گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
14 مرداد» آيا جنگ قدرتی جناحهای حکومت با وال استريت ايرانی روبهرو میگردد؟ محمد ايرانی30 خرداد» چرا جنبش سبز توانایی تغییر نظام جمهوری اسلامی را نداشت؟ محمد ایرانی 3 خرداد» جنگ قدرتی جناحهای حکومت در غياب جنبشهای داخلی، محمد ايرانی 24 بهمن» بديل نظام جمهوری اسلامی تنها در داخل کشور شکل خواهد گرفت، محمد ايرانی 6 دی» در راستای بيانيه خانه کارگر مبنی بر شرکت کارگران در انتخابات، محمد ايرانی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! برتری جناح تندرو در جنگ قدرتی جناحهای حکومت و خطری که کشور ايران را تهديد میکند، محمد ايرانی• نقش اپوزيسيون خارج کشوری در مورد جنگ و آينده کشور و وحدت احزاب کرد تفاوت يک ديکتاتور با ديکتاتوری حزبی در الويت دادن به اميال فردی در مقابل اهميت يافتن برنامه يک حزب است ، غرور ناشی از قدرت يک ديکتاتور حتی به نابودی کشوری منجر گشته و در حاليکه قدرت در ديکتاتوری حزبی امکان دوام بيشتری به نظام حاکم خواهد داد . چنين بوده که محمد رضا شاه با غروری که از قدرت فرديش سرچشمه گرفته بود ، چنان کور می گردد که مردم کشوری را که بدليل ديکتاتوری ناآگاه بودند ، وادار به سقوط از چاله به چاه می کند و چنين است که خمينی و خامنه ای در کسب قدرت کاذب بيشتر ، با فريب مردم کشور را به جنگهايی خانمانسوز ميکشانند . در ديکتاتوری حزبی بدليل اهميت و دوام حزب و برای فريب مردم ، فرد در راس حکومت همواره براثر نارضايتی های عمومی تغيير کرده تا جناح حاکمه همچنان قدرت را در دست نگاه دارد و درحاليکه فرد ديکتاتور هيچ مخالفتی را حتی در جناحهای حکومت نپذيرفته و آنها را حذف ميکند . فساد روزافزون و حذف همقطاران سابق موجب انزوای گروه کوچکی در راس قدرت شده و اکثريتی از مخالفان را بسمت مردم ناراضی ميکشاند تا اساس نظام بخطر افتد . در اين ميان قدرتهای بزرگ که تنها سود دولتها و شرکتهای بين المللی را درنظر دارند و با وجود وابستگيهای شديد ديکتاتورها به آنها ، مجبور به تغيير نظام ميگردند تا با پز دموکراسی خواهی بازهم مردم آن کشور را فريب داده تا خواهان هر جايگزينی بجای ديکتاتور پيشين گردند . ديکتاتوری با سرکوب موجب عدم پاگيری نهادهای دموکراتيک و کارگری ميگردد ، اما مخالفتها و اعتراضات ادامه خواهد يافت چرا که چاره ای ديگر برای ايجاد دموکراسی و آزادی برای نهادهای دموکراتيک و يا از ميان رفتن سلطه طبقاتی برای کارگران وجود ندارد . نقش اپوزيسيون خارج کشوری همواره اهميت دارد ، بخشی از آنها در جهت ايجاد فشار بين المللی برای جلوگيری از اعدام و آزادی زندانيان فعال بوده و دگرگونی نظام را از طريق داخل امکان پذير ميدانند و بخش ديگر که گمان ميبرند تنها مخالفان متشکل آنان هستند ، نقش داخل را از ياد برده و به رقابت با يکديگر پرداخته و يا با اهميت دادن قدرتهای بزرگ برای ايجاد تغيير ، به آنها روی ميآورند . مسولان حکومت طی ۷ سال گذشته بيش از ۸۰ درصد از درآمد ۴۸۰ ميليارد دلاری نفت را برای واردات کالا ( ۲۱.۹ ميليارد دلار واردات تنها در ۱۵۰ روز ) اختصاص دادند ، اعداد نجومی است و حجم سود سرشار مسولان حکومتی و فساد درون دستگاه را نشان ميدهند . درحاليکه بيکاری ميليونی ، گرانی و تورم بيش از اندازه در جريان بوده و با احتساب خانواده بيش از ۴۰ ميليون نفر با حداقل حقوق زندگی ميکنند . ارسال پول و اسلحه برای حزب الله و ساير گروههای تروريستی و اسد ديکتاتور ادامه داشته و مسولان دولتی و حکومتی ثابت کرده اند که جز اميال شخصی به چيز ديگری فکر نميکنند . سپاه روزبروز بيشتر بر نهادهای اجتماعی ، اقتصادی و سياسی نظامی سلطه پيدا کرده و حتی خود را موظف ميبيند تا بجای مراجع ترسو و دور از مردم مسائل شرعی را هم با طلبه های خود بازگو کند . علاوه بر پروژه های صنعت نفت و صنايع ، آخرين قرارداد اقتصادی قرارگاه خاتم جاده قزوين الموت با ۴۰۰ ميليارد تومان بودجه و ۱۰۰ ميليارد تومان برای گازرسانی است و احتمالا بخشی از شرکتهای خصوصی که فروش نفت را از طريق نفتکشهای خارجی برای فرار از تحريم بعهده گرفته اند از فرماندهان سپاهی و وابستگان خامنه ای هستند . دولت برای پرداخت حقوق کارکنانش و يارانه ، بازار سکه و ارز خارجی را در تلاطم نگاه داشته و مرکز مبادلات ارزی راه مياندازد تا با افزايش آنها هم درآمد بيشتری کسب کرده و هم برخی از وابستگان سود سرشاری از طريق صرافان وابسته ببرند ، حتی خريد دلار با ريال ايرانی در