سه شنبه 3 مرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

و اما قضيه فوکوس آنلاين...، الاهه بقراط

رضا پهلوی
تحريک و به هيجان آوردن افکار عمومی تا جايی که تحريف و خلاف قانون و عرف دمکراتيک نباشد، هم در فعاليت سياسی و هم در ژورناليسم پذيرفته شده است. اما اهميت اين جنجالِ مجازی بر سر مصاحبه‌ای که مخدوش بودنش از همان تيتر و با نام "سيروس" آغاز می‌شود در چيست؟ از آنچه درباره‌اش نوشتند نه بر اطلاعات و دانش و آگاهی کسی افزوده شد و نه هشداری درباره خطرات عملا موجود دريافت گشت که ايرانيان را واقعا تهديد می‌کند. ولی فوکوس آنلاين نام "سيروس" را که در ترجمه فارسی حذف شده بود، از کجا آورده است؟!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا
www.alefbe.com


در آغاز
من تا کنون هر جا ديدم، به نظرم، تحريف و دروغی در کار است، از جمله در مقاله و ترجمه‌، درباره‌اش توضيح داده‌ام و اين البته شامل فقط مواردی می‌شود که متوجه آنها شده‌ام. سالها پيش از اينکه اينترنت به اين شکل فراگير شود، ترجمه‌ای از يک مقاله فِرِد هاليدی «ايران‌شناس» انگليسی در جايی منتشر شد (به ياد نمی‌آورم کجا و با جستجو در اينترنت نتوانستم پيدايش کنم) که هم در ترجمه‌اش‌، اگر بخواهم با خوشبينی بگويم، بی‌دقتی وجود داشت و هم اينکه فِرِد هاليدی مدعی شده بود انتشار ترجمه آثار شکسپير مانند «هملت» و «ليدی مکبث» در رژيم شاه ممنوع بود! من که در دوران دبيرستان اين ترجمه‌ها را در کتابخانه پدر دوستم پيدا کرده و خوانده بودم و بعد هم فيلم‌های هر دو را به اضافه «شاه لير» که آن هم مانند «هملت» (هر دو ساخته اتحاد شوروی) و «ليدی مکبث» درباره زندگی شاهان بود، در سينماهای تک سئانسی ديده بودم، بايد که اعتراض می‌کردم و می‌نوشتم که نويسنده يا به اطلاعات غلط دسترسی دارد و يا دروغ می‌گويد!
يا همين دو سه سال پيش در مصاحبه‌ای که حجت‌الاسلام مهدی کروبی با مجله اشپيگل داشت، در روايت ديگری، در کنار بی‌دقتی‌ها و يا عمدهای مفهومی، جمله‌ای در دهان او گذاشته شد که در متن آلمانی وجود نداشت و من آن را نيز يادآوری کردم. يا برخی مطالبی که روزنامه‌های آلمانی درباره ايران منتشر می‌کنند که حاوی اطلاعات غلط است و من اگر ببينم، حتما برايشان می‌نويسم و از آنها خواهش می‌کنم به خبرنگاران و گزارشگران‌ خود تأکيد کنند که بيشتر درباره مطلبی که می‌نويسند، مطالعه و تحقيق کنند. برای نمونه، چند سال پيش مجله اشپيگل در يک گزارش به اصطلاح تاريخی با تأکيد بر ديکتاتوری شاه در اوايل دهه سی خورشيدی، مدعی شد که محمد مصدق در يک انتخابات دمکراتيک به نخست وزيری رسيد! من در نامه‌ای در کنار چند مورد ديگر از جمله يادآوری کردم که اولا در يک حکومت ديکتاتوری که شما می‌گوييد چگونه دو جمله بعد، برگزاری يک انتخابات دمکراتيک ممکن است؟! ثانيا، دکتر محمد مصدق نه «در يک انتخابات دمکراتيک» بلکه به پيشنهاد مجلس وقت به شاه پيشنهاد شد و شاه نيز طبق اختيارات قانونی‌اش، با آن موافقت کرد. چرا اطلاعات غلط به خوانندگان خود می‌دهيد؟! خيلی زود ايميلی دريافت کردم که در آن نسبت به اين بی دقتی‌ها به دليل حجم مطالب و منابع، پوزش خواسته شده بود. اين البته يک رابطه فردی بين مجله و خواننده‌اش بود و نه يک اعلام عمومی آن هم به خوانندگان و مشتريان آلمانی! اساسا مطبوعات معتبر آلمان حاضر نيستند مطلبی را منتشر کنند که خارج از چهارچوب‌ها يا «فريم»های ژورناليستی آنهاست و من در اين مورد در «پنجاه سال خبررسانی در آلمان درباره ايران» توضيح داده‌ام (به لينک در زيرنويس مراجعه کنيد).
ولی تا آنجا که به روزنامه نگاران مربوط می‌شود، به نظر من، بی‌دقتی، تحريف و يا در بدترين حالت، دروغ، ضداخلاق روزنامه نگاری سياسی و روشنگری اجتماعی است حتا اگر همه آنها به سود آن فکری باشد که يک روزنامه نگار مدافع آن است، و يا فراتر از آن، حتا اگر واقعا به سود آزادی و دمکراسی باشد! هر مناسباتی، اعم از خصوصی و عمومی، از جمله آزادی و دمکراسی، که بر اساس دروغ و فريب و تحريف بر پا شود، خيلی زود فرو خواهد پاشيد. پديده دروغ و تحريف اگرچه توسط رژيم کنونی ايران به فرهنگ عمومی تبديل شده، ليکن پيشينه‌ای طولانی‌تر و دامنه‌ای فراتر از جمهوری اسلامی دارد و متأسفانه در ميان جامعه به اصطلاح روشنفکری نيز کم رايج نيست. از دروغ‌ و جوّسازی تاريخی (مانند خودکشی غلامرضا تختی و غرق شدن صمد بهرنگی و آتش سوزی سينما رکس آبادان) تا دله دزدی‌های حقيرانه مانند عناوين تقلبی دکترا و استادی دروغين در دانشگاه‌ و کتاب‌سازی‌های جعلی و رونويسی از آثار تاريخی و پژوهش‌های هرگز منتشر نشده و حتا نام‌ها و هويت‌های دروغين! به راستی نيز جمهوری اسلامی از آسمان نازل نشده و يکی از دلايل بقايش نيز قطعا ريشه داشتن در همين فرهنگ دروغ و تحريف است که برخی از ظاهرا مخالفان‌اش نيز به آن آراسته‌اند! پديده‌ای ظاهرا مُسری که عرق شرم بر پيشانی و بذر بی‌اعتمادی در دل می‌نشاند، و بيچاره مخاطبانی که پای منبر اين دروغگويان و «واعظانِ غير متعظ» می‌نشينند که درست مانند مسئولان جمهوری اسلامی می‌توان درباره‌شان اين سخن حافظ را تکرار نمود که: واعظان کين جلوه در محراب و منبر می‌کنند/ چون به خلوت می‌روند آن کار ديگر می‌کنند!
