یکشنبه 12 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مخالف حضور خيابانی بودم و هستم، گفت‌وگوی سايت الف با عباس عبدی

عباس عبدی
اعتقاد من اين بود و به دوستان گفتم که شما برای اينکه رای داشته باشيد بايد شعارهايی بدهيد که فراتر از تحمل ساخت حقيقی قدرت باشد و اين به تنش منجر می‌شود. اما اگر بخواهيد شعارهايی بدهيد که متناسب با وضعيت موجود و حقيقی قدرت و حکومت است رای نمی‌آوريد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اشاره: با هم وارد اتاق کارش شديم. کيسه ای به دست داشت که ظاهرا زباله آشغال خشک بود. کيسه سبز رنگ آشغال خشک را داخل اتاقک زير پله گذاشت و بی درنگ وارد بحث جدی شد. اِتفاقا معتقد است که تفکيک بايد از مبدا صورت گيرد؛"اگر در انتخابات ۸۸ تفکيک درستی بين دو هدف ورود به قدرت و ساماندهی جريان اصلاحات داشتيم به اين تقطه نمی رسيديم." و اين "همه حرف" عبدی و البته نقد درون گفتمانی وی درباره حوادث پس ازانتخابات است؛ "انتخابات برای اصلاح طلبان موضوعيت داشت يا طريقيت؟" دراين گفت وگو توضيح می دهد که مقصودش چيست. يک روزنامه نگار حرفه ای است. کوتاه سخن می گويدو موجز و بدون حاشيه های زائد. حرفش را صريح ميزند و نسبت به خيلی از سياسيون ديگردچار خودسانسوری حزبی و سياسی نيست. چه آنوقت که حاکميت را نقد می کند و چه آنگاه که دوستانش را موردانتقاد قرار می دهد. با طمانينه سخن می گويد و اگر جائی پی ببرد که اشتباه کرده است می پذيرد. مدعی است که اگر بی دليل زندان نرفته بود نمی گذاشت کروبی به اينجا برسد و جلويش را می گرفت. معتقد است که حوادث پس از انتخابات و آن وقايع تلخ را قبل از انتخابات پيش بينی می کرده است و چندين بار به خاتمی و ديگر دوستانش تذکر داده است. درباره حوادث پس از انتخابات نگاه متفاوتی نسبت به ديگر همفکرانش دارد و اين روزها بيشترين دغدغه اش به گفته خودش تحريم و آينده کشور است. به نظرم گفت وگوی خواندنی است. بخوانيد. گفت وگو از محسن مهديان

***

الف. شما از ابتدا در جريان شکل گيری جبهه اصلاحات بوديد و اين روزها کم و بيش نقدهايی نسبت به اين جريان داريد، در حال حاضر وضعيت کنونی اين جريان را چطور می‌بينيد ؟ اصلاح طلبان چه راهبردهايی برای انتخابات آينده دارند و چه طيف‌هايی در فضای اصلاح طلبی فعال اند و حرفی برای گفتن دارند؟
با اين وضعيتی که وجود دارد هر فرد اصلاح‌طلبی به عنوان يک کنشگر سياسی، بيش از آنکه تمرکزش به آينده جريان اصلاحات معطوف باشد، در درجه اول تمرکزش به آينده کل کشور است. وقتی قصد مقايسه دو جامعه را داشته باشيم به حساسيت‌های موجود در آن دو جامعه بايد توجه کنيم. در يک جامعه اگر مادری بچه‌اش را بکشد، خبر آن تيتر همه رسانه‌ها می شود و رسانه‌ها به اين موضوع و علل آن می پردازند اما در جامعه ديگر ده مادر بچه خودشان را می‌کشند ولی برای جامعه اهميتی ندارد. معنای اين موضوع اين است که در جامعه دوم اين موضوع اساساً عادی شده است. در جامعه کنونی ما اتفاقات مهم و زيادی می‌افتد که کسی به آن‌ها توجه نمی‌کند و به آن‌ها نمی‌پردازد، علت اين نپرداختن هم آن است که مردم يا حساسيت خود را از دست داده‌اند يا در حال حاضر با مشکلات بسيار مهم‌تری درگير هستند و اين حسنی برای جامعه ما نيست. اين حسن جامعه ما نيست که وضعيت تحريم‌ها، توليد و صادرات نفت و وضعيت سياست خارجی کشور و نيز تورم و بيکاری و انواع فساد به اينجا رسيده است. حال در اين ميان سرنوشت اصلاح طلبان و غير اصلاح طلبان چه اهميتی دارد ؟ به همين دليل از سرنوشت اصلاح طلبان مهمتر هم وجود دارد. آن چيزی که برای شخص خود من اهميت دارد اين است که سرنوشت اصلاح طلبان چگونه به سرنوشت کشور ربط پيدا می‌کند، يعنی آيا اصلاح طلبان می‌توانند به برون رفت از اين سرنوشت کشور کمکی کنند يا خير ؟ اين سرنوشت، فقط وقتی که بتوانند وضعيت فعلی کشور را تغيير دهند برای من اهميت دارد و اگر نتوانند کشور را از اين وضعيت نجات دهند برای من سرنوشت آن‌ها هم اهميتی ندارد.
اين موضوع مانند وضعيت بحرانی يک کشتی و سرنشينانش است که اکنون خود کشتی درگير امواج سهمگين است و حالا چند نفری هم در گوشه ای از اين کشتی نشسته‌اند، اگر اين چند نفر می‌توانند سرنوشت کشتی را تغيير بدهند و آن را از خطر غرق‌شدن برهانند و آن را به جای امن ببرند در اين صورت سرنوشت و وضعيت آن چند نفر هم مهم است ولی اگر نتوانند اهميتی ندارد و آنان هم با کشتی غرق خواهند شد. من به سرنوشت اصلاح طلبان فقط و فقط از اين زاويه حساس هستم و در تمام گفت گو هايی که با دوستان مختلف دارم همواره اين مسئله را متذکر می‌شوم که اگر اين مملکت فردای روزگار با بحران‌های عظيم‌تری مواجه شد و نتوانست مسير عادی خودش را طی کند، حق نداريم که همه چيز را گردن حکومت بيندازيم ما هم به نوبه خود مسئول هستيم هر چند مسئوليت حکومت بسيار بزرگ است.
اگر اصلاح طلبان به اين وضعيت بی تفاوت باشند و در اين وضع گامی برای کم کردن مشکلات برندارند ولو اينکه حکومت به آن‌ها پاسخ مثبت ندهد به نظر من بخشی از مسئوليت سياسی اوضاع متوجه آن‌هاست. اما اين عقيده را نيز دارم که نيرو و تشکيلاتی که می‌تواند مملکت را از اين بحران خارج بکند در درجه اول، اصلاح طلبان هستند. اصلاح طلبان می‌توانند با اتخاذ خط مشی خاص خود، اوضاع کشور را به قبل از سال ۸۷ برگردانند و آن اوضاع مملکت را از اين که هست نجات خواهد داد ولو اينکه احتمال دارد که حکومت به آن‌ها پاسخ مثبت ندهد.

