میدانيد چرا چنين رژيمی تاکنون برپاست؟ بخش ۱۱: ترور بحرينيان با حکم نجفآبادی و اطلاع آيتالله طاهری و سالک (قسمت دوم)، محمد جعفری
[قسمت نخست اين بخش از مقاله]
منتظری و جريان مک فارلين و علت لو رفتن آن
مرحوم منتظری می گويند، وقتی کار آقای منوچهر قربانی فر با آقای کنگرلو به مشاجره کشيده بود، از طريق کپی دو نامه ای که به آقای کنگرلو می نويسد و کپی آن را برای او می فرستد، از جريان مطلع می شود: « و در اين ميان هم معلوم شد پای اسرائيل هم در ميان بوده است و اصلاً اشکال من اين بود که چرا بايد کار به جايی برسد که ما خواسته باشيم با اسلحه اسرائيلی با عراق بجنگيم. بعد آقای هاشمی رفسنجانی که پيش من آمد من به او اعتراض کردم که چرا قضيه مک فارلين را به من نگفتيد؟ خيلی تعجب کرد و گفت: شما قضيه را از کجا فهميديد؟! گفتم: " از هر کجا فهميدم" چرا اين قضيه را به من نگفتيد؟ گفت: قصد داشتم اين قضيه را بعداً به شما بگوييم؛ بالاخره من اعتراض کردم که چرا خودسرانه اين کارها را می کنيد، و آنها ناراحت بودند که چرا من اين مسئل را فهميده ام » (۳۳)
« من پس از آنکه اين جريان را شنيدم رفتم به بيت مرحوم امام و جريان را برای حاج احمد آقا گفتم، او خيلی تعجب کرد که شما از کجا در جريان قرار گرفتيد؟ گفتم: از هر جا، بالاخره اجنه به من خبر داده اند! گفت: " خوب گاهی اين اجنه که برای شما خبر می آورند اين خبرها را بنويسيد و بر ای امام هم بفرستيد! " گفتم اين گونه نيست که من در جريان قرار نگيرم"، ولی آقايان از اينکه من به طور کامل همه اين جريان را می دانم خيلی ناراحت بودند.» (۳۴) مرحوم منتظری می افزايند: « بعد از مدتی هم همان آقای منوچهر قربانی فر برای من پيغام فرستاد که قرار است شما را از قائم مقامی عزل کنند... معلوم می شود که او يک ارتباط هايی با جاهايی داشته و اطلاعاتی داشته است و ما بی خبر بوديم؛» (۳۵)
دو نامه قربانی فر به محسن کنگرلو که کپی آن برای مرحوم منتظری فرستاده شده حاوی نکاتی برجسته و تعمق برانگيز است. می توانيد آن را در خاطرات مرحوم منتظری مطالعه فرمائيد(۳۶)
در جريان دستگير سيد مهدی و اعضای «نهضتهای آزادی بخش»، آقای منتظری به طور روشن و دقيق به آقای خمينی نوشته است:
« اولاً مؤسس نهضتهای اسلامی در ايران يعنی تبليغ انقلاب اسلامی در جهان و تقويت نيروهای انقلابی در کشورها شخص من و مرحوم محمد منتظری بوديم... در همين سال گذشته در افغانستان در اثر جنگ داخلی بين گروههای مسلمان شيعه مجاهد بيش از سه هزار شيعه کشته شد و کسی در ايران نجنبيد، و همين نهضتها با نظارت من گروهی را به معيت حجة الاسلام جواهری به عنوان حاکم شرع به داخل افغانستان فرستاد و آتش جنگ داخلی را خاموش کرد و در صدد هم آهنگ کردن گروهها و رهبران آن هستيم که در اين جهت سپاه و اطلاعات اتفاقاً با ما همآهنگ است ولی بعضی از بچه های وزارت خارجه کارشکنی می کنند...» (۳۷) ( آقای هاشمی رفسنجانی هم معترف است که « هیأتی که از طرف آيت الله منتظری برای آشتی گروههای معارض به افغانستان رفته بودند، آمدند. وضع جنگ داخلی بين اين گروه ها در افغانستان فاجعه است و تقريباً جهاد با کفار را فلج کرده است. موقتاً خاموش شده و پيگيری لازم دارد». يادداشت ۲۲ اسفند ۶۴.)
