پنجشنبه 6 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

برتری جناح تندرو در جنگ قدرتی جناح‌های حکومت و خطری که کشور ايران را تهديد می‌کند، محمد ايرانی

• نقش اپوزيسيون خارج کشوری در مورد جنگ و آينده کشور و وحدت احزاب کرد

تفاوت يک ديکتاتور با ديکتاتوری حزبی در الويت دادن به اميال فردی در مقابل اهميت يافتن برنامه يک حزب است ، غرور ناشی از قدرت يک ديکتاتور حتی به نابودی کشوری منجر گشته و در حاليکه قدرت در ديکتاتوری حزبی امکان دوام بيشتری به نظام حاکم خواهد داد . چنين بوده که محمد رضا شاه با غروری که از قدرت فرديش سرچشمه گرفته بود ، چنان کور می گردد که مردم کشوری را که بدليل ديکتاتوری ناآگاه بودند ، وادار به سقوط از چاله به چاه می کند و چنين است که خمينی و خامنه ای در کسب قدرت کاذب بيشتر ، با فريب مردم کشور را به جنگهايی خانمانسوز ميکشانند . در ديکتاتوری حزبی بدليل اهميت و دوام حزب و برای فريب مردم ، فرد در راس حکومت همواره براثر نارضايتی های عمومی تغيير کرده تا جناح حاکمه همچنان قدرت را در دست نگاه دارد و درحاليکه فرد ديکتاتور هيچ مخالفتی را حتی در جناحهای حکومت نپذيرفته و آنها را حذف ميکند . فساد روزافزون و حذف همقطاران سابق موجب انزوای گروه کوچکی در راس قدرت شده و اکثريتی از مخالفان را بسمت مردم ناراضی ميکشاند تا اساس نظام بخطر افتد . در اين ميان قدرتهای بزرگ که تنها سود دولتها و شرکتهای بين المللی را درنظر دارند و با وجود وابستگيهای شديد ديکتاتورها به آنها ، مجبور به تغيير نظام ميگردند تا با پز دموکراسی خواهی بازهم مردم آن کشور را فريب داده تا خواهان هر جايگزينی بجای ديکتاتور پيشين گردند . ديکتاتوری با سرکوب موجب عدم پاگيری نهادهای دموکراتيک و کارگری ميگردد ، اما مخالفتها و اعتراضات ادامه خواهد يافت چرا که چاره ای ديگر برای ايجاد دموکراسی و آزادی برای نهادهای دموکراتيک و يا از ميان رفتن سلطه طبقاتی برای کارگران وجود ندارد . نقش اپوزيسيون خارج کشوری همواره اهميت دارد ، بخشی از آنها در جهت ايجاد فشار بين المللی برای جلوگيری از اعدام و آزادی زندانيان فعال بوده و دگرگونی نظام را از طريق داخل امکان پذير ميدانند و بخش ديگر که گمان ميبرند تنها مخالفان متشکل آنان هستند ، نقش داخل را از ياد برده و به رقابت با يکديگر پرداخته و يا با اهميت دادن قدرتهای بزرگ برای ايجاد تغيير ، به آنها روی ميآورند .

مسولان حکومت طی ۷ سال گذشته بيش از ۸۰ درصد از درآمد ۴۸۰ ميليارد دلاری نفت را برای واردات کالا ( ۲۱.۹ ميليارد دلار واردات تنها در ۱۵۰ روز ) اختصاص دادند ، اعداد نجومی است و حجم سود سرشار مسولان حکومتی و فساد درون دستگاه را نشان ميدهند . درحاليکه بيکاری ميليونی ، گرانی و تورم بيش از اندازه در جريان بوده و با احتساب خانواده بيش از ۴۰ ميليون نفر با حداقل حقوق زندگی ميکنند . ارسال پول و اسلحه برای حزب الله و ساير گروههای تروريستی و اسد ديکتاتور ادامه داشته و مسولان دولتی و حکومتی ثابت کرده اند که جز اميال شخصی به چيز ديگری فکر نميکنند . سپاه روزبروز بيشتر بر نهادهای اجتماعی ، اقتصادی و سياسی نظامی سلطه پيدا کرده و حتی خود را موظف ميبيند تا بجای مراجع ترسو و دور از مردم مسائل شرعی را هم با طلبه های خود بازگو کند . علاوه بر پروژه های صنعت نفت و صنايع ، آخرين قرارداد اقتصادی قرارگاه خاتم جاده قزوين الموت با ۴۰۰ ميليارد تومان بودجه و ۱۰۰ ميليارد تومان برای گازرسانی است و احتمالا بخشی از شرکتهای خصوصی که فروش نفت را از طريق نفتکشهای خارجی برای فرار از تحريم بعهده گرفته اند از فرماندهان سپاهی و وابستگان خامنه ای هستند . دولت برای پرداخت حقوق کارکنانش و يارانه ، بازار سکه و ارز خارجی را در تلاطم نگاه داشته و مرکز مبادلات ارزی راه مياندازد تا با افزايش آنها هم درآمد بيشتری کسب کرده و هم برخی از وابستگان سود سرشاری از طريق صرافان وابسته ببرند ، حتی خريد دلار با ريال ايرانی در افغانستان نيز پرسود شده است . درآمد ميلياردی دلاری نفت هيچگاه صرف راه اندازی پروژه ها و صنايع نگرديده تا بقول آمار رسمی ۳ ميليون يکصد هزار نفر تنها در تابستان امسال بيکار گردند . با وجود تحريم شرکتهای بيمه ، تغيير اسامی کشتيها و نصب غيرقانونی پرچمهای تانزانيا ، ثبت دروغين اسامی نفتکشها در سيرالئون و استفاده از خالی کردن نفت در اسکله کشتيهای اسقاطی در بندر کشور مالزی و مبادلات بانکی ، تحريمهای غرب شديدا اثرگزار بوده است . تحريم بيشتر موجب فروش کمتر از يک ميليون بشکه نفت خام ( ۵ ميليارد خسارت ماهانه ) در روز شده ، نه تنها بيکاری را افزايش داده بلکه گرانی بيشتر را بدنبال دارد و مسولان دولت اعتراف کردند که قادر به کنترل ارز و سکه نيستند و دليلش را فريبکارانه به جناحهای ديگر نسبت داده اند ، درحاليکه همه آنها در بحران ايجاد شده شريکند .



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


احتمال درگيری و جنگ که توسط همه مسولان تاييد شده ، موجب گشته تا دو جناح عمده بهم نزديک شده و در اين راستا دستور توقف پيگيری فساد پرونده های مسولان دولتی و همچنين ساير وابستگان و افراد سپاهی توسط خامنه ای داده شده است . سپاه با وجود گرفتن پروژه ها بدليل نبودن بودجه و عدم همکاری شرکتهای صاحب تکنولوژی ، هيچ کار مثبتی در پيشرفت و راه اندازی پروژه ها برای رفع بيکاری انجام نداده و چين بعنوان آخرين کشور خارجی حاضر به ادامه همکاريها نيست . واحدهای توليدی بزرگی همچون پتروشيمی ها که به وابستگان موتلفه واگذار شده همچون پتروشيمی تبريز بدليل نپرداختن هزينه مواد اوليه و گاز در خطر تعطيلی هستند . از طرف ديگر کشورهای منطقه کمتر حاضر به انجام پروژه های اقتصادی مشترک با دولت نظام بوده که آخرين آنها لغو قرارداد ۷۰۰ ميليون دلاری خط آهن با ترکمنستان است .