الف. اما خود اصلاح طلبان نيز نسبت به قبل از سال ۸۷ وضعيت شان بسيار تغيير کرده است.
بله. اصلاح طلبان در سه سال گذشته با وضعيتی مواجه بودند که با راهبردهای قبلی‌شان تفاوت دارد، اينکه اين راهبرد را خودشان انتخاب کرده‌اند و يا به آن‌ها تحميل شده اهميت اصلی را ندارد و اينکه خود آنان اين وضع را مطلوب می‌دانستند و يا حکومت آن را تحميل کرده يک مسئله فرعی است. مسئله اصلی اين است که با ادامه اين راهبرد نمی‌توان خطرات و مشکلات موجود کشور را کم و خنثی کرد. در اين برهه زمانی، تنها بازگشت به سياست پيش از سال ۸۷ اصلاحات که آن سياست هم الزامات خاص خودش را دارد، جواب می‌دهد.
در حال حاضر اصلاح طلبان در سه گرايش عمده هستند: گروه اول اعتقاد راسخ دارند که بايد به سياست سابق برگشت و سه سال اخير را روندی غير طبيعی نسبت به گذشته می‌دانند.
گروه ديگر اعتقاد دارند که همين وضعيت کنونی را بايد ادامه داد. گروه سوم هم در اين ميان معلق و حيران هستند و نمی‌دانند که چکار کنند و چه چيزی بخواهند، به اين دليل گاه به سمت گروه اول می‌روند و گاهی به سمت گروه دوم.
اگر من بخواهم در مورد آينده اصلاحات قضاوت کنم بايد بگويم که بستگی به اين دارد که کدام يک از دو گرايش اول پيروز می‌شوند و دست بالا را می‌گيرند، بخشی از اين اتفاق به حکومت برمی‌گردد، حکومت نقش بسيار تعيين کننده ای در موفقيت هرکدام از اين دو گرايش دارد. برخی از افراد در حکومت دوست دارند که گرايش دوم پيروز گردد يعنی همين مسير سه ساله ادامه پيدا کند، مسلم است وقتی که اين‌گونه دوست دارند مطابق اين خاص خودشان نيز عمل می‌کنند.
مطمئن هستم که افرادی نيز در حکومت دوست ندارند که اين وضع ادامه پيدا کند و خواهان آن هستند که گروه اول دست بالا را بگيرد، بنابراين هر چه فضا بازتر شود و نشانه‌ها برای حضور موثر و البته واقعی و نه صوری در انتخابات بيشتر گردد، دست گروه اول بالاتر قرار می‌گيرد. هر چند نمی‌خواهم تمام مسئوليت‌ها را متوجه حکومت بکنم، ولی من به عنوان يک کنشگر سياسی که خودم طرفدار گرايش اول هستم، می‌گويم که حکومت اگر کاری به نفع کشور می‌خواهد بکند بايد اين گرايش را تقويت کند البته اين کار از طريق بسط آزادی‌های بيان و مطبوعات و اجتماعات و نيز گشايش در امور دادرسی‌ها ميسر است. اما وقتی به عنوان يک ناظر بيرونی به قضيه نگاه می‌کنم، متوجه اين امر می‌شوم که اگر چنانچه فشار بيشتر گردد پاسخ‌ها هم به گرايش اول کمتر می‌شود.
در انتخابات هم هر سه گرايش رفتار خود را نشان می‌دهند و گرايش سوم هم نگاه می‌کند که واقعيت اجتماعی با کدام گروه و گرايش منطبق است و به سمت همان گروه می‌رود. الآن نمی‌توانم پيش بينی قطعی کنم گرچه معتقدم در چهار ماه گذشته گرايش اول قدرت بيشتری پيدا کرده و اميدوارم که رفتارهای حکومت باعث تضعيف اين گرايش نشود هر چند اقدام موثری هم در جهت حمايت از آنان ديده نمی‌شود. اين برای خود حکومت هم مطلوب نيست که ريزش‌هايی در کليت نظام صورت گيرد. در هر حال خيلی اطمينانی به آينده ندارم که چه پيش می‌آيد و اگر امروز انتخابات برگزار شود من همان سردرگمی انتخابات سال گذشته را می‌بينم و اين سردرگمی برای خود حکومت هم خوب نيست. اما اگر روند چهار ماه گذشته(با سرعت بيشتری) ادامه پيدا کند و نظام هم چراغ سبزهايی جدی نشان دهد و يک نوع بازسازی در اصلاحات انجام گيرد، بسيار موثر است و وضعی که مملکت اکنون با آن درگير هست تلطيف می‌شود و به احتمال فراوان از اين وضعيت بيرون می‌آييم.

الف. آقای عبدی، يک نقش حکومت درباره مقدمات و ايجاد بستر آزادی بيان و آزادی احزاب و جريانات سياسی است. اما بحث ديگر در مورد نسبت حاکميت با شخصيت‌ها و فعالين سياسی است، تا جايی که از رويکرد سياسی حاکميت استباط می شود نظام ضمن تکريم آزادی اما برای بازگشت برخی فعالين سياسی جريان اصلاحات قائل به يک سری شروط است. مثلاً يکی از شرط‌هايی که برای فعالين سياسی اصلاحات است اين است که موضع صريح و روشن خود را نسبت به اتفاقات بعد از انتخابات سال ۸۸ اعلام کنند. نظر شما در اين باره چيست؟
اصل گذاشتن اين شرط اشکال دارد چون اين شرط هيچ مبنای قانونی ندارد و اختلافات بر سر همين شرط است. نظام بايد بر اساس قانون رفتار بکند و اگر بخواهد بر اساس قانون رفتار بکند، وضع آزادی بيان اين نخواهد بود که الان هست، آزادی بيان بسيار گسترده خواهد بود. چرا ؟ جواب اين موضوع خيلی روشن است برای اينکه اين سيستم در سال‌های گذشته همين قوانين را داشته است و آزادی بيان هم بسيار گسترده بوده است. نمی‌شود هر روز از فلان شورای و يا جای ديگر برای سايت‌ها و روزنامه‌ها دستورالعمل بنويسند که اين‌طور ننويسيد و يا اين‌طور بنويسيد اين با آزادی بيان قانونی اختلاف فاحش دارد.
بنابراين اصل شرط و شروط گذاشتن به لحاظ منطقی و قانونی ايراد دارد. اما اين مساله به لحاظ سياسی هم اشکال دارد. سيستم چه جايگاهی دارد که اين شرط را بگذارد، مگر حضور در انتخابات امتياز است که می‌خواهد به اين عده بدهد که برای آن‌ها شرط می‌گذارد؟ اگر سيستم نيازی به حضور اين افراد ندارد می تواند همين‌طور ادامه بدهد و برود. چرا اين سيستم در مذاکرات هسته ای و خيلی امور ديگر اجازه می‌دهد که خارجی‌ها برای بازديد می‌آيند و خيلی کارهای ديگر می‌کنند تا اعتماد جلب کند اما هنگامی که نوبت به مردم خودش می‌رسد ده‌ها شرط و شروط می‌گذارد که اين کار نکنيد و آن کار را بکنيد.
مواضع من در رابطه با انتخابات سال ۸۸ کاملاً با بقيه فرق می‌کند، اما اين شرط گذاشتن را روحيه‌ی درستی برای سياست نمی‌دانم، چون به لحاظ قانونی هم اين شرط گذاشتن مشکل دارد.