« و ثانياً در زمان مرحوم محمد منتظری امکانات نهضتها وسيع بوده و مواد و اسلحه هم زياد وجود داشت و جوانی بنام آقای احمد حسنی اصفهانی که فعلاً بازداشت شده از طرف مرحوم محمد مسئول خارج از کشور بود و مخلصانه هم کار می کرد ولی پس از شهادت آن مرحوم از کارهای انفجاری خبری نبود و تعطيل شد و حدود هشت ماه قبل آقای حسنی می رود نزد آقای فلاحيان معاون آقای ری شهری و مواد و وسايل زياد هم بوده به ايشان تحويل می دهد و رسيد می گيرد و فقط به کارهای فرهنگی و تبليغی در خارج اکتفا می کند، خانه هم با اجازه دادستانی و کميته و با اطلاع اطلاعات کشور بوده...اينک يک ناجوان مردی و بی تقوايی را هم بشنويد: سپاه در وقت حج يک کار غلط ناروا انجام ميدهد و از ساکهای حدود صد نفر حجاج پير مرد و پير زن و بدون اطلاع آنان سوء استفاده می کند به نحوی که در عربستان در وقت حج آبروی ايران و انقلاب را بردند و آقای کروبی ناچار شد از ملک فهد طلب لطف کند، لابد حضرتعالی شنيده ايد؛ آنوقت در همان کشور بعضی ها زمزمه راه می اندازند که خوب است بگوئيم از طرف سيد مهدی هاشمی بوده ، و يک نفر از شش نفر سپاهی که متصدی اين کار غلط بوده آمد نزد من و به من گفت مسئول من در سپاه اصرار می کندکه بگويم از طرف سيد مهدی هاشمی اين کار انجام شده، و در مجلس وهيئت دولت و جاهای ديگر هم شايع کردند، اينک آنان که در سپاه اين کار غلط را انجام دادند و در وقت حج آبرويمان را بردندغير قابل تعقيبند و آقای حسنی و سيد مهدی هاشمی بايد تعقيب و محاکمه شوند؟!» (۳۸)
مسئله مواد منفجره در ساکهای حجاج را آقای هاشمی گزارش کرده است
۲۰ مرداد ۶۵، «در باره کاروانی که در جده گير افتاده و جمعی از حجاج که در ساک آنها مواد منفجره کشف و بازداشت شده اند، پيگيری کردم. معلوم شد. که حجاج بی اطلاع بوده اند. فقط رئيس کاروان می دانسته. به وزارت خارجه و اطلاعات گفتم که برای ملاقات با رئيس کاروان در حج تلاش کنند» (اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۰۹.)
بدون شک و با وجودی آقای هاشمی و احمد آقا قبلاً می دانسته اند، سپاه قصد دارد انفجار های زيادی در ايام حج در عربستان انجام دهد، با اين وجود فرصت را مغتنم شمرده و در جامعه شايع کردند که اين عمل کار سيد مهدی بوده است.
احمد آقا از اين عمل غلط که اگر اتفاق می افتاد معلوم نبود چه تعداد از حجاج در اثر اين انفجارها کشته می شدند، دفاع کرده و به آيت الله منتظری که به اين عمل انتقاد کرده و با نامه آقای خمينی را در جريان گذاشته چنين نوشته:
« اينک آنان که در سپاه اين کار غلط را انجام دادند و در وقت حج آبرويمان را بردندغير قابل تعقيبند و آقای حسنی و سيد مهدی هاشمی بايد تعقيب و محاکمه شوند؟!»