خامنه ای برای تثبيت و تضمين ولايت پسرش مجتبی ، ناچار است که به توصيه های بخشی از فرماندهان سپاه تندرو و جنگ طلب گوش دهد تا بقول آنها ولايت همچون امامت بصورت ارثی درآيد ، با اين ترتيب فرماندهان سپاه نيز با کنار زدن ساير رقبای اصولگرا ، در راس هرم حکومت باقی ميمانند . برای خامنه ای خوش آيند است که جنبش داخلی را سرکوب کرده ، رفسنجانی و اصلاح طلبان را از قدرت رانده و باقی مسولان تحت جناحبندی مختلف ولايت و رهبری وی را پذيرفته اند و بهمين دليل چنان در باد غرور سرمست است که واقعيات را در داخل و خارج نميبيند . مشاوران وی نيز همچون کاسه ليسان برای سودجويی فردی و باقی ماندن در پست خود مسائلی همچون تفاوت قدرت غرب با نظام ، امکان سقوط رژيم در صورت جنگ و اثر تحريم را بيان نکرده و با وارونه جلوه دادن واقعيات وانمود ميکنند که در صورت دسترسی به بمب هسته ای ، غرب ناچار است با آنها کنار بيآيد . همه سران سپاه ، ارتش و اصولگرايان برای نشان دادن ارادت خود با آغاز نقل قولهای سخنان آخر رهبر به طرح سياستهای خود پرداخته تا ثابت کنند که در جهت سخنان و اراده رهبری گام برميدارند . برای دانستن اينکه چه اندازه خامنه ای دچار غرور گشته و اين چنين از کشتار مردم ترسی ندارد بايد به تملقهايی توجه کرد که اطرافيانش از وی ميکنند ، بهترين نمونه سخنان اخير مصباح يزدی است که خود را سرآمد مراجع فعلی نظام دانسته و تنها روحانی صاحب مقامی است که برای خود طلبه هايی تندروی همچون حسينيان قاتل پرورش داده تا بکمک آنها رهبر آينده نظام گردد . مصباح ميگويد ؛ اگر قدر حضور رهبر را ندانيم خداوند مارا کيفر خواهد داد ، ايشان جانشين خلف خمينی بوده و به تعبيری روح خمينی در ايشان حلول کرده است ، هرشخص با انصافی باکمی تفکر به بزرگی شخصيتهای الهی همانند مقام معظم رهبری ميرسد ، اذعان دارد : اين تاثير گذاری بخاطر اينستکه يک شعاعی از حضرت ولی عصر به ايشان تابيده که اين چنين ارزشهايی را بيافريند و اين چنين حراستی از ارزشهای انقلاب داشته و جامعه را حفظ کنند . نمونه های تملق اين چنينی بسيار بوده و اکثر مسولان سپاه و دولتی بهمراه خيل روحانيون در گفتن تملق به رهبر با يکديگر رقابت دارند . بقول مارکس تا زمانيکه جامعه شغل شرافتمندانه ای برای روحانيون پيدا نکند ، اين گروه مفتخور ، سربار و انگل اجتماع انسان خواهند بود .

خامنه ای در راس جناحهايی قرار دارد که جنگ قدرتی را بر عليه يکديگر با شدت جلو ميبرند و چون خود را قائد اعظم و قطب مسلمين ميداند ، پايان ديکتاتورهائی همچون صدام و قذافی را حس نميکند . زمانيکه ولايتی با تحريف سخنان دبير کل سازمان ملل ، خامنه ای را رهبر شيعيان مينامد و سخنان رييس جمهور مصر وارونه بيان ميگردد ، بايد که خامنه ای همچون محمد رضا شاه خود را غيرقابل جايگزين بداند . جناحهای حکومت همچنان تلاش دارند تا کفه ترازوی تصميم رهبری را بسمت خود بکشانند و همواره جناح شکست خورده تا مدتی تلاش ميکند تا همچون جناح پيروز ، به حمايت از سخنان خامنه ای روی آورده تا زمانيکه بتواند مجددا تغيير جهت در روش رهبری ايجاد کند . اين چنين است که بخش ديگر فرماندهان سپاه ، لاريجانيها ، عسکر اولادی ها ، امامان جمعه ، دولتيها و ساير اصولگرايان که خواستار نرمشی در سياست خارجی و رسيدن به توافقی در مورد انرژی هسته ای هستند نيز همپای جناح تندرو سپاه قدس ، جبهه پايداری و ساير اصولگرايان تندرو که خواستار سرکوب شديدتر داخلی و ايجاد بحران در منطقه بهمراه پيشبرد انرژی هسته ای هستند ، يکصدا در مقابل تهديدهای غرب جبهه مخالف گرفتند . مصباح که با تربيت ملايان و برخی فرماندهان سپاه تندرو بهمراه گروه احمدينژاد تلاش کرد خود را جايگزين رهبری نمايد ، جبهه پايداری را با مورد غضب قرار گرفتن رييس دولت جايگزين کرده تا قدرت را از جناح لاريجانی ها و موتلفه و ساير اصولگرايان بگيرد . در حال حاضر دو جبهه مصباح و مجتبی خامنه ای با وجودی که سر رهبری آينده ميجنگند ، هردو خواهان تندروی و سرکوب شديد در داخل کشور بوده و رعايت شريعت اسلامی را واجب دانسته و علاقه ای به سازش با غرب ندارند . بهمين دليل در دو ماه گذشته جهت مذاکرات انرژی هسته ای به بن بست و سکون رسيد بطوريکه مذاکره کنندگان غربی از گرفتن نتيجه ای مثبت نااميد شده اند ، اما مذاکرات را قطع نکرده اند . در عوض فرماندهان جنگ طلب بجای سياستمداران مجلس و دولت به صحنه آمده و روزی نيست که مصاحبه تندی از آنها با تهديد مقابله بمثل برای غرب همراه نباشد ، بطوريکه فرمانده سپاه اعلام کرد که جنگ با اسرائيل رخ خواهد داد و ما آماده ايم . بودجه های مخفی برای بحرکت درآوردن حزب الله و حماس و ساير تروريستهای بين المللی ازجمله القاعده در ايجاد بحران و تهديد غرب سرازير شده و فعاليت سپاه قدس در سوريه و عراق و حتی افغانستان افزايش يافته است . همه جناحها باوجود عدم نتيجه گيری در مورد کنفرانس سران متعهد در تهران که حداقل خواستار حمايت از رژيم در مقابل تهاجم غرب و نجات سوريه از خطر سقوط بود ، از نتايج عالی کنفرانس گفتند ، درحاليکه نتوانستند حتی خود را جايگزين مصربرای ميانجی گری فلسطينی های فتح و حماس نمايند .