افغانستان نيز پرسود شده است . درآمد ميلياردی دلاری نفت هيچگاه صرف راه اندازی پروژه ها و صنايع نگرديده تا بقول آمار رسمی ۳ ميليون يکصد هزار نفر تنها در تابستان امسال بيکار گردند . با وجود تحريم شرکتهای بيمه ، تغيير اسامی کشتيها و نصب غيرقانونی پرچمهای تانزانيا ، ثبت دروغين اسامی نفتکشها در سيرالئون و استفاده از خالی کردن نفت در اسکله کشتيهای اسقاطی در بندر کشور مالزی و مبادلات بانکی ، تحريمهای غرب شديدا اثرگزار بوده است . تحريم بيشتر موجب فروش کمتر از يک ميليون بشکه نفت خام ( ۵ ميليارد خسارت ماهانه ) در روز شده ، نه تنها بيکاری را افزايش داده بلکه گرانی بيشتر را بدنبال دارد و مسولان دولت اعتراف کردند که قادر به کنترل ارز و سکه نيستند و دليلش را فريبکارانه به جناحهای ديگر نسبت داده اند ، درحاليکه همه آنها در بحران ايجاد شده شريکند .
احتمال درگيری و جنگ که توسط همه مسولان تاييد شده ، موجب گشته تا دو جناح عمده بهم نزديک شده و در اين راستا دستور توقف پيگيری فساد پرونده های مسولان دولتی و همچنين ساير وابستگان و افراد سپاهی توسط خامنه ای داده شده است . سپاه با وجود گرفتن پروژه ها بدليل نبودن بودجه و عدم همکاری شرکتهای صاحب تکنولوژی ، هيچ کار مثبتی در پيشرفت و راه اندازی پروژه ها برای رفع بيکاری انجام نداده و چين بعنوان آخرين کشور خارجی حاضر به ادامه همکاريها نيست . واحدهای توليدی بزرگی همچون پتروشيمی ها که به وابستگان موتلفه واگذار شده همچون پتروشيمی تبريز بدليل نپرداختن هزينه مواد اوليه و گاز در خطر تعطيلی هستند . از طرف ديگر کشورهای منطقه کمتر حاضر به انجام پروژه های اقتصادی مشترک با دولت نظام بوده که آخرين آنها لغو قرارداد ۷۰۰ ميليون دلاری خط آهن با ترکمنستان است . خامنه ای در راس جناحهايی قرار دارد که جنگ قدرتی را بر عليه يکديگر با شدت جلو ميبرند و چون خود را قائد اعظم و قطب مسلمين ميداند ، پايان ديکتاتورهائی همچون صدام و قذافی را حس نميکند . زمانيکه ولايتی با تحريف سخنان دبير کل سازمان ملل ، خامنه ای را رهبر شيعيان مينامد و سخنان رييس جمهور مصر وارونه بيان ميگردد ، بايد که خامنه ای همچون محمد رضا شاه خود را غيرقابل جايگزين بداند . جناحهای حکومت همچنان تلاش دارند تا کفه ترازوی تصميم رهبری را بسمت خود بکشانند و همواره جناح شکست خورده تا مدتی تلاش ميکند تا همچون جناح پيروز ، به حمايت از سخنان خامنه ای روی آورده تا زمانيکه بتواند مجددا تغيير جهت در روش رهبری ايجاد کند . اين چنين است که بخش ديگر فرماندهان سپاه ، لاريجانيها ، عسکر اولادی ها ، امامان جمعه ، دولتيها و ساير اصولگرايان که خواستار نرمشی در سياست خارجی و رسيدن به توافقی در مورد انرژی هسته ای هستند نيز همپای جناح تندرو سپاه قدس ، جبهه پايداری و ساير اصولگرايان تندرو که خواستار سرکوب شديدتر داخلی و ايجاد بحران در منطقه بهمراه پيشبرد انرژی هسته ای هستند ، يکصدا در مقابل تهديدهای غرب جبهه مخالف گرفتند . مصباح که با تربيت ملايان و برخی فرماندهان سپاه تندرو بهمراه گروه احمدينژاد تلاش کرد خود را جايگزين رهبری نمايد ، جبهه پايداری را با مورد غضب قرار گرفتن رييس دولت جايگزين کرده تا قدرت را از جناح لاريجانی ها و موتلفه و ساير اصولگرايان بگيرد . در حال حاضر دو جبهه مصباح و مجتبی خامنه ای با وجودی که سر رهبری آينده ميجنگند ، هردو خواهان تندروی و سرکوب شديد در داخل کشور بوده و رعايت شريعت اسلامی را واجب دانسته و علاقه ای به سازش با غرب ندارند . بهمين دليل در دو ماه گذشته جهت مذاکرات انرژی هسته ای به بن بست و سکون رسيد بطوريکه مذاکره کنندگان غربی از گرفتن نتيجه ای مثبت نااميد شده اند ، اما مذاکرات را قطع نکرده اند . در عوض فرماندهان جنگ طلب بجای سياستمداران مجلس و دولت به صحنه آمده و روزی نيست که مصاحبه تندی از آنها با تهديد مقابله بمثل برای غرب همراه نباشد ، بطوريکه فرمانده سپاه اعلام کرد که جنگ با اسرائيل رخ خواهد داد و ما آماده ايم . بودجه های مخفی برای بحرکت درآوردن حزب الله و حماس و ساير تروريستهای بين المللی ازجمله القاعده در ايجاد بحران و تهديد غرب سرازير شده و فعاليت سپاه قدس در سوريه و عراق و حتی افغانستان افزايش يافته است . همه جناحها باوجود عدم نتيجه گيری در مورد کنفرانس سران متعهد در تهران که حداقل خواستار حمايت از رژيم در مقابل تهاجم غرب و نجات سوريه از خطر سقوط بود ، از نتايج عالی کنفرانس گفتند ، درحاليکه نتوانستند حتی خود