اولاً معروف است که اين کار را هم سيد مهدی هاشمی و يا ايادی ايشان انجام داده اند. ثانياً، آيا راهی برای کارهای انقلابی غير از آنچه در مکه شد وجود دارد البته کارها گاهی بدون گير و اشکال انجام می گيرد و گاهی لو می رود. اين به معنای موافقت من با اين گونه کارها نيست ولی به طور کلی معمول اين گونه کارها همين است. در ضمن مگر مهدی هاشمی به خاطر نهضتها تعقيب و يا محاکمه شد؟ آيا مهدی هاشمی بخاطر قتل و ساواکی بودن و از اين قبيل اتهامات محاکمه نگرديد؟» (۳۹)
با اسناد و مدارکی تا بدينجا ارائه شده است گمان نمی کنم که حتی شکی باقی مانده باشد، که هدف از دستگيری اعضای «نهضتهای آزادی بخش» و مهدی هاشمی و اعدامش به منظور اتهاماتی از قبيل داشتن اسلحه، مواد منفجره، خانه تيمی و از اين قبيل بوده است بلکه هدف تسخير منتظری و اگر نشد، حذف وی بوده است. در مورد اتهام چهارم سيد مهدی که:
۴- سيد مهدی هاشمی يک جانی و جنايتکار و قاتل در دستگاه و بيت منتظری
جای جای توضيحاتی در اطراف نکته فوق داده شده است. کار من هم قضاوت در مورد قتلهای انجام شده نيست و همچنانکه در مقاله دهم يادآور شدم « در مورد سيد مهدی هاشمی قصدم پاک و مبرا کردن او از اتهامها، بويژه قتلهای قبل و بعد از انقلاب که به وی زده شده نيست که اين عمل در صلاحيت دادگاه صالح و بی طرف است و نه من و نه مجموعه دادگاههای جمهوری ولايت فقيه که درحقيقت قوه قضائيه از مهمترين بازوی اجرايی خواسته های ولی فقيه که خود طرف اصلی دعوا است، می باشد ونه قوه ای مستقل برای اجرای عدالت و دادگستری در کشور. مسئله اتهامهای سيد مهدی و کشتن قبل و بعد از انقلاب، نه به خاطر کشتن و بلکه هدف ديگری را تعقيب می کرده اند. و الا نبايد او تا سال ۶۵ يعنی مدت بيش از ۸ سال مصدر امور باشد و اينها ناگهان به فکر جنايات او بيفتند. افزون بر مواردی که تا به حال ذکر شده است، نامه مورخ ۱۲/۷/۶۵ آقای منتظری به آقای خمينی، جنايات داخل و خارج از زندان را در جمهوری اسلامی آشکار و بر ملا می کند که خواندنش مو را بر بدن انسان راست می گرداند(۴۰). در مورد افشای اعدام فله ای چند هزار زندانی در تابستان ۶۷ (۴۱) هم به طور قطع آقايان موسوی اردبيلی، رئيس قوه قضائيه، هاشمی رفسنجانی رئيس مجلس، خامنه ای رئيس جمهور، مير حسين موسوی نخست وزير، و عده ای ديگر، از مسئله مطلع بوده اند و اگر همکاری و رضايت آنان نبود، به اجر در آوردن چنين جانايت هولناکی امکان پذير نمی شد. در اين مقاله من در صدد اثبات اين که افراد فوق و عده ای ديگر، از اجرای جنايت مطلع بوده نيستم، اما می دانيم که احمد آقا در طول اين سالها بدون اجازه آقای هاشمی آب هم نمی خورد. پس برای به اجرا در آوردنش، همکاری و حمايت آقای رفسنجانی ضروری و حياتی بوده است. احمد آقا هم که خود فر مان را آورده و دستور اجرای آن ر ا ابلاغ کرده است، همکاران و دوستان صميمی احمد آقا نظير آقای مهدی کروبی که در عزل منتظری هم نقش خود را بازی کرده قطعاً مطلع بوده است. پس زعمای جمهوری اسلامی دلشان به جان و مال و ناموس مرده نمی سوخته حتی برای حفظ قدرت از قتل نزديکترين افراد هم خم به ابرو نمی آورده اند. وقتی مرحوم لاهوتی در سال ۶۰ در زندان اوين با سم استريکنيک کشته می شود (۴۲). آقای هاشمی هم برای اينکه اين راز فاش نشود به که دختران و دو داماد خود که پسران شهيد لاهوتی هستند را جمع می کند و به آنها می گويد: « شما به خاطر انقلاب، سکوت کنيد» (۴۳) و « آنها هم آدمهای باهوشی بودند و موقعيت را فهميدند » (۴۴)، سکوت اختيار کردند و همچنين بنا به گفته نيازی احمد خمينی را می کشند (۴۵) و بعد از کشته شدن احمد آقا خمينی نيز، آقای هاشمی رفسنجانی باز، «همه اعضای خانواده خمينی را در اطاقی گرد می آورد و خطاب به آنها می گويد:کلمه ای سئوال برانگيز در باره طبيعی نبودن مرگ حاج احمد آقا نبايد از زبان شما خارج شود.»(۴۶) و اکنون فاش شده است که در زمان رياست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بيش از هشتاد نفربه قتل رسيده اند(۴۷)
وقتی آقای خمينی ولی فقيه اعظم پای فاميلش به ميان می آيد، همه را برای تبرئه و حل مسئله اش بسيج می کند. بنا به گزارش هاشمی رفسنجانی، آقای صادق طباطبائی دو نوع پرونده داشته است. يکی در مورد خريد های اسلحه و ديگری در مورد قاچاق ترياک در آلمان.