الف. منظور از شرط گذاشتن، شرط سياسی است نه قانونی. نظام بايد به اين سطح از اعتماد برسد که جريان اصلاحات پس از سال ۸۸ در چه نقطه ای ايستاده است و با گذشت دو سال از آن ماجرا چه رويکری نسبت به آينده دارد.
از لحاظ سياسی دو پاسخ برای اين مساله وجود دارد. صرف نظر از اينکه وقتی عده ای در انتخابات شرکت می‌کنند به رفتار گذشته خود انتقاد دارند. از طرفی هنگامی که حکومت اجازه چنين حضوری را بدهد آن هم نقدها به عملکرد گذشته‌اش را قبول دارد.
اما اگر شخصی بخواهد از بيرون و منصفانه به انتخابات سال ۸۸ نگاه کند، اين‌طور نيست که به يک طرف نمره صد بدهد و به طرف ديگر نمره صفر، اصلاً چنين چيزی نيست. من موافق منتقدين موجود نتايج انتخابات ۸۸ نيستم اما در آن طرف هم خيلی چيزها می‌بينم که حتی نمی‌توانند به يک بخش آن جواب دهند. بنابراين هر دو طرف مقصر هستند و اگر قرار است نسبت به گذشته بازنگری صورت گيرد، هر دو طرف بايد بازنگری در کارهای خود بکنند، اما هر دو طرف اين را نمی‌گويند، ولی قادراند که بازنگری را در عمل انجام دهند. نکته کليدی‌تر اينکه، کسی که قرار است عليه سال ۸۸ موضع گيری کند شرکت اين فرد در انتخابات به درد حکومت نمی‌خورد و بايد به اين موضوع توجه کرد. ضمن اينکه از کی تا حالا حکومت با آدم‌ها اين‌طور برخورد برخورد کرده است. اين همه آدم که اتهامات گسترده دارند اما هر روز پستی بالاتر می‌گيرند نمونه‌اش همين آقای مرتضوی، چه کسی به اتهامات وی رسيدگی کرد؟ ولی وقتی نوبت ديگران که می‌شود بدون هيچ اتهامی، درخواست رسيدگی می کنند. اين نحوه برخورد سياست، اساساً بن بستی است که جامعه را درگير خود کرده است.
بنابراين صرف شرکت در انتخابات، خود نوعی بازنگری است . کسی که سابقاً گفته بود در انتخابات تقلب موثر شده، با شرکت در انتخابات به طور ضمنی در عقيده‌اش تجديد نظر کرده است. اين عين بيع فضولی است، الآن اين ضبط صوت مال شماست، من می‌توانم اين را به کس ديگری بفروشم اما اين بيع نافذ نيست، اما اگر شما اين را در دست ديگران ديديد و سکوت کرديد نافذ می‌شود چون اين بيع را به طور ضمنی پذيرفته و موافقت خود را اعلام کرده‌ايد. گر چه هيچ‌گاه موافقت خود را اعلام نکرديد اما ضمنی‌اش هم کفايت می‌کند. در بحث انتخابات هم همين‌طور است، چه کسی که وارد فضای انتخابات می‌شود و چه کسی که اجازه ورود را می‌دهد هر دو به طور ضمنی چيزهايی را پذيرفته‌اند. در ضمن قرار نيست در سياست تمام مسائل گذشته حل گردد تا يک اقدام جديد انجام گيرد، اگر اين طور بود سياست به بن بست می‌رسيد. ما در عمل بسياری از مسائل گذشته را حل نمی‌کنيم و تمام هم نمی‌کنيم و ناديده می‌گيريم چون می‌خواهيم زندگی کنيم.

الف. اما رايی که آقای خاتمی داد عليرغم همه انتظارات از سوی جامعه به عنوان بازگشت پذيرفته نشد. شايد يک دليل آن اين بود که جناب خاتمی بعد از رای دادن باز مواضع اختلاف برانگيز و مبهم اتخاذ کرد.
از طرف جامعه صحبت نکنيم بهتر است، صحبت شما جوری است که انگار نبض و اختيار جامعه در دست شماست و از طرف آن صحبت می‌کنيد، در اين بين هيچ کسی هيچ نظر سنجی از طرف جامعه نکرده که شما اين را می‌گوييد. فرض کنيد که هيچ کس آقای خاتمی را قبول نداشته باشد، نهايت اينکه در انتخابات رای نمی‌آورد اينکه مسئله ای نيست يا ممکن است کاری انجام دهد که برای مردم جذابيتی نداشته باشد و مردم به او رای نمی‌دهند. اما در مورد انتخابات سال ۸۸ آنقدر که شما می‌گوييد همه مسائل روشن است، روشن نيست. باز می‌گويم مواضع من با آقايان فرق می‌کند و يک سری مسائلی برای من روشن هست ولی برای ديگرا نه.