را جايگزين مصربرای ميانجی گری فلسطينی های فتح و حماس نمايند . اخبار و سخنان سران کشورهای غربی حاکی از اينستکه اسد بايد تغيير يابد و اين موضوع بمعنی از دست دادن پايگاه رژيم اسلامی در منطقه است و با سقوط اسد ديگر برای سپاه قدس امکان تحرک در منطقه و لبنان بسيار کمتر ميگردد . نگرانی اخير مسولان روسی در مورد احتمال جنگ بر درستی اين واقعيت دامن ميزند و کمک گسترده و مشهود ترکيه و قطر بهمراه کمک ديگر کشورهای ثروتمند عرب نشان از اين دارد که ديگرسوريه بعنوان پرچمدار مبارزه اعراب در مقابل اسراييل محسوب نگرديده و آنها حاضر نيستند برای اين موضوع باجی به اسد بدهند . از طرف ديگر مدتهاست که جنگ پراکنده حماس و حزب الله با اسرائيل به سکون گرائيده و هردو آنها سخت در تکاپوی تثبيت موقعيت متزلزل خود در فلسطين و لبنان هستند که مردم آنها نيز از اين جنگ و گريز وهزينه هايش خسته شده اند . چين منافع مهمی در سوريه ندارد و تنها برای کاهش قدرت غرب به حمايت از اسد ميپردازد ، اما روسيه چه از نظر سوق الجيشی و چه از نظر فروش سلاح ، حفظ سوريه برايش بسيار بااهميت است و حضور ناوگانش در منطقه بيدليل نيست و اگر توافقات طوری پيش برود که سقوط سوريه عملی گردد ، بايد منافعی برايش درنظر گرفته شود . کشورهای ثروتمند عربی نيز چشم به تغييراتی دارند که احزاب اخوان مسلمين جايگزين ديکتاتورهای سابق بايد انجام دهند و يا درگير اصلاحاتی که بتوانند مردم خود را از شورشهايی همچون مصر ، تونس و ليبی دور نگاه دارند . اسرائيل که ديگر دشمن شماره يک اعراب محسوب نميگردد ، خود درگير مشکلات اقتصادی و نارضايتی داخلی شديد بوده و بيجهت نيست که رهبران تندرواش قصد دارند جنگی بزرگتر بر عليه جمهوری اسلامی اسلامی راه بياندازند تا بار ديگر باجهايی برای پرکردن سوراخهای اقتصادی خود دريافت کنند . شايد بتوان سران جمهوری اسلامی را با سران ليکود و حکومت اسرائيل بسيار مشابه دانست که رهبران هردو رژيم گوش بسخنان فرماندهان نظامی خود برای فرار از وضعيت دشوار داخلی خود دارند . اسرائيل بی دشمن حتما برای حل مشکلات داخلی اش بحال خود رها خواهد گشت و ديگر ليکود انتخاب نخواهد گشت تا دولت تشکيل دهد ، درست مانند حکومت جمهوری اسلامی که بدون انرژی هسته ای و سپاه قدس ديگر به جناح تندرو نيازی در راس حکومت نبوده و لذا مجتبی و همکارانش بايد قدرت را به فرماندهان سپاه تجارت پيشه ، لاريجانيها و ساير شرکای موتلفه و ديگر اصولگرايان بدهند . در اين ميان بعيد نيست که خامنه ای نيز جام زهری نوشيده و يا سربه نيست گردد و يا با فشار غربيها ، رفسنجانی با اصلاح طلبان و يا بخشی از اپوزيسيون خارج نشسته به قدرت برسند ، مگر اينکه جنبشهای کارگری و دموکراتيک کار را يکسره کرده و نظام را تغيير دهند . جناح تندرو با تهديد اسرائيل و کشورهای غربی به ايجاد ترور و موشک باران سپاه و گروههايی همچون حزب الله و القاعده که همواره با آنها در ارتباطند ، تلاش دارند تا بحران داخلی را با کمک سپاه قدس درون مرزهای کشورهايی همچون عراق ، لبنان ، سوريه ، افغانستان و حتی بحرين ، يمن ، ترکيه ( از طريق کردهای پ ک ک ) و سايرين بکشانند تا فرصتی ديگر را برای پيشبرد پروژه انرژی هسته ای بدست آورند . لابيهای خارج کشوری نظام هم بايد به غرب ثابت کنند که بودن اين حکومت بيشتر بسود قدرتهای بزرگ است تا انتقال قدرت به جناحهای ديگر حکومت و اصلاح طلبان و يا بخشی از اپوزيسيون خارج کشوری که با سرکار آمدن آنها آينده کشور روشن نيست بچه جهتی خواهد رفت . سران رژيم همچنين با باجی که به سران عراق ميدهند ، آنها را راضی کرده اند که تنها برای کمک دارويی و غذايی پروازهای هواپيماهای رژيم به سوريه و از طريق آسمان عراق انجام ميشود ، گرچه همه ميدانند که اين پروازها به سرازير کردن سلاح و سپاه قدس برای کمک مستقيم به اسد ميباشند . بهمين جهت دولت عراق که از کمکهای اقتصادی بهره ميگيرد ، از طرف غرب تحت فشار گرفت و اخيرا قول داده که از ارسال سلاح توسط رژيم ايران و کره شمالی جلوگيری کند . خامنه ای کاملا قانع شده که با سقوط اسد ، وی نيز ماندنی نيست و برای همين فيروز آبادی و ساير فرماندهان سپاه اعلام کرده اند که جنگ با سوريه بمنزله جنگ با ايران است و سپس جعفری فرمانده سپاه و سليمانی فرمانده سپاه قدس نيز تاييد کرده اند که در سوريه و لبنان حضور دارند ، اما با اعتراض رييس جمهور لبنان سخنان متناقض ديگری گفتند . رژيم جمهوری اسلامی به موازات پيگيری مذاکرات با غرب بيشتر