پنجشنبه 4 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

می‌دانيد چرا چنين رژيمی تاکنون برپاست؟ بخش ۱۱: ترور بحرينيان با حکم نجف‌آبادی و اطلاع آيت‌الله طاهری و سالک، محمد جعفری

محمد جعفری
در رژيم‌های ديکتاتوری و از جمله ديکتاتوری ولايت فقيه، وقتی از کس و يا کسانی احساس خطر کردند و نگران آينده نگه داشتن انحصار قدرت در دست خود و يا ادامه قدرت به نحوی که خود فکر می‌کنند، می‌شوند؛ تا او را ساقط و و حذف‌اش نکنند، از پا نمی‌نشينند. برای رسيدن به چنين هدفی قاعده اين است که حمله را از ضعيف‌ترين حلقه‌ای که در جامعه و يا بخشی از جامعه بشود روی آن مانور داد، شروع می‌کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

ترور و غافل کشی برای حفظ قدرت حلال و در غير آن حرام

«شما می‌گوئيد انجمنهای اسلامی درست نيست، دانشجويان پيرو خط امام را توده‌ ئی‌ها و فدائی و گرفته‌اند. به اعدامها حمله می‌کنی به مصادره ها که حمله می‌کنی، پس چی در اين مملکت می‌ماند و مردم به چی دلخوش باشند. »
در جامعه هميشه کسانی هستند که بدليل داشتن موقعيت اجتماعی، انقلابی و يا شرايط ويژه سياسی و يا دينی آنان، سربه نيست کردنشان از طريق پرونده سازی و متهم کردن آنان به وابستگی به اين و يا آن کشور و يا کشتنشان امکان پذير نيست و يا با کشتن ناگهانيشان مترصد خطراتی برای خود هستند. در يک چنين موقعيتی با دست زدن به دسيسيه و توطئه در اطراف او می پردازند، و اول سعی می شود که او را از ياران و اطرافيانش ببرند و يا جدا کنند. نتيجه اينکه در رژيمهای ديکتاتوری و از جمله ديکتاتوری ولايت فقيه، وقتی از کس و يا کسانی احساس خطر کردند و نگران آينده نگهداشتن انحصار قدرت در دست خود و يا ادامه قدرت به نحوی که خود فکر می کنند، هستند، تا اورا ساقط و و حذفش نکنند، از پا نمی نشينند. برای رسيدن به چنين هدفی قاعده اين است که حمله را از ضعيف ترين حلقه ای که در جامعه و يا بخشی از جامعه بشود روی آن مانور داد، شروع می کنند. تا شايد فرد مورد نظر به صرافت افتد و با آنها کنار آيد و بفهمد که در غير اين صورت، کارش را تمام خواهند کرد. در مورد مرحوم منتظری سيد مهدی به دليل اينکه:
الف- مخالفين کتاب شهيد جاويد، ضدش بودند.
ب- حجتيه ای ها و مخالفين آقای خمينی در اصفهان و آن منطقه مخالفش بودند
ج- داشتن پرونده قتل در دوران پيش از انقلاب.
د- در زندان شاه برای آزادی خود و جلوگيری از اعدام و يا اغفال ساواک شاه توبه نامه نوشته و يا همکاری کرده است.
د- متهم بودن به چند فقره قتل بعد از انقلاب
ه- سرپرست «نهضتهای آزادی بخش» سپاه است و لذا در سپاه هم مخالفينی دارد و يا می شود برايش تراشيد.
و- در تمامی موارد فوق دار و دسته و يارانی داشته ودارد.
در اطرافيان مرحوم منتظری ضعيفترين حلقه به شمار می آمد و از طرف ديگر چون برادرش سيد هادی داماد آيت الله منتظری گرداننده و رئيس دفتر آقای منتظری است، با مانور دادن روی موارد فوق جا انداختنش در جامعه و وانمود کردن که سيد مهدی و يارانش آدمی خطرناک در بيت است و همه امور آيت الله را هم مستقيم و غير مستقيم او می چرخاند و به او خط می دهد، امکان پذير است. و با يک تير دو نشان می زنند: ۱- اطرافيان منتظری را حذف و اختيار بيت و خودش را در دست می گيرند و ۲- يا در غير اين صورت خود اورا با بی آبروئی حذف می کنند.