اخبار و سخنان سران کشورهای غربی حاکی از اينستکه اسد بايد تغيير يابد و اين موضوع بمعنی از دست دادن پايگاه رژيم اسلامی در منطقه است و با سقوط اسد ديگر برای سپاه قدس امکان تحرک در منطقه و لبنان بسيار کمتر ميگردد . نگرانی اخير مسولان روسی در مورد احتمال جنگ بر درستی اين واقعيت دامن ميزند و کمک گسترده و مشهود ترکيه و قطر بهمراه کمک ديگر کشورهای ثروتمند عرب نشان از اين دارد که ديگرسوريه بعنوان پرچمدار مبارزه اعراب در مقابل اسراييل محسوب نگرديده و آنها حاضر نيستند برای اين موضوع باجی به اسد بدهند . از طرف ديگر مدتهاست که جنگ پراکنده حماس و حزب الله با اسرائيل به سکون گرائيده و هردو آنها سخت در تکاپوی تثبيت موقعيت متزلزل خود در فلسطين و لبنان هستند که مردم آنها نيز از اين جنگ و گريز وهزينه هايش خسته شده اند . چين منافع مهمی در سوريه ندارد و تنها برای کاهش قدرت غرب به حمايت از اسد ميپردازد ، اما روسيه چه از نظر سوق الجيشی و چه از نظر فروش سلاح ، حفظ سوريه برايش بسيار بااهميت است و حضور ناوگانش در منطقه بيدليل نيست و اگر توافقات طوری پيش برود که سقوط سوريه عملی گردد ، بايد منافعی برايش درنظر گرفته شود . کشورهای ثروتمند عربی نيز چشم به تغييراتی دارند که احزاب اخوان مسلمين جايگزين ديکتاتورهای سابق بايد انجام دهند و يا درگير اصلاحاتی که بتوانند مردم خود را از شورشهايی همچون مصر ، تونس و ليبی دور نگاه دارند . اسرائيل که ديگر دشمن شماره يک اعراب محسوب نميگردد ، خود درگير مشکلات اقتصادی و نارضايتی داخلی شديد بوده و بيجهت نيست که رهبران تندرواش قصد دارند جنگی بزرگتر بر عليه جمهوری اسلامی اسلامی راه بياندازند تا بار ديگر باجهايی برای پرکردن سوراخهای اقتصادی خود دريافت کنند . شايد بتوان سران جمهوری اسلامی را با سران ليکود و حکومت اسرائيل بسيار مشابه دانست که رهبران هردو رژيم گوش بسخنان فرماندهان نظامی خود برای فرار از وضعيت دشوار داخلی خود دارند . اسرائيل بی دشمن حتما برای حل مشکلات داخلی اش بحال خود رها خواهد گشت و ديگر ليکود انتخاب نخواهد گشت تا دولت تشکيل دهد ، درست مانند حکومت جمهوری اسلامی که بدون انرژی هسته ای و سپاه قدس ديگر به جناح تندرو نيازی در راس حکومت نبوده و لذا مجتبی و همکارانش بايد قدرت را به فرماندهان سپاه تجارت پيشه ، لاريجانيها و ساير شرکای موتلفه و ديگر اصولگرايان بدهند . در اين ميان بعيد نيست که خامنه ای نيز جام زهری نوشيده و يا سربه نيست گردد و يا با فشار غربيها ، رفسنجانی با اصلاح طلبان و يا بخشی از اپوزيسيون خارج نشسته به قدرت برسند ، مگر اينکه جنبشهای کارگری و دموکراتيک کار را يکسره کرده و نظام را تغيير دهند .

جناح تندرو با تهديد اسرائيل و کشورهای غربی به ايجاد ترور و موشک باران سپاه و گروههايی همچون حزب الله و القاعده که همواره با آنها در ارتباطند ، تلاش دارند تا بحران داخلی را با کمک سپاه قدس درون مرزهای کشورهايی همچون عراق ، لبنان ، سوريه ، افغانستان و حتی بحرين ، يمن ، ترکيه ( از طريق کردهای پ ک ک ) و سايرين بکشانند تا فرصتی ديگر را برای پيشبرد پروژه انرژی هسته ای بدست آورند . لابيهای خارج کشوری نظام هم بايد به غرب ثابت کنند که بودن اين حکومت بيشتر بسود قدرتهای بزرگ است تا انتقال قدرت به جناحهای ديگر حکومت و اصلاح طلبان و يا بخشی از اپوزيسيون خارج کشوری که با سرکار آمدن آنها آينده کشور روشن نيست بچه جهتی خواهد رفت . سران رژيم همچنين با باجی که به سران عراق ميدهند ، آنها را راضی کرده اند که تنها برای کمک دارويی و غذايی پروازهای هواپيماهای رژيم به سوريه و از طريق آسمان عراق انجام ميشود ، گرچه همه ميدانند که اين پروازها به سرازير کردن سلاح و سپاه قدس برای کمک مستقيم به اسد ميباشند . بهمين جهت دولت عراق که از کمکهای اقتصادی بهره ميگيرد ، از طرف غرب تحت فشار گرفت و اخيرا قول داده که از ارسال سلاح توسط رژيم ايران و کره شمالی جلوگيری کند . خامنه ای کاملا قانع شده که با سقوط اسد ، وی نيز ماندنی نيست و برای همين فيروز آبادی و ساير فرماندهان سپاه اعلام کرده اند که جنگ با سوريه بمنزله جنگ با ايران است و سپس جعفری فرمانده سپاه و سليمانی فرمانده سپاه قدس نيز تاييد کرده اند که در سوريه و لبنان حضور دارند ، اما با اعتراض رييس جمهور لبنان سخنان متناقض ديگری گفتند .

فرماندهان سپاه که در برابر انهدام پايگاه موشکی خود در کرج و ترور افراد پروژه هسته ای درمانده شده اند ، هيچگاه عدم توان نيروی خود را در مقابل قدرتهای غربی نپذيرفته و خود را به حملات موشکی امتحان نداده خود و حملات حزب الله دلخوش کرده و به خامنه ای بيسواد از نظر جنگی از توان بالا و عدم شکست خود گفته اند . همواره چنين است که نيروهای نظامی يک ديکتاتور خود را توانمند نشان ميدهند تا هم ديکتاتور خود را در برج عاج ديده و هم آنها با اختصاص بودجه های کشور به امور نظامی ، راس قدرت را در دست داشته باشند ، وگرنه آنها جايی در راس نظام نخواهند داشت اگر پوشالی بودن قدرت نظامی و عدم کارآيی آن آشکار گردد . امکان سرکوب شديد جنبشها و مخالفان داخلی اين امر را به سران حکومت القا کرده که آنها قادر خواهند بود جهان را راضی به تثبيت خود نمايند ، غافل از اينکه شاه پيشين بيشتر از آنها با غرب مدارا ميکرده و مخارج بسياری از قدرتهای بزرگ در منطقه را تقبل ميکرده ، اما زمانش که رسيد ديگر برای همپيمانان غربيش ارزشی نداشت ! شاه نيز بيشترين بودجه کشور را به تاسيس ارتشی گذشت که زمان سقوطش کاری برايش نکردند و شعار قدرت اول منطقه بودن دود شد و بهوا رفت ، کما اينکه سرانی همچون صدام ، مبارک ، بن علی ، قذافی با حکومتهای طولانی تری از رژيم جمهوری اسلامی نيز درپی جنبشهای داخلی و فشار خارجی سرنگون شدند ، اما بازهم ساير ديکتاتورها به سرانجام فکر نکرده و خود را تثبيت شده فرض ميکنند .

رژيم جمهوری اسلامی به موازات پيگيری مذاکرات با غرب بيشتر برای خريدن زمان ، به ادامه پروژه هسته ای پرداخته و با پاکسازی منطقه پارچين و عدم اجازه به کارشناسان آژانس برای بازديد ايجاد شک برای توليد بمب هسته ای را بيشتر کرده است . تند شدن تهديدهای کشورهای بزرگ که همه ورق ها ازجمله جنگ نيز روی ميز است ، تشديد تحريمها با قطعنامه اخير که با همراهی روسيه و چين برضد رژيم بود ، فشار اعضای شورای حکام و پيگيری حقوق بشر در ايران موجب افزايش فشار بر عليه رژيم گشته و موجب شده تا اسرائيل نيز امکان جنگ را فعالتر نمايد . گرچه دموکراتها سروسامان دادن به بحران اقتصادی داخلی و جمع کردن کشورهای عربی که ديکتاتور آنها سقوط کرده و تعيين تکليف سوريه متشنج را الويت محسوب ميکنند ، بدليل درگيری انتخابات ماه نوامبر با جمهوريخواهان صاحب برگ برنده ای خواهند بود اگر با مذاکرات مشکل انرژی هسته ای و رژيم را حل نمايند . البته عدم پذيرش اباما برای تعيين خط قرمز و يا عدم قبول نتانياهو برای سفر به امريکا نکاتی است که دولت اباما نميخواهد تا دستش برای مذاکره بسته شود ، وگرنه با تندروی رژيم و عدم پذيرش شرايط آژانس مجبور است که احتمال جنگ را همچون جناح رقيب افزايش دهد . آنچه خطر جنگ را افزايش داده بستن سفارت کانادا در ايران است که با احتساب امريکا و انگليس ، سه کشور بزرگی که بيشترين ايرانيان مهاجر را در خود دارند به قطع رابطه روی آورده و از ايرانيان خواسته اند که فعلا به کشور نروند . جناح ديگر حکومت خطر را حس کرده و ابراز داشته که امکان بسته شدن سفارتهای ديگر کشورهای غربی همچون فرانسه و نروژ نيز وجود داشته ، ببهانه تعيين تکليف ايرانيان مقيم انگليس درخواست کرده که حداقل دفتر سفارت باز شود که بامخالفت دولت انگليس روبرو شده است . با توجه به اينکه دولت انگليس در بسته شدن سفارتش بی نقش نبوده ، آنوقت خطر جنگ حتی بصورت بمبارانهای مراکز مهم بيشتر حس ميگردد ، که طبعا با عکس العملهايی از طرف تندروان رژيم برای از دست ندادن راس حکومت به جناح ديگر روبرو گرديده و بحرانی در منطقه ايجاد ميگردد . موجب حيرت است که برخی از سياسيون و گروههای اپوزيسيون از بستن سفارت کانادا ابراز خوشحالی کرده و حتی به دولت کانادا تبريک گفته اند که شايد آنها جزو گروههايی باشند که دل در سختتر شدن اوضاع داخلی برای سقوط رژيم داده و به شم آينده خود در کشور نظر دارند ، بدون توجه به اينکه چه بلايی از تحريمها و جنگ برسر مردم ميآيد .

