند و رنجور و رنجورتر می شوند. جوانان چون به اين جا می رسند، در می يابند که آداب و رسوم و سنتهای قدرت فرموده، در همان حال، در انديشه راهنما بيان می شوند، اين انديشه پاسدار آنها نيز می گردد. دليل آن اينکه وقتی بيان قدرت انديشه راهنما است، آدميان مسئله ها را می سازند و بر مسئله حل ناشده می افزايند. اگر دانشجويان به مسئله ها که در استبداد ولايت مطلقه فقيه، از آغاز تا امروز، پديد آمده اند، شماره کنند، از شمار مسئله و اين واقعيت که مسئله ها کلاف سردرگمی را پديد آورده اند، بهت زده می شوند. اين کار، آنها را، از مشکل مشکل سازی آگاه می کند که ايرانيان بدان گرفتارند: قدرتمداری فراگير که ولايت مطلقه فقيه فرآورده آنست.
• اما اعتياد به موارد مخدر متکی است به اعتياد عمومی به زورمداری و زورباوری و اطاعت از قدرت. اعتياد رفتار منفعلانه کسانی است که توانائی تنظيم رابطه با قدرت را ندارند. يعنی نمی توانند رابطه ای را برقرار کنند که آنها را موقعيت مطلوبی برخوردار کند. معتادان بيشتر کسانی هستند که در فضای اجتماعی بسته، توان ابراز استعدادها را در خود نمی يابند و برای خنثی کردن نيروهای محرکه در خود و فرار از خود انگيختگی خويش، به مواد مخدر روی می آورند.
• ترک تحصيل و ترک وطن ربط مستقيم پيدا می کند با چهار بعد واقعيت اجتماعی، بعدهای سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی. نه تنها به بدين خاطر که جوان را بی عمل می کنند، بلکه بيشتر بدين خاطر که مانع از ايفای نقشی هستند که جوان در هرجامعه بايد داشته باشد و بازی کند: باز و تحول پذير کردن نظام اجتماعی حق و وظيفه جوان در هرجامعه است. حال اگر نيروهای محرکه به زور بدل شده باشند و اين زور در جلوگيری از باز و تحول پذير شدن جامعه بکار رود، جوان نمی تواند کار باز و تحول پذير کردن جامعه را تصدی کند. در روياروئی با چنين نظامی اجتماعی مسئله سازی، او يکی از دو کار را می تواند کرد:

الف – جستجوی راه حل شخصی برای مشکل همگانی. ترک تحصيل و يا ادامه آن به قصد گرفتن مدرک و ترک کشور، راه حل شخصی برای يک مشکل همگانی است. صد البته مشکل را حل نمی کند.
ب – جستجوی راه حل جمعی برای مشکل همگانی که نيازمند تدارک اسباب از ميان برداشتن مجموعه مشکلها (انقلاب درنظام اجتماعی نيمه بسته و بنيادهای جامعه، مهمترين آنها، دولت استبدادی وابسته)، از راه از ميان برداشتن ستون پايه های قدرت به يمن تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی.

۲ - هرگاه دانشجويان پرسش کننده در مسئله های چهارگانه تأمل کنند، عاملی را بازخواهند شناخت که در هر چهار مسئله، حضور دارد. در واقع، جوهر آنها را تشکيل می دهد و آن زور است:
•در مسئله اول، تنظيم کننده رابطه استاد و دانشجو، نه دانش که قدرت (= زور) است. نه هم به اين دليل که استاد تحقيق نمی کند و دانشی که تدريس می کند به روز نيست، بنا بر اين، وقت خود و دانشجو و سرمايه ای که صرف تدريس و تحصيل می شود را تباه می کند، بيشتر، به اين دليل که محدوده رابطه استاد و دانشجو، محدوده ايست که قدرت (= زور) ساخته است. توضيح اين که سلسله مراتب از «رهبر» تا دانشجو، قائم به قدرت است. از اين رو، استاد و دانشجو، استقلال و آزادی، بنا بر اين، خود انگيختگی خويش را تباه می کنند. زندگی دانشگاهی و بسا تمامی زندگی را نه تجربه که دستور می گردانند. حاصل آن، «افت تحصيلی» است.