مرحوم منتظری که خود نيز از مدتها پيش متوجه شده بود که هدف خود اوست و سيد مهدی بهانه است. «...من فکر می کنم که ريشه قضيه هم اين بود که برخی افراد برای بعد از امام نقشه می کشيدند و گمان می کردند در بيت من سيد مهدی و سيد هادی کارگردان اصلی قضايا می باشند و با وجود اينها ديگران نمی توانند به من خط بدهند. آنان می خواستند همان وضعيتی را که زمان امام در بيت امام داشتند در بيت من هم داشته باشند و اينها را مزاحم کار خودشان می ديدند، اين بود که اين مسائل را علم کردند در صورتی که سيد مهدی اصلاً جزو دفتر من نبود. در آن نامه نه صفحه ای هم من به مرحوم امام نوشتم که اگر سيد مهدی را پيش من تکه تکه هم بکنند من اختيار بيتم را دست کسی نمی دهم. اينها خودشان قبلاً با سيد مهدی کار می کردند و اصلاً اين مسائل مطرح نبود، وزارت اطلاعات، آقای فلاحيان و ديگران در فعاليتهايی خارج از کشور با افراد سيد مهدی فعاليت داشتند، خانه و امکانات در اختيار اينها می گذاشتند، به اينها برای فعاليتهای خارج از کشورحکم مأموريت می داددند، آقای حسنی از رفقای سيد مهدی که بعد او را بازداشت کردند و بازداشتها وسرو صداها از خانه ايشان شروع از افراد مورد اعتماد وزارت اطلاعات بود. در آن جلسه ای که آقای فلاحيان و آقای ری شهری در منزل من با من داشتند من به آقای فلاحيان گفتم مگر همين آقای حسنی مورد اعتماد شما نبود، مگر با او فعالت نمی کرديد،مگر عمده اين امکانات را شما در اختيارشان نگذاشته ايد؟ گفتند چرا؟ گفتم پس چطور شد که حالا اين خانه شد خانه تيمی و اين امکانات خلاف مقررات شد. به نظر من اينها می خواستند مرا خلع سلاح کنند و همه امکانات و نيروهائی که به يک شکل به من مربوط می شد زير سئوال ببرند تا بعد بتوانند برنامه های بعدی خود را با راحتی اجرا کنند. البته من نمی خواهم بگويم سيد مهدی آدم قديسی بود ولی مسئله اينها مسئله سيد مهدی نبود... » (۱)
آيا باند قدرت طلب، از دستگير کردن سيد مهدی هاشمی مسئول «نهضتهای آزادی بخش» و عده ای از اعضای زير مجموعه اش و اعدام سيد مهدی، واقعاً به دنبال اجرای عدالت ورسيدن حق به حقدار بودند؟ و بدين خاطر اتهامهای مختلفی بود که بر او وارد کرده بودند و يا هدف ديگر را تعقيب می کردند؟ در مقاله گذشته مشاهده شد که اگر به خاطر همکاری با ساواک، توبه کردن، جعل سند و يا ساواکی بودن، بايد کسی را زندانی و يا اعدام کرد، پس بايد خيلی از روحانيون و غيرروحانيونی که از سران رژيم هم هستند و مصادر امور مهمی را در دست داشته و دارند، زندانی و يا اعدام می کردند. پس روشن است که سيد مهدی را به خاطر ساواکی بودن و يا همکاری با ساواک دستگير و اعدام نکرده اند. طرفه بعد از اينکه موفق نشدند، با در اختيار گرفتن دفتر و بيت مرحوم منتظری، به منظور «ولايت بر فقيه» اين خواسته خود را جامه عمل بپوشانند و بويژه سيد مهدی و سيد هادی را از او جدا کنند، و حتی سيد مهدی پيشنهاد رفتن به خارج از کشور و سفارت را رد کرد، و پيشنها رفتن به خارج را هم آقای هاشمی رفسنجانی (۲) و هم مرحوم منتظری (۳) هر دو عنوان کرده اند.
در زمستان ۱۳۶۴، در ديداری که آقای هاشمی رفسنجانی و‏ احمد آقا با آيت الله منتظری داشته، به آيت الله منتظری می گويند: «امام روی سيد مهدی حساس است و بجاست او را فرضا به عنوان سفير و يا نمايندگی‏ ‏فرهنگی به خارج از کشور فرستاد تا مدتی در ايران نباشد و حساسيتها کاسته شود و...».
‏ ‏آقای منتظری که نسبت به اين پيشنهاد با ترديد می‎نگريست می‎گويد:
‏ ‏ « اين موضوع ربطی به من ندارد، شما با خودش صحبت کنيد، اگر خواست سفير بشود‏، و اگر نخواست نشود وقتی پيشنهاد به اطلاع سيد مهدی رسيد او آن را يک تبعيد محترمانه تلقی کرد.» (۴) مرحوم منتظری هم می نويسد:« من با تعجب به ايشان گفتم آخر اين چه مطلبی است! به زور که نمی شود فردی را به جائی فرستاد.» (۵)
بعد از امتناع سيد مهدی، از رفتن به خارج، تنها راه چاره را در حذف خود منتظری ديدند. بنابراين تا زمانی که امر بر حذف آيت الله منتظری قرار نگرفته بود با آقای سيد مهدی هاشمی مشکلی نداشتند و وقتی قرار بر حذف منتظری گرفته شد سيد مهدی هاشمی، قاتل، جنايتکار، ساواکی و.... از کار در آمد. حتی در اعتصاب غذای يک هفته ای که اتحاديه انجمن های اسلامی دانشجويان در اروپا و با شرکت روحانيان مبارز بر گزار کرد. در تمام اطلاعيه های اعتصاب غذا و ضميمه قدرس شماره ۳ که ۸۱ صفحه است نام سيد مهدی هاشمی با عکس و تفصيلات آمده است : « آزادی مجاهدين راستين آيت الله سيد محمود طالقانی، آيت الله حسينعلی منتظری، سيد مهدی هاشمی، عزت الله سحابی و مهندس لطف الله ميثمی. » (۶)
اگر کسی واقعاً چنان جناياتی که برايش شماره شد و او را اعدام کردند، برای چه می خواستند که او را به خارج و به سفارت بفرستند؟ يعنی اگر او حاضر به خارج رفتن شده بود، ديگر آن جرمها بخشيده می شد و يا اينکه آن جرمها واقع نشده بود؟! خود اين مطلب نمی رساند که از دستگيری و اعدامش هدف ديگری داشته اند و نه اينکه بخواهند جلو جنايات گرفته شود و حق به حق دار برسد.
بعد از مقدمه فوق برای روشن شدن زوايای مختلف مسئله لازم است که به پستها و مسئوليتهای سيد مهدی بعد از پيروزی انقلاب پرداخته گردد.