طبيعی است که اپوزيسيون خارج کشوری نقش مهمی در آينده کشور دارد و تلاشهای آنها تاثير مهمی در افشای جنايات رژيم در داخل داشته و بدليل فشاری که به مجامع حقوق بشری و دولتها از طريق تجمع و سايتها وارد کردند ، موجب گشته تا رژيم چند ماهی از اعدامهای سياسی صرفنظر کند . البته سران رژيم همواره با محکوم کردن تعدادی از زندانيان بمرگ ، روی درنده خودرا نمايش داده و خطر روی سر اين زندانيان پرواز ميکند و اگر فشار تحريمهای دولتهای غربی بيشتر شده و جنگ محتمل گردد ، بعيد نيست که رژيم همچون دليلی که در سال ۶۷ آورده و هزاران زندانی سياسی را کشتار کرد که اينروزها سالگرد آن در شهرهای مختلف جهان گرفته ميشود ، بازهم به چنين کاری دست زند . بنابراين نقش آن بخش از اپوزيسيون خارج کشوری که پشتيبان تحريم و حتی جنگ برای سقوط نظام هستند ، بايد بدانند همچون سران رژيم مسول عواقب پيش آمده از تحريم بيشتر و احتمالا بمباران مقطعی و سپس جنگ دامنه دار روی مردم و زندانيان هستند . جناحهای رژيم و حتی بخشی از آنها که گمان ميبرند بدليل سرکوب ، مخالفان ديگر قدرت ندارند و لذا خواهان شدت عمل کمتری هستند ، اگر شرايط بحرانی گردد و حس کنند که امکان سقوط نظام درپيش است ، حتما با هر شکست مقطعی در جنگ همچون تندروان خواهان شدت عمل بيشتری در داخل خواهند گشت و هيچکس قادر نخواهد بود تا جلوی کشتار داخلی را بگيرد . دولتهای بزرگ نيز برايشان اهميتی ندارد که چه کشتاری صورت ميگيرد ( نمونه کشتار مردم در ليبی و سوريه ) و دخالت آنها زمانيست که دريابند منافع آنها در آينده با جناحهايی که سروکار ميآيند ، تامين شده باشد . اپوزيسيون خارج کشوری با پزی که در مورد رفتارهای سران نظام و عملکرد دولتهای بزرگ ميگيرد ، باندازه سهم خودش مسوليت دارد و امروزه که فشار تحريم کمر تمام اقشار زحمتکش را خم کرده و موجب شده تا بجای مقابله با رژيم بفکر تامين زندگی حداقل خود باشند . زمانيکه کشتار آغاز گردد و جنگ موجب ويرانی و نابودی نسلی گرديد ، نميتوانند آنرا به پای سران نظام و يا امپرياليستها انداخته و خود را مبری کنند ، همچنانکه در سالهای ۵۷ تا ۶۷ با همکاری با رژيم موجب کشتار افراد ساير گروهها گرديدند .

بخشی از اپوزيسيون در يکسال گذشته حداکثر نيروی خود را در ايجاد آلترناتيو گذاشته و کنفرانسهای متعددی در شهرهای مختلف جهان برپا کرده و اين کنفرانسها ادامه دارد تا به وحدت بيشتری برسند ، گرچه اختلافات نيز بدليل الويت دادن برخی از اصول کمتر نشده است . از طرفی يک گروه سوسيال دموکرات جديد ايجاد شده و از طرف ديگر چند گروه سوسيال دموکرات پيشين وحدت ميکنند و اين موضوع برای ساير گروههای جمهوريخواه ، سلطنت طلب ، اصلاح طلب ، ملی مذهبی ، دموکرات ، ليبرال ، چپ و غيره صادق است ، اخيرا نيز گروههای که وابستگی بيشتری به قومی دارند بخصوص احزاب کردی نيز بوحدت روی آورده اند . گروه گرايی گرچه دموکراسی را تداعی ميکند ، اما در شرايط امروزی اينهمه گروه و تفرقه که موجب وحدت کمترآنها شده جای تاسف دارد و ريشه مهم آن در دور بودن از جايی است که همه اين اصول و تغييرات بايد در آن صورت گيرند . درست مانند بازی تيمهای ورزشی داخل زمين و تماشاچيان دور ميدان و آنهايست که از طريق تلويزيون و سايتها بازی را تماشا ميکنند و معمولا کار در خارج زمين مسابقه و برای تماشاگران آسانتر از داخل زمين و برای بازيکنان است . تماشاگران باور دارند که بهتر از بازيکنان قادرند نتايج بازی را تغيير دهند ، اما بالاخره نتيجه مسابقه در داخل زمين تعيين ميگردد ، اين نکته که بازيکنان نيز نفسشان به خاطر تماشاچيان به جنبش ميآيد و بدون آنها اصلا بازی مفهومی ندارد ، ارزش تماشاچيان را بالا ميبرد که اگرچه مستقيم در بازی نقش ندارند ولی در کل همه در يک زمين بزرگترند . بازيکنان در مسائل سياسی و مبارزه با قدرت ، کسانی هستند که در مقابل حکومت ميايستند و تماشاچيان دور زمين ، مردمی هستند که در داخل کشور و در پروسه مبارزه ميبايست سهمی بگيرند و بخشی از تماشاچيانی که از سايتها و تلويزيون مسابقه را تماشا ميکنند ، مهاجرانی هستند که بهر دليل ناچار به ترک کشور خود گرديده و دلشان برای مملکت خود ميسوزد و ميخواهند با فعاليت خود بخش بيشتری از مهاجران را در اين امر شريک کرده و نقشی در نتيجه آينده کشور خود داشته باشند . اما همانطور که گفته شد نتيجه مبارزه زمانی به پيروزی ختم ميگردد که نهادهای قدرتمند داخلی از کارگران و ساير اقشار شکل گرفته باشند .