در مورد اول وقتی آقای طباطبائی، بنا به تشخيص دادستانی ارتش پس از چند جلسه بازجوئی، بايد بازداشت شود (۴۸) آقای هاشمی رفسنجانی (۴۹) و آقای شيخ يوسف صانعی دادستان کل کشور (۵۰) و ری شهری قاضی شرع دادگاهای ارتش (۵۱) همه بسيج می شوند. که خدای ناکرده به ايشان ظلم نشود! و چون خودش از همه واقف تر است که چه دستگاه قضائی ساخته است، به آنها اعتماد ندارد و به آقای هاشمی رفسنجانی پيغام می دهد که او « در بارۀ محاکمه صادق طبا طبائی، نظارت کامل »کند، که « افراطی ها بی جهت محکوم نکنند و ظلم نشود.» (۵۲) و سر انجام هم آقای ری شهری را احضار می کند و به ايشان می گويد: « خودت رسيدگی کن. من داستان ارتش را نمی شناسم و شما را می شناسم. او هم رسيدگی را آغاز می کند و خيانتی را احراز نمی کند.» (۵۳)
مورد دوم، قاچاق ترياک در آلمان است که در اين مورد هم آقای خمينی شخصاً دست به کار می شود و می گويد « که به طور رسمی اقدام بشود و جلو توطئه احتمالی را بگيريم. » (۵۴) و پس از آنکه آقای طباطبائی با وثيقه آزاد می شود (۵۵) و در حقيقت به ايران فرار می کند، وغيابی در دادگاه عالی آلمان به سه سال زندان محکوم می شود (۵۶)، او در نهايت « در مورد مخارج محاکمه اش در آلمان « حدود دو ميليون مارک» از دولت می خواهد. که آقايان رفسنجانی و خامنه ای که مطمئن نيستند، آقای هاشمی می گويد" قرار شد تحقيق شود.» (۵۷) و بعد هم می پردازند، چه وسيله تحقيق از خرج وکلا ء در دادگاه آلمان می توانند به دست بياورند. در همين يک مورد احمد آقا و آقای هاشمی رفسنجانی آشکارا به دروغ متوسل می شوند: در ۶ فروردين ۶۳، می گويد: «دادگاه عالی آلمان، آقای صادق طبا طبائی را تبرئه کرده است و بايد مخارج وکلاء و خسارت وارده را بپردازد و کشف شده است که ضد انقلاب توطئه کرده بود» (۵۸) در۲۹ فروردين ۶۵، می نويسد: « آقای صادق طبا طبائی آمد . در مورد تعقيب پرونده اش در اروپا مشورت کرد. مخارج پرونده اش را می خواهد» (۵۹). باز در ۱۹ ارديبهشت ۶۶، « مقامات آلمانی ازآقای طباطبائی خواسته اند برای نجات گروگان هايشان در لبنان کمک کند. او هم گفته او را در آن کشور تبرئه و پرونده را مختومه اعلام نمايند، تا اقدام کند(۶۰)
جالب اينکه در همين صفحه توضيح داده است: « دکتر صادق طباطبائی در زمستان سال ۱۳۶۱ در دوسلدرف آلمان دستگير شد. در دادگاه بدوی وی به سه سال زندان محکوم گرديد، اما با مشخص شدن توطئه ضد انقلاب و اينکه ترياک در ساک وی قرارداده شده بود، دادگاه عالی آلمان حکم برائت برای وی صادر کرد. امام خمينی در آن موقع از وزارت خارجه خواستند به طور رسمی اقدام کند و جلو توطئه احتمالی گرفته شود. » دروغگو حيا هم نمی کند. اگر او در دادگاه عالی آلمان تبرئه شده بود، چه نيازی بود که حالا از شما بخواهد که کمک کنيد که وی را تبرئه و پرونده را مختومه اعلام کنند. برای روشن شدن کم و کيف دو پرونده آقای صادق طباطبائی در فرصتی مناسب به آن پرداخته خواهد شد.