بر همين مبنا و برای جلوگيری از هر نوع سوءاستفاده، چه از سوی رژيم ايران و چه ديگران بود که من بلافاصله پس از انتشار «آنچه بايد گفته شود» از «گونتر گراس» به ترجمه آن نشستم و با آنکه متن مشکلی است و درک آن دشوار است چه برسد به ترجمه‌اش تلاش کردم تا جايی که ممکن است آن را منطبق با متن اصلی، به فارسی برگردانم. درک زبان فلسفی و ادبی آلمانی برای کسانی که زبان مادری‌شان آلمانی است مشکل است چه برسد به بقيه. به هر روی، کم نبودند ترجمه‌هايی از آن متن که، از جمله به دليل استفاده از زبان‌های ديگر که زبان اصلی آن متن نبودند، نه تنها به شدت با متن اصلی اختلاف داشتند بلکه در برخی موارد کاملا غلط، نامفهوم و بی معنی بودند و همان گونه که پيش بينی می‌شد بلافاصله مورد سوء استفاده رژيم ايران نيز قرار گرفت.
اين است که به نظر من، موارد تحريف و دروغ و اشتباه را، گذشته از اينکه از چه کسی و به سود و زيان چه کسی باشد، بايد مطرح کرد و توضيح داد از جمله چيزهای غيرواقعی که به جمهوری اسلامی نسبت داده می‌شود آن هم در حالی که در مورد رژيم، دامنه واقعيت چنان فاجعه‌بار، جنايت‌آميز و تصورناپذير است که اساسا نيازی به افزودن مطالب غيرواقعی به آن نيست!
اين همه از اين نظر مهم است که نبايد اجازه داد به ويژه در اين سالها که هيچ چيز و هيچ کسِ جامعه ايران در جای واقعی خود نيست و امکان کنترل بر ادعاهای افراد وجود ندارد، بسياری از کسانی که به دليل همين بلبشو و عدم امکان فعاليت سياسی به مقاله‌نويسی و نوعی «روزنامه‌نگاری» روی آورده‌اند، که در واقع روزنامه نگاری نيست، شيوه تحريف و دروغ و هوچی‌گری سياسی به يک امر رايج تبديل شود به ويژه اينکه کسانی نيز که با نفی ديگران به دنبال «نام» و «نان» هستند، از جمله در ميان تازه از گرد راه رسيدگان، کم نيستند. فکر می‌کنم همان شيوه جمهوری اسلامی در تحريف و دروغ و گسترش آن، برای هفت پشت روزنامه نگاری ايران بس است و ژورناليسم آزاد بايد منادی بازآفرينیِ اخلاق مبتنی بر روشنگری، و ورای اهداف و منافع سياسی باشد. اين بدين معنی نيست که روزنامه نگار نبايد اهداف و منافع سياسی داشته باشد. چنين چيزی اساسا امکان ندارد آن هم هنگامی که روزنامه نگار، ايرانی باشد. ولی حذف اخلاق (راستگويی و درستکاری) يا بی اعتنايی به آن در عرصه سياست و ژورناليسم، نتيجه‌اش چيزی جز جمهوری اسلامی و يا شرايط مشابه نخواهد بود. کافيست به دروغ‌ها و تحريف‌های سياسی و ژورناليستی در آستانه انقلاب اسلامی نگاه کنيد.
باری، با وجود همه اين حساسيت‌ها، قصد نداشتم وارد «قضيه فوکوس آنلاين»* شوم زيرا از يک سو آن را، اگرچه هم متن اصلی و هم ترجمه موارد نادرست داشت، بی اهميت می‌دانستم و از سوی ديگر، نمی‌خواستم به مطلبی بپردازم که تکذيب قابل پيش‌بينی آن می‌توانست زحمت و استدلال هر کسی را، چه در تأييد و چه در رد آن، هدر دهد. در عين حال، با ساده‌انديشی، اصل را بر اين گذاشته بودم که با اين همه منابعی که درباره سخنان و عقايد سياسی رضا پهلوی وجود دارد، شنونده بايد عاقل باشد!
ولی بعد که اين جنجال به راه افتاد، کنجکاوی، مرا واداشت از يک سو به ترجمه مو به موی مصاحبه يادشده بپردازم تا موضوع اهميت «منبع موثق» را برای نه يک شايعه يا خبری که تکذيب شده است، بلکه يک «واقعيت» که بارها تکرار شده، به کسانی که قلم بی‌زبان را به دست می‌گيرند يادآوری کنم و از سوی ديگر اين پرسش را مطرح سازم که چرا «فوکوس آنلاين» بدون آنکه نسبت به حساسيت و پيله کردن ايرانيان و هم چنين توانايی سوءاستفاده برخی از هموطنان ما آشنايی داشته باشد، مصاحبه را چنين مخدوش منتشر کرده است. برای نمونه، نام «سيروس» را که در ترجمه فارسی اصلا حذف شده از کجا آورده؟! آيا خبرنگارش می‌داند که برخی از طرفداران رضا پهلوی که عمدتا در حلقه افراطيون جای می‌گيرند، معلوم نيست به چه دليل وی را «سيروس» می‌خوانند؟! از کجا؟! به او خط يا ايده داده‌اند؟! چه کسانی؟! يا خبرنگار مزبور فکر کرده با اين نام که به هر حال از يک جايی بايد از آن با خبر شده باشد، ابتکار به خرج می‌دهد؟!** آن هم در حالی که رضا پهلوی هيچ نام ديگری جز «رضا» ندارد و در آن مصاحبه نيز نام «سيروس» اصلا مطرح نشد!***
مطمئن بودم از فوکوس آنلاين در اين مورد هيچ پاسخی دريافت نخواهم کرد زيرا «خواننده» بودن حقی برای کسی ايجاد نمی‌کند که روزنامه‌ای به توضيح اين مطالب به او که نقشی در آن مصاحبه نداشته بپردازد! بعلاوه، فکر می‌کنم برای «فوکوس آنلاين» و خبرنگارش همه اينها بی اهميت است و فکرش را نمی‌کردند که کار به اعتراض و مجرای حقوقی برسد، آن هم در شرايطی که روزانه هزارهزار از اين نوع مطالب در سراسر جهان منتشر می‌شود. البته پيگيری و «پيله» ايرانيان از يک نظر بسيار خوب و مثبت است. اين نشان می‌دهد که در ايران آينده، شايد، و اميدوارم، با يک نيروی کنترل کننده قوی از سوی بخشی از جامعه روبرو باشيم. ولی کاش اين نيروی کنترل کننده، از يک سو مدعی فوکوس آنلاين می‌شد که يک مصاحبه مخدوش منتشر کرده است و از سوی ديگر، امروز، بيشتر درباره جمهوری اسلامی و کسانی که موانع اصلی رهايی ايران از شرايط کنونی هستند به کار می‌رفت و نه اينکه با سياست يک بام و دو هوا افراد و گروه‌هايی را که تا کنون بيشترين اشتباه و ناکامی را در فعاليت‌های خود داشته‌اند، ناديده بگيرد و با تحريف و روشی ناپسند به تخريب شخصيتی بپردازد که تا کنون هيچ گامی، مطلقا هيچ گامی، عليه منافع ايرانيان برنداشته و مطلقا هيچ سخنی خلاف اين منافع و در جهت پراکندگی و انشقاق نگفته است. ولی شايد نکته اتفاقا درست در همين جاست؟! ليکن بهتر است جز همين پرسش، به حدس و گمان نپرداخت و اين را نيز به آينده وا نهاد که نشان خواهد داد اين روش که يک بار نيز عليه بختيار به کار رفت و ايران را از بختی که يار آن شده بود محروم کرد، اين بار تا چه اندازه به حال ايران مفيد خواهد افتاد.
با اين پيش درآمد، تلاش می‌کنم تا جايی که می‌دانم و مطلع شدم، به نکات مختلفی از «قضيه فوکوس آنلاين» بپردازم.