پستهای بعد از انقلاب سيد مهدی
‏حسب خاطرات مرحوم منتظری و کتاب واقعيتها و قضاوتها، در سالهای اول انقلاب ، سيد مهدی هاشمی در رديف شخصيتهای روحانی و مبارز و‏ ‏زجر کشيده انقلاب به حساب می‎آمد و با حکم مسئولين نظام ، به عضويت شورايعالی‏ ‏فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. او از جمله موسسين اين نهاد‏ ‏انقلابی بود که در آغاز چندی را عهده دار مسئوليت واحد روابط عمومی سپاه شد‏ ‏و سپس به پيشنهاد آقای خامنه ای در شورای انقلاب و نيز تصويب شورای انقلاب‏ ‏عهده دار مسئوليت واحد نهضتهای آزادی بخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و‏ ‏حکم ديگری جهت مسئوليت او از سوی آقای محسن رضائی فرمانده کل سپاه صادر گرديد.(۷)
دادستان کل انقلاب اسلامی طی حکمی در اواخر سال ۱۳۶۰، وی را به سمت نماينده‏ ‏دادستان کل انقلاب منصوب کرد و وظايف وی را چنين برشمرد:
‏ « به موجب اين حکم به سمت نماينده دادستان کل انقلاب اسلامی منصوب می‎شويد‏ ‏تا وظايف محوله را که عبارت است از کنترل و شناسايی عناصر مشکوک در رابطه‏ ‏با نهضتهای آزاديبخش و گروههای منحرف خارجی و اقدامات تعقيبی انجام و نسبت‏ ‏به جمع آوری دلايل جرم و در صورت بازداشت متهم طبق موازين شرعی اقدام و در‏ ‏هر مورد پرونده و متهم را فورا به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز ارسال و اعزام‏ ‏داريد.» (۸)
مرحوم منتظری در مورد سيد مهدی می گويد:
« بعد از انقلاب هم هيچ موردی نبود که من سفارش کرده باشم به سيد مهدی کاری واگذار کنند و هيچ گاه نيز عضو دفتر من نبود، بعد از انقلاب سيد مهدی به سپاه رفت و پست بالايی هم داشت "عضو شورای مرکزی سپاه" ، چند وقت بعد يک بار آقای خامنه ای به عنوان يکی از خدمات خود نزد من و آقای هاشمی گفت: " من سيد مهدی را معرفی کردم در سپاه باشد". اين مطلب را هم که می گويند امام از همان اول مخالف سيد مهدی بودند ثابت نيست؛ هيچ وقت مرحوم امام يک کلمه ای راجع به سيد مهدی با من صحبت نکردند، سيد مهدی پس از پيروزی انقلاب حدود پنج سال در شورای فرماندهی سپاه بود و کراراً با امام و ساير مسئولان بالا ملاقات می کرد و از کارهای سپاه و نهضتها به آنان گزارش می داد ولی اين مسائل مطرح نبود، چطور شد که اين اواخر عمر مرحوم امام اين مسائل مطرح شد؟!»(۹) آقای هاشمی رفسنجانی هم در ياداشتهای روزانه اش او را مسئول نهضتهای آزادی بخش معرفی کرده است.(۱۰) آقای خمينی نيز او را تا تاريخ ۱۲ مهر ۶۵، که بازداشتها شروع شده بود، او را مسئول نهضتهای آزادی بخش می دانسته است. (۱۱) برای مثال چند نمونه آورده می شود:
۱۶ خرداد ۶۱، « آقای سيد مهدی هاشمی از واحد نهضتهای آزادی بخش سپاه آمد و پيشنهاد کرد در سيمينار نمايندگان نهضتهای آزادی بخش که به مناسبت روز جهانی مستضعفان به ايران آمده اند سخنرانی کنم. نپذيرفتم، زيرا صلاح ندانستم که يک مقام رسمی – مثل رئيس مجلس- در اجتماع مخالفان جدی حکومت های جهان صحبت نمايد. »
(پس از بحران، هاشمی رفسنجانی، ص ۹۷.)
۱۵ بهمن ۶۱، « ديشب از دفتر آيت الله منتظری از طريق واحد نهضت های اسلامی [ سپاه پاسداران] اطلاع دادند که گويا ضد انقلاب امروز در نماز جمعه توطئه ای عليه من دارد و لذا مراقبت شديدتر شده بود.» (پس از بحران، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۷۲.)
۱۱ ارديبهشت ۶۵، « سيد مهدی هاشمی آمد. از خودش دفاع کرد و داشتن گروه مخفی و اسلحه و تند روی و پخش اعلاميه عليه بعضی از مسئولان را تکذيب کرد. گفتم به خاطر حفظ اعتبار آيت الله منتظری بايد جنبه اثباتی قضيه درست شود. من پيشنهاد کرده ام که به عنوان سفير به خارج برود؛ او اين را تبعيد تلقی می کند» (اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۸۵و۸۶.)
توجه: اگر به زعم شما او قبل و بعد از انقلاب قاتل بوده چگونه پيشنهاد سفارت به خارج از کشور به او می دهيد؟
۲۹ شهريور ۶۵،« پيش از ظهر احمد آقا و اقای ری شهری آمدند. آقای ری شهری گفت آيت الله منتظری از کشف و بازداشت مرکز و وسائل مخفی سيد مهدی هاشمی ناراحت اند و می گويند اين اشياء را برای کار نهضتها لازم دارند. ولی آقای ری شهری نپذيرفته اند که مواد منفجره و اسناد سری دولت و وسائل جعل و... برای اين کار لازم باشد، ضمن آنکه خود نهضتها هم به او واگذار نشده است.
ضمناً آيت الله منتظری اين بازداشت را با اشاره من و احمد آقا می دانسته اند که کاملاً اشتباه است. امام در جريان قرار دارند. » (اوج دفاع، ص ۲۶۸.)