الف. موضع خودتان رو بگوييد؟
موضع من دو طرفه است من قبل از انتخابات برای دوستانم نوشتم که اگر در انتخابات شرکت کنيد و ادعا کنيد که در انتخابات تقلب می‌شود، اين موضوع از دو حال خارج نيست يا تقلب می‌شود و يا نمی‌شود ولی شما هيچ راهی برای اثبات و يا رد ادعای خود نداريد و فقط لذعل برای خودتان معتبر خواهد بود. اين مشکلی است که حکومت هم با آن درگير است و حتی اگر يک انتخابات سالمی برگزار شود چون راهی برای اثبات و يا رد اين موضوع ندارد فقط خودش مجبور به پذيرش و يا رد آن ادعا است. من يا شما چه موقع می‌گوييم يک انتخابات سالم يا متقلبانه است ؟ وقتی که اگر تقلب شد بتوان اثبات کرد که تقلب شده يا اثبات بکنيد که تقلب نشده است، اما اگر شيوه ای در رد يا اثبات اين موضوع نداشته باشيم بر اساس همين ظن و گمان بايد اظهار نظر کرد. به دوستان خودم نوشتم شما وارد انتخاباتی می‌شويد که اگر تقلب نشود و ببازيد يک مشکل هست و اگر تقلب شود و ببازيد يک مشکل ديگر، هيچ‌کدام راهی برای اثباتش نداريد. بنابراين قضيه آنقدر روشن نيست که بخواهيم در موردش اظهار نظر قطعی کنيم ولی اين برای خود آدم‌هايی که ادعای تقلب و يا رد آن را دارند روشن است. درباره شرط و شروط گذاشت هم بگويم که استدلال گروه دوم اصلاح‌طلبان هم که خواستار ادامه روند و راهبرد کنونی هستند هم مانند حکومت است، آن‌ها هم می‌گويند که حکومت بايد مواضع خود را در مورد انتخابات سال ۸۸ رسما اصلاح کند و تا موقعی که اصلاح نکند ما شرکت نمی‌کنيم. در واقع استدلال دو طرف شبيه به هم هست فقط جای اين‌ها متفاوت است.

الف. دو طرف هم وزن نيستند. برای نظام هنوز ابهام وجود دارد که جريان موسوم به اصلاحات امروز چه خط و مرزی با جريان سبز دارد و چه برخوردی بايد با آنها داشته باشد. پيش خودش فکر می کند که آگر اين‌ها را بپذيرم نکند اين گروه همان گروه قبلی باشد که اتفاقات سال ۸۸ را رهبری ‌کرد و حوادث امنيتی گذشته مجددا تکرار شود.
به نظرم اين ابهام نظام منطقی است و اين اصلاح طلبان هستند که بايد نظام را از اين نگرانی خارج سازند.
اين ايراد درست هر چند دو طرفه است و حکومت هم می‌خواهد اعتماد و تضمينی داشته باشد ولی اعتماد و تضمين با حرف درست نمی‌شود. من اين موضوع را کاملاً قبول دارم و معتقد هم هستم که اين اتفاقی که افتاده منجر به ايجاد فاصله بين دو طرف شده است. اما اين‌طور نيست که اين يک طرف اين فاصله را طی کند تا برسد به ديگری، اگر اين کار را بکند موجوديت خودش را از بين می‌برد، شايد بهترين شکل اين باشد که هر دو طرف گام‌هايی را بردارند تا به هم برسند. آنچه تعيين کننده اين اعتماد است توازن قدرت است. ولی به نظر من افتخار برای کسی است که گام اول را بر می‌دارد ولی در سياست بعضی‌ها فکر می‌کنند که هر کدام که گام اول را بر دارد از موضع ضعف او است. من به عنوان کسی که در جريان اصلاحات هستم هميشه به دوستان پيشنهاد می‌کنم که شما گام اول را برداريد ولو اينکه طرف مقابل گامی برندارد، و حتی گام دوم را برداريد و اعتماد به نفس داشته باشيد و اين کار را انجام بدهيد اما به عنوان يک ناظر بيرونی که نگاه می‌کنم می‌بينم که به طور طبيعی اين طرف وقتی گام دوم را بر می‌دارد که طرف مقابل هم يک گام برمی دارد.اگر طرف مقابل گامی برندارد برداشتن گام دوم برای اين طرف خيلی سخت می‌شود و گام سوم کلاً برداشته نمی‌شود. اگر هر دو طرف برداشتن اين گام‌ها را برای پيشرفت و منافع کشور لازم و مفيد می‌دانند بايد پيش قدم شوند .هر کدام که اعتماد به نفس و شهامت آن را دارند، گام اول را بردارد.آن موقع ناظران بيرونی فشار می‌آورند که طرف ديگر هم گام خودش را بردارد. فاصله طرفين در حال حاضر بيش از ۲۰ گام است و لذا برداشتن يک گام و دو گام مساله‌ای را ايجاد نمی‌کند.

الف. اما به نظر مسئله بالاتر از شهامت و ايثار و از خود گذشتگی است. اتفاقی که اکنون در حال وقوع است اين است که حاکميت و جامعه اصلا نمی داند که جريان اصلاحات تمايل دارد به سمت آن ها بيايد و يا قصد دارد به سمت ديگری برود؟
اين حرف شما هم درست است هر چند موضوع دو طرفه است، دليل اين امر به خاطر قطع رابطه است، اين قطع رابطه هم فقط مختص اين طرف نيست و بارها هم مطرح شده است. اين اتفاقاتی که در اين سه سال رخ داده رابطه‌ها را قطع کرده است، رابطه‌ها که قطع شد خودش عوارض زياد ديگری دارد. فرض کنيد اگر من با شما ارتباط داشته باشم شما وقتی از من حرفی می‌شنويد راحت‌تر می‌توانيد در مورد حرف من قضاوت کنيد و اين که منظور من چه بوده است. اما وقتی هيچ رابطه ای نباشد به ناچار به بدترين شکل تفسير و توجيه می‌کنيد، بهبود شرايط را نمی‌توان به حل همه اين‌ها منوط کرد همان‌طور که گفتم بين طرفين مثلاً بيست گام فاصله هست و مشکلی پيش نمی‌آيد که هر کدام از طرفين يک يا دو گام بردارند و هر موقع که خواستند می‌توانند به عقب برگردند بدون اينکه اتفاقی بيفتند. بنابراين در آشتی‌ها اين مسئله است که چه کسی گام اول را برمی‌دارد.
اگر من جای حکومت باشم و اين سؤال برای من مطرح باشد و بخواهم بدانم که موضع شما نسبت به من چيست يک راه آزمون آن اين است که گام اول را برمی‌دارم و منتظر واکنش طرف مقابل می‌شوم که چه برخوردی می‌کند. اگر شما تندتر و راديکال‌تر شدی و طلبت بالاتر رفت می‌فهمم که اين اهلش نيست و گامم را به عقب برمی‌گردانم. اما اگر طرفم پاسخ مثبت داد می‌فهمم که اصلاً قضيه اين‌طور نيست. بنابراين برداشتن گام را منوط به پاسخ به اين پرسش نکنيم، فاصله‌ها آنقدر زياد است که با برداشتن يکی دو گام کسی چيزی از دست نمی‌دهد.