دور بودن سياستمداران گروههای خارج کشوری موجب ميگردد که با وجود سايتها و آزادی عملی که دارند به نقش خويش اهميت بيشتری داده و گمان برند حل مشکل از طريق آنها صورت ميگيرد و بهمين دليل هر گروه تلاش دارد که ثابت کند اصولش مهمتر است و ديگران بايد از آن اصول پيروی کنند ! اصول بيشتر اين گروهها گرچه کلی است و گاها معقول بنظر ميرسند ، اما اگر مدعی ايجاد دموکراسی در کشورند بايد بپذيرند که اگر هم نظام سقوط کند اين اقشار ۷۵ ميليونی داخل کشورند که بايد تصميم بگيرند که چه ميخواهند . اصولا سياستمداران همواره گمان ميبرند که بهتر از همه جهان را ميبينند و آنهايند که بايد تعيين کنند که آينده يک کشور چگونه بايد رقم بخورد ، درحاليکه اقشار گوناگون يک کشور نه تنها منافع مختلفی داشته ، بلکه درک آنها از آزادی ، دموکراسی ، فدراليسم ، انتخابات ، خود مختاری ، تامين زندگی و غيره متفاوت است و تنها زمانی اصول ماديت پيدا ميکنند که نهادهای مستقل خود را ايجاد نموده و قدرت داشته باشند که به خواسته ها تحقق بخشند . در حاليکه اعضای درون گروهها حتی اگر ابتدا از اقشار مختلف باشند ، بتدريج به سياسيونی تبديل ميگردند که به قدرت چسبيده و ميخواهند برای ديگران تعيين تکليف کنند ، نگاهی بدرون اکثر گروههای خارج نشين روشن ميسازد که اعضايش کمتر از اقشار گوناگون کارگر ، معلم ، کشاورز ، زن ، قومی ( جز گروههای اتنيکی ) و غيره تشکيل شده اند . اکثر رهبران گروههای سياسی بيشتر از جنس مذکر بوده ، در کشورهايی زندگی ميکنند که بقول خودشان دارای دموکراسی بوده و بغير از بخشی از گروههای چپ ، آرزويشان ايجاد چنان سيستمی در ايران است ، اما خود اين رهبران کمتر از طريق رای برای ايجاد مرکزيت گروهشان انتخاب شده اند ! تجربه تاريخی نشان داده که سياسيون تا بقدرت ميرسند ، بفکر ايجاد نهادهايی ميافتند تا بتوانند قدرت را حفظ کنند و پس از مدتی شعارها نيز از يادشان ميروند ، اما کمتر از درون آنها کسانی همچون گاندی و ماندلا بيرون آمده است . امروزه عملکرد بخشی از گروههای سياسی خارج کشوری عکس العمل نشان دادن به واکنشهای مسولان نظام بوده و در مورد منشورها و اصولی که باور دارند در کشور و پس از سقوط نظام بايد اجرا شوند درحد کلی و باتوجه به تعاريفی که موجود است همچون سکولار ، دموکراسی ، انتخابات ، نوع حکومت و غيره بسنده ميکنند . در حاليکه همين موارد را درون گروه خود و در رابطه با ساير اپوزيسيون باور نداشته و پياده نميکنند و حاضر نيستند نهادهايی را ايجاد کنند که آن اصول در آنها رعايت شده باشد . آنها فکر ميکنند چون انسانهايی انقلابی و فداکار و آگاهی هستند ، لذا پس از رسيدن به حکومت آن اصول را پياده ميکنند ، غافل از اينکه اين مسائل نه در رابطه با اخلاق فردی ، بلکه از طريق ايجاد نهادها بايد تحقق يابند .

اپوزيسيون خارج کشوری پس از تجمع ميليونی سال ۸۸ و ۸۹ ، با تاسيس گروههای جديد و گسترش گروههای قبلی تحرک بيشتری از خود نشان داده و با مهاجرت تعداد بيشتری از ايرانيان ، اين گسترش عمليتر گرديد . اما در ادامه درگيريهای گروهی برسر اصول بالا گرفت بطوريکه اين برخوردها بين گروههای همنام يعنی سکولار با سکولار ، جمهوريخواه با جمهوريخواه ، اصلاح طلب با اصلاح طلب ، دموکرات با دموکرات ، ملی مذهبی با مذهبی سياسی ، سلطنت طلب با سلطنت طلب ، جبهه ملی با جبهه ملی و غيره بالا گرفت ، گروههای چپ نيز که از قديم باهم برسر اصول رهبری کارگران اختلاف داشته اند . اين موارد حاکيست که يا اختلاف برسر رهبری است که اصولهای مشابه باهم تطابق پيدا نميکنند و يا اينکه تعدادی از آنها بقول تعداد ديگر به آنچه ميگويند پايبند نيستند و کدام محک است که درستی اصول را ثابت کند ؛ طبعا خيل مهاجرانی که در کنار گروهها حضور داشته و اکثرا جذب آنها نشده اند و مهمتر ميليونها هموطن داخل کشور که اعتقاد آنها را از عملکردشان دريابند گرچه متحير از اينهمه درگيريها هستند . با شدت يافتن سرکوب داخل و فشار تحريم ، وحدت گروههای مهاجر سرعت گرفت و گرچه درگيريها نيز کاهش نيافت ، اما تابلوی جايگزينی تعدادی از اپوزيسينهای خارج کشوری کشورهای عربی با سقوط ديکتاتورشان پيش روی همه قرار گرفت . طبيعی است که برخورد تئوريک گروهها با يکديگر اثر مثبتی دارد و موجب ميگردد که تئوری آنها روشنتر و شفافتر گردد ، گرچه هنوز بدليل عدم تماس با داخل کشور آبديده نميگردند ، در همين راستا سازمانها و احزاب قومی همچون کردها نيز بوحدت بيشتر بايکديگر پرداخته و گروههای ديگری از بلوچها ، آذريها ، عربها شکل گرفتند .

سير برخورد گروههای سياسی در خارج کشور از يکطرف با توجه به اختلافات به فاصله بيشتر آنها از يکديگر و از طرف ديگر با توجه به اشتراکات به وحدت بيشتر گروههای با استراتژی نزديک بهم ميانجامد . پس از پايان يافتن تجمع خيابانی مردم در داخل کشور ، اپوزيسيون خارجی با تحرک بيشتری و با استقلال از حرکتهای داخلی به برخورد تئوريکی پرداختند و نتيجه آن به انشعابات جديد ، تاسيس گروههای جديد و گاها به وحدت چند گروه منجر گرديد . بطور کلی اين گروهها و سازمانها با توجه به استراتژی طرفدار باقی ماندن نظام جمهوری اسلامی و سرنگونی آن تقسيم ميگردند و مابين آنها کسانی نيز هستند که بسته به شرايط کشور و سياستهای جهانی بين اين دو بخش مدام در حال حرکت هستند . جنايات رژيم حاکم و تندرويهايی که اخيرا در سياستهای خود اتخاذ کرده ، موجب شده که بسياری از افراد و گروههای اصلاح طلب و مذهبی نيز خود را معتقد به نظامی سکولار در آينده بدانند ، اما عکس العمل ها حاکيست که بيشتر آنها بازهم به حفظ نظام علاقمندی دارند . افراد و گروههايی همچون مهاجرانی ، کديور ، ارجمند و کسانی که مستقيما از موسوی و کروبی دفاع ميکنند و بروشنی طرفدار ابقای نظام هستند ، با توجه به بودجه خوبی که در اختيارشان قرار ميگيرد تلاش دارند تا غرب را قانع کنند که اصلاح طلبان قادرند جايگزين خوبی برای اين نظام باشند و اينرا از طريق لابيهای خارجی و سايتهای متعدد خود انجام ميدهند . افراد و گروههای ديگری نيز هستند که کمتر از موسوی وکروبی و دوران طلايی خمينی ياد ميکنند ، اما همواره به گذشته و امکان اصلاحات چشم دارند و هرگز حاضر نشده اند تا اطلاعات باارزشی که از درون نظام دارند را افشا کنند . اگر آنها شعار جدايی دين از حکومت و نظام سکولار را ميدهند اما زمانی که به تاکتيکهای سياسی و روشهای مقابله با رژيم ميپردازند ، ديگر دموکراسی و سکولاريسم آنها رنگ باخته و باطن اصلاح طلبی آنها نمايان ميگردد . اگر بيشتر اصلاح طلبان از دخالت غرب و تحريم حمايت نمی کنند و با ترفندهای مختلف از انتخابات حمايت ميکنند ، بيشتر بدليل ترسی است که از سقوط نظام دارند .