۱۲ مهر ۶۵، « احمد آقا و آقای خامنه ای برای همآهنگی در باره مطالبی که بنا بود خدمت امام مطرح شود، آمدند. ساعت هشت خدمت امام رسيديم. حالشان خوب است... در بارۀ مسئله سيد مهدی هاشمی و مرکز مخفی آنها – که اخيراً کشف شده – صحبت شد. نظر امام اين است که تعقيب شوند و به آقای منتظری هم گفته شود که دخالت نکنند و نهضت ها هم از آنها گرفته شود. » (اوج دفاع، ص ۲۸۹-۲۸۸.)
توجه: آقای هاشمی رفسنجانی در ۲۹ شهريور عنوان کرده که « ضمن آنکه خود نهضتها هم به او[يعنی سيد مهدی هاشمی .ن.] واگذار نشده است.» اما در ۱۲ مهر از زبان آقای خمينی می گويد: از سيد مهدی و همکارانش « نهضت ها هم از آنها گرفته شود. » بنابر اين تا تاريخ ۱۲ مهر و حتی هنگام« کشف و بازداشت مرکز و وسائل مخفی سيد مهدی هاشمی » که در ۲۹ شهريور ری شهری به هاشمی رفسنجانی گزارش داده است، سيد مهدی هاشمی مسئول نهضتها بوده است. و از همين جا مسئله توطئه برای آقای منتظری آشکار است.
ضمناً برای همآهنگی مطالبی که قرار است با آقای خمينی طرح کنند، قبل از رفتن پيش آقای خمينی سه نفره : هاشمی رفسنجانی احمد آقا و خامنه ای با هم ديدار کرده تا با يکديگر شور و همآهنک نزد آقای خمينی عمل کنند.
‏پس، ‏وقتی طرح فرستادن سيد مهدی هاشمی به خارج از کشور موفق نگرديد، چون هدف در اختيار گرفتن منتظری بود و اين عمل بدون اينکه اطرافيانش را و بويژه سيد هادی و سيد مهدی هاشمی و مسئولين کتابخانه سياسی آقای محمودی و آقای انصاری نماينده منتظری در زندانها و..از گردش پراکنده کنند و آنها را از او دور و يا حذف کنند و دفتر و در نتيجه منتظری را در اختيار خود بگيرند، منتظری زير بار نرفت و نتوانستند که روی او اثر بگذارند، آن موقع از طريق دسيسه و توطئه های مختلف، تصميم به حذف منتظری گرفته شد. از جمله قتلهای قبل و بعد از انقلاب و ساير اتهامات مطرح و علنی گشت و در جامعه تحميق شده و ترسان و لرزان و به منظور هدف قرار دادن منتظری در جهت حذفش، به طبلِ روزنامه ها، منابر، نمازهای جمعه، راديوو تلويزيون و در سه قوه و...کوبيده شد. و سرانجام با زندانی عده ای واعدام سيدمهدی و اميد نجف آبادی منتظری را حذف کردند.
در مورد حذف مرحوم منتظری چنان جوی به وجود آورده بودند که هر کسی حاضر بود برای حفظ پست خود، نوک و نيش و تيری به سوی منتظری پرتاب کند. مرحوم منتظری می گويد: « جو آنقدر تند بود که حتی آقای خاتمی نيز آن اوايل وقتی وزير ارشاد بودند به قم می آيند. و شايد مبعوث بوده اند. و يک شب وقت خود را صرف می کنند که طلاب و فضلای خراسانی را از آمدن به درس من منصرف کنند، هرچند آنان نپذيرفتند » (۱۳) آقای خاتمی باز هم در زمان که رئيس جمهور بود، شورای عالی امنيت ملی تحت رياست ايشان حبس خانگی آيت الله منتظری در خانه را به تصويب رساند. (۱۴) در پی اين مصوبه، آقای منتظری بيش از ۵ سال در خانه خود حبس گرديد و در طول اين مدت تحت کنترل و نظارت شديد نيروهای نظامی مستقر در محل قرار داشت و تنها بستگان درجه يک ايشان اجازه ديدار و ملاقات با اين مرجع را داشتند.