برای خريدن زمان ، به ادامه پروژه هسته ای پرداخته و با پاکسازی منطقه پارچين و عدم اجازه به کارشناسان آژانس برای بازديد ايجاد شک برای توليد بمب هسته ای را بيشتر کرده است . تند شدن تهديدهای کشورهای بزرگ که همه ورق ها ازجمله جنگ نيز روی ميز است ، تشديد تحريمها با قطعنامه اخير که با همراهی روسيه و چين برضد رژيم بود ، فشار اعضای شورای حکام و پيگيری حقوق بشر در ايران موجب افزايش فشار بر عليه رژيم گشته و موجب شده تا اسرائيل نيز امکان جنگ را فعالتر نمايد . گرچه دموکراتها سروسامان دادن به بحران اقتصادی داخلی و جمع کردن کشورهای عربی که ديکتاتور آنها سقوط کرده و تعيين تکليف سوريه متشنج را الويت محسوب ميکنند ، بدليل درگيری انتخابات ماه نوامبر با جمهوريخواهان صاحب برگ برنده ای خواهند بود اگر با مذاکرات مشکل انرژی هسته ای و رژيم را حل نمايند . البته عدم پذيرش اباما برای تعيين خط قرمز و يا عدم قبول نتانياهو برای سفر به امريکا نکاتی است که دولت اباما نميخواهد تا دستش برای مذاکره بسته شود ، وگرنه با تندروی رژيم و عدم پذيرش شرايط آژانس مجبور است که احتمال جنگ را همچون جناح رقيب افزايش دهد . آنچه خطر جنگ را افزايش داده بستن سفارت کانادا در ايران است که با احتساب امريکا و انگليس ، سه کشور بزرگی که بيشترين ايرانيان مهاجر را در خود دارند به قطع رابطه روی آورده و از ايرانيان خواسته اند که فعلا به کشور نروند . جناح ديگر حکومت خطر را حس کرده و ابراز داشته که امکان بسته شدن سفارتهای ديگر کشورهای غربی همچون فرانسه و نروژ نيز وجود داشته ، ببهانه تعيين تکليف ايرانيان مقيم انگليس درخواست کرده که حداقل دفتر سفارت باز شود که بامخالفت دولت انگليس روبرو شده است . با توجه به اينکه دولت انگليس در بسته شدن سفارتش بی نقش نبوده ، آنوقت خطر جنگ حتی بصورت بمبارانهای مراکز مهم بيشتر حس ميگردد ، که طبعا با عکس العملهايی از طرف تندروان رژيم برای از دست ندادن راس حکومت به جناح ديگر روبرو گرديده و بحرانی در منطقه ايجاد ميگردد . موجب حيرت است که برخی از سياسيون و گروههای اپوزيسيون از بستن سفارت کانادا ابراز خوشحالی کرده و حتی به دولت کانادا تبريک گفته اند که شايد آنها جزو گروههايی باشند که دل در سختتر شدن اوضاع داخلی برای سقوط رژيم داده و به شم آينده خود در کشور نظر دارند ، بدون توجه به اينکه چه بلايی از تحريمها و جنگ برسر مردم ميآيد . طبيعی است که اپوزيسيون خارج کشوری نقش مهمی در آينده کشور دارد و تلاشهای آنها تاثير مهمی در افشای جنايات رژيم در داخل داشته و بدليل فشاری که به مجامع حقوق بشری و دولتها از طريق تجمع و سايتها وارد کردند ، موجب گشته تا رژيم چند ماهی از اعدامهای سياسی صرفنظر کند . البته سران رژيم همواره با محکوم کردن تعدادی از زندانيان بمرگ ، روی درنده خودرا نمايش داده و خطر روی سر اين زندانيان پرواز ميکند و اگر فشار تحريمهای دولتهای غربی بيشتر شده و جنگ محتمل گردد ، بعيد نيست که رژيم همچون دليلی که در سال ۶۷ آورده و هزاران زندانی سياسی را کشتار کرد که اينروزها سالگرد آن در شهرهای مختلف جهان گرفته ميشود ، بازهم به چنين کاری دست زند . بنابراين نقش آن بخش از اپوزيسيون خارج کشوری که پشتيبان تحريم و حتی جنگ برای سقوط نظام هستند ، بايد بدانند همچون سران رژيم مسول عواقب پيش آمده از تحريم بيشتر و احتمالا بمباران مقطعی و سپس جنگ دامنه دار روی مردم و زندانيان هستند . جناحهای رژيم و حتی بخشی از آنها که گمان ميبرند بدليل سرکوب ، مخالفان ديگر قدرت ندارند و لذا خواهان شدت عمل کمتری هستند ، اگر شرايط بحرانی گردد و حس کنند که امکان سقوط نظام درپيش است ، حتما با هر شکست مقطعی در جنگ همچون تندروان خواهان شدت عمل بيشتری در داخل خواهند گشت و هيچکس قادر نخواهد بود تا جلوی کشتار داخلی را بگيرد . دولتهای بزرگ نيز برايشان اهميتی ندارد که چه کشتاری صورت ميگيرد ( نمونه کشتار مردم در ليبی و سوريه ) و دخالت آنها زمانيست که دريابند منافع آنها در آينده با جناحهايی که سروکار ميآيند ، تامين شده باشد . اپوزيسيون خارج کشوری با پزی که در مورد رفتارهای سران نظام و عملکرد دولتهای بزرگ ميگيرد ، باندازه سهم خودش مسوليت دارد و امروزه که فشار تحريم کمر تمام اقشار زحمتکش را خم کرده و موجب شده تا بجای مقابله با رژيم بفکر تامين زندگی حداقل خود باشند . زمانيکه کشتار آغاز گردد و جنگ موجب ويرانی و نابودی نسلی گرديد ، نميتوانند آنرا به پای سران نظام و يا