يک: اعتبارِ قلم
ترجمه مو به موی مصاحبه فوکوس آنلاين با شاهزاده رضا پهلوی همزمان با انتشار اين مقاله در سايت من «ژورناليست» در دسترس قرار گرفته است (به لينک مربوطه در زيرنويس مراجعه کنيد). گذشته از اختلاف سليقه در انتخاب برخی از واژه‌ها، در ترجمه فارسی منتشر شده در اينترنت بی‌دقتی‌هايی، به نظر من غيرعمدی، و حتا غلط‌هايی وجود دارد که معمولا ناشی از عدم تسلط بر يکی از دو زبان و يا هر دو است. من پرسش به پرسش و پاسخ به پاسخ، ترجمه منتشرشده را با ترجمه خودم آورده و در مواردی که لازم دانسته‌ام توضيح داده‌ام، از جمله درباره کلماتی که اشتباه ترجمه شده، غلط‌ تايپی فوکوس آنلاين که مترجم متوجه آن نشده و هم چنين «وجه شرطی» برخی جملات که در ترجمه آنها دقت لازم صورت نگرفته است. برای نمونه رضا پهلوی در پاسخ فوکوس آنلاين نمی‌گويد: « پدرم براين باور بود که بايد ابتدا به مردم تا حدی آموزش بدهد تا دمکراسی امکان پذير شود» بلکه می‌گويد: «پدرم بر اين باور بود که نخست بايد حدی از آموزش را در اختيار مردم قرار دهد تا بتوان دمکراسی را تحقق بخشيد». در ترجمه، يک فعل کمکی و وجه شرطی جمله ناديده گرفته شده و فعلی غلط که در جمله وجود ندارد، يعنی «آموزش دادن»، به فاعل نسبت داده شده است. اين را نيز توضيح بدهم که مبنا در ترجمه تطبيقی، عين سخنانی است که فوکوس پس از ترجمه از انگليسی منتشر کرده و نه آنچه در مصاحبه واقعا گفته شده است.
يا در نمونه‌ای ديگر، رضا پهلوی پس از توضيحاتی درباره سوگند خود به قانون اساسی مشروطه، نمی‌گويد: «بنابراين می‌توان گفت که «بنا به قانون» شاه ايرانم»، بلکه می‌گويد: «بنابراين می‌توان گفت که من «بالقوه» پادشاه کشور هستم». من در ترجمه تطبيقی درباره اصطلاح de jure که در حقوق و سياست بسيار به کار می‌رود، توضيح داده‌ام (به لينک در زيرنويس مراجعه کنيد).
در عين حال اگرچه قانون اساسی مشروطه پس از مرگ مظفرالدين شاه و گذشت يک سال از تصويب آن، در همدستی و توطئه محمدعلی شاه و آخوندها با تصويب متمم قانون اساسی از محتوا تهی گشت، ولی امروز ديگر، قانون اساسی هيچ يک از دو رژيم پيشين و کنونی به کار ايران نمی‌آيد و خود رضا پهلوی نيز بارها هم در اين باره و هم در مورد سوگند خود توضيح داده و «بالقوه» بودن پادشاهی «قانونی» وی نيز يک واقعيت تاريخی است. رضا پهلوی تا زمانی که زنده است، طبق قانون مشروطه، پادشاه «بالقوه قانونی» ايران بود و هست! تمام مسئله بر سر «بالفعل شدن قانونی» اين پادشاهی است که وی آن را به اراده مردم و قانون اساسی آينده سپرده است. چه عيبی در اين برخورد وجود دارد؟! آيا برخی ترجيح می‌دهند وی (مانند چند رييس جمهوری بالقوه و بالفعلی که داريم!) پايش را در يک کفش کرده و خود را پادشاه ايران بنامد و برای «تاج بر سر گذاشتن» (آن گونه که فوکوس منتشر کرده است) به ميدان بيايد و مانند برخی جمهوری خواهان، يک سرِ سوزن از پادشاهی خود کوتاه نيايد؟! ولی اين را که فقط سلطنت‌طلب‌های افراطی می‌پسندند که به گفته خود شاهزاده رضا پهلوی، اگر او خود را از اين عرصه کنار بکشد، می‌روند و يک نفر ديگر را پيدا می کنند! (به لينک گفتگو با تلويزيون ايرانيان برلين در زيرنويس مراجعه کنيد) زيرا آنها معتقدند، نظام سلطنتی (و نه پادشاهی پارلمانی) برای ايران از نظر تاريخی و حفظ تماميت ارضی کشور، بهترين نظام است و از اين رو اهداف خود را در يک نظام جمهوری مبتنی بر دمکراسی و حقوق بشر، برآورده شده نمی‌بينند.
با اين همه، نه متن ترجمه شده با همه اشکالاتش که بدفهمی‌هايی را نيز به وجود آورده، بلکه متن آلمانی مصاحبه مورد مناقشه است. تأکيد من بر اشکالات ترجمه به اين دليل است که اگر کسی می‌خواهد به مطلبی استناد کند، بايد و موظف است، حتا برای اعتبار خودش هم که شده، به اصل آن رجوع نمايد و يا دست کم از مطابقت متن منتشر شده با اصل آن اطمينان حاصل کند.
در عين حال، وقتی کسی دست به قلم می‌برد تا درباره يک شايعه بنويسد، طبيعتا نوع برخوردش تفاوت دارد با کسی که درباره يک موضوع واقعی مثلا يک سخنرانی يا يک مصاحبه، يک مقاله‌ و يا يک اقدام می‌نويسد. نوع مسئوليت در نوشتن درباره شايعه نيز با مسئوليت درباره يک واقعيت تفاوت می‌کند. شايعه شفاهی است و در اغلب موارد نمی‌توان به «منبع» آن رسيد. واقعيتی که از آن سخن می‌رود اما مکتوب است و منبع دارد. برای پرداختن به اين واقعيت نيز بايد به اصل و نه رونوشتی که بر خلاف اسناد متعارف برابر با اصل نيست، اتکا کرد تا هم خويش را از اعتبار نينداخت، هم نشانی غلط به مخاطبان خود نداد و هم تحريف را به جای تحريک ننشاند و نه اينکه بر خلاف همه اصول انسانی و حقوقی، نخست «قصاص به جنايت» کرد و بعد مدعی شد: اگر راست می‌گوييد اصل مصاحبه را منتشر کنيد! اين همان شيوه رايج در جمهوری اسلامی است که طبق آن، همه مجرم‌اند، مگر آنکه خلاف‌اش ثابت شود!
حال اگر کسی بخواهد درباره مصاحبه‌ای که به زبان انگليسی انجام شده و بعد به زبان آلمانی ترجمه و آنگاه به فارسی برگردانده شده، چيزی بنويسد و اظهار نظری بکند، به اعتبار عملِ خود هم که شده، می‌بايست اگر هم به متن انگليسی دسترسی نداشت، و يا انگليسی و هم چنين آلمانی نمی‌دانست، دست کم از اعتبار متن ترجمه شده مطمئن می‌شد و بعد جملاتی را با منقاش از آن بيرون می‌کشيد که چه بسا خارج از بافتار خود، معنای ديگری را القا می‌کنند. در عين حال اگر مصاحبه شونده کسی باشد که ساليان سال است از يک هدف و خط مشخص دفاع می‌کند و در هيچ کدام از گفتگوهای وی چه در کتابهايش و چه در رسانه‌های مختلف ايرانی و خارجی هرگز چنان سخن نگفته که اينک در اين مصاحبه آمده است، کمترين واکنش اوليه، قاعدتا بايد ترديد و سپس در صورت علاقه، اقدام به تحقيق باشد!