الف. آقای عبدی، کسی که موضع اش فتنه و تقلب باشد چطور می تواند در انتخابات بعدی شرکت کند؟ چطور انتظار داريد که نظام اينها را بپذيريد حال آنکه ممکن است مجدد حوادث ۸۸ تکرار شود.
بگذاريد در اين مورد به موضع آقای خاتمی اشاره کنم، آقای خاتمی حتی اگر معتقد باشد که در انتخابات تقلب شده، بر اساس موضع سياسی که دارد شرکت می‌کند. مگر آقای خاتمی در مجلس هشتم با آقای کروبی در مورد بی‌اعتباری انتخابات نامه ننوشت و بعد هم در انتخابات بعدی شرکت کرد؟ خوب چرا قبلا پذيرفتند که ايشان اين موضع را عليه اعتبار انتخابات بگويد و باز هم شرکت کند؟ بنابراين بياييد اين‌طور به قضيه نگاه نکنيم، اين‌گونه نگاه کنيم که ايشان شرکت کند و سعی کنيم زمينه‌ها را طوری فراهم کنيد که اتفاقات سال ۸۸ رخ ندهد. اين‌ها پيش‌شرط حضور انتخاباتی نيست اما در آن زمان(فعاليت انتخاباتی) اگر به عنوان يک شهروند بخواهيد بدانيد که موضعشان در مورد مسائل سال ۸۸ چيست می‌توانيد سوال کنيد و او مجبور است که پاسخ بدهد و مواضع خود را تصحيح کند. اين مشروط به حضور و يا عدم حضور نيست. شما به عنوان شهروند، هنگامی که می‌خواهی رای بدهی از آقای X و يا Y که نامزد شده بپرسيد که موضع خودش را در رابطه با آن مسئله بگويد و بگويی اگر پاسخ ندهی به تو رای نمی‌دهم و اين حق شماست که موضع وی را بدانيد و وی بايد موضع اش را بگويد.
اتفاقاً کسی که وارد انتخابات شود و بگويد که در انتخابات سال ۸۸ تقلب موثر شده، اگر عقيده وی هم بر همين اساس باشد و بخواهد اين عقيده را بگويد، اينجا گير می‌افتد چون بلافاصله خواهند گفت پس چرا در اين انتخابات شرکت کردی ؟ بنابراين قضيه قابل حل است. هر کسی قصد شرکت در انتخابات را داشت شما به عنوان خبرنگار می‌توانی در مورد موضع اش نسبت به آن قضيه بپرسی که چيست ؟ اما در اين بين حکومت نمی‌تواند تعيين شرط بکند. با فرض اينکه من در انتخابات نامزد شدم شما می‌پرسی که موضع ات چيست ؟ اگر گفتم تقلب شده، خوب شما می‌پرسی که چرا اکنون شرکت کردی مگر اين سيستم فرق کرده و يا باز می‌خواهی دعوای بعد از آن رخ دهد ؟ و اگر نتوانم پاسخی درست دهم و شما را قانع کنم، خود اين موضوع باعث عدم رای آوردن من می‌شود، حضور که ترسی ندارد مهم رای آوردن است.
من معتقدم در آن شرايط همه می‌توانند سؤال‌های خود را مطرح کنند، اصلاً بگذارند افراد در تلويزيون صحبت کنند و بگويند موضع آنان چيست. مطمئن باشيد حتی اگر فردی عقيده‌اش بر تقلب باشد چون پاسخ رفتاری وی عدول ضمنی از اين عقيده است به توجيه‌کاری خواهد افتاد.

الف. شما ابتدای صحبتتان گفتيد که جريان اصلاحات از سال ۸۷ دچار تغيير و دگرگونی شده است. اين موضوع را در مقاله "مقدمه ای بر نقد اصلاحات" هم گفته بوديد. در آنجا به مجموعه ای از مسائل سياسی و تاريخی اشاره می‌کنيد که روی هم اثر می‌گذارند تا راهبرد جريان اصلاح طلبی تغيير يابد. اين عوامل سياسی و تاريخی که باعث تغيير راهبرد اصلاحات شده‌اند چه عواملی هستند و اينکه چرا اين تغيير راهبرد را از سال ۸۷ می‌دانيد؟
من بايد عين آن جمله ای که در آنجا هست را ببينم که بتوانم در مورد آن اظهار نظر کنم ولی به طور کلی جواب شما را می‌دهم. به نظر من ورود به انتخابات با انحصار هدف در رای آوردن و تغيير رييس دولت، عدول از موضع اصلاحات بود، من در سال ۸۷ معتقد بودم که اصلاحات نبايد از موضع رای آوردن در انتخابات حضور يابد چون شرايط موازنه قوا را ندارد و اين جز اينکه به بحران منجر می‌شود نتيجه ای ديگری نخواهد داشت. و اين اعتقاد را مکتوب به دوستانی که فعال بوده‌اند دادم که از اين موضع (يعنی رای آوردن در انتخابات ) کسی نمی‌تواند وارد انتخابات شود. انتخابات سال ۸۸ بايد به عنوان عرصه ای باشد که حضور فعال داشته باشيم و منتظر بمانيم که موازنه قوا ايجاد بشود، بنابراين گفتم که مسيری را که طی می‌کنيد، احياناً به تبعاتی منجر می‌شود و تبعاتش را بعد از انتخابات سال ۸۸ شاهد بوديم و آن تبعات متناسب با مطلوبيت‌های اصلاحات نيست. بنابراين نتيجه می‌گيريم که آن مقدمات هم متناسب با آن سياست اصلاحی نبوده و آن مقدمات اشکال داشته است. اگر دوستان در نتايج تحليل‌های خود اشتباه کردند که هيچ، اما اعتقاد دارم که اين نتايجی که اتفاق افتاد کاملاً قابل پيش بينی و قابل فهم بود.

الف. حوادث پس از انتخابات و سال ۸۸ قابل پيش بينی بود؟
بله کليت آن اتفاقات (فارغ از جزييات آن) قابل پيش بينی و از لحاظ تحليلی قابل فهم بود. بنابراين اگر چنانچه قابل فهم بود بايد از مقدمات آن پرهيز می‌شد.