افرادی همچون سروش ، گنجی ، بنی صدر ، سازگارا ، نهضت آزادی ، گروههای ملی مذهبی ، ليبرال ، دموکرات ، بخشی از جمهوريخواهان و حتی سوسيال دموکرات که باوجود اينکه با يکديگر متفاوتند ولی تاکيد بر سکولار بودن دارند ، اما به انحاء گوناگون چشم به تحولاتی دارند که يا با حمايت جناح کمتر تندرو ، رفسنجانی ، خاتمی ، و يا با تکيه بر انتخابات آزاد که در حضور نظام مفهومی ندارد ، نوعی رژيم انقلاب اسلامی را به تدريج جايگزين نظام نمايند . گرچه بنی صدر با انقلاب اسلامی هنوز خود را رييس جمهور منتخبی ميداند که توسط مردم ناآگاه سالهای ۵۷ تا ۶۰ انتخاب شده که اکثرا ديگر فعال نبوده و نقش کمتری در جامعه دارند . سازگارای ليبرال که تا خيزش جنبش سبز پرچم موسوی ، کروبی ، منتظری ، صانعی ( جايزه بده برای کشتن سلمان رشدی ) و خاتمی را داشت ، برای عقب نماندن از ديگران در سوئد بدنبال ساختن آلترناتيو است و باوجوديکه تمايل به سقوط نظام دارد ، اما هيچگاه حاضر نشده از خاتمی و رفسنجانی دل کنده و همچون ليبرال خجالتی با انديشه مبارزه بی خشونت بدنبال اصلاحاتی در رژيم است . يکی از از احزاب جمهوريخواه با حربه انتخابات و گذار مسالمت آميز رژيم ، چشم به کسانی در مجلس و سران سابق نظام دارد تا به تغيير تدريجی تندروان دست زند و در اين ميان گروهی از ملی مذهبی ها ، ليبرالها ، دموکراتها ، سکولارها ، چپهای دموکرات شده نيز وی را همراهی ميکنند تا ثابت شود که دور بودن و عدم تکيه داشتن بر اقشار مبارز داخل کشور چگونه تاکتيکها و استراتژی را منحرف ميکند . مردمی که از تحريمهای اقتصادی بجان آمده و با سرکوب دست بگريبانند ، اصلا به انتخابات فکر نميکنند ، مگر آنکه در ماههای نزديک به آن با تنور داغی که سايتهای خارجی بهمراه جناحهای حاکم درست ميکنند ، توجه آنها جلب شده و بازهم فريب سياست بازيها گردند . بيشتر اين گروهها دل در دخالت غرب داشته و بروشنی و يا در خفا از تحريمهای اقتصادی حمايت کرده و حتی راضی هستند که از طريق جنگ نيز رژيم وادار به اصلاحات و يا تغيير گردد . نميتوان دل به سخنان گاها شيرين چنين افراد و گروههايی بست ، اگرخواهان سقوط نظام نگشته و ايجاد حکومتی سکولار دموکرات باور نداشته باشند .

بخش دوم که تنها به سقوط نظام ميانديشند نيز رنگارنگ اند و در تکاپوی وحدت و مخالفت با يکديگرند که ميتوان آنها را به دوگروه اصلی تقسيم نمود ؛ آنهائيکه پيش و يا پس از بهار عربی که به خزان تبديل شده بروشنی از دخالت غرب حمايت کرده و يا در لفافه طرفدار چنين روشی هستند و آنهائيکه شديدا با دخالت غرب ، تحريمها و جنگ مخالف بوده و جنبشهای داخل کشور را اصلی و مبنای تغيير رژيم ميدانند . اکثريت اپوزيسيون خارج کشوری حاضر نشده اند تا با مجاهدين خلق بدلايل سابقه اتحاد با صدام ، حمله به کشور تحت حمايت ارتش عراق ، تکيه بر مذهب شيعه با مراسم عزاداری و پوشش بانوان ، مسلح بودن اعضا و موارد ديگر وحدت کنند و آنها تنها گروهی هستند که منسجم و با بودجه فراوان بوده و تلاش دارند تا ضمن حذف نام تروريست از روی خود بتوانند به غرب ثابت کنند که جايگزين خوبی برای تغيير نظامند ، اما بهمان دلايل کمتر مورد تاييد غربند . يک گروه از سلطنت طلبان بازهم خواهان رژيمی هستند که تنها بدليل جنايات حکومت جمهوری اسلامی ، به تاريخ گذشته نظر دارند ، درحاليکه ديکتاتوری شاه موجب عدم رشد آگاهی و گسترش نهادهای دموکراتيک شده بود تا فضا چنان پيش رود که مردم هر جايگزينی را به شاه ترجيح دهند . گروه دوم سلطنت طلبان خواستار مشروطه ای همچون کشور انگليس هستند که شاه نقش نظارتی دارد ، که بايد نوع حکومت را از شرط وحدت کنار گذاشته و به اصول مشترک ديگر با ساير گروهها برخورد کنند تا در آينده نوع حکومت روشن گردند و اين موضوع برای ديگر گروههای جمهوريخواه ، سکولار و غيره نيز صدق ميکند .

خوشبختانه اخيرا بسياری از گروههای دموکرات ، سکولار ، جمهوريخواه ، ليبرال و غيره تلاش دارند با درک متقابل يکديگر و تفاهم برسر اصول مشترک با يکديگر وحدت کنند تا بتوانند با جذب مهاجران بيشتری خودرا گسترش دهند . در ادامه وحدت گروهها تحت نام همبستگی و شورای ملی اخيرا ، شورای ملی با منشوری به ميدان آمده که تعدادی از افراد و گروهها وابسته قبلی به حکومت و مخالفان نظام به حمايت از آن برخاسته اند که بايد ديد که چگونه به منشور خود عمل کرده و خود را گسترش عملی ميدهند ، يا اينکه وحدت آنها همچون برخی وحدتهای گذشته تنها در سايتها است . گروهی تحت نام سکولار سبز با رهبری نوريعلا دو خط نادرست را در خارج کشور جا انداختند که سپس خودشان از جريان آن کنار گذاشته شدند ؛ ابتدا پرچم آلترناتيو سازی را از دست کسان پيش از خود گرفته و آنرا با صدای بلندتری در سايتها بحرکت درآورده و سپس منکر ايجاد آلترناتيو از داخل کشور شده و با تلاش زياد انتخابات اينترنتی را برای تعدادی سياسی مهاجر برای انتخاب آلترناتيو تدارک ديدند . بنظر رهبر قابل قبول در خارج کشور چنان کمبود دارد که اين گروه بهمراه برخی گروههای ديگر تن به رضا پهلوی و ديگرانی داده اند که اصلا هيچ بار سياسی در داخل کشور ندارند و تنها با پوشاندن لباس شاهزاده به ايشان به چهره رهبری اين گروهها تبديل شده است ، کسيکه برای گرفتن نقشی در آينده کشور با هر گروهی حتی اصلاح طلبان حاضر به همکاری است . بهرحال تب آلترناتيو زنی چنان بالا گرفت که همه خواستار انجامش شدند و ناگفته نماند که از نظر سکولار سبزها ، وحدتی مناسب است که حول اصول آنها شکل گرفته باشد و بهمين دليل ساير وحدتهای ايجاد شده گاها بدرستی و گاها از سر دشمنی توسط نوری علا مردود شناخته ميشوند .