در مورد صادق طباطبائی ديديم که چگونه رفتار شد و قبلاً هم در مورد محمود هاشمی رفسنجانی ملاحظه شد که وقتی آقای خلخالی می خواست او را تعقيب و دستگير کند، مرحوم منتظری به او گفت « نمی توانی چون پشتش محکم است».(۶۱) اما چه افراد زيادی که به خاطر راننده ساواک بودن و يا چپ به آقای خمينی و يا ديگر زعمای روحانی جمهوری اسلامی نگاه کردن، به جوخه اعدام سپرده شدند. و اما بر گرديم به سيد مهدی قاتل و جانی و مختتصر نگاهی به قتلهای انجام شده به پردازيم:
اتهام قتلهای سيد مهدی
با اسناد و مدارم ارائه شده تا به حال، بايدمسجل شده باشد که اينها برای حفظ قدرت که «اوجب واجبات است»، اگر بتوانند، از هيچ کشتن و تروری فرو گذار نمی کنند. پس اتهام قتلهائی هم که به سيد مهدی بسته اند و بعد هم او و اميد نجف آبادی را اعدام کردند، برای حفظ قدرت خويش بوده و نه به اجرا درآوردن عدالت و حق خواهی. و اما در مورد قتلها چند نکته را يادآور می شوم:
۱- آقای خمينی در درسهای ولايت فقيه خطاب به روحانيون موافق خود و حکومت اسلامی میگويد: در روايت است « که از اين اشخاص[يعنی روحانيون موافق شاه و مخالف حکومت اسلامی. ن.] بر دين بترسيد، اينها دين شما را از بين میبرند، اينها را بايد رسوا کرد تا اگر آبرو دارند در بين مردم رسوا شوند، ساقط شوند. اگر اينه در جامعه ساقط نشوند امام زمان را ساقط می کنند، اسلام را ساقط می می کنند. بايد جوانهای ما عمامه اينها را بردارند، عمامه اين آخوند هايی که به نام فقهای اسلام ، به اسم علمای اسلام اينطور مفسده در جامعه مسلمين ايجاد میکنند بايد برداشته شود. من نمی دانم جوانهای ما در ايران مرده اند؟ کجا هستند؟ ما که بوديم اينطور نبود؟
چرا عمامه های اينها را بر نمی دارند؟ من نمی گويم بکشند، اينها قابل کشتن نيستند لکن عمامه از سرشان بردارند، مردم موظف هستند، جوانهای غيور ما در ايران موظف هستند که نگذارند اين نوع آخوند ها (جل جلاله گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بين مردم بيايند، لازم نيست آنها را خيلی کتک بزنند ليکن عمامه هايشان را بردارند... » (۶۲).
۲- فکر نکنيد که آقای خمينی فقط قبل از انقلاب فتوای کشتن و کتک زدن را می داده، در وصيتنامه سياسی- الهی خود!! هم شديتر از اين فتوا می دهد، تازه رهنمود می دهد که مردم نبايد منتظر باشند که مراجع رسمی از ظلم و فساد جلو گيری کنند، هر جا اين مراجع کوتاهی کردند مردم خود وارد عمل شوند.
« ... آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسير ملت و کشور اسلامی و مخالف با حيثيت جمهوری اسلامی است به طور قاطع اگر جلوگيری نشود همه مسئول میباشند و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به يکی از امور مذکور نمودند به دستگاههای مربوطه رجوع کنند، و اگر آنان کوتاهی نمودند خودشان مکلف به جلوگيری هستند.»(۶۳) طرفه اينکه اين رهنمود را در زمانی می دهد که به قول خودشان همه نهادهای قانونی در کشورمستقر شده اند.
۳- باز بنا به گزارش کتاب «واقعيتها و قضاوتها» آقای خمينی در تاريخ ۲۵/۲/۱۳۶۲، در سخنرانی در جمع دوستان خود میگويد:« من معتقدم که منتظر دادگاه و يا پاسگاه نباشيد که يک مشت مرده خور و لات را از املاک بيرون کنند، خود شما عليه اينها اقدام کنيد.»
وقتی مستقيم فتوای ترور و قتل و تصاحب زمين مردم بدون هيچ دادگاهی داده می شود، نتيجه اش قلتلها و ترور ها در دوران ۳۲ ساله جمهوری اسلامی است. منتها اگر اين قتل و ترورها و تصاحب ها در جهت قدرت و حفظ حکومت آنان باشد، مباح بلکه واجب است و اگر احساس شد که عليه قدرت آنان است، آنوقت قتل، ترور و... می شود و شخص آمر يا عمل بايد از بين برده شود. سيد مهدی و امثال او از اين فتواها در قتل وترور مخالفين استفاده کرده و می کنند. تمام اتهام ترور و قتلهای قبل و بعد از انقلاب سيد مهدی و ديگران بايد از اين زاويه مورد بررسی قرار گيرد. پس از اين چند نکته بس مهم به اتهام قتلهای سيد مهدی می پردازم
۱- قتل شمس آبادی قبل از انقلاب
الف- در مورد قتل شمس آبادی سيد مهدی هاشمی، در شرح قتل شمس آبادی آمر قتل را آقای خمينی معرفی می کند (۶۴)
ب- عامل قتل کسان ديگری بوده اند و تنها او گفته است که «شرعاً قلع و قمع اين فساد بلا اشکال است» (۶۵) و همچنين است قتلهای ديگر چه قبل و چه بعد از انقلاب و بی جهت نيست که آقای بهزاد نبوی با صراحت می نويسد:
«سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی» را تأسيس کرديم. نقش سازمان مذکور در مبارزه و قلع و قمع گروه فرقان و مبارزه با حرکتهای تجزيه طلبانه در کردستان و سيستان و بلوچستان در اوايل انقلاب، مبارزه بی امان با منافقين، ليبرالها، بنی صدر، گروههای ضد انقلاب چپ و راست، مارکسيست و سلطنت طلب، همکاری... حداقل بر جنابعالی پوشيده نيست.» (۶۶)
فکر می کنيد که اين اعمال بدون کشت و کشتار و ترور و قتل انجام پذيرفته است؟ قطعاً خير! اما چون اينها در جهت تثبيت قدرت ولايت فقيه بوده بلا اشکال است.