• در مسئله دوم، سنتها و آداب و رسوم مانع از برخورداری جوان از استقلال و آزادی و ديگر حقوق خويش، فرآورده های قدرت (= زور) هستند. تنها سنتی که وجدان به حقوق ذاتی و عمل به حقوق است، فراموش شده است بدانحد که دانشجويان – چه رسد به ديگر جوانان – راه حل عمومی در دسترس، که وجدان به حقوق ذاتی و زندگی را عمل به اين حقوق کردن است را به ياد نيز نمی آورند. آب در کوزه و گرد جهان می گردند.
• و مسئله چهارم، به درون خويش درآوردن قدرت (= زور) و به تخريب خويش گماردن آنست. ترک اعتياد به مواد مخدر، به رها کردن درون و بيرون از سلطه زور از راه قطع رابطه با قدرت و برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی و ديگر حقوق خويش است.
اما جوانان چگونه بتوانند اين مسائل و مسائل ديگر را حل کنند؟

❊راه کارهائی که می توان پيشنهاد کرد:
راه کارهای پيشنهادکردنی از دو نوعند: راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکار برند و راه کارهائی که جمع انسانها برای تغيير رابطه با قدرت، بنا بر اين، با بنيادهای جامعه و مقدم برهمه، دولت، می بايد بکار برند:

۱ – راه کارهائی که هر انسان و هر جمع انسانی می توانند بکاربرند:
۱.۱ – شناسائی حقوق ذاتی خويش و بکار بردن اين حقوق. دانشجويان پرسش کننده و ديگر خوانندگان حق دارند بگويند: همگان شايد نتوانند تمامی حقوق ذاتی خود را بشناسند تا بکاربرند. به آنها خاطر نشان می کنم که هر گاه يک انسان و يک جمع انسانی تمرين کنند که پندار و گفتار و کردار خود را از زور خالی کنند، دل و عقل و تن آنها، موافق حقوق ذاتی عمل خواهند کرد. حقوق مجموعه ای را تشکيل می دهند. از اين رو، عمل واقعی به يکی از حقوق، عمل به ديگر حقوق نيز می شود. بدين خاطر است که همواره استقلال و آزادی را خاطر نشان همگان می کنم. هر انسانی و هر جمع انسانی که از معانی استقلال به يک معنی که خودانگيختگی درگرفتن تصميم است و از معانی آزادی، به يک معنی که خودانگيختگی در گزينش نوع تصميم است، عمل کنند، عقل خويش را مستقل و آزاد گردانده و پندار و گفتار و کردار خويش را خالی از زور کرده و به خود امکان داده اند که زندگی شان عمل به حقوق بگردد.
۱/ ۲- بديهی است که خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور، در جامعه ای که فردها و گروه ها، يکديگر را در مدار بسته رابطه قوا زندانی می کنند، نياز به اصل و انديشه راهنما دارد. اصل راهنما، موازنه عدمی را پيشنهاد می کنم. قابل لمس ترين تعريف از اين اصل و بکاربردنی ترين تعريف، رها کردن عقل از محدود کننده (قدرت = زور) و حدها و مرزها و بازگرداندن فضای عقل تا بی نهايت است. اين اصل را می توان در اصول بازهم ملموس تری بکار برد: هر پديده ای، در وجود و زندگی
الف – يک مجموعه سامانه مند است.
ب – مجموعه ای از حقوق دارد که ذاتی وجود آنند و
ج – استعداد رهبری دارد که همواره با استعدادهای ديگر او همراه و همآهنگ کننده فعاليتهای آنها است.