امپرياليستها انداخته و خود را مبری کنند ، همچنانکه در سالهای ۵۷ تا ۶۷ با همکاری با رژيم موجب کشتار افراد ساير گروهها گرديدند . اپوزيسيون خارج کشوری پس از تجمع ميليونی سال ۸۸ و ۸۹ ، با تاسيس گروههای جديد و گسترش گروههای قبلی تحرک بيشتری از خود نشان داده و با مهاجرت تعداد بيشتری از ايرانيان ، اين گسترش عمليتر گرديد . اما در ادامه درگيريهای گروهی برسر اصول بالا گرفت بطوريکه اين برخوردها بين گروههای همنام يعنی سکولار با سکولار ، جمهوريخواه با جمهوريخواه ، اصلاح طلب با اصلاح طلب ، دموکرات با دموکرات ، ملی مذهبی با مذهبی سياسی ، سلطنت طلب با سلطنت طلب ، جبهه ملی با جبهه ملی و غيره بالا گرفت ، گروههای چپ نيز که از قديم باهم برسر اصول رهبری کارگران اختلاف داشته اند . اين موارد حاکيست که يا اختلاف برسر رهبری است که اصولهای مشابه باهم تطابق پيدا نميکنند و يا اينکه تعدادی از آنها بقول تعداد ديگر به آنچه ميگويند پايبند نيستند و کدام محک است که درستی اصول را ثابت کند ؛ طبعا خيل مهاجرانی که در کنار گروهها حضور داشته و اکثرا جذب آنها نشده اند و مهمتر ميليونها هموطن داخل کشور که اعتقاد آنها را از عملکردشان دريابند گرچه متحير از اينهمه درگيريها هستند . با شدت يافتن سرکوب داخل و فشار تحريم ، وحدت گروههای مهاجر سرعت گرفت و گرچه درگيريها نيز کاهش نيافت ، اما تابلوی جايگزينی تعدادی از اپوزيسينهای خارج کشوری کشورهای عربی با سقوط ديکتاتورشان پيش روی همه قرار گرفت . طبيعی است که برخورد تئوريک گروهها با يکديگر اثر مثبتی دارد و موجب ميگردد که تئوری آنها روشنتر و شفافتر گردد ، گرچه هنوز بدليل عدم تماس با داخل کشور آبديده نميگردند ، در همين راستا سازمانها و احزاب قومی همچون کردها نيز بوحدت بيشتر بايکديگر پرداخته و گروههای ديگری از بلوچها ، آذريها ، عربها شکل گرفتند . سير برخورد گروههای سياسی در خارج کشور از يکطرف با توجه به اختلافات به فاصله بيشتر آنها از يکديگر و از طرف ديگر با توجه به اشتراکات به وحدت بيشتر گروههای با استراتژی نزديک بهم ميانجامد . پس از پايان يافتن تجمع خيابانی مردم در داخل کشور ، اپوزيسيون خارجی با تحرک بيشتری و با استقلال از حرکتهای داخلی به برخورد تئوريکی پرداختند و نتيجه آن به انشعابات جديد ، تاسيس گروههای جديد و گاها به وحدت چند گروه منجر گرديد . بطور کلی اين گروهها و سازمانها با توجه به استراتژی طرفدار باقی ماندن نظام جمهوری اسلامی و سرنگونی آن تقسيم ميگردند و مابين آنها کسانی نيز هستند که بسته به شرايط کشور و سياستهای جهانی بين اين دو بخش مدام در حال حرکت هستند . جنايات رژيم حاکم و تندرويهايی که اخيرا در سياستهای خود اتخاذ کرده ، موجب شده که بسياری از افراد و گروههای اصلاح طلب و مذهبی نيز خود را معتقد به نظامی سکولار در آينده بدانند ، اما عکس العمل ها حاکيست که بيشتر آنها بازهم به حفظ نظام علاقمندی دارند . افراد و گروههايی همچون مهاجرانی ، کديور ، ارجمند و کسانی که مستقيما از موسوی و کروبی دفاع ميکنند و بروشنی طرفدار ابقای نظام هستند ، با توجه به بودجه خوبی که در اختيارشان قرار ميگيرد تلاش دارند تا غرب را قانع کنند که اصلاح طلبان قادرند جايگزين خوبی برای اين نظام باشند و اينرا از طريق لابيهای خارجی و سايتهای متعدد خود انجام ميدهند . افراد و گروههای ديگری نيز هستند که کمتر از موسوی وکروبی و دوران طلايی خمينی ياد ميکنند ، اما همواره به گذشته و امکان اصلاحات چشم دارند و هرگز حاضر نشده اند تا اطلاعات باارزشی که از درون نظام دارند را افشا کنند . اگر آنها شعار جدايی دين از حکومت و نظام سکولار را ميدهند اما زمانی که به تاکتيکهای سياسی و روشهای مقابله با رژيم ميپردازند ، ديگر دموکراسی و سکولاريسم آنها رنگ باخته و باطن اصلاح طلبی آنها نمايان ميگردد . اگر بيشتر اصلاح طلبان از دخالت غرب و تحريم حمايت نمی کنند و با ترفندهای مختلف از انتخابات حمايت ميکنند ، بيشتر بدليل ترسی است که از سقوط نظام دارند . بخش دوم که تنها به سقوط نظام ميانديشند نيز رنگارنگ اند و در تکاپوی وحدت و مخالفت با يکديگرند که ميتوان آنها را به دوگروه اصلی تقسيم نمود ؛ آنهائيکه پيش و يا پس از بهار عربی که به خزان تبديل شده بروشنی از دخالت غرب حمايت کرده و يا در لفافه طرفدار چنين روشی هستند و آنهائيکه شديدا با دخالت غرب ، تحريمها و جنگ مخالف بوده و جنبشهای داخل کشور را اصلی و مبنای تغيير رژيم ميدانند . اکثريت اپوزيسيون خارج