الف. چطور قابل پيش بينی و فهم بود؟
سال ۸۸، اصلاح طلبان چه رای داشته باشند و چه رای نداشته باشند سالی نبود که برای رای آوردن وارد انتخابات شوند، اعتقاد من اين بود و به دوستان گفتم که شما برای اينکه رای داشته باشيد بايد شعارهايی بدهيد که فراتر از تحمل ساخت حقيقی قدرت باشد و اين به تنش منجر می‌شود. اما اگر بخواهيد شعارهايی بدهيد که متناسب با وضعيت موجود و حقيقی قدرت و حکومت است رای نمی‌آوريد. اگر سطح شعارهايتان را تنزل دهيد می‌گويند آقای احمدی نژاد بهتر از آقای خاتمی می‌تواند اين کارها را بکند. اگر سطح شعار و مطالبات خود را تنزل دهيد و نيروی خود را برای اين شعارها بسيج کنيد رای نمی‌آوريد. برای رای آوردن چاره ای جز اين نداريد که اين سطح را بالا ببريد ولو اينکه در سطح ساخت حقوقی باشد. در سطح ساخت حقوقی می‌توانيد اين شعارها را بدهيد اما در ساخت حقيقی اين اجازه را به شما نمی‌دهند. اين شکافی بود که به وجود می‌آيد و منشأ بحران خواهد شد. بعد هم تحليل من اين بود که اگر شما رای نياوريد از دو حالت خارج نيست: يا رای نداشتيد و نياورديد و يا رای داشتيد و رای شما خوانده نمی‌شود.
در هر دو صورت هيچ ابزاری برای سنجش هيچ‌کدام از اين دو حالت وجود ندارد. ابزار مستقلی وجود ندارد و تنها ابزار شورای نگهبان است که آن هم تاييد همان وضع را می‌خواهد بگويد. بنابراين حتی اگر رای نداشته باشيد چاره ای جز اين نداريد که بگوييد تقلب شده چون با تحليل و انگيزه رای‌آوری جلو آمده‌ايد، حتی اگر واقعاً تقلب شده حکومت که نمی‌پذيرد و آن هم مسير خودش را جلو می‌برد.
در اينجا شکاف غير قابل جبرانی پيش می‌آيد در نتيجه بحران‌ها خود را نشان می‌دهد. به همين دليل معتقد بودم که حضور در انتخابات از موضع اصلاح طلبی با هدف رای آوردن و طريقيت داشتن در انتخابات امکان پذير نيست. بنابراين دوستان بايد تا ۴ سال بعد دور اينکه کسی غير از آقای احمدی نژاد رئيس جمهور شود را کلاً خط بکشند و به انتخابات از جنبه موضوعيت نگاه کنند تا چهار سال بعد ببينيد که چه اتفاقی می‌افتد و خود را برای آن آماده کنند. بنابراين اين را عدول از سياست اصلاح طلبی می‌دانستم. سياست اصلاح طلبی انتقاد از حکومت و کوشش برای اصلاح آن است ولی نه در حدی که به تقابل بيانجامد، تقابل هم نه اينکه شما بگوييد کار ما اشکال نداشته و يک کار منطبق بر حقوق بوده است تقابل يک امر واقعی است که در صحنه عمل رخ می‌دهد.

الف. يعنی شما اعتقاد داشتيد جريان اصلاحات در آن زمان برای پيشبرد اهداف خود از طريق ورود به قدرت و رای آوردن نبايد عمل می کرد.
در نهايت قطعاً بايد از اين طريق عمل بکند اما اين طريق يک مقدمات ديگری لازم دارد که بايد آن مقدمات فراهم باشد و آن مقدمات موازنه قوا است. موازنه قوای جنبش اصلاحات رای کاغذی نيست، در بطن جامعه و ساخت قدرت هم بايد باشد. جنبش اصلاحات از سال ۸۷ حتی اگر رای هم داشت با ساخت قدرت موازنه کافی نداشت.

الف. يعنی نقطه شروع نبايد انتخابات باشد؟
بله. انتخابات بايد نقطه پايان باشد.

الف. در جايی گفته بوديد که بدترين اقدام برای يک کنشگر سياسی اين است که يک بار به نعل بزند و يک بار به ميخ و اينکه شتر سواری در فضای سياسی دولا دولا نمی‌شود. الآن هم در جريان اصلاحات به نوعی يک نوع ابهام نسبت به عملکرد، مواضع و راهبردهای آن‌ها وجود دارد. اشکالی که برای يک کنشگر سياسی می دانستيد به آينده مبهم جريان اصلاحات هم مربوط می شود؟
اين ابهامی که شما می‌فرماييد بخشی از آن خودخواسته نيست. يک وقت شخصی به طور آگاهانه يک دوگانگی راهبردی را انتخاب می‌کند و به شيوه نا روشن، مواضع خودش را انتخاب می‌کند. يک وقت ديگر مجموعه ای با اين وضعيت مواجه می‌شوند و هنوز تصميم نگرفته‌اند که به کدام سمت بروند. وضعيت اصلاحات از اين نوع اخير است. شما با يک فرد يا جبهه‌ای مواجه نيستيد که تصميم دارد دوگانه رفتار کند و هر روز، خودش را يک جور نشان دهد و چنين رفتاری را به نفع خودش بداند. اين وضع مثل وضع دانشجويی می‌ماند که قصد انتخاب رشته را دارد و بين انتخاب دو رشته متفاوت حيران است و نمی‌تواند يکی را انتخاب کند اگر اين شخص را به حال خود رها کنيم بعد از مدتی يک رشته را انتخاب می‌کند و به اين نتيجه می‌رسد که کداميک بهتر است و يا اينکه در آخر قرعه و سکه می‌اندازد ديگر بدتر از اين حالت که نيست! يک وقت ديگر هم هست که شما به عنوان يک عنصر بيرونی می‌توانيد به اين فرد کمک بکنيد که يکی از اين دو رشته را انتخاب کند.
وضعيت کل جريان اصلاحات به نظر من به خاطر اين است که بين گرايش به اصلاح طلبانه قبلی و اوضاعی که در سه سال اخير به وجود آمده، مانده‌اند. البته مواضع برخی از اين‌ها روشن است مثلاً برای خودم کاملاً روشن است. ولی ما تنها با فرد سروکار نداريم و کل جريان را نگاه می‌کنيم. همان‌طور که ابتدای صحبت گفتم اين کفه به سمت گروه اول می‌رود ولی روند اين کفه فقط درون زا نيست و متأثر از متغيرهای بيرونی و خارج از خودش هم خواهد بود. ممکن است يک سری اتفاقاتی در کشور بيفتد و اين‌ها روی يکی از دو طرف ديگر حساب بيشتری کنند.
به همين دليل فکر می‌کنم چون متغير خود اصلاحات آنقدر قدرت ندارد که اين را انتخاب کند، حکومت می‌تواند ببيند منفعت‌اش در چيست اگر منفعت اين است که اصلاح طلبان راه اين سه ساله را بروند با انسداد بيشتر گروه دوم را تقويت کند اگر منفعت آن تقويت گروه اول باشد می‌تواند رفتارهايی بکند که گروه اول تقويت شود.