د- راه مستقيم زندگی را که عمل به حقوق ذاتی است از بيراهه مرگ که بکار بردن زور است، باز می شناسد و
ه – هدفمند است. اين اصل، وقتی ترجمان موازنه عدمی می شوند که پندار و گفتار و کردار آدمی را چنان راهبرند که از زور خالی بگردد. اين ۵ اصل پنج ارزش پايه نيز هستند و وجدان اخلاقی در ارزيابی و نقد پندار و گفتار و کردار آدمی بکارشان می برد. بدين قرار، مجموعه ای از اصل راهنما و اصولی که ترجمان آنند و انسان بکارشان می برد، همراه با روش تجربی، که هم خود تصحيح می پذيرد و هم کار انسان را تصحيح پذير می گرداند و هدفهايی که باز ترجمان اصول راهنما هستند، همراه با حقوق ذاتی انسان و حقوق جامعه ملی و جامعه های ديگر و جانداران و طبيعت و برخوردار از مجموعه ای از ارزشهای اخلاقی که ترجمان موازنه عدمی هستند و به يمن وجودشان، وجدان اخلاقی پندار و گفتار و کردار آدمی را ارزيابی و نقد می کند، انديشه راهنمائی را پديد می آورند که می توان بيان استقلال و آزاديش خواند و پيشنهاد کرد. مطالعه و بکار بردن کتاب بيان استقلال و آزادی و عقل آزاد، می تواند بی فايده نباشد.
۱/۳-چون عقل استقلال و آزادی خويش را بازجست، عادت به فعل پذيری و توجيه گری را ترک می کند. برای مثال، دانشجوی – در پرسش ها، پرسش کنندگان ناخودآگاه، بنا را بر فعل پذيری دانشجو گذاشته اند: استاد فعال و دانشجو فعل پذير است – درخور اين صفت، کسيست که استعداد دانش جوئی خويش را فعال می کند. اين او است که به جستجوی دانش برمی خيزد و بنوبه خود استاد را برآن می دارد که راهنمای او در اين جستجو باشد. هرگاه دو طرف روش پرسش و پاسخ را جانشين گفتن استاد و شنيدن دانشجو کنند و استاد، با تدريس، استعداد دانشجو را برانگيزد و او پرسش های علمی را بيابد و با استاد در ميان بگذارد، دو طرف فعال می شوند و دانشگاه محل رشد دانش می گردد.
۱ /۴- هرگاه يک فرد و يک جمع استقلال و آزادی را تمرين کنند، از سوئی الگو می شوند و از سوی ديگر، در برابر فردها و جمع های ديگری که قدرتمدار هستند، اگر تن به بازگشتن به مدار بسته رابطه با قدرت ندهند و همچنان پندار و گفتار و کردار خويش را از زور خالی نگاه دارند، اگر هم طرف قدرتمدار بر بکار بردن زور اصرار بورزد، مدار بسته بوجود نمی آيد و زور زورگو بد و باز می گردد: اصل راهنما کردن موازنه عدمی همين است.
۱/۵- چون پندار و گفتار و کردار از زور خالی شدند، انسانها می توانند رابطه جديدی ميان حق و وظيفه و حقيقت و مصلحت و حق و مسئوليت، حق و سنت و آداب و رسوم و... برقرار کنند:
• چون روش عمل به هر حقی بکار بردن آن حق است، همان سان که روش دانشمند شدن آموختن دانش است، پس هر وظيفه و تکليف بيرون از حق، حکم زور است و نبايد به آن تن داد.
• مصلحت بيرون از حق، خود به فرياد می گويد حکم زور است. پس نه خود می بايد مصلحت سنجيد و جانشين حق کرد و نه تن به مصلحت هائی بايد داد که قدرتمداران می سنجند و انسانها را به بکاربردن آنها ناگزير می کنند و يا خود به زيان صاحبان حقوق به اجرا می گذارند.
• هر صاحب حقی مسئول است و مسئوليت او عمل به حقوق خويش و رعايت حقوق ديگران و جانداران و اگر ضرور شد، دفاع از حقوق آنها است. بدين قرار، دانشجو نمی تواند به اين عذر که استاد اهل تحقيق نيست و حق استادی را به جا نمی آورد، از مسئوليت دانشجوئی خويش شانه خالی کند.