دو: خويشتنداریِ قلم
تحريک و به هيجان آوردن افکار عمومی تا جايی که خلاف قانون و عرف دمکراتيک نباشد، هم در فعاليت سياسی و هم در ژورناليسم يک امر پذيرفته شده است. اما آنها که در رد يا تأييد اين مصاحبه مطالبی نوشته‌اند، به نظر من، اگر موضوع مصاحبه برايشان تا اين اندازه اهميت داشت، هر دو بايد کمی خويشتن‌داری به خرج می‌دادند تا نتيجه تکذيب دفتر رضا پهلوی و پيگيری‌ها اعلام می‌شد. اين تکذيب مدت کوتاهی پس از انتشار فارسی مصاحبه و پيش از آنکه کسی آن را پيراهن عثمان کند، منتشر گشت. پس اگر کسی دست به قلم می‌بَرَد، شايسته است آن هم با امکاناتی که به وسيله اينترنت در اختيار همگان قرار گرفته، جست و جو کرده و اطلاعات لازم را جمع‌آوری کند تا باز هم به خاطر همان اعتبار، بتواند مطلبی مستند ارائه دهد چرا که اصولا رد يا تأييد مطلبی که مخدوش بودن آن مورد اعتراض قرار گرفته است، ارزشی ندارد. اما آنچه بدون توجه به اين همه، با جوّسازی و تخريب از سوی معترضان بر ضد برخی مطالب اين مصاحبه به راه افتاد و بلافاصله نيز مورد استناد رسانه‌های جمهوری اسلامی قرار گرفت، نشان داد مشکل بتوان به اعتبار فکر و عمل کسانی اعتماد کرد که چنين شتابزده و عصبی و بدون تعمق و تأمل لازم، آن هم به يک مصاحبه مخدوش، واکنش نشان می‌دهند، و از سوی ديگر نبايد تعجب کرد اگر کسانی، به نادرست، رفتاری مشابه با آنها را در پيش گيرند.
به هر روی، استناد به مطلب و ترجمه نادقيق و مخدوش نه تنها از نظر اخلاق، عرف و سياست بلکه از نظر حقوقی نيز بی‌اعتبار است و نمی‌تواند مرجع برخورد سياسی و يا حقوقی قرار گيرد.

سه: قانون و عرف، جنجال و سياست
بسيار مطرح شده است که مگر می‌شود روزنامه‌‌ای بدون ارائه متن مصاحبه به مصاحبه شونده، اقدام به انتشار آن کند؟ و اگر چنين بوده، می‌توان آن را پيگيری قانونی کرد. اولا بله، می‌شود! ثانيا، خير، نمی‌شود پيگيری قانونی کرد!
در بسياری از کشورها از جمله فرانسه قانونی وجود دارد که خبرنگاران را موظف به ارائه متن مصاحبه سياستمداران و آنچه برای انتشار در نظر گرفته شده است، به مصاحبه شونده و يا دفتر و نماينده وی می‌کند. يعنی مصاحبه شونده اگر با متن منتشر شده که قبلا در اختيار وی قرار نگرفته است، موافق نباشد، می‌تواند از نظر حقوقی اقدام کرده و خبرنگار و روزنامه‌اش را به دادگاه بکشاند. در آلمان اما چنين قانونی وجود ندارد. اين يکی از مباحث مهم رابطه بين سياست و ژورناليسم بود که من در دوران تحصيل در اينجا با آن آشنا شدم.
با وجود اين، در بيشتر موارد، خبرنگاران آلمانی ترجيح می‌دهند متن مصاحبه را و آنچه را می‌خواهند منتشر کنند، در يک توافق ناگفته، داوطلبانه در اختيار مصاحبه شونده بگذارند و تأييد وی را بگيرند. دليل؟ زيرا اگر متنی منتشر شود که به مذاق سياستمدار مربوطه خوش نيايد و يا سبب سوء تفاهم شود، آن خبرنگار و آن نشريه، ديگر به آسانی وقتی برای مصاحبه از آن سياستمدار ناراضی دريافت نخواهد کرد! در حالی که اين هر دو به يکديگر نياز دارند. يکی از تفاوت‌های کيفی اين نياز اما در اينجاست که اگر هر سياستمداری بتواند نظر هر رسانه‌ای را به خود جلب کند، اما هر خبرنگار و هر روزنامه‌ای به آسانی نمی‌تواند از هر سياستمداری وقت مصاحبه بگيرد!
به همين قضيه فوکوس آنلاين نگاه کنيد. بی ترديد اگر هر بار ديگر رضا پهلوی بخواهد با مطبوعات آلمانی مصاحبه کند، اولا با احتياط تمام آن را بررسی خواهد کرد و تضمين‌های لازم را درباره کپی مصاحبه و متنی که قرار است منتشر شود، خواهد گرفت و ثانيا، فکر می‌کنم مجله فوکوس و خبرنگارانش و اين خبرنگارِ بخصوص، آخرين کسانی باشند که بتوانند از او وقت مصاحبه بگيرند!
حال اگر خبرنگار آلمانی در آن توافق ناگفته داوطلبانه متن مصاحبه را در اختيار سياستمدار آلمانی قرار می‌دهد به اين دليل است که زندگی آنها به هم پيوسته است و مرتب با يکديگر برخورد دارند. دليلی نداشت خبرنگار فوکوس و يا مجله‌اش اين کار داوطلبانه را درباره شخصيتی انجام دهند که با وی برخورد مستمر ندارند و معلوم نيست کی دوباره يکديگر را ببينند! به ويژه آنکه آنها وظيفه قانونی نيز در اين مورد ندارند و از نظر حقوقی نمی‌توان آنها را به جرم عدم ارائه متن مصاحبه قبل از انتشار، مورد بازخواست و پيگرد قانونی قرار داد و يا حتا اکنون (تا جايی که می‌دانم) نمی‌توان آنها را از طريق قانون وا داشت حتا نوار و متن اصلی مصاحبه راتحويل دهند!
در عين حال مطبوعات و رسانه‌های آلمانی فکر می‌کنند در هر مطلبی که مربوط به رژيم پيشين و خانواده پهلوی است، حتما بايد ماجرای ژوئن ۱۹۶۷ و قتل دانشجوی آلمانی را نيز مطرح کنند آن هم در حالی که آن تاريخ با شکل گرفتن گروه تروريستی «بادرماينهوف» به نقطه عطفی در مسائل داخلی خودشان تبديل شد!
هيئت تحريريه فوکوس نيز برای انتشار اين مصاحبه در نسخه چاپی مجله‌ به خبرنگارش گفته بود مقدمه‌ای درباره آن جريانات بنويسد و وقتی خبرنگار قبول نکرد قرار شد مصاحبه در نسخه آنلاين منتشر شود***. يادآوری می‌کنم که هنوز انتشار در نسخه چاپی مجلات و روزنامه‌ها برای ژورناليست‌ها از اعتبار بيشتری نسبت به آنلاين برخوردار است.
به هر روی، کشته شدن آن دانشجوی بخت برگشته که حتا جزو تظاهرکنندگان هم نبود و فقط برای اينکه ببيند چه خبر است راهش را کج کرده و در محل حاضر شده بود، اغلب برای جلب مخاطب آلمانی مورد سوءاستفاده قرار می‌گيرد. سرانجام نيز پس از چهل سال، معلوم شد پليسی که به وی شليک کرده جاسوس «اشتازی» سازمان امنيت رژيم کمونيستی آلمان شرقی بوده و چند ماه پيش هم فيلم‌هايی به دست آمد که نشان می‌دهد اين مأمور که همان موقع به دليل «دفاع از خود» تبرئه شده بود، بدون آنکه در خطر باشد، اسلحه‌اش را کشيد و به سوی آن دانشجو شليک کرد! برای اطلاع بيشتر در زيرنويس به لينک «يکی نغز بازی کند روزگار» مراجعه کنيد.
به هر حال، با آنچه شرح‌اش رفت، مشکل بتوان فوکوس آنلاين را از نظر حقوقی مجبور به تحويل نوار مصاحبه کرد مگر اينکه بتوان به توافقی غيرحقوقی، مثلا با استدلال اهميت اين مصاحبه برای مخاطبان ايرانی، دست يافت. اگرچه به نظر من، به دليل مشخص بودن عقايد رضا پهلوی، اين نوار اهميتی ندارد ولی احتمالا شخصيت شاهزاده رضا پهلوی و هر سخنی که می‌گويد برای برخی از مخالفانش آنقدر اهميت دارد که آنها اينگونه پيگيرِ اين مصاحبه شده‌اند!