با توجه به امکانات وعمليات برون مرزی که سيد مهدی با کمک ديگران انجام می داد، وزارت اطلاعات، آقای فلاحيان و ديگران در فعاليتهايی خارج از کشور با افراد سيد مهدی فعاليت داشتند،« خانه و امکانات در اختيار اينها می گذاشتند، به اينها برای فعاليتهای خارج از کشورحکم مأموريت می دادند، آقای حسنی از رفقای سيد مهدی ... مورد اعتماد وزارت اطلاعات بود. (۱۵) خوشمزه اينجا است که تا روز « کشف و بازداشت مرکز و وسائل مخفی سيد مهدی هاشمی » يعنی تا تاريخ ۱۲ مهر۶۵، سيد مهدی هاشمی مسئول نهضتها بوده است.(۱۶)
مرحوم منتظری ياد آور می شود، وقتی « قضايای سال ۶۵ و ۶۶ پيش آمد و من احساس کردم عده ای تحت عناوين ديگر و به بهانه سيد مهدی هاشمی دست به يک تصفيه حساب سياسی گسترده زده اند و مشخص بود که هدف اصلی آن ها من بودم، آنها می خواستند بيت مرا- که قرار بود در آينده مثلاً رهبری انقلاب به عهده اش باشد- در اختيار بگيرند و مثل زمان امام هر کاری که می خواستند انجام دهند، و متأسفانه مرحوم امام را در اين قضيه وارد کردند و با سرمايه گزاری از ايشان برنامه های خودشان را پيش بردند.» (۱۷)
«ظاهراً مسئله برکنار کردن من از مدتها قبل مطرح بوده ولی من بی اطلاع بوده ام و شواهدی بر اين امر گواه است، از جمله چنانکه در جريان مک فارلين به آن اشاره شد، آقای قربانی فر به آقای اميد گفته بود تصميم دارند فلانی را برکنار کنند؛ نظير همين مطلب را آقايان ايروانی و کيميائی که از طرف مرکز جهانی علوم اسلامی به کشور سيرالئون رفته بودند نقل می کردند که در مراسم سالگرد انقلاب اسلامی بيست و دوم بهمن ۱۳۶۷در مجلس جشنی که از طرف سفارت جمهوری اسلامی برپا شده بود سفير فلسطين در سيرالئون به ايشان می گويد: " بزودی آقای منتظری را از قائم مقامی برکنار می کنند" و بعد از اين سئوال که آيا تحليل می کنيد يا خبر داريد؟ سفير فلسطين می گويد:" ما خبر دقيق داريم که به زودی اين کار انجام خواهد گرفت"، جالب است بدانيم که همين آقای سفير فلسطين چندی قبل از پذيرش قطعنامه توسط امام خمينی(ره) به سفير ما در سيرالئون گفته بود که کار جنگ تمام است و بزودی امام خمينی قطعنامه را خواهد پذيرفت. حالا از کجا اين اخبار را به دست آورده بود، معلوم نيست. » (۱۸)

هدف سيد مهدی از افشای سفر مک فارلين به تهران
سيد مهدی هاشمی که از مدتها قبل متوجه شده که در صدد طرد او هستند و ازطريق عمليات برون مرزی وزارت اطلاعات و در بخشی از آن هم که خودش شرکت داشته است از روابط سپاه در لبنان و جاهای دگير مطلع بوده و اگر نه قبلاً از روابط پنهانی اينها با آمريکا که حد اقل از اوايل سال ۶۴ که شروع شده و واسطه اصلی هم منوچهر قربانی فر بوده که حتی قبل از انقلاب هم او، با اميد نجف آبادی رابطه داشته(۱۹) و اميد نجف آبادی از طريق قربانی فر متوجه شده و دو نامه قربانی فر را هم به آقای منتظری رسانده است از جريان اين روابط مطلع می شود. و چون روابط ايران و آمريکا در کشور به صورت تابو در آمده و آمريکا را آقای خمينی شيطان بزرگ ناميده وکاخ سفيد را، کاخ سياه. فکر می کرد که افشای اين روابط، می تواند يک شبه رابطه بر قرار کنندگان را از صحنه حذف و ناگاه دود شوند. و از روی خوش خيالی، فکر هم نمی کرده که آقای خمينی که آمريکا را « شيطان بزرگ و کاخ سياه » لقب داده بود، و هر روز بر طبل «مرگ بر آمريکا» می کوبيد، در جريان کل امور بوده است. بدين خاطربرای جلوگيری از حذف خودش و آيت الله منتظری در لبنان و سوريه به افشای اين جريان می پردازد. هدف سيد مهدی هاشمی از افشار روابط پنهانی با آمريکا و مک فارلين:
۱- باندی که در صدد حذف او و آقای منتظری و يا در اختيار گرفتن وی است، دود می شود.
۲- جاده برای رهبری آقای منتظری صاف و هموار می شود و باندی که انحصار قدرت را در دست دارد، خذف و يا به منتظری تمکين می کند.
۳- آقای خمينی که در شرف مرگ قرار دارد جز حمايت از رهبری منتظری، کس ديگری را به عنوان فقيه جامع الشرايط برای رهبری نظام در اختيار ندارد.
بعد از افشا شدن جريان مک فارلين در مجله الشراع لبنان، به مجرد افشای رابطه پنهانی ايران و آمريکا و جريان مک فارلين، تمامی سران بويژه احمد آقا، هاشمی رفسنجانی، خامنه ای، نخست وزير، سران سپاه و اعوان و انصارشان به شدت به هراس و وحشت افتادند. آقای هاشمی رفسنجانی با وجودی که با مشورت با احمد آقا و آقای خامنه ای و دکتر هادی و دکتر روحانی، (۲۰) در ۱۳ آبان ۶۵ و در نماز جمعه ۱۶ آبان ۶۵، در سخنرانی خود با قلب و تحريف مسئله به توضيح مسئله مک فارلين پرداخت و در ۲۰ آبان ۶۵ هم برای نمايندگان مجلس در باره سفر مک فارلين توضيحاتی داد(۲۱)، مسئله افاقه نکرد و حل نشد و در پی آن ۸ تن از وکلای مجلس(۲۲) طی نامه ای به رئيس مجلس خواستار توضيح از وزير خارجه در اين باره شدند. (۲۳) با طرح سئوال در مجلس به وسيلۀ نمايندگان، بر شدت نگرانی باند هاشمی افزود و به دنبال چاره جوئی، تنها راه برون رفت از مسئله و بريدن زبانها را، وارد شدن مستقيم آقای خمينی و چماق قدرتمند وی ديده شد. و بدينسان آقای خمينی در تاريخ ۲۹ آبان ۶۵ در سخنرانی خود سخت به اين افراد تاخت که قسمتهايی از آن به شرح زير است: «... رئيس جمهور آمريکا در اين رسوايی بايد عزا بگيرد و کاخ سفيد مبدل به کاخ سياه بشود- يک مقام عاليرتبه از آمريکا به طور قاچاق و با تذکرۀ جعلی وارد ايران می شود... به مجردی که وارد می شود... او را در يک جايی تحت نظر قرار می دهد و محبوس می کند... من هيچ توقعی نداشتم از بعض اين اشخاص، ولو بعضی شان در نظر من پوچ اند، ... لحن شما در آن چيزی که به مجلس داديد، از لحن اسرائيل تندتر است، از لحن کاخ نشينان آنجا تندتر است.» (۲۴)
بعد از اين حمله شديد خمينی به اين هشت نفر وکيل مجلس، در تاريخ ۲ آذر ۶۵ در جلسه علنی مجلس عده ای از نمايندگان تهاجم شديدی را به اين هشت نفر سئوال کننده آغاز کردند وطی امضای نامه ای به حمايت از آقای خمينی برخاسته و سخت به اين عده حمله کردند و نوشتند که «... بر اين ميثاق تأکيد می نمائيم که مجلس شورای اسلامی همچون گذشته، همواره در خط ولايت فقيه و تبعيت کامل از آن رهبر عاليقدر، همه جانبه خواهد کوشيد.» (۲۵)
بعد از اين وقايع آن بيچاره ۸ نفر سئوال کننده هم، از ترس و وحشت، در همان تاريخ ۲/۹/۶۵، سئوال خود را از وزير امور خارج پس گرفتند.