• عمل به سنتها و آداب و رسوم ناقض حقوق، عمل به حکم زور است. پس نبايد به آنها عمل کرد. کارآمد ترين روشها که برخورد نيز پديد نمی آورد و به اعضای خانواده و به ديگرانی که در بند اطاعت از آداب و رسوم قدرت فرموده مانده اند، امکان می دهد، از غفلت از حقوق ذاتی خويش بدرآيند، عمل به حقوق ذاتی خويش است. بديهی است کار با خالی کردن پندار و گفتار و کردار از زور آغاز می گيرد و در جريان رشد، عقل و تن آدمی، بطور خودانگيخته، حقوق ذاتی ديگر را بکار می برند.
۱/۶- از ويژگی های دانش يکی شفاف بودن آنست. پس تدريس دانشی که شفاف نيست، تدريس دروغ است. دانشجو می بايد از استاد بخواهد دانشی را که تدريس می کند، شفاف تدريس کند. اگر او تن به اين کار نداد، مسئوليت دانشجو برجا می ماند و بر او است که درپی شفاف گرداندن آن بشود. اين شفاف گردانی، بهترين کارآموزی است. در غرب، نظر و عمل، تا حدودی همراه هستند. با وجود اين، ۶۰ سال آموختن و تجربه کردن را اينک در اختيار شما می گذارم و می گويم: کارآمد ترين کارآموزيها، شفاف گرداندن دانشی است که آدمی می آموزد. چراکه او را برآن می دارد نه دستور (به خاطر سپردن درسی که استاد می دهد) که تجربه را روش کند و بدين روش، دانش را شفاف و از آن خود کند.
۱/۷- در حل هرچهار مشکل و مشکلهای ديگر، روش کارآمد، جستن آن راه حلی است که صفت همگانی بيابد. برای مشکل همگانی نمی توان راه حل فردی جست. چرا که مشکل برجا می ماند و بزرگ تر و پيچيده تر نيز می شود. آنها هم که راه حل فردی می جويند (کار کاذب، رفتن از کشور، انطباق با آداب و رسوم و يا عصيان پنهانی، يعنی در صورت، به آداب و رسوم پايبندی نشان دادن و، در واقع و نهان، برآنها شوريدن و شورش آشکار و...) همواره کسانی هستند که از برابر واقعيت گريخته اند و خود را از شهامت ذاتی مقابله با مشکلها و حل آنها غافل گردانده و به جبن فرار از برابر مشکل هربار که رخ نمود، محکوم کرده اند.
هرگاه بنا بر اين شود که برای مسئله جمعی راه حل جمعی جسته آيد، راه کارهای زير بکاربردنی می شوند:

۲ – راه کارها برای تغيير رابطه انسان و بنيادهای جامعه و مقدم بر همه، دولت:
اما چرا مقدم بر همه، می بايد به دولت پرداخت، نخست بدين خاطر که در ايران، دولت دربرگيرنده بنيادهای دينی و تعليم و تربيتی و اقتصادی و سياسی و هنری و فرهنگی است. تمامی ستون پايه های يک استبداد فراگير را دارد و بزرگ ترين ويران کننده نيروهای محرکه جامعه است. سپس بدين لحاظ که، در ايران، اين مردم هستند که به دولت وابسته اند و اين دولت است که با تخريب نيروهای محرکه، در اندازه باز و تحول پذير بودن جامعه، نقش اول را بازی می کند. بدين قرار، تغيير رابطه ملت با دولت، در واقع همان تغيير رابطه هر ايرانی با قدرت، به يمن برقرار کردن رابطه با استقلال و آزادی که ذاتی حيات او است. از اين رو،
۲/۱- از ويژگی های رابطه انسان با قدرت، کاهش ميزان خودانگيختگی، بنا بر اين، باروری و بيشتر شدن تمايل به مصرف در جامعه است. چربيدن ميل به مصرف بر ميل به توليد – که در پرسش پيرامون مسائل چهارگانه خود را آشکارا نشان می دهد – سبب کاهش استقلال و آزادی اعضای جامعه ملی و جامعه ملی، خود نيز، می گردد. از آنجا که خلاء را همواره قدرت (= زور) پر می کند، شدت گرايش دولت به استبداد و نيز شدت وابستگی ملت به دولت، گويای اندازه غفلت جامعه و اعضايش از استقلال و آزادی است. از اين رو، هيچ کار مهمتر از تبليغ استقلال و آزادی بمعنای توجه دادن مردم کشور به اين دو حق ذاتی انسان نيست. بديهی است تبليغ انديشه راهنمائی که بيان استقلال و آزادی است، انقلاب بزرگ را که تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، بسيار آسان می کند. باوجود اين، اگر هم نتوان بيان استقلال و آزادی را تبليغ کرد، می توان دو حق استقلال و آزادی را که هر ايرانی و جامعه ايرانی دارند، تبليغ کرد. بهترين کار، تمرين کردن و الگو شدن را با تبليغ و هشدار دادن همراه کردن است.