چهار: دانش و هنر و فرهنگ و فنِ ترجمه
در کشاکش جنجال فوکوس آنلاين، يک پيشنهاد کاملا غلط و انحرافی نيز از سوی برخی مطرح شد که می‌توان ترجمه اين مطلب يا هر مطلب ديگری را از طريق «گوگل» بلافاصله دريافت کرد! اصلا اين کار را نکنيد! اين پيشنهاد مطلقا خيرخواهانه نيست زيرا کسی که کمی با ترجمه گوگل و زبان ديگری غير از فارسی آشنايی داشته باشد می‌داند ماشين ترجمه گوگل، تا امروز، عمدتا درباره واژه‌ها قابل استفاده است، تازه، آن هم نه در همه موارد. گاه ترجمه‌هايی به شدت غلط و مضحک به شما ارائه می‌شود. درباره ترجمه جمله و يا متن و يا يک مقاله، ماشين ترجمه گوگل نه تنها درباره زبان فارسی بلکه درباره همه زبان‌ها مطلقا، تأکيد می‌کنم، مطلقا از نظر چه نگارش و چه دستور زبان قابل اعتماد نيست بلکه گاهی مطالب کاملا مسخره تحويل می‌دهد زيرا برنامه آن هنوز در حدی نيست که بتواند يک ترجمه مستند ارائه کند. اگر کسی می‌خواهد با ماشين ترجمه گوگل مترجم شود بايد بداند به راحتی می‌تواند خودش را به سکه يک پول تبديل کند. چه بسا، و فکر می‌کنم حتما، در آينده گوگل يا شرکت ديگری بتواند مشکل ترجمه درست متون به زبان‌های مختلف را حل کند ولی باز هم از آنجا که ترجمه يک کار فردی و مبتنی بر دريافت‌ها و برداشت‌های فردی است، گمان نمی‌کنم جز در موارد کليشه‌ای مانند متون اداری و يا در موارد معدود علمی که حسابشان دو دوتا چهارتا است، بتوان به حاصل کار کامپيوتر در زمينه ترجمه اطمينان داشت چه برسد به ترجمه ادبی و سياسی يا فلسفی و اجتماعی. اگر کسی بخواهد بر اساس گوگل به ترجمه بپردازد، همان بلايی را بر سر متن و يا کتاب خواهد آورد که اکنون بر سر اغلب ترجمه‌های منتشر شده در جمهوری اسلامی می‌آيد.
ترجمه تنها يافتن کلمات به زبان ديگر نيست بلکه درک فرهنگ، تاريخ و روح زبان پشتوانه آن است. آن هم نه فقط يک زبان، بلکه زبان مبدأ و مقصد هر دو! و به نظر من در اغلب موارد، حتا زبان مقصد (در مورد ما، زبان فارسی) اهميت بيشتری دارد. ترجمه، هنر و دانش و فرهنگ و فن، با هم است. اين است که وقتی شما تيتر فوکوس آنلاين را می‌خوانيد که از «تاج بر سر گذاشتن» سخن می‌گويد، بايد زمينه فکری آلمانی‌ها را درباره «تاج» و «سلطنت» و «ملکه ثريا»ی نيمه آلمانی و رويدادهای ۶۷ بدانيد تا درک کنيد چرا چنين تيتری زده است! در عين حال بايد با شيوه بيان مصاحبه شونده و آنچه در حال حاضر در اين مورد جريان دارد آشنا باشيد، و البته نه بی‌طرف بلکه بی‌غرض نيز باشيد تا بدانيد که بحث، احتمالا، بر سر امکان برقراری پادشاهی است و نه «تاج بر سر گذاشتن» توسط رضا پهلوی!