سيد مهدی هاشمی در يک محاسبه غلط به اين خيال که خمينی از جريان بی اطلاع است، و با اشعار پيدا کردن به رابطه با «شيطان بزرگ» و «کاخ سياه»، يا کار آن دسته به کلی تمام است و يا حد اقل در جامعه بی آبرو شده و قدرت انحصاری خود را از دست می دهند، به افشای سفر مک فارلين پرداخت و با اين عمل موجب تسريع بخشيدن به توطئه و دسيسه در رابطه با منتظری و بخشی از دوستان و يارانش شد.

هدف باند هاشمی رفسنجانی- احمد آقا – خامنه ای از دستگيری سيد مهدی و...
اما باند هاشمی رفسنجانی- احمد آقا – خامنه ای و شرکاء آن روزيشان چون آقای خمينی را از طريق احمد آقا در اختيار داشتند و خمينی هم که در جريان روابط پنهانی با آمريکا بود، از قدرت خمينی استفاد کرده و و با افشای آن بر شدت خشم آقای خمينی نسبت به سيد مهدی هاشمی و «نهضتهای آزادی بخش» و مرحوم منتظری افزودند و با قدرت خمينی تقريباً همزمان با آمدن آمدن مک فارلين به تهران به بازداشت گروه هاشمی و اعضای «نهضتهای آزادی بخش» پرداخته شد و عرصه را هم هر روز بر منتظری تنگتر و تنگتر کردند. بنابراين ضرورت داشت که اطرافيانش را از گردش پراکنده کنند، در نتيجه سيد مهدی و گروهش قاتل و جانی فاسد و تروريست و آدم ربا است و منتظری را هم فنا خواهد کرد، در جامعه و جهان قلمداد کردند و در صورت کنار نيامدن منتظری و مجری فرمان آنها نشدن، تصميم به حذف او را تا به آخر به اجرا در خواهند آورد.
و اما هدف باند، از دستگيری گروه سيد مهدی هاشمی و اعضای «نهضتهای آزادی بخش» و اعدام سيد مهدی و اميد نجف آبادی را می شود به صورت زير خلاصه کرد:
۱- در اختيار در آوردن آيت الله منتظری به عنوان ولی فقيه رهبر نظامِ تحت فرمان باند که انحصار قدرت را در دست دارد. در درجه اول و اگر نشد، همچنانکه اتفاق افتاد.
۲- حذف ياران و نزديکان منتظری و اعضای بيت و دفترش بويژه سيد مهدی و سيد هادی و در نتيجه:
۳- با اتهاماتی که به اطرافيان منتظری و خود وی از طريق آقای خمينی وارد شده، وی يا اينکه در قم با درس دادن و فتوايش راه گشای مشکلات باند قدرت می شود، و بدان قناعت خواهد کرد و در غير اين صورت، خانه نشين خواهد شد و با به دست آمدن فرصتی مناسب او را فيزيکی از سر راه خود بر می دارند.
۴- از همه مهمتر اينکه به آمريکا و غربی ها می گويند که تند روها و کسانی که تحت نام «نهضتهای آزادی بخش» يعنی باند سيد مهدی هاشمی و به رهبری منتظری، به آدم ربائی و ترور مشغول بوده دستگير و زندانی شده اند و شما از اين به بعد نبايد از اين بابت نگرانی داشته باشيد.
و چون اين باند انحصار قدرت و امکانات و بويژه آقای خمينی را در اختيار داشت، به خواست خود جامع عمل پوشانيد.
البته مرحوم منتظری که خود واقف بر اصل مسئله بوده، دقيقاً نکته چهارم را بدين صورت بيان داشته اند:
«البته افشای قضيه مک فارلين هم در مجله الشراع لبنان که به وسيله سيد مهدی انجام شد در تشديد اين قضايا نقش داشت...آقای منوچهر قربانی فر فتوکپی نامه های خود به آقای کنگرلو را به وسيله آقای اميد برای من فرستاده بود و طبعاً جريان مک فارلين در بيت ما مطرح شد و موجب تعجب هم شد...البته من قربانی فر را اصلاً نديده ام و نامه های قربانی فر را ظاهراً سيد مهدی توسط يکی از دوستانش به الشراع رسانده بود. و آقايان با علم کردن اين مسائل می خواستند به طرفهای آمريکائی خود بفهمانند که ما باطرفداران صدور انقلاب به قول آمريکائی ها تروريسم و با مخالفان اين مذاکرات و افشا کنندگان آن برخورد کرده ايم؛ در همان زمان بسياری از تلکسهايی که روی تلکس منزل ما می آمد از اين امور حکايت می کرد. » (۲۶)
نکته چهارم فوق در جريان افشای سفر مک فارلين به تهران و دستگيری سيدمهدی هاشمی و اعضای«نهضتهای آزادی بخش» در مطبوعات جهان، کاملاً منعکس است. به چند نمونه آن توجه کنيد:
خبر ويژه شماره ۷۷ مورخ ۲۳/۸/۶۵ خبرگزاری جمهوری اسلامی
«جان پويند کستر مشاور امنيت ملی ريگان امروز (جمعه) اعلام کرد بازداشت و دستگيری سيد مهدی هاشمی در ايران [به جرم چندين فعاليت تروريستی] حاکی از تعهد ايران مبنی بر متوقف ساختن تروريسم می باشد
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی از واشنگتن در مصاحبه ای با شبکه تلويزيونی ان بی سی ضمن اشاره به تأکيد آمريکا به ايران در آغاز مذاکرات دو کشور مبنی بر متوقف ساختن تروريسم و گروگان گيری افزود در واقع بيش از يکسال است که تروريسم تحت حمايت ايران متوقف شده است.