برابر مستندات پرونده، سيد مهدی در هيچ کدام از قتلها شخصاً شرکت نداشته و عامل قتل و ترورها کسان ديگر بوده اند. و تنها کار او خواست دلش را ابلاغ کرده و يا گفته است «شرعاً قلع و قمع اين فساد بلا اشکال است» اما در جمهوری اسلامی به آقای بهزاد نبوی جايزه می دهند و سهم سيد مهدی اعدام می شود. به طور مسلم اعدام سيدمهدی و اميد نجف آبای و دستگيری و زندانی کردن عده زيادی از اعضای «نهضتهای آزادی بخش» نه به خاطر قتل و ترور و اتهام های ديگر بلکه به منظور ترس از دست دادن قدرت بوده است. با توضيح مختصری در مورد قتل اميد نجف آبادی و مهندس بحرينيان که هرکدام از اين دو از اهميت بالائی برخور دار است به اين مقال خاتمه می دهم.
۱- اعدام اميد نجف آبادی
آقای خمينی که به تمام معنا انسانی کينه جو، حسود و انتقام گير بود و به هيچ وجه کسانی که از حرف او تمرد و يا امر و نهی می کردند را تحمل نمی کرد. البته اين از خصوصيات همه ديکتاتوران است. شما نگاه کنيد به اعمال آقای خامنه ای که به ولی نعمت خود و کسی که او را بر کرسی رهبری نشانده است چگونه رفتار می کند.
آقای خمينی، اميد نجف آبادی را به دو جهت اعدام کرد. اول به خاطر کشتن سيد مهدی مير اشرافی. وقتی دفعه اول مير اشرافی دستگير شد به دستوردفتر آقای خمينی و آقای بهشتی از زندان آزاد گرديد (۶۷). بار دوم که به وسيلۀ اميد نجف آباد حاکم شرع دادگاه انقلاب اصفهان دستگير، محاکمه و اعدام شد. وقتی مير اشرافی دستگير شد،« از دفتر امام و قدوسی و بهشتی تلفن شده بود و بالاخره آقای رسولی محلاتی مسئول دفتر آقای خمينی در حين دادگاه تلفن کرده و گفت فوری برود قم و حتی آقای خمينی با خط خودش نوشته بود که ميراشرافی بر حسب حکم عفو، مشمول عفو قرار گرفته است و آقای ميراشرافی، خود در دادگاه به آقای اميد گفت: «اساساً امام مرا مورد عفو قرار دادند چطور حالا بايستی محاکمه شوم. » (۶۸)
آقای نجفآبادی در مجلس خبرگان و در دفتر آيتالله منتظری و با حضور آشيخ حسن ابراهيمی و آقای علی اميرحسينی و اينجانب محمد جعفری و چند نفر ديگر در همان سال ۵۸ جريان اعدام ميراشرافی را تعريف کرد و گفت: وقتی ميراشرافی را دستگير کردم، وی بمن گفت تو هيچ کاری نمیتوانی بکنی. زندان کنی، زندان میشود، اعدام کنی، اعدام میشوی. با وجود سيل تلفنها از جانب آقای خمينی و قدوسی و بهشتی و حتی نامه آقای خمينی که ميراشرافی را آزاد کنم، وی اعدام شد. وقتی بعد از اعدام خدمت آقای خمينی رسيدم، «با يک نگاه خيره کننده ای گفت: " بالاخره مير اشرافی را اعدام کردی؟!» (۶۹) و همانطوریکه ميراشرافی بوی گفته بود: اگر اعدام کنی، اعدام میشوی، وی را در تاريخ ۱۶/۸/۱۳۶۷ به بهانۀ همکاری با سيدمهدی هاشمی اعدام کردند.