پنج: نوعی بيان احساس مسئوليت
درباره زندانيان سياسی رژيم شاه که گفته‌اند: «بهتر بود پدرت ما را بازداشت و اعدام می‌کرد. ما واقعا نمی‌دانستيم داريم باعث و بانی چه مصيبتی می‌شويم» (در ترجمه‌ای که در اينترنت منتشر شده آمده است: «بهتر بود پدرت ما را بازداشت و اعدام می‌کرد. ما که خبر نداشتيم چه پيش خواهد آمد». در متن فوکوس يک غلط تايپی وجود دارد که ضمير «ما» را به فعل تبديل کرده است. به لينک زير اين مقاله و به توضيحی که در آن آمده است مراجعه کنيد) بايد بگويم من به شخصه چند تن از اين زندانيان را می‌شناسم که واقعا می‌گويند اگر می‌دانستند آزادی آنها از زندان و فضای باز سياسی به روی کار آمدن رژيم جنايتکاری مانند جمهوری اسلامی می‌انجامد، حاضر بودند به خاطر مردم و سرنوشت ايران، تا ابد در زندان بمانند و حتا اعدام شوند!
اين بيان اگرچه حاوی يک دوگانگی است، از يک سو، در تأييد خشونت، و از سوی ديگر، بيان يک آرزو برای پيشگيری از جنايت‌های جمهوری اسلامی است که صدها برابر بيش از آن زندانيان را به خاک سياه جنگ و اعدام و فلاکت‌های ديگر نشانده است، ولی در عين حال يک نوع بيان احساس پشيمانی از روندی است که بسياری، از جمله اين زندانيان سابق، با آن همراهی کردند و از همين رو اينان نه تنها، بر خلاف بعضی‌ها که اصلا به روی خود نمی‌آورند، به شدت احساس مسؤليت می‌کنند بلکه در شخصيت رضا پهلوی و اهدافش راهی را می‌يابند که چه بسا بتواند نه در جبران آنچه گذشت، که به راستی جبران شدنی نيست، بلکه در پشت سر نهادن آن، مؤثر واقع شود. برای بيان اين مسئوليت است که می‌گويند حاضر بودند زندگی و جان خود را بدهند ولی بلای جمهوری اسلامی بر سر مردم نيايد. اين بيان البته يک وجه تجربی نيز دارد: اگر به پيامدهای فکر و عمل خويش نينديشيم، چه بسا به نتيجه‌ای مانند برخی از زندانيان سياسی رژيم پيشين برسيم!
من نمی‌دانم رضا پهلوی در گفتگو با خبرنگار فوکوس در اين مورد به طور مشخص چه گفته است. ولی اگر هم از زندانيان سياسی سابقی که امروز از طرفداران وی هستند، چنين نقل کرده باشد، حرفی به دروغ يا خطا نگفته است. آنچه را واقعا به او گفته شده، فقط بازگو کرده است. نمی‌توان مدعی سخنی شد که ديگران گفته‌اند! هيچ اعترافی نيز در اين سخن نيست که برخی خيال کرده‌اند «مچ‌گيری» کرده‌اند! مگر اعدام مخالفانی که برای سرنگونی رژيم شاه شاخه نظامی داشتند، از کشورهای بيگانه مانند شوروی دستور می‌گرفتند، دو بار به جان خود شاه سوء قصد کردند، مبارزه مسلحانه و ترور می‌کردند، امر مخفی يا انکارشده‌ای بود که حالا رضا پهلوی با اين حرف به آن «اعتراف» کرده باشد؟! شمار زندانيان سياسی و اعدام‌شده‌ها (که حتا يکی هم زياد است) و کشته شدگان به اشکال مختلف نيز از سوی خود دست در کاران جمهوری اسلامی اعلام شده است.
قوانين آن دوران، متأسفانه، اشدّ مجازات يعنی اعدام، اين مجازات خشن و غيرانسانی را از جمله در بسياری از کشورهای جهان از «غرب» تا «شرق»، از دمکرات تا ديکتاتور، برای موارد مشابه مقرر می‌داشت و ايران هم يکی از آنها بود. امروز قوانين جمهوری اسلامی، اعدام را فراگير کرده و به مردم عادی نيز تسری داده است. بسياری از زندانيان سياسی رژيم پيشين نيز پس از انقلاب، در جمهوری اسلامی اعدام شدند. امروز زمامداران جمهوری اسلامی و وابستگانش با وجود اينکه در اجرای مجازات‌های وحشيانه مانند اعدام و قصاص پافشاری می‌کنند، ولی بايد خيلی خوشحال باشند که بخش مهمی از مخالفان آنها، از جمله رضا پهلوی، مخالف مجازات اعدام و قصاص قوانين خشن هستند، زيرا نهايتا به سود آنها خواهد بود!
روی اين موضوع اما می‌توان بحث کرد که اساسا بازگويی اين سخن واقعی برخی از زندانيان سياسی سابق، بيان يک فاکت نامناسب از سوی رضا پهلوی است يا اينکه نه، به دست دادن يک نمونه عينی است درباره طيف طرفداران وی، حتا در ميان کسانی که زندانی رژيم پدرش بوده‌اند!
با اين همه، تکرار می‌کنم، برای يک برداشت نهايی در ردّ يا تأييد، نخست بايد دانست واقعا چه جملاتی و در چه بافتاری رد و بدل شده است. فوکوس آنلاين از همان آغاز، با آوردن نام «سيروس» در تيتر خود، اعتمادی نسبت به روايت خويش از اين مصاحبه بر نمی‌انگيزد.

شش: خمينی، گاندی ايران!
ايرادی که درباره طرح موضوع نلسون ماندلا و مهاتما گاندی به رضا پهلوی گرفته می‌شود، به نظر من اساسا نازل است. گذشته از وجه شرطی جمله‌ای که در فوکوس آنلاين منتشر شده و در ترجمه مورد دقت قرار نگرفته است، چه اشکالی دارد که فردی تلاش کند در عرصه سياست و برای مردمی که به آنها احساس تعلق می‌کند، نه مثل خمينی و آدمخواران ديگر، بلکه مانند انسان‌های والايی چون گاندی و ماندلا به خدمت بپردازد؟! اين کجايش اشکال دارد؟! کجايش قابل سرزنش است؟! بايد حتما رفتار گاندی را که يک وکيل موفق بود در پيش گرفت و به رسم هندوها رياضت کشيد، يا بايد مانند ماندلا که نخست در رشته‌های علوم انسانی و حقوق تحصيل کرد و حتا مسئوليت بالايی در وزارتخانه «مسائل ساکنان بومی» حکومت نژادپرست آفريقای جنوبی داشت، ساليان دراز به زندان افتاد تا بتوان راه و روش سياسی آنان را سرمشق خود قرار داد؟! مطمئنا آنها اگر حق انتخاب می‌داشتند، رياضت و زندان را انتخاب نمی‌کردند! با اين همه، آيا برای قبول شدن در «کنکور» گاندی و ماندلا شدن، برای نمونه، «مدرک» تبعيد و نداشتن حق زندگی در کشور خويش، کافی نيست؟! به راستی که آن تفکری که زمانی فرد واپسگرايی چون روح الله خمينی را با آن «هيچ» بزرگ‌اش گاندی ناميده بود، در اعطای اين «لقب» چه دست و دل بازی آن زمان از خود نشان داد و چه خسّتی اکنون به خرج می‌دهد!
موضوع اما بر سر «لقب» نيست، بر سر راه و روش مبارزه سياسی آن دو و تفکر مبارزه بدون خشونت، آشتی ملی و عفو عمومی و گام برداشتن به سوی دمکراسی است. کاش همه فعالان سياسی ايران در اين مورد به رقابت با يکديگر می‌پرداختند و ما نه يک تن بلکه صدها و هزاران تن می‌داشتيم که برای ظاهر شدن در نقش ماندلا و گاندی تلاش می‌کردند!