کشوری حاضر نشده اند تا با مجاهدين خلق بدلايل سابقه اتحاد با صدام ، حمله به کشور تحت حمايت ارتش عراق ، تکيه بر مذهب شيعه با مراسم عزاداری و پوشش بانوان ، مسلح بودن اعضا و موارد ديگر وحدت کنند و آنها تنها گروهی هستند که منسجم و با بودجه فراوان بوده و تلاش دارند تا ضمن حذف نام تروريست از روی خود بتوانند به غرب ثابت کنند که جايگزين خوبی برای تغيير نظامند ، اما بهمان دلايل کمتر مورد تاييد غربند . يک گروه از سلطنت طلبان بازهم خواهان رژيمی هستند که تنها بدليل جنايات حکومت جمهوری اسلامی ، به تاريخ گذشته نظر دارند ، درحاليکه ديکتاتوری شاه موجب عدم رشد آگاهی و گسترش نهادهای دموکراتيک شده بود تا فضا چنان پيش رود که مردم هر جايگزينی را به شاه ترجيح دهند . گروه دوم سلطنت طلبان خواستار مشروطه ای همچون کشور انگليس هستند که شاه نقش نظارتی دارد ، که بايد نوع حکومت را از شرط وحدت کنار گذاشته و به اصول مشترک ديگر با ساير گروهها برخورد کنند تا در آينده نوع حکومت روشن گردند و اين موضوع برای ديگر گروههای جمهوريخواه ، سکولار و غيره نيز صدق ميکند . خوشبختانه اخيرا بسياری از گروههای دموکرات ، سکولار ، جمهوريخواه ، ليبرال و غيره تلاش دارند با درک متقابل يکديگر و تفاهم برسر اصول مشترک با يکديگر وحدت کنند تا بتوانند با جذب مهاجران بيشتری خودرا گسترش دهند . در ادامه وحدت گروهها تحت نام همبستگی و شورای ملی اخيرا ، شورای ملی با منشوری به ميدان آمده که تعدادی از افراد و گروهها وابسته قبلی به حکومت و مخالفان نظام به حمايت از آن برخاسته اند که بايد ديد که چگونه به منشور خود عمل کرده و خود را گسترش عملی ميدهند ، يا اينکه وحدت آنها همچون برخی وحدتهای گذشته تنها در سايتها است . گروهی تحت نام سکولار سبز با رهبری نوريعلا دو خط نادرست را در خارج کشور جا انداختند که سپس خودشان از جريان آن کنار گذاشته شدند ؛ ابتدا پرچم آلترناتيو سازی را از دست کسان پيش از خود گرفته و آنرا با صدای بلندتری در سايتها بحرکت درآورده و سپس منکر ايجاد آلترناتيو از داخل کشور شده و با تلاش زياد انتخابات اينترنتی را برای تعدادی سياسی مهاجر برای انتخاب آلترناتيو تدارک ديدند . بنظر رهبر قابل قبول در خارج کشور چنان کمبود دارد که اين گروه بهمراه برخی گروههای ديگر تن به رضا پهلوی و ديگرانی داده اند که اصلا هيچ بار سياسی در داخل کشور ندارند و تنها با پوشاندن لباس شاهزاده به ايشان به چهره رهبری اين گروهها تبديل شده است ، کسيکه برای گرفتن نقشی در آينده کشور با هر گروهی حتی اصلاح طلبان حاضر به همکاری است . بهرحال تب آلترناتيو زنی چنان بالا گرفت که همه خواستار انجامش شدند و ناگفته نماند که از نظر سکولار سبزها ، وحدتی مناسب است که حول اصول آنها شکل گرفته باشد و بهمين دليل ساير وحدتهای ايجاد شده گاها بدرستی و گاها از سر دشمنی توسط نوری علا مردود شناخته ميشوند . تعداد زيادی گروههای ، سکولار ، سوسيال دموکرات ، جمهوريخواه و چپ از ميان گروههای موافق سرنگونی رژيم در خارج کشور وجود دارند که تلاش فراوانی دارند تا تعدادی از آنها به اتحادی باهم دست بزنند و آنها اکثرا مخالف تحريم و جنگ بوده و دخالت خارجی را جايز نميدانند ، چراکه باور دارند بايد نهادها و جنبشهای داخلی و کارگری رشد کرده تا زمينه سقوط رژيم فراهم گردد . بنظر ميرسد که اپوزيسيون خارج کشوری ميتواند از درون آنها ايجاد شده و اگر بتوانند تا ذهنيت و اصول خود را مطابق واقعيات بنمايند نه تنها به وحدت بايکديگر رسيده ، بلکه افراد ساير گروهها و کسانيکه حالت انفعال داشته و از اينهمه گروهها سرگيجه گرفته را نيز جذب خود نمايند . همچنين تعداد بسياری از گروههای حقوق بشری نيز در خارج کشور فعالند که بيشتر در جهت حمايت از آزادی زندانيان سياسی ، جلوگيری از اعدامها ، حمايت از برابری جنسيتی و قومی و دينی ، حمايت از آزادی بيان و غيره فعالند و گرچه برخی از آنان به گروههای سياسی اتکا دارند ولی عملکرد آنها در حمايت از جنبشهای داخلی همچون ساير گروههای سياسی که در اين رابطه فعالند ، بسيار تاثير گذار بوده است . گروهها و احزابی نيز هستند که کاملا ماهيت قومی داشته و گرچه از درون نيروهای سوسيال دموکرات بيرون آمده و گاها رهبری طبقه کارگر را باور داشتند ، اما اکنون تفکر سوسيال دموکرات در آنها الويت دارد . فعالترين اين نوع احزاب که بيشتر در کردستان شکل گرفته اند ، در تغيير و تحول اتفاقات اخير منطقه ، خواسته های خود را شفاف تر کرده و فدراليسمی