ديگر به علت افشای سفر مک فارلين. رابطه پنهانی با آمريکا از طريق اميد نجف آبادی در لبنان افشا شد. و هر دوی اين قضيه مخالف صريح نظر و خواست آقای خمينی و روحانيون انحصار طلب باند هاشمی رفسنجانی- احمد آقا- خامنه ای، بود. آقای قدوسی دادستان کل انقلاب در تاريخ ۱۹ آبان ۱۳۵۹، در رابطه با بازداشت آقای قطبزاده با صدا و سيمای جمهوری اسلامی مصاحبهای انجام داد
وی در قسمتی از مصاحبه خود که بسيار گويا است و حکايت از نحوه تفکر وی و ساير سردمداران روحانی جمهوریاسلامی که در بالا آمد میکند، خطاب به قطب زاده گفت:
«شما میگوئيد انجمنهای اسلامی درست نيست، دانشجويان پيرو خط امام را توده ئیها و فدائی و گرفتهاند. به اعدامها حمله میکنی به مصادره ها که حمله میکنی، پس چی در اين مملکت میماند و مردم به چی دلخوش باشند. » (۷۰) می بينيد که نحوه تفکر يکی است و سرو ته يک کرباسند. دلخوشی اينها به اعدام و مصادره و اين قبيل امور است.
۲ - قتل مهندس امير عباس بحرينيان
برای من چگونگی قتل مهندس بحرينيان به صورت معما در آمده بود و با وجودی که حدس می زدم که بوسيلۀ چه کسان و دسته و گروهی کشته شده است، اما برايم روشن نبود که اين قتل چگونه انجام گرفته است. مهندس بحرينيان در اصفهان از نزديکان آيت الله خادمی روحانی معروف بود و از جانب ايشان متصدی کميته اصفهان گرديد. و از همان روز اول بعد از پيروزی انقلاب و حتی قبل از انقلاب، بين طرفداران آقای خمينی و مخالفين وی رقابت وجود داشت و بدينسان رقابتی بين کميته که از طرفداران خادمی و سپاه که طرفداران مرحوم منتظری و آقای خمينی بودند بوجود آمد. اين رقابت منجر به وقوع درگيريهای شديد و مسلحانه بين آنان شد و تلفات و ضايعاتی بر جای گذاشت و از طرفی بحرينيان از نزديکان آيت الله خادمی از علمای با نفوذ اصفهان بود، نمی توانستند او را برکنار کنند. در متن کيفرخواست سيد مهدی هاشمی در اين مورد چنين آمده است :
« به هنگام اوجگيری اختلافات سپاه و کميته در اصفهان که به صورت يک ماجرای عمومی درآمده بود من يک شب در راه دزفول به جعفرزاده ( محمد حسين ) گفتم مهندس بحرينيان در اين اختلاف محور اصلی است و اگر او زده شود ماجرا تمام خواهد شد. او نيز همين عقيده را داشت . به او گفتم برو اصفهان با دوستان ديگر نيز همکاری کنيد و ترتيب زدن او را بدهيد. او رفته بود با حسن ساطع و حسين ساطع نيز با آقای اميد که حاکم شرع اصفهان بود مقدمات را فراهم کرده بود و توسط چند نفر که دو نفرشان به نام مهدی زاده و جعفر زاده که عضو واحد اطلاعات سپاه لنجان بودند قتل بحرينيان را انجام داده بودند ».(۷۱)
همانطور که از کيفرخواست نيز به روشنی پيداست ، سيد مهدی دخالتی در قتل بحرينيان نداشته و فقط در راه دزفول، خطاب به محمد حسين جعفرزاده اظهار عقيده میکند که محور اصلی حوادث بحرينيان است و او بايد حذف شود، و از اين نقطه به بعد ديگر او دخالتی نداشته و بنا به گزارش کتاب « واقعيتها و قضاوتها» ، « از جمله آيت الله طاهری امام جمعه اصفهان ، سالک (فرمانده سپاه اصفهان در آن زمان و نماينده دوره سوم و چهارم مجلس ) ... نيز از تصميم به قتل بحرينيان آگاه بودند.» حال سئوال اين است که چگونه قتل انجام گرفته است؟ حکم اعدام به وسيلۀ اميد نجف آبادی حاکم شرع دادگاههای انقلاب اصفهان صادر می شود. اما چون سپاه و طرفداران آقای خمينی و منتظری می ترسيده اند که رسماً او را به دادگاه احضار و اعدام کنند، که به قول خودشان «چون توقيف و اعدام او موجب فتنه میگرديد، حکم اعدام به صورت ديگری (ترور) به وسيله واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به اجرا گذاشته شد. همانطور که دادگاههای انقلاب افرادی را غيابا محکوم کرده و چون امکان اجرای حکم به صورت متعارف وجود نداشت ، حکم در يکی از خيابانهای اروپا توسط افراد واحد اطلاعات به اجرا در میآمد و مجرم ترور میشد.» (۷۲)
طرفه اينکه بنا به گزارش کتاب «واقعيتها و قضاوتها»، برای ترور بحرينيان هم اميد و هم سيد مهدی اعدام می شوند: «جالب اينجاست که در حالی اتهام قتل بحرينيان به سيد مهدی نسبت داده میشود که او نه آمر به قتل بوده و نه عامل به آن ; و اميد نجف آبادی که حکم اعدام بحرينيان را صادر کرده بود نيز به همين اتهام دستگير و در آن زمان پانصد هزار تومان از او ديه اخذ میشود. آن وقت هم سيد مهدی و هم اميد اعدام میشوند در حالی که اين اتهام در پرونده هر دو وجود دارد!.»