هفت: مخاطبِ بيشتر اما نه به هر قيمتی
در عين حال، همزمان چندين مصاحبه ديگر هم به فارسی و هم به آلمانی در همين زمينه منتشر شد. چرا فقط اين مصاحبه و اين ترجمه مورد توجه برخی قرار گرفت؟ به نظر من، درست به همان دليل که فوکوس آنلاين به دنبالش بود: اينکه يک ايرانی، حالا شاهزاده هم باشد، بيايد و از مبارزه برای دمکراسی و حقوق بشر و تشکيل يک شورای ملی سخن بگويد، برای خوانندگان آلمانی چه بسا جذابيتی که ندارد هيچ، شايد خسته کننده هم باشد! اما اگر اين شاهزاده بيايد از «سلطنت» و «هدف» خود برای «شاه شدن» سخن بگويد و سودای «تاج بر سر گذاشتن» داشته باشد، آن وقت می‌توان روی مخاطبان بيشتری حساب کرد! فوکوس آنلاين اما در اين محاسبه، مخاطبان ايرانی خود را به حساب نياورده بود!
البته من ترديد دارم اين حساب فوکوس آن گونه که درباره ايرانی‌ها عمل کرد، درباره مخاطبان آلمانی پاسخ داده باشد، يعنی مخاطبان بيشتری به خود جلب کرده باشد. ولی تفاوت شيوه در سخن و مضمون اين مصاحبه چرا مورد عنايت کسی از ايرانيان که در رد آن نوشتند، قرار نگرفت جز آنهايی که اين ادعای دروغ را مطرح کردند که رضا پهلوی در گفتگو با خارجی‌ها يک چيز می‌گويد و با ايرانيان يک چيز ديگر! حال آنکه گذشته از مصاحبه‌هايی که به زبان آلمانی در همان زمان و چند هفته‌ای پيش از «قضيه فوکوس آنلاين» منتشر شد، رضا پهلوی از سال‌های دور دهها مصاحبه به صورت نوشته و صدا و فيلم و به زبان‌های مختلف دارد که همگی پيرامون همان محوری هستند که وی تا کنون بر آنها پافشاری کرده است و اتفاقا از همين رو مخالفانش ترجمه اين مصاحبه مخدوش را در هوا قاپيدند!

هشت: جنجالِ مجازی برای تخريب واقعی
با همه اينها من مطمئن هستم اين مصاحبه، اگر ترجمه نمی‌شد، جز چند ايرانی که به زبان آلمانی آشنا هستند و تازه جزو آنهايی هم بايد باشند که به فوکوس آنلاين سر می زنند و علاقه‌ای هم به مسائل سياسی بايد داشته باشند، کسی از آن با خبر نمی‌شد همان گونه که بسياری مطالب ديگر در سراسر جهان درباره ايران و شخصيت‌هايش منتشر می‌شود، به ويژه در نسخه‌های چاپی، که کسی ازشان خبر ندارد. می‌خواهم بگويم چگونه اساس يک جنجال و يا آنچه به عنوان يک «واقعيت» روی آن «فوکوس» می‌شود، می‌تواند به ميل يا ناآگاهی يک خبرنگار خارجی و يا امکانات و حوصله برخی مترجمانی شکل بگيرد که معمولا در ازای هر ترجمه خويش دستمزدی دريافت می‌کنند و از همين رو گاه هر مطلب بی اهميتی را که نام «ايران» در آنها آمده است از منابع مجازی که کسی نام آنها را نشنيده ترجمه می‌کنند حال آنکه مطالب مهمی درباره ايران در نسخه‌های چاپی روزنامه‌های معتبر و يا نسخه‌های آنلاين که بايد پول داد و آنها را خريد، از چشم ايرانيان پنهان می‌ماند.
اهميت اين جنجالِ مجازی اما در چيست؟ من چيزی جز تخريب شخصيت در آن نمی‌بينم. از آنچه درباره‌اش نوشتند نه بر اطلاعات و دانش و آگاهی کسی افزوده شد و نه هشداری درباره خطرات عملا موجود دريافت گشت که ايرانيان را واقعا تهديد می‌کند، بلکه برعکس!
در برابر رژيم جنايتکاری چون جمهوری اسلامی، قطعا فرد و فکر و جريانی خطر به شمار نمی‌رود که تا کنون جز آزادی و اتحاد دمکراسی‌خواهان و جدايی دين و دولت و آشتی ملی و عفو عمومی و حق انتخابات آزاد و حاکميت صندوق رأی سخنی نگفته، برای خود هيچ رسالتی جز ياری برای رسيدن به مرحله‌ای که مردم بتوانند خود درباره سرنوشت خويشتن تصميم بگيرند، قائل نبوده، کشورهای غربی و اسراييل را از حمله نظامی به ايران بر حذر داشته و برای محاکمه رهبر جمهوری اسلامی به اتهام جنايت عليه بشريت اقدام کرده است. نه تنها رضا پهلوی، بلکه هر کس و هر جريانی اگر در مسير چنين راه و هدفی گام بر دارد، شايسته پشتيبانی و تقويت است. حال اگر کسانی خطر را نه در حکومت و موقعيت عملا موجود ايران، بلکه در اين راه و هدف و در امثال رضا پهلوی می‌بينند، فکر می‌کنم در اين صورت يک جای کار آنها حتما اشکال دارد.