تعداد زيادی گروههای ، سکولار ، سوسيال دموکرات ، جمهوريخواه و چپ از ميان گروههای موافق سرنگونی رژيم در خارج کشور وجود دارند که تلاش فراوانی دارند تا تعدادی از آنها به اتحادی باهم دست بزنند و آنها اکثرا مخالف تحريم و جنگ بوده و دخالت خارجی را جايز نميدانند ، چراکه باور دارند بايد نهادها و جنبشهای داخلی و کارگری رشد کرده تا زمينه سقوط رژيم فراهم گردد . بنظر ميرسد که اپوزيسيون خارج کشوری ميتواند از درون آنها ايجاد شده و اگر بتوانند تا ذهنيت و اصول خود را مطابق واقعيات بنمايند نه تنها به وحدت بايکديگر رسيده ، بلکه افراد ساير گروهها و کسانيکه حالت انفعال داشته و از اينهمه گروهها سرگيجه گرفته را نيز جذب خود نمايند . همچنين تعداد بسياری از گروههای حقوق بشری نيز در خارج کشور فعالند که بيشتر در جهت حمايت از آزادی زندانيان سياسی ، جلوگيری از اعدامها ، حمايت از برابری جنسيتی و قومی و دينی ، حمايت از آزادی بيان و غيره فعالند و گرچه برخی از آنان به گروههای سياسی اتکا دارند ولی عملکرد آنها در حمايت از جنبشهای داخلی همچون ساير گروههای سياسی که در اين رابطه فعالند ، بسيار تاثير گذار بوده است . گروهها و احزابی نيز هستند که کاملا ماهيت قومی داشته و گرچه از درون نيروهای سوسيال دموکرات بيرون آمده و گاها رهبری طبقه کارگر را باور داشتند ، اما اکنون تفکر سوسيال دموکرات در آنها الويت دارد . فعالترين اين نوع احزاب که بيشتر در کردستان شکل گرفته اند ، در تغيير و تحول اتفاقات اخير منطقه ، خواسته های خود را شفاف تر کرده و فدراليسمی را خواستار شدند که بخصوص پس از سقوط صدام ، در کردستان عراق شکل گرفته است . اخيرا دو حزب دموکرات و کومله که مهمترين و قديمی ترين گروههای کردی بوده و نسبت بهم چه از نظر تئوری و چه عملی انتقاد شديد داشتند ، با يکديگر به وحدت رسيده و بيانيه مشترکی را بيرون دادند ، البته دو حزب دموکرات و کومله خود به دو گروه تقسيم شده اند که همچنان باهم اختلاف دارند . اين بيانيه موج بلندی از انتقادها و موافقتها را در ميان اپوزيسيون خارجی ايجاد کرده و امروزه بيشتر مقالات سايتها در اين زمينه ميباشند . طبيعی است که وحدت آنها موجب انتقادات ساير گروهها نيست ، بلکه موضوع مخالفان نقدی است که به کلمات بيانيه داشته و بقول برخی بيانيه بوی تجزيه ميدهد ، در اين مقاله هدف برخورد با کلمات بيانيه نبوده که باندازه کافی در ساير مقالات شده است !

نميتوان منکر شد که کلمات بيانيه بدون بررسی و دقت نظر نوشته شده و بايد گفت دليل ابهامات نقطه نظرات افکار مختلفی است که در ميان اعضای اين دو حزب وجود دارد ؛ بخشی واقعا از اينهمه بيعدالتی حکومتها نسبت به قومها خسته شده و ديگر اميدی به اينکه حکومتی شرايط آنها را از نظر الويت زبان و فرهنگ و اداره کردن استان و يا منطقه بپذيرند ، ندارند و لذا طبل جدايی را سر ميدهند . برخی ديگر که شايد کثرت بيشتری داشته باشند ، حق دارند که بدانند اين بار شرايط آنها تامين ميگردد و حق طبيعی زندگی يک ايرانی با شرايط قومی خود را خواهند داشت . درست است که يکصد سال ديکتاتوری در کشور منجر به اين گشته که تنها زبان فارسی الويت پيدا کرده و اين امتيازی برای فارسی زبانان است ، اما اين ديکتاتوری به فارسی زبانان نيز رحم نکرده و آنها را نيز از عدالت و دموکراسی برخوردار نکرده است . چه آماری وجود دارد که اکثر سران و مسولان در ۱۰۰ سال گذشته تنها فارس زبان بودند ، گرچه اواخر سلطنت ترکيب بيشتری از آنها که سرکار بودند پيشينه غير فارسی داشتند ، ولی بالاخره ظلم مضاعف نصيب قوميتها ميگردد همانطور که نصيب زنان هم گشته است و مگر بانوان در ۳۴ سال گذشته کمتر از اديان و قومها تحت ستم بوده اند ! نگاه سريعی به گذشته حاکيست که رضا شاه و سپس محمد رضا شاه کاملا سياستهای کوچ کردها به ساير استانها ، تحميل زبان فارسی در مدارس ، صنعتی نکردن استان کردستان را در برنامه داشته تا کردها مجبور گردند برای کار به ساير استانها بروند . اين موضوع با شدت کمتری در ساير استانهای آذربايجان ، ترکمن انجام شده و بلوچستان نيز بدليل وسعت و دوری از مرکز اصلا کسی بداد مردمشان نرسيد ، در خوزستان که سرشار از ثروت نفت بود ، تلاش شد تا مردم ساير استانها به آنجا سرازير گردند تا ترکيب جمعيتی بهم بخورد و سرانجام جنگ با عراق که ترکيب بسياری از استانها از جمله کردستان را نيز تغيير داد . اگر به فردوسی و شاهنامه مينازيم ، بدليل اينکه مورد هجوم عربها قرار گرفته و زبان پارسی در خطر حذف قرار گرفته بود ، اما بايد اين درک را داشته باشيم که زبانهای ديگر نيز همين ارزش را برای ديگر هموطنان غير زبان فارسی دارد . مهم اينستکه بدانيم اکنون بخشی از خاک ايران عرب زبانند و آنها نيز همچون فارس و ترک و کرد و غيره دارای حق برابر برای حفظ زبان عربی هستند ، آنان هموطنانی هستند که ديگر با اعرابی که به خاک ايران در قرنهای گذشته حمله کردند ، متفاوت ميباشند . مايه تاسف است زمانيکه بدتر از شوخی قومی ، در انتهای ايميلهای ارسالی يکسری از هموطنان ايرانی ناآگاه جمله ؛ من در سرزمينی زندگی ميکنم که زبان آن پارسی است ولی چون عرب پ ندارد به آن فارسی ميگويند ، ضميمه شده است !

ايران بعنوان کشوری تاريخی و بزرگ زمانی ارزش خود را حفظ ميکند که مجموعه آداب ، زبان و فرهنگ خود را حفظ کند ، وگرنه تبديل آن به کشوری با يک فرهنگ و يک زبان ، ديگر ايران مفهوم تاريخی گذشته را از دست خواهد داد . ايران زمانی ايران خواهد ماند که در آن کرد ، فارس ، ترک ، بلوچ ، ترکمن ، لر ، گيلک و غيره بتوانند فرهنگ قومی خود را حفظ کنند و ايران زمانی ايران خواهد ماند که نه تنها همه اديان و کسانيکه به دين باور ندارند بتوانند در کمال دموکراسی باهم زندگی کنند ، بلکه برابری جنسيتی نيز که مجموعه بزرگتری نسبت به قومی و دينی است ، رعايت شده باشد . بنابراين باتوجه به شرايط جديد ، ايران زمانی پايدار خواهد ماند که نهادهای اجتماعی و گروههای سياسی از ابتدا چنين مشترکاتی را در خود بپذيرند و آنهم نه در حرف بلکه از عمق وجود خود و تلاش کنند که با برخورد دوستانه کسان بيشتری را به اين باور بکشانند که جدايی موضوع را حل نميکند . همچنانکه بلوچهايی که در افغانستان و پاکستان زندگی ميکنند وضعيت بهتری از بلوچ ايرانی ندارند و يا احزاب کردهای عراق که به بيشتر از خودمختاری دست يافته هنوز دموکراسی را حتی در منطقه خود ايجاد نکرده اند و اخبار بازگوی فساد آن احزاب و مشکلات عامه مردم کرد است . کشورهايی هم هستند که زبان اصلی آنها ترکی ، ترکمنی ، عربی بوده اما مشکل اصلی سرجای خود بوده و از دموکراسی و آزادی در آن کشورها خبری نيست و اقتصاد دولتی بسود مردم ترک ، ترکمن و عرب جريان ندارد . آری ايجاد خودمختاری کردها در عراق تاثير بسزايی در فکر بخشی از کردهای وطنی و کردهای مقيم ترکيه و سوريه برای ايجاد يک کردستان مستقل نموده و اين امکان را با دخالت غرب عملی جلوه ميدهد . گرچه قدرتهای غربی از تجزيه کشورهای بزرگی همچون ايران استقبال ميکنند تا در آينده قدرت بزرگی در منطقه نفت خيز نباشد ، اما نبايد اکثريت کردها را به تجزيه طلبی و خواهان دخالت غرب دانست .