وی سپس خاطر نشان ساخت که گروگان گيری اخير لبنان توسط گروهی که تحت نفوذ عوامل راديکال خاصی در داخل ايران می باشند، انجام گرفته و واقعيت امر اين است که اين شخص (هاشمی) در ايران دستگير شده و هم اکنون به علت چندين فعاليت تروريستی در ايران زندانی می باشد.» (۲۷) نکته ديگر:
«چيزهايی که در جريان مک فارلين مورد نظر آمريکا است عبارت است از: ۱- تغييراتی که در داخل حاکميت ايران در شرف وقوع است و بايد از آن بهره برداری کرد. ۲- برخورد دو جناح منتظری و هاشمی ۳- تقويت جناح ميانه رو۴- ايجاد زمينه تفاهم با حاکميت پس از مرحله امام خمينی » (۲۸) و يا
« با دستگيری سيد مهدی هاشمی و عده ای ديگر از طرفداران آقای منتظری مرحله سقوط جناح تند روها در حاکميت ايران آغاز شد همانگونه که با حذف مهندس بازرگان و سقوط دولت او در سال ۱۹۷۹ مرحله سقوط ميانه روها آغاز شد» (۲۹) و همچنين:
« دخالت آمريکا در جنگ و دادن سلاح به ايران و عراق معنای آن اين است که اين جنگ برای هيچ يک از طرفين نه پيروزی در بر دارد نه شکست»
در همين نشريه آمده است : « مک فارلين به همراه چند تن از اعضای پنتاگون و وزارت خارجه آمريکا دو مرتبه به تهران آمده و در هتل هيلتون (استقلال) با مسئولين ايرانی ملاقات کرد، مرتبه اول در سپتامبر و مرتبه دوم در اکتبر ۱۹۸۵.» (۳۰)
از خلال گزارشهای آقای هاشمی رفسنجانی، در مورد «نهضتهای آزادی بخش» وگزارشهای آقای سيد مهدی هاشمی در مورد کارکرد«نهضتهای آزادی بخش» به آقای خمينی و مرحوم منتظری و اطلاعاتی که در مطبوعات جهان منتشر شده و گزارش تاور و گزارش کنگره آمريکا چنين بر می آيد که سيد مهدی هاشمی مسئول نهضتهای آزادی بخش حد اقل بنا به گفته خودش و مرحوم منتظری تا اواخر اوايل سال ۶۴ به امور مسلحانه و بگير و ببند در خارج از ايران بويژه در خاور ميانه می تحت عنوان مبارزه با استعمار و امپرياليزم، صدور انقلاب و... مشغول بوده است و به احتمال قريب به يقين در آدم ربائی وگروگان گيری با ديگران دست داشته است. و بدين لحاظ سپاه و آقايان هاشمی رفسنجانی، خامنه ای مطلع بوده و برای اين کارها هم اسلحه و ساير موادی که بعداً به عنوان سند جرم تلقی شده در اختيار سيد مهدی و گروهش قرار داده اند و تا ۱۲ مهر ۶۵، که آقای هاشمی رفسنجانی گزارش می کند که آقای خمينی می گويد: « نهضت ها هم از آنها گرفته شود. » آقای سيد مهدی مسئول «نهضتهای آزادی بخش» بوده است. و در۲۹ شهريور که آقای ری شهری هنگام به اصطلاح« کشف و بازداشت مرکز و وسائل مخفی سيد مهدی هاشمی » آنها را گروه غير قانونی و...اعلان می کند، آقای هاشمی گزارش می کند، که « آقای ری شهری و احمد آقا آمدند. آقای ری شهری گفت آيت الله منتظری از کشف و بازداشت مرکز و وسائل مخفی سيد مهدی هاشمی ناراحت اند و می گويند اين اشياء را برای کار نهضتها لازم دارند. ولی آقای ری شهری نپذيرفته اند» (۳۱)
همه در جريان بوده و می دانسته اند و از همين جا مسئله توطئه برای آقای منتظری کاملاً آشکار است. و شک و شبهه ای نمی ماند که هدف از عنوان کردن، خانه تيمی، اسلحه و مواد منفجره داشتن، جعل اسناد و از اين قبيل جز برای به زانو در آوردن مرحوم منتظری چيز ديگری نبوده است.