نُه: آن روی ديگر قضيه
اين قضيه اما يک روی ديگر نيز دارد و آن اينکه می‌توان نتيجه گرفت کسانی که وارد اين قضيه شدند، مخالف «شخص» رضا پهلوی هستند و نه مخالف افکار او! زيرا درست در همان جايی واکنش نشان دادند که فکر و حرف وی که سالهاست در گفتگوها و کتاب‌هايی که از انديشه و گفتار او نيز منتشر شده تکرار می‌شود، به صورت مخدوش منتشر شد! اگرچه دفتر وی به محض اطلاع از انتشار مصاحبه، بسی پيش از آنکه کسی دستاويزش قرار دهد تا به «شخص» وی حمله کند، آن را تکذيب کرد.
از سوی ديگر، ظاهرا منبع منتشرکننده ترجمه اعلام کرده است که ترجمه‌اش درست است! البته! به همان دليل که فوکوس آنلاين در تماس‌های متعدد حاضر نشد قبول کند مصاحبه منتشرشده «مخدوش» است و ترجيح داد وکلای دو طرف وارد مذاکره شوند. دليل‌اش کاملا قابل درک است: هيچ بقالی نمی‌گويد ماست من تُرش است! پای اعتبار و مخاطبان و مراجعه کنندگان در ميان است. در کشوری مانند آلمان که رسانه‌ها در رقابتی تنگاتنگ حاضر نيستند حتا يک خواننده را از دست بدهند، هيچ کدام هرگز اعتبار رسانه‌ای خود را در معرض خطر قرار نخواهند داد، آن هم به خاطر يک مصاحبه که پيش از آنکه برای آلمانی‌ها که مخاطب اصلی آن هستند مهم باشد، برای ايرانيانی اهميت دارد که بسياری‌شان اصلا در اين کشور زندگی نمی‌کنند و مخاطب آن نيستند!
اين موضوع بايد مورد توجه آن کسانی قرار گيرد که مدعی شدند «شخصا» با فوکوس آنلاين تماس گرفته‌اند و به آنها گفته شده که متن مصاحبه درست است! نخست اينکه، به دليل قوانين سفت و سختی که در آلمان در زمينه حفظ داده‌ها و اطلاعات وجود دارد، امکان ندارد شرکتی يا نهادی يا روزنامه‌ای به کسی که در يک مصاحبه هيچ نقشی نداشته، اطلاعاتی بدهد آن هم در اين زمينه که يک روزنامه بخواهد تأييد کند آنچه منتشر کرده درست بوده يا نبوده است! دوم اينکه، ممکن است کسی واقعا با اين مجله تماس گرفته باشد ولی فردِ تماس گيرنده انتظار داشته چه پاسخی بشنود؟! که: «بله، خيلی ببخشيد! اين مصاحبه مخدوش است برای اينکه ما سر و ته آن را زديم و مطالب بريده شده را با تيترهايی که بتوانيم خواننده جلب کنيم، منتشر کرديم! ببخشيد که باعث سوءتفاهم شديم! نمی‌دانستيم کار به اينجا می‌کشد! واقعا شرمنده‌ايم!»
به اين دليل اينها را می‌گويم که درباره همين مصاحبه مدتها بين طرفين درگير ماجرا، يعنی مصاحبه شونده، خبرنگار مربوطه و فوکوس آنلاين تلاش شد تا با گفتگوی دوستانه، نوار مصاحبه تحويل داده شود و فوکوس آنلاين نيز توضيح کوتاهی در اين مورد به خوانندگان خود بدهد. اما کار سرانجام به مجرای حقوقی کشيد***. چگونه يک نفر می‌تواند ادعا کند با فوکوس آنلاين تماس گرفته و آنها نيز مصاحبه را تأييد کرده‌اند و بعد همين تأييد را مبنای صحت آن مصاحبه قرار داد؟!

ده: قضيه ادامه دارد
تأکيد من بر ظاهرا جزئيات اين قضيه هشداری است نسبت به ساده‌انديشی برخی مخاطبان که يا از مناسبات رايج در اين سوی جهان اطلاعی ندارند و يا فکر می‌کنند هر آنچه ادعا و نوشته می‌شود، الزاما مستند نيز هست! سرسپردگان و عوامل رژيم و رسانه‌های آن که جای خود دارند. آنها کارشان همين است. مزد می‌گيرند که عليه نيروهای مخالف رژيم از هر انديشه و روشی که باشند، فعاليت تبليغاتی و ضداطلاعاتی کنند. تفرقه و تبليغات سوء و دامن زدن به اغتشاش و پراکندگی، کسب و کار مزدوران پيدا و پنهان رژيم است. حال آنکه در شرايط خطير کنونی، ايرانيانِ مدعی و مدافع دمکراسی نبايد «خودزنی» کنند! وگرنه فردا باز هم دير خواهد بود، همان گونه که سال ۵۷ دير بود، سال ۶۷ دير بود، سال ۸۸ دير بود و...
ساده‌انديشی يکی از آن دام‌های مرگباری است که سی و سه سال پيش جمهوری اسلامی را بر ايران حاکم کرد. از همين رو گفتم خوب است که ايرانيان (نه مأموران رژيم) پيگيری و حساسيت به خرج می‌دهند زيرا نشان دهنده اين است که ظاهرا نمی‌خواهند ساده‌انديش باشند. ولی چرا اينان در برابر خود «فوکوس آنلاين» ساده‌انديشی به خرج می‌دهند؟! پاسخی ندارم جز اينکه فکر کنم، زيرا اين چشم بستن بر روی واقعيت و بهره‌برداری از اين مصاحبه مخدوش، ظاهرا به سودشان است! ولی نيست!
در عين حال قضيه فوکوس آنلاين تجربه‌ای است برای مصاحبه شونده که حتما بخواهد هم عين متن مصاحبه‌های خارجی را در اختيارش بگذارند و هم زمان انتشارش را به وی اعلام کنند تا همزمان قابل کنترل باشد. درباره مصاحبه‌های فارسی نيز که زنده پخش نمی‌شوند، چه ويدئويی و چه نوشتاری، بايد به همين ترتيب عمل شود تا امکان سوء استفاده از آنها وجود نداشته باشد. نه تنها رضا پهلوی، بلکه اساسا شخصيت‌های سياسی بايد چنين عمل کنند تا بعد مجبور نشوند نيروی خود را صرف خنثی ساختن آنچه کنند که واقعيت ندارد. بيهوده نيست که می‌گويند دروغ و تحريف يکی از مهم‌ترين نقش‌های تبليغاتی را چه در سياست و چه حتا در اقتصاد بازی می‌کند! ما ايرانيان می‌بينيم که دروغ چگونه حتا به تاريخ تبديل می‌شود و از همين رو، امروز چه بسا بيش از همه ملل بايد سپاسگزار تکنولوژی ارتباطات باشيم که همه چيز را ثبت و ضبط و بايگانی می‌کند.

در پايان
حال بايد منتظر ماند و ديد وکلای طرفين در «قضيه فوکوس آنلاين» به کجا خواهند رسيد، و آيا اصلا به نتيجه‌ای خواهند رسيد؟! حدس من اين است که فوکوس آنلاين نمی‌خواهد با درج مطلبی درباره اين مصاحبه به زبان آلمانی، اعتماد مخاطبان اصلی خود را خدشه‌دار سازد. بنابراين شايد تلاش شود تا راه حلی برای مخاطبان ايرانی که درواقع مدعيان نه فوکوس آنلاين (متأسفانه! در حالی که اينان بايد مدعی فوکوس آنلاين می‌شدند که مصاحبه را به طور مخدوش منتشر کرده و نه رضا پهلوی که در همه سال‌های گذشته و در همين سفر به آلمان همواره مضامين مشخص و روشنی را مطرح کرده است!) بلکه مخالفان شخصِ رضا پهلوی هستند، پيدا شود مثلا تحويل نسخه اصلی مصاحبه و يا نامه‌ای در تأييد مخدوش بودن مصاحبه منتشر شده و يا هر دو که در اختيار مخاطبان ايرانی قرار گيرد.
اگرچه کسانی که برای تخطئه و تخريب مخالفان دمکرات رژيم به هيچ دستاويزی نياز ندارند به کار خود ادامه خواهند داد و کسانی نيز که رضا پهلوی برايشان خطرناکتر از جمهوری اسلامی به شمار می‌رود، راه خويش را در دشمنی با وی ادامه خواهند داد. من اما آنچه را موظف بودم درباره «قضيه فوکوس آنلاين» بگويم، گفتم و اگر مسائل ديگری در اين باره پيش بيايد که ارزش دانستن داشته باشد، صرف نظر از اينکه به سود و زيان چه فرد و جريانی باشد، حتما با شما در ميان خواهم گذاشت.

[برای مطالعه پانويس‌های اين مقاله اينجا را کليک کنيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016