۲.۲ – از راه فايده تکرار، تکرار می کنم که چون تغيير کردن با تغيير دادن همراه است، پس ايرانيان با تغيير خود می بايد مبارزه با جبر رﮊيم جبار را همراه کنند. يکی بدون ديگری، سبب رها کردن تغيير کردن و تغيير دادن می شود. هرگاه هنر را گشودن فضای جديد بر روی انسان تعريف کنيم، تغيير رابطه با قدرت به رابطه با استقلال و آزادی، آن هنر ناب می شود که انسان می تواند لحظه به لحظه زندگی خويش را هنرمند بزيد و زيباترين هنرها را بيافريند.

۲/۳- آقای محمد پرسشی کرده است که پاسخ آن، راه کاری از راه کارهای بنای جامعه ای با نظام اجتماعی باز و دولت حقوق مدار است. او پرسيده است:
۱-در بين مردم ايران اصطلاح"قسمت"بسيار رايج است.مثلا فلانی قسمتش اينگونه بود. شما چه نظری داريد؟ آياقبول داريد که"قسمت"هم تحريف و افيونی بيش نيست و همه چيز تحت سيطره خود انسان است؟يا امور ماورايی و"قسمت"هم نقش فعالانه دارند؟ ۲-نظرتان نسبت به توکل چيست؟ آيا واقعا نيروی ماورايی ازجانب خداوند ما را همراهی می کند يا همه چيز دست خودمان است؟
عدالت تقدم تدبير انسان بر تقدير است. تقدم تقدير بر تدبير، جبرگرائی و ناسازگار با آن ويژگی ارزشمند ايرانيت است که نفی جبر و پذيرفتن استقلال و آزادی انسان است. اگر امروز در بين مردم ايران «قسمت» و تقدير رايج شده است، بخاطر بيگانگی از ايرانيت و انديشه راهنما را بيان قدرتی کردن است که سالب دو حق ذاتی و غافل کننده انسانها از اين دو است. اين دو حق، به اراده مندی انسان تحقق می جويد. عمل به اين دو حق، استقلال و آزادی. خدا باورانی که رابطه با خدا را رابطه استقلال و آزادی نسبی که انسان را هستند، با استقلال و آزادی مطلق که خداوند است، می دانند، بر ميزان عدالت، هم به معنای عمل به حقوق ذاتی و هم به معنای تقدم تدبير انسان بر تقدير خداوند می دانند و مسئوليت خويش را در غافل نشدن از استقلال و آزادی خويش و بسط پهنای آن تا اين همانی جستن با هستی هوشمند، در مقام نمايندگی از خداوند در خلق، می شمارند. و آنها که خدا باور نيستند، هرگاه انديشه راهنمايشان بيان قدرتی بر پايه جبر است، نيز، می توانند، تقدم تدبير بر تقدير را با عمل به دو حق ذاتی خويش، استقلال و آزادی، تجربه و تمرين کنند.
صد البته، اقتضای عدالت، تقدم تدبير ايرانيان و جامعه آنان بر تقدير دولت جبار می گردد. مشکلهای چهارگانه، با فرياد می گويد که جوانان ايران، خويشتن را تابع تقدير دولت جباران می دانند، رها کردن خويشتن از اين جبر، حتی در ذهن و بی آنکه به عمل درآيد، زمينه ذهنی جامعه را برای آن تغيير آماده می کند که، بدان، جامعه از بند اعتياد به اطاعت از قدرت رها می شود و بر استقرار جمهوری شهروندان، بنا بر اين، دولت حقوقمدار توانا می گرداند.