را خواستار شدند که بخصوص پس از سقوط صدام ، در کردستان عراق شکل گرفته است . اخيرا دو حزب دموکرات و کومله که مهمترين و قديمی ترين گروههای کردی بوده و نسبت بهم چه از نظر تئوری و چه عملی انتقاد شديد داشتند ، با يکديگر به وحدت رسيده و بيانيه مشترکی را بيرون دادند ، البته دو حزب دموکرات و کومله خود به دو گروه تقسيم شده اند که همچنان باهم اختلاف دارند . اين بيانيه موج بلندی از انتقادها و موافقتها را در ميان اپوزيسيون خارجی ايجاد کرده و امروزه بيشتر مقالات سايتها در اين زمينه ميباشند . طبيعی است که وحدت آنها موجب انتقادات ساير گروهها نيست ، بلکه موضوع مخالفان نقدی است که به کلمات بيانيه داشته و بقول برخی بيانيه بوی تجزيه ميدهد ، در اين مقاله هدف برخورد با کلمات بيانيه نبوده که باندازه کافی در ساير مقالات شده است ! نميتوان منکر شد که کلمات بيانيه بدون بررسی و دقت نظر نوشته شده و بايد گفت دليل ابهامات نقطه نظرات افکار مختلفی است که در ميان اعضای اين دو حزب وجود دارد ؛ بخشی واقعا از اينهمه بيعدالتی حکومتها نسبت به قومها خسته شده و ديگر اميدی به اينکه حکومتی شرايط آنها را از نظر الويت زبان و فرهنگ و اداره کردن استان و يا منطقه بپذيرند ، ندارند و لذا طبل جدايی را سر ميدهند . برخی ديگر که شايد کثرت بيشتری داشته باشند ، حق دارند که بدانند اين بار شرايط آنها تامين ميگردد و حق طبيعی زندگی يک ايرانی با شرايط قومی خود را خواهند داشت . درست است که يکصد سال ديکتاتوری در کشور منجر به اين گشته که تنها زبان فارسی الويت پيدا کرده و اين امتيازی برای فارسی زبانان است ، اما اين ديکتاتوری به فارسی زبانان نيز رحم نکرده و آنها را نيز از عدالت و دموکراسی برخوردار نکرده است . چه آماری وجود دارد که اکثر سران و مسولان در ۱۰۰ سال گذشته تنها فارس زبان بودند ، گرچه اواخر سلطنت ترکيب بيشتری از آنها که سرکار بودند پيشينه غير فارسی داشتند ، ولی بالاخره ظلم مضاعف نصيب قوميتها ميگردد همانطور که نصيب زنان هم گشته است و مگر بانوان در ۳۴ سال گذشته کمتر از اديان و قومها تحت ستم بوده اند ! نگاه سريعی به گذشته حاکيست که رضا شاه و سپس محمد رضا شاه کاملا سياستهای کوچ کردها به ساير استانها ، تحميل زبان فارسی در مدارس ، صنعتی نکردن استان کردستان را در برنامه داشته تا کردها مجبور گردند برای کار به ساير استانها بروند . اين موضوع با شدت کمتری در ساير استانهای آذربايجان ، ترکمن انجام شده و بلوچستان نيز بدليل وسعت و دوری از مرکز اصلا کسی بداد مردمشان نرسيد ، در خوزستان که سرشار از ثروت نفت بود ، تلاش شد تا مردم ساير استانها به آنجا سرازير گردند تا ترکيب جمعيتی بهم بخورد و سرانجام جنگ با عراق که ترکيب بسياری از استانها از جمله کردستان را نيز تغيير داد . اگر به فردوسی و شاهنامه مينازيم ، بدليل اينکه مورد هجوم عربها قرار گرفته و زبان پارسی در خطر حذف قرار گرفته بود ، اما بايد اين درک را داشته باشيم که زبانهای ديگر نيز همين ارزش را برای ديگر هموطنان غير زبان فارسی دارد . مهم اينستکه بدانيم اکنون بخشی از خاک ايران عرب زبانند و آنها نيز همچون فارس و ترک و کرد و غيره دارای حق برابر برای حفظ زبان عربی هستند ، آنان هموطنانی هستند که ديگر با اعرابی که به خاک ايران در قرنهای گذشته حمله کردند ، متفاوت ميباشند . مايه تاسف است زمانيکه بدتر از شوخی قومی ، در انتهای ايميلهای ارسالی يکسری از هموطنان ايرانی ناآگاه جمله ؛ من در سرزمينی زندگی ميکنم که زبان آن پارسی است ولی چون عرب پ ندارد به آن فارسی ميگويند ، ضميمه شده است ! بايد پذيرفت که افکار گوناگون در ميان افراد و گروهها جاريست و چون اين افکار سرانجام بايد در داخل کشور محک بخورد و در حال حاضر اين امر عملی نيست ، لذا افکار بطور ذهنی سير کرده و هرفرد و گروهی در فکر راهی برای آينده خود و گروهش و کشور پيشنهاد ميدهد . مگر گروه سکولار و يا جمهوريخواهی که حمايت از بخشی از اصلاح طلبان با تابلوی انتخابات را با توجيه تغيير تدريجی نظام خواهان است تا يکبار ديگر مردم را فريب دهند و يا گروهی که ابقای سلطنت را راه چاره دانسته تا کشور مجددا به ۳۴ سال پيش برگشت شود ، خطر تجزيه را برای مردمی که به خواسته های خود نخواهند رسيد را بدنبال ندارد ! مگر نه اينکه نتيجه سلطنت آخرين شاه و پدر رضا پهلوی که پز دموکراتيک ميگيرد با دستپخت غرب به خمينی ختم نشد که بازهم گروههايی خواستار ابقای سلطنت هستند و مگر اصلاح طلبان باندازه