حيفم آمد که جريان ترور آقای مهندس بحرينيان که نشان می دهد، از بالا تا پائين، موافق ترور بنام شريعت و دين هستند و قتی ديگر امکان برايشان نسيت و يا خطر احساس می کنند، آنوقت می گويند که«ترور و غافل کشی حرام است».ملاحظه می شود که مرحوم منتظری هم با قتل بحرنيان به صورتی که در سايت خودش و در کتاب « واقعيتها و قضاوتها » توضيح داده شده، حد اقل موافق بوده است.
با توجه آنچه در اين قسمت و قسمتهای نهم و دهم آمد، جای شک و شبهه نيست که هدف از دستگيری سيد مهدی و ساير اعضای «نهضت های آزادی بخش» و اعدام سيد مهدی و اميد نجف آبادی، همان طوريکه مرحوم منتظری به درستی می گويند: « ولايت بر فقيه است، و نه ولايت فقيه». بعد از اينکه نتوانستند با اين قبيل اعمال منتظری را به تسخير خود در آورند، به حذفش پرداختند.
اما به نظر من، جريان سيد مهدی و حذف منتظری از رهبری بارقه ای الهی برای نجات کسی که در جستجوی حق و عدالت بود، بود و ضربه ای سخت بر بنياد تفکر وی. او همه چيز را بر سياق شخص خود می سنجيد و چون حکومت را از آنِ ولی فقيه جامع الشرايط يعنی «اعلم، اعدل و اشجع» می دانست. و خود را چنين فقيهی به حساب می آورد، به لحاظ تفکر، فکر می کرد، که اين ولايت وقتی دست فقيهی نظير خود باشد، می تواند خواسته قلبی او را برآورد، اما نمی دانست که چنين قدرتی منجر به بدترين نوع ديکتاتوری می شود. وی برای امام ولايت مطلقه می ساخت و در نتيجه آن را به چنين فقيهی تسری می داد. (۷۳)
وی نيز معتقد بود که قوه قضائيه، مجريه و مقننه هم بايد در اختيار ولی فقيه بايد باشد و نه مردم، چون او می نويسد: « فرد اصلی مسئول و مکلف در حکومت اسلامی همان امام و حاکم است و قوای سه گانه با همه تشکيلات خود دست و بازوان وی محسوب می گردند. بر اين اساس پس طبع موضوع اقتضا دارد که انتخاب اعضای مجلس شورا به دست حاکم و به انتخاب وی باشد تا کسانی بتوانند در عمل به وظايف رهبری، وی را ياری دهند، انتخاب کند. » (۷۴) نکات فوق آشکار است که همان نظريه ولايت فقيه آقای خمينی است. ضربه ای که در اثر، دسيسه و توطئه هايی که جهت حذف مرحوم متنظری بر او وارد شد، باعث گرديد که نسبت به تفکر خود تجديد نظر کند و ولايت مطلقه فقيه را به درستی شرک به خداوند بخواند و مصلحت خارج از حق را مفسدت بنامد و اين خود تغيير مهمی است. افزون بر اينها آيت الله منتظری هم در پاسخ سئوال اينجانب که پرسيده ام: «تکليف هم چيزی جز عمل به حق نيست». به حق متذکر شده اند « اين که نوشته ايد: تکليف هم چيزی جز عمل به حق نيست اگر مقصودتان از حق عام باشد که حتی شامل حق خداوند باشد حرف درستی است...» (۷۵) و از جمله اتنقاد به آقای خمينی