از خلال گزارشها و اسناد موجود، روشن است که بلافاصله بعد از پيروزی انقلاب، گروه سيد مهدی يعنی «نهضتهای آزادی بخش» که مستقيم با حکم سپاه عمل می کرده، در خارج از کشور، مشغول صدور انقلاب از راه اسلحه بوده و همه مسئولين هم در جريان امر بوده اند. بعد از آن که منتظری نسبت به سپاه و اهدافش به انتقاد می پردازد، و بر همه اعمال سپاه صحه نمی گذارد، (۳۲) سپاه خود به صورت موازی گروهايی را در خارج از کشور برای اجرای امور صدور انقلاب گسيل می دهد و بعد هم که وزارت اطلاعات تشکيل می شود، اطلاعات بخشی از امور را زير نظر می گيرد. و از اين به بعد است که تصادم و کارهای موازی هم شروع می شود، و در جاها و برنامه ها يی با هم تقابل پيدا می کند. اين است که تقريباً همه از بخشی از اعمال گروه يکديگر مطلع می شده اند. برای مثال به جند نونه توجه کنيد:
۲۸ آبان ۶۲، « با حضور محتشمی سفير مان در سوريه، محسن رضائی فرمانده سپاه، نخست وزير و دکتر ولايتی وزير خارجه در بارۀ وضع لبنان و مشکل جنگ داخلی فلسطينی ها و کيفيت ميانجی گری ما با حفظ توقعات سوريه ، تصميماتی اتخاذ شد. قرار شد، از ۱۳ شهيدمان در لبنان با مراسم رسمی استقبال کنيم؛ برای اثبات موضع ضد اسرائيلی و خنثی کردن تبليغات دشمنان. پيامهايی بار حافظ اسد ارسال شد. امکانات بيشتری به رزمدگان در لبنان داديم.»
( آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۸۸.)
۳۰ دی ۶۲،« آقايان محسن رضائی و علی شمخانی آمدند و راجع به عمليات آينده و کارهای لبنان مذاکره کرديم.»
( آرمش و چالش، هاشمی رفسنجانی، ص۳۳۸.)
۳ ارديبهشت ۶۵، « علی فلاحيان معاون وزارت اطلاعات آمد و برای کارهای برون مرزی اجازه خواست.
(اوج دفاع، ص ۷۶.) يعنی برای ترورهای خارج از کشور و از اين قبيل اعمل مجوز می خواسته است.
۷ فروردين ۶۶، « عصر آقای محسن رضائی آمد... در مورد آينده ارتش و سپاه نظر داد که اختيارات و مسئوليت را ها تقسيم کنند؛ به اين صورت که دفاع از نقاط حساس مرزی و غير مرزی مثل خوزستان و عمليات برون مرزی بر عهده سپاه باشد و ستاد فرماندهی کل قوا به جای فرماندهی ستاد مشترک تشکيل شود. دفاع از مرزها و نقاط غير حساس نيز به ارتش واگذار شود.» ( دفاع و سياست، ص ۴۲.)
چون با وجود وابسته نظامی از طرف ارتش در سفارتخانه ها بعضی از کارها پنهانی غير ممکن می شده، آقای محسن رضائی خواسته است دست ارتش را از کا رهای نظامی خارج از کشور قطع کند، به اين علت خواست که «عمليات برون مرزی بر عهده سپاه باشد»، وقتی گفته می شود عمليات برون مرزی، مفهوم آن با اعمالی که سپاه انجام داده و از پرده بيرون افتاده است، سازمان دهی ترور و اموری از اين قبيل را در بر می گيرد.
حتی در رابطه پنهانی با آمريکائی ها و معاملات اسلحه و آرادی گروگانها آقای علی هاشمی برادر زاده آقای هاشمی رفسنجانی يکی از کانالها بوده است. توجه کنيد:
۸ شهريور ۶۵، « ظهر، علی اخوی زاده که از اروپا برگشته آمد. از طريق کاردارمان در لندن، دو نفر از مقامات آمريکائی با او ملاقات کرده اند. خواستار رفع تيرگی روابط شده اند و از ما برای آزادی گروگان هايشان در لبنان استمداد کرده اند و در مورد جنگ از موضع قبلی دشمنی شان با ما نرمشی نشان داده اند. در مورد کانالهائی که در گذشته به ما پيغام داده اند، پرسيدند. توسط احمد آقا به حضرت امام گزارش دادم. گفتم متن اظهارات آنها را بنويسد که در جلسه سران قوا مطرح کنيم.»
(اوج دفاع، ص ۲۴۱.)
«به من گفته بودند که به آمريکا رفته و با ريکان در باره سقوط صدام مذاکره کرده است. گفت به آمريکا نرفته، بلکه به نوعی ادامه همان رشته ارتباط های سابق بوده و با [اليور] نورث عضو شورای امنيت ملی آمريکا و پويند دکستر [از طراحان رابطه با آمريکا]، [آلبرت] حکيم و سام صحبت کرده. معلوم شد انجيل با امضای ريگان را، او آورده و اين کار را با اصرار آقای محسن رضائی کرده است.» (اوج دفاع، ص ۲۴۱.)
۵ آذر ۶۵، « آقای محسن رضائی آمد و برای توجيه فرستادن علی – اخوی زاده- برای مذاکره با آمريکائی ها در مورد گروگانهای لبنانی حرف زد که قانع کننده نبود و گفتم اشتباه کرده است. اما از جهتی به ايشان حق دادم، زيرا احساس نياز به سلاح را بيشتر از ديگران دارد و از طرفی فاز اول در آستانه بن بست است و فکر کرده با در صحنه قرار گرفتن برادرزاده من ، پيشرفت کار بهتر خواهد بود.» (اوج دفاع، ص ۳۵۶.)
ملاقات اخوی زاده اش که با دستور آقای محسن رضائی انجام گرفته بود، مخفی بوده و با احمد آقا قرار می گذارند که به سران قوا هم بگويند. (اوج دفاع، ص ۳۶۰؛ ۱۰ آذر ۶۵.

[ادامه مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016