کافی ثابت نکردند با انتخاباتی که در اين نظام برگزار کردند تنها آنراحفظ کردند و دموکراسی برای مردم فريبی بيش نبود ! بايد که گروههای خارج کشوری که بقول خود در مهد دموکراسی زندگی ميکنند ، درک عميق از اصولی را که استراتژی خود مينامند در برخوردهای درون گروهی و بين گروهی رعايت کنند تا علاوه بر تمرين دموکراسی و درک عميق آنچه که باور دارند ، به ديگران نيز ثابت کنند تا در راهشان ثابت قدم هستند . انتقاد حق افراد و گروهها از يکديگر بوده و دموکراسی ميتواند از درون اين برخوردها متولد گردد ، اما تهمت و به تناقض کشاندن يکديگر تنها به انزوای گروهها کشيده شده و نظام جمهوری اسلامی و قدرتهای بزرگ را منتفع مينمايد . بايد قبول کرد که برخی حتی با تحريک مسولان رژيم بدنبال تجزيه و اختلاف هستند که حرکتهای برخی از هواداران تيم فوتبال تراکتور سازی تحت سرپرستی سپاه مثال خوبی در اين مورد است و لابيهايی که در خارج کشور نيز چنين عملکردی را برای ايجاد اختلاف در اپوزيسيون دنبال ميکنند و بايد قبول کرد برخی نيز به تحريک قدرتهای بزرگ به افکار تجزيه طلبی روی ميآورند . اما هستند کسانيکه بدليل مشکلات سختی که در ۱۰۰ سال ديکتاتوری داشتند و تحولاتی که در منطقه روی داد ، تجزيه را راه حل مشکلات ميدانند و بدليل تبليغات نادرست همه مسائل ضد قومی را از جانب فارسی زبانان ميدانند و خطر فارسی زبانانی که گمان ميبرند ايران کهن تنها بزبان فارسی سخن ميگفتند که گاها آنرا پارسی ناميده ، کمتر از تجزيه طلبان نيست ! هنوز ۳۴ سال از سخنان سراسر فريب خمينی پای درخت سيب در فرانسه نگذشته که بسياری ديگر همچون رضا پهلوی ، بنی صدر و ديگران پای تريبونهای سايتها حرفهای شيرين تری ميزنند و گمان ميبرند و شايد به آنها الهام شده که با گرفتن قدرت آزادی را جريان ميسازند ، همانطور که محمد رضا شاه و خمينی ساختند ! چرا تاريخ مبارزه در هند و آفريقای جنوبی سرمشق قرار نميگيرند که گاندی و ماندلا با ساختن نهادهای قدرتمند در کشورشان توانستند ، تشکيلات قدرتمند دولتهای پيشين کشورشان که تحت حمايت مستقيم انگلستان بود را شکست دهند . آنها با کار سخت طولانی اينکار را انجام دادند و نه اينکه از طريق اينترنت و سايتها تعدادی منفرد را هوادار خود ساخته و گمان ميبرند قادر به سرنگونی رژيمی همچون نظام جمهوری اسلامی شوند که با جنايات خود تاريخ را لکه دار کرده اند . آری اگر بازهم نهاد سازی طبق اصولی همچون سکولاريسم ، دموکراسی ، فدراليسم ، برابری جنسيتی و قومی و دينی و غيره که مورد تاييد اکثر گروهها است برای ايران آينده انجام نگيرد ، حتما تغيير حکومت توسط قدرتهای غربی صورت گرفته و بازهم مردم گول شعارهای گروههای سياسی را خورده و چه بسا دنبال کسانی راه بيفتند که سخنان شيرينی ميگويند و لذا تجزيه ايران صورت عملی بخود گيرد ! همانطور که امکان دارد اگر نظام با قدرت نهادهای دموکراتيک سقوط کند ، بازهم کسانی در يک منطقه علاقه مند به جدايی باشند و اينرا براساس اصول سازمان ملل متحد درخواست کنند ، مگر آنکه قبل از سقوط برای نهادهای ايجاد شده بطور شفاف روشن گردد که چگونه ميخواهند در آينده حقوق يکديگر را رعايت کرده و باهم زندگی کنند و در اين صورت است که ايران تجزيه نخواهد شد . سردمداران گروههای سياسی چه ترفندی انديشيده اند که ديگر چنان نگردد و چه ايرادی دارد تا از طريق مصاحبه ها و برخوردها نه تنها نقطه نظرات شفاف سران اين دو حزب کردی ، بلکه سران همه گروهها به کنکاش کشيده شده تا اعضا و هواداران آنها دريابند که چه آينده ای توسط اين سران در تدارک است . کما اينکه در مصاحبه های دو دبير کل دمکرات و کومله برخی نکات مبهم اصلاح شده اند ، اما روشن است که دبير کل کومله به بيش از استان کردستان بعنوان منطقه خودمختار نظر داشته و دبير کل دموکرات به آزاد سازی منطقه کردستان ميانديشد ! بايد برای تمام اپوزيسيون خارج کشوری روشن باشد که وحدت همه آنها تازه بمعنی آغاز سقوط نظام نيست ، چراکه نهادهای قدرتمند داخلی بايد ايجاد شده و در اتحاد با اپوزيسيون خارج کشوری بتوانند اين رژيم را سرنگون نمايند . رژيم نشان داده که هرگز اجازه نخواهد داد تا استان يا منطقه ای همچون سوريه با دولت مرکزی مقابله کرده و خود را آزاد سازند ، حتی اگر به چند برابر کشتار مردم سوريه نياز باشد و اگر اين امر بکمک غرب برای يک منطقه صورت گيرد ، آينده ای تاريکی حداقل همچون عراق و افغانستان درپيش خواهد بود و تجزيه حتمی است . Copyright: gooya.com 2016
|