بايد پذيرفت که افکار گوناگون در ميان افراد و گروهها جاريست و چون اين افکار سرانجام بايد در داخل کشور محک بخورد و در حال حاضر اين امر عملی نيست ، لذا افکار بطور ذهنی سير کرده و هرفرد و گروهی در فکر راهی برای آينده خود و گروهش و کشور پيشنهاد ميدهد . مگر گروه سکولار و يا جمهوريخواهی که حمايت از بخشی از اصلاح طلبان با تابلوی انتخابات را با توجيه تغيير تدريجی نظام خواهان است تا يکبار ديگر مردم را فريب دهند و يا گروهی که ابقای سلطنت را راه چاره دانسته تا کشور مجددا به ۳۴ سال پيش برگشت شود ، خطر تجزيه را برای مردمی که به خواسته های خود نخواهند رسيد را بدنبال ندارد ! مگر نه اينکه نتيجه سلطنت آخرين شاه و پدر رضا پهلوی که پز دموکراتيک ميگيرد با دستپخت غرب به خمينی ختم نشد که بازهم گروههايی خواستار ابقای سلطنت هستند و مگر اصلاح طلبان باندازه کافی ثابت نکردند با انتخاباتی که در اين نظام برگزار کردند تنها آنراحفظ کردند و دموکراسی برای مردم فريبی بيش نبود ! بايد که گروههای خارج کشوری که بقول خود در مهد دموکراسی زندگی ميکنند ، درک عميق از اصولی را که استراتژی خود مينامند در برخوردهای درون گروهی و بين گروهی رعايت کنند تا علاوه بر تمرين دموکراسی و درک عميق آنچه که باور دارند ، به ديگران نيز ثابت کنند تا در راهشان ثابت قدم هستند . انتقاد حق افراد و گروهها از يکديگر بوده و دموکراسی ميتواند از درون اين برخوردها متولد گردد ، اما تهمت و به تناقض کشاندن يکديگر تنها به انزوای گروهها کشيده شده و نظام جمهوری اسلامی و قدرتهای بزرگ را منتفع مينمايد . بايد قبول کرد که برخی حتی با تحريک مسولان رژيم بدنبال تجزيه و اختلاف هستند که حرکتهای برخی از هواداران تيم فوتبال تراکتور سازی تحت سرپرستی سپاه مثال خوبی در اين مورد است و لابيهايی که در خارج کشور نيز چنين عملکردی را برای ايجاد اختلاف در اپوزيسيون دنبال ميکنند و بايد قبول کرد برخی نيز به تحريک قدرتهای بزرگ به افکار تجزيه طلبی روی ميآورند . اما هستند کسانيکه بدليل مشکلات سختی که در ۱۰۰ سال ديکتاتوری داشتند و تحولاتی که در منطقه روی داد ، تجزيه را راه حل مشکلات ميدانند و بدليل تبليغات نادرست همه مسائل ضد قومی را از جانب فارسی زبانان ميدانند و خطر فارسی زبانانی که گمان ميبرند ايران کهن تنها بزبان فارسی سخن ميگفتند که گاها آنرا پارسی ناميده ، کمتر از تجزيه طلبان نيست !

هنوز ۳۴ سال از سخنان سراسر فريب خمينی پای درخت سيب در فرانسه نگذشته که بسياری ديگر همچون رضا پهلوی ، بنی صدر و ديگران پای تريبونهای سايتها حرفهای شيرين تری ميزنند و گمان ميبرند و شايد به آنها الهام شده که با گرفتن قدرت آزادی را جريان ميسازند ، همانطور که محمد رضا شاه و خمينی ساختند ! چرا تاريخ مبارزه در هند و آفريقای جنوبی سرمشق قرار نميگيرند که گاندی و ماندلا با ساختن نهادهای قدرتمند در کشورشان توانستند ، تشکيلات قدرتمند دولتهای پيشين کشورشان که تحت حمايت مستقيم انگلستان بود را شکست دهند . آنها با کار سخت طولانی اينکار را انجام دادند و نه اينکه از طريق اينترنت و سايتها تعدادی منفرد را هوادار خود ساخته و گمان ميبرند قادر به سرنگونی رژيمی همچون نظام جمهوری اسلامی شوند که با جنايات خود تاريخ را لکه دار کرده اند . آری اگر بازهم نهاد سازی طبق اصولی همچون سکولاريسم ، دموکراسی ، فدراليسم ، برابری جنسيتی و قومی و دينی و غيره که مورد تاييد اکثر گروهها است برای ايران آينده انجام نگيرد ، حتما تغيير حکومت توسط قدرتهای غربی صورت گرفته و بازهم مردم گول شعارهای گروههای سياسی را خورده و چه بسا دنبال کسانی راه بيفتند که سخنان شيرينی ميگويند و لذا تجزيه ايران صورت عملی بخود گيرد ! همانطور که امکان دارد اگر نظام با قدرت نهادهای دموکراتيک سقوط کند ، بازهم کسانی در يک منطقه علاقه مند به جدايی باشند و اينرا براساس اصول سازمان ملل متحد درخواست کنند ، مگر آنکه قبل از سقوط برای نهادهای ايجاد شده بطور شفاف روشن گردد که چگونه ميخواهند در آينده حقوق يکديگر را رعايت کرده و باهم زندگی کنند و در اين صورت است که ايران تجزيه نخواهد شد . سردمداران گروههای سياسی چه ترفندی انديشيده اند که ديگر چنان نگردد و چه ايرادی دارد تا از طريق مصاحبه ها و برخوردها نه تنها نقطه نظرات شفاف سران اين دو حزب کردی ، بلکه سران همه گروهها به کنکاش کشيده شده تا اعضا و هواداران آنها دريابند که چه آينده ای توسط اين سران در تدارک است . کما اينکه در مصاحبه های دو دبير کل دمکرات و کومله برخی نکات مبهم اصلاح شده اند ، اما روشن است که دبير کل کومله به بيش از استان کردستان بعنوان منطقه خودمختار نظر داشته و دبير کل دموکرات به آزاد سازی منطقه کردستان ميانديشد ! بايد برای تمام اپوزيسيون خارج کشوری روشن باشد که وحدت همه آنها تازه بمعنی آغاز سقوط نظام نيست ، چراکه نهادهای قدرتمند داخلی بايد ايجاد شده و در اتحاد با اپوزيسيون خارج کشوری بتوانند اين رژيم را سرنگون نمايند . رژيم نشان داده که هرگز اجازه نخواهد داد تا استان يا منطقه ای همچون سوريه با دولت مرکزی مقابله کرده و خود را آزاد سازند ، حتی اگر به چند برابر کشتار مردم سوريه نياز باشد و اگر اين امر بکمک غرب برای يک منطقه صورت گيرد ، آينده ای تاريکی حداقل همچون عراق و افغانستان درپيش خواهد بود و تجزيه حتمی است .

گروههای خارج کشوری بايد که وزن سياسی و اجتماعی خود را درک کرده و باندازه توان خود از تاکتيکها و استراتژی خود دفاع کنند ، آنها بايد برای جذب اي


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016