الف. رايی که آقای خاتمی در مجلس نهم داد می توانست زمينه را برای بازگشت اصلاح طلبان باز کند. من به عنوان يک فعال رسانه ای اجساسم اين بود که رای آقای خاتمی شرايط بازگشت اصلاح طلبان را مهيا می کند. اما اين رای و فضای اعتمادی که ايجاد کرده بود خيلی دوام نداشت. بعد از مدتی مجددا ديديم که ايشان خيلی بنای گام اعتماد ساز و روشن‌تر کردن مواضع را ندارد و ديدارها و سخنرانی‌های وی ابهام آفرين بود. چه تحليلی از اين رفتار دوگانه داريد؟
اين دوگانه نيست اتفاقاً ماجرا عکس آن چيزی است که شما می‌گوييد. آقای خاتمی رای داد، اولين کاری که حکومت بايد در پاسخ اين عمل آقای خاتمی انجام می‌داد اين بود که محدوديت استفاده از نام ايشان را در مطبوعات بردارد هر چند آن محدوديت هم غيرقانونی است. چرا يک روزنامه نمی‌تواند خبر مربوط به آقای خاتمی را بزند؟ ايشان در مورد زندانيان سياسی صحبت می‌کند مگر قبلا هم که در حکومت بود در مورد زندانيان صحبت نمی‌کرد. ولی در کل ممکن است انتظارات طرفين از همديگر درست نباشد اما اين انتظارات در گام‌های بعدی خودش را نشان می‌دهد. به نظرم رای آقای خاتمی اثر خود را گذاشت و اتفاقی اصلاحی که گفتم را در اين چهار ماه می‌بينميم، تا حدی ناشی از اين رای است. اين‌طور نيست که مشکلات يک شبه حل شود و اين فاصله و نقار نه تنها برای هر دو طرف نفعی ندارد برای اشخاص ثالث که مردم هستند هم نفعی ندارد. بايد از خود گذشتگی کنند و مسير را تصحيح کنند و جلو بروند.

الف. برداشتن اين فاصله و نقار بدون توجه به اينکه مقصر اصلی اين اختلاف چه کسی بوده است جفا به تاريخ و آيندگان نيست؟
هر دو مقصر بودند، يکی کمتر و يکی بيشتر، کيفيت کار فرق می‌کند. کيفيت تقصيرات دولتی با تقصيرات غير دولتی فرق می‌کند. من بارها در مطالبم نوشتم حتی اگر تقصير کمتر متوجه من باشد من خودم را بيشتر سرزنش می‌کنم از کسی که تقصيرات بزرگ‌تر بر گردنش است. لذا اگر به عنوان يک اصلاح طلب بخواهم صحبت کنم می‌گويم که اصلاح طلبان بايد تقصيرات خودشان را درست کنند حکومت هم همين است که هست اصلاح طلبان بايد در درجه اول تقصيرات و اشتباهات خود را برطرف کنند حتی اگر به عنوان يک ناظر تقصيرات جکومت را سنگين‌تر بدانم.

الف. ماجرا مثل اين است که يک نفر بيايد و به ناموس و مال و جان طرف ديگر تعرض کند و طرف مقابل هم برای دفاع از خودش بجای اينکه پليس خبر کند مشتی و يا سيلی حواله طرف کند. به نظر شما اگر شخص ثالثی وارد شود و بگويد هر دو مقصريد و از طرفين بخواهد که از همديگر عذرخواهی کرده و روی هم را ببوسيد، اين ادم عاقل است؟
به عنوان ناظر اگر بخواهم صحبت کنم بايد گفت که ماهيت تقصيرات حکومت حقوقی‌تر و مسئوليت آورتر است تا ماهيت تقصير افراد. از سوی ديگر بايد دو اتفاق سياسی و حقوقی را از هم تفکيک کنيم. مثلاً درباره مثالی که شما زديد اگر چنانچه کسی اکنون اموال شما را بدزدد، شما بايد به دادگاه مراجعه کنيد و دادگاه هم رسيدگی می‌کند و شما هم می‌گوييد که دادگاه بايد از لحاظ حقوقی رسيدگی کند. اما در حوزه سياسی قضيه اين‌طور نيست چون در حوزه سياسی، يک مرجع ثالث نداريم. در حوزه سياسی اگر بخواهيم همه چيز به حق و حقوق برسد اولين دعوا، سال‌های سال ادامه پيدا می‌کند و حل هم نخواهد شد. در حوزه سياسی بحث اين است که چگونه رفتار کنيم که آلام و دردهای مردم کمتر شود. مشابه اين استدلال شما هم در بين طرفداران سبز راديکال هم وجود دارد، تا حرفی بزنی می‌گويند ندا فلان شد و يا سهراب آن طور شد و اين يکی اين‌طور شده و آن يکی آن طور و تا خون اين‌ها فلان نشود ما شرکت نمی‌کنيم.
من بارها گفته‌ام ۴۰ نفر کشته شدند طرفداران اين استدلالها تا کشته‌ها را به ۴۰ هزار نفر نرسانند آرام نمی‌شوند. کدام جايی هست که عدالت را به طور کامل برقرار کند؟ در حوزه سياست نمی‌توان اين‌گونه عمل کرد، يک کسی در خيابان کاری کرده قاضی و پليس وجود دارد و رسيدگی می‌کند اما در سياست چنين نيست.

الف. آقای عبدی دعوای سياسی نبود دعوا تخلف قانونی بود و اينکه اصلاح طلبان حاضر نبودند داوری طرف را بپذيرند.
داور بی طرف نبود آقای محترم. نمی‌توان مسئله را به اين داور ارجاع داد، آقای جنتی خودش طرفدار آقای احمدی نژاد بود و از ابتدا موضع گيری داشتند به همين دليل اعتبار اين قضيه را از بين برد. شما بايد اولين سؤالتان همانی باشد که من برای دوستان نوشتم که: اول بايد به حکومت گفت که يک مرجع بی طرف برای انتخابات بگذارد که وقتی گفت رای اين است با يک رای بالا و پايين همه دهنشان را ببندند و برايش کف بزنند.

الف. اما اصلاح طلبان می‌دانستند. اگر قبول نداشتند چرا وارد بازی شدند؟ اين داور که شب انتخابات تعيين نشده بود.
اين ايراد وجود دارد، اين همان ايرادی است که من هم به دوستانم می‌گيرم. اما اين حقی را بر حکومت ايجاد نمی‌کند اين ايراد را به حکومت هم می‌توان نسبت داد که شما اين رفتار را در برخی اعضای شورا از ابتدا می‌دانستيد چرا يک طرفدار را ناظر انتخابات گذاشتيد.

الف. اما حکومت اين حرف را قبول نمی‌کند که ناظرش طرفدار يک کانديدا بود!
چرا قبول نمی‌کند مگر می‌شود که قبول نکند آقای جنتی و آقايان ديگر خودشان می‌گفتند ما طرفدار فلانی هستيم.

الف. هر کسی اعتقاد و انتخابی برای خودش دارد اما ممکن است اخلاقی و بی‌طرفانه عمل کند.
مگر می‌شود. ببينيد قاضی به محض اينکه در مورد هر يک از دو طرف دعوا اظهار نظر کند از قضاوت ساقط می‌شود. وقتی کسی نمی‌تواند جلوی اين اظهار نظر خودش را بگيرد حتی اگر چنين گرايشی داشته باشد، چطور می‌تواند بيطرف نظارت کند؟ من اين ايراد شما را قبول دارم اما اين ايراد باعث تاييد طرف مقابل نمی‌شود.