در همين جا، به پرسش دوم آقای محمد پاسخ می نويسم: توکل به خداوند، همان رابطه بر قرار کردن حق نسبی با حق مطلق، به سخن ديگر، برقرار کردن رابطه ميان استقلال و آزادی خود با استقلال و آزادی مطلقی است که خداوند است. چنين توکلی به يقين تدبير انسانی را قرين موفقيت می کند چرا که تدبيری که عقل در چنين استقلال و آزادی اتخاذ می کند، از دانش سرشار و از ظن خالی و برخوردار از ويژگی های ديگر حق است. و بنا بر قاعده، حق می آيد و ناحق محکوم برفتن است.
۲/۴ -جمهوری شهروندان را در هر سطح می توان بنا گذارد. هرگاه در خانواده ها اين جمهوری تشکيل بگردد، يعنی اين بار، زور در رابطه ها بی محل بگردد، چنانکه پندار و گفتار و کردار اعضای خانواده از زور تهی و از حقوق ذاتی انسان پر گردند، رابطه ها ميان آنها، رابطه های حق با حق می شوند. بسط واحدهای جمهوری شهروندان، دولت جبار را بی محل می کند. زيرا جامعه قلمروهای چنين دولتی را، بدون نياز به بکار بردن خشونت، از دستش خارج می کند. آن جنبش همگانی آرمانی اين جنبش است. باوجود اين،
۲/۵ -از آنجا که دانشگاهها و دبيرستانها (دانش آموزان سالهای پايانی دبيرستان)، مناسب ترين جايگاه های تشکيل جمهوری شهروندان هستند و از آنجا که اين بخش از جوانان، بنا بر موقعيت خويش درجامعه، نيروی محرکه تغيير هستند، بی محل کردن خشونت در سطح مؤسسات آموزشی، کار خشونت زدائی در سطح جامعه را آسان می کند. در کاری ديگر، قواعد خشونت زدائی را تشريح کرده ام. در اين جا و با توجه به مشکلهای چهارگانه، زدودن زوری را که جوهر هرچهار مشکل است، پيشنهاد می کنم. توضيح اين که مبارزه با عوامل اعتياد به مواد مخدر و مبارزه با طرز فکری که زن را در شئی جنسی ناچيز می کند و يا موجود محکوم به «حفاظت» شدن می انگارد و فعال شدن دانشجويان در قلمرو دانش و همراه کردن آن با فعال شدن در قلمرو عمل به حقوق ذاتی و دفاع از حقوق ذاتی و بالاخره، ايجاد واحدهای جمهوری شهروندان با دوستان و تقويت همبستگی و حمايتهای گروهی از آنها که نياز به حمايت در قلمروهای مختلف دارند، کار درخور نسل امروز است.
بهنگام بررسی جنبش همگانی، به روشهايی که می توان بکارشان برد، پرداخته ام. يکچند از روشهائی را که اينک پيشنهاد می کنم، در شمار آن روشها نيستند و می توان برآن روشها افزود. اما از آنجا که قدرت را نيز انسانها از رهگذر رابطه قوا با يکديگر پديد می آورند و از خود وجودی ندارد، پس مشکلها را نيز انسانها می سازند. برآنها است که راه حل آنها را نيز در خود بيايند: انسان برای زندگی در استقلال و آزادی و رشد در استقلال و آزادی آفريده شده است. اين انسان اگر بخواهد در ايران، يکی از محلهای روياروئی قدرتهای جهان، بزيد، می بايد برخوردار از خصلت پهلوانی، يکی از والاترين ويژگی های ايرانيت و ديگر ويژگی های ايرانيت بگردد. آن عقل مستقل و آزادی و آن توانمندی را بجويد که همواره شورشی، شورش بر جبر جباران، بماند. همان انسانی بگردد که حافظ زبان حال او شد:

چرخ برهم زنم ار غير مرادم چرخد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016