الف. دليل بر تاييد طرف نمی‌شود اما اين دليل نمی‌شود که بعد از بازی، بازی را به هم بزنيم!
اين همه ما به دادگاه رفتيم، در دادگاه از خود دفاع می‌کنيم و دادگاه را می‌پذيريم و می‌دانيم که قاضی جهت گيری دارد و غير عادلانه حکم می‌دهد چکار کنيم، چاره ای نداريم من نمی‌توانم به دادگاه ديگری بروم اين دادگاه و قاضی را برای من گذاشته‌اند.

الف. اين چيزی که شما می‌گوييد دعوای سياسی است اگر شما بگوييد که اين حکمی که صادر شده را قبول ندارم درست است. اما دليل نمی شود که با اين بهانه در خيابان قشون کشی کنيم و مردم را به جان هم بياندازيم.
من مخالف حضور خيابانی بودم و هستم، معتقدم که اگر افراد را به خيابان فرا می‌خوانيد و نتوانيد کسی را کنترل کنيد نبايد اين کار را بکنيد. انقلاب که شد، در ۱۷ شهريور مردم را به رگبار ژ۳ بستند آن موقع گفتند سه هزار نفر ولی صد و چند نفر کشته شدند ولی آن کسی که آن زمان مردم را به خيابان اورد اجازه نداد مردم اسلحه دستشان بگيرند و بعد از آن هم برای سربازها با خود گل بردند، اما کسی که مردم را با روزه سکوت به خيابان بياورد و آخرش به جای ديگر می‌رسد حق ندارد اين کار را بکند برای اينکه کاری می‌کند که کنترل آن را ندارد و انتقاد های من از اين جنس است.
من همين انتقاد شما را هم گفتم که مرجع قضاوت نهايی انتخابات شورای نگهبان است و بدانيد اين همان شورای نگهبان با همان سابقه است حواس خود را جمع کنيد و بايد اين را بپذيريد.

الف. آقای عبدی شما به عنوان يک فعال سياسی در آن ايام کاری کرديد که جلوی اين قضايا گرفته شود؟
همانطور که گفتم موافق اين گونه حضور خيابانی نبودم، اصلاً قبل از آن هم با آمدن آقای خاتمی هم موافق نبودم و مکتوب به دوستان گفتم که اين حضور شما در انتخابات مشکل درست می‌کند.

الف. همان بحث طريقيت و موضوعيت که مفصل درباره اش نوشتيد؟
بله. اينکه برای رای آوردن وارد عرصه نشويد. از منظر موضوعيتی وارد شويد و نه طريقتی. بعد از انتخابات يک اتفاقاتی رخ داد. بگذاريد از قبل از انتخابات بگويم. هفته آخر انتخابات از خيابان ولی عصر تا ميدان ونک و... مردم حضور داشتند، اين وضعيتی نبود که سيستم با آن موافق باشد و يا آمادگی پذيرش آن را داشته باشد. نمی‌توان به اين وضعيت انتخابات گفت. انتخابات يعنی گذاشتن جنگ به کنار و حضور سر صندوق رای. ما نمی‌توانيم جنگ را وارد صندوق رای کنيم يعنی اين تبديل به بدلی برای يک نوع تقابل جدی شده بود، معلوم بود که به آنجاها کشيده می‌شود.

الف. درباره اتفاقات بعد از انتخابات بگوييد.
از آنجا که به لحاظ تحليلی با حضور خيابانی مخالف بودم در اين مسير گام بر نداشتم. اما چون در ستاد آقای کروبی بودم سعی می‌کردم با ايشان باشم و هر نوع کمکی که می‌توانم به بهبود وضع بکنم، مشکل از اينجا شروع شد که کسانی که بيرون نشسته بودند فکر می‌کردند که من آقای کروبی را تحريک می‌کنم و يا حتی مثلاً فلان بيانيه که يک طور خاص بوده را من نوشته‌ام. بنابراين من را احضار کردند و به اوين برده و بازجويی کردند. چون اتهامی عليه من نبود اين تعهد را می‌خواستند که ديگر پيش آقای کروبی نروم و گفتند در غير اين صورت به زندان می‌روی. پيش خود گفتم خوب فرض کنيم من اين تعهد را ندهم در اين صورت به زندان می‌روم و اگر به زندان بروم ديگر نمی‌توانم پيش آقای کروبی بروم! و در هر دو صورت نمی‌توانم در اين زمينه کاری کنم بنابراين آن تعهد را قبول کردم و گفتم مطمئن باشيد که شما پشيمان می‌شويد برای اينکه اطلاعی نداريد که من چه فکر و چه کاری می‌توانم می‌کنم و اين اطلاعات غلط باعث پشيمانی شما می‌شود. اينجا هم بگويم اگر من می‌توانستم حضور داشته باشم به احتمال فراوان مسير به گونه ديگری طی می‌شد و اين هزينه ای است که خود حکومت بابت بی اطلاعی‌اش پرداخت.

الف. آينده اصلاح طلبان را در انتخابات آينده چطور می‌بينيد.
اصلاح طلبان لزوماً نبايد به انتخابات بعدی از ديد طريقت نگاه کنند، بايد خود را بازسازی کنند. اصلاً مسئله من اين نيست که در انتخابات شرکت کنند يا نکنند مسئله من اين است که مملکت به سمتی برود که جنگ و درگيری نشود و آنچه مهم است اين که اتحادی به وجود بيايد که بيگانه نتواند اين‌طور به کشور نگاه کند که می‌تواند به کشور حمله کند.
مسئله اساسی هم اين است اگر می‌گويم کاری در انتخابات صورت گيرد به خاطر اين است که اين اتفاق نيفتد اما اين اتفاق ناشی از مسئوليت دو طرفه است بخشی و گامی است که اصلاح طلبان بايد بردارند و به سال ۸۷ برگردند و حکومت هم بايد گامی بردارد گامی که متاسفانه برداشتن آن هر لحظه ديرتر می‌شود.
من بيشتر از ۲۰ سال است که در روزنامه‌ها می‌نويسم هيچ وقت به اندازه حالا نوشتن برای من سخت نبوده که چه چيزی بنويسم که روزنامه‌ها بتوانند چاپ کنند. اين به نفع حکومت نيست من مطالبم را يک جور تنظيم می‌کنم که بتوان منتشر کرد ولی خيلی‌ها هستند که کنار می‌کشند و می‌گويند که به ما چه ربطی دارد بگذار هر چه بشود، بشود. آينده اصلاح طلبان هم بستگی به اين دارد که آينده کشور را چگونه نحليل و بر اساس آن چگونه رفتار کنند، البته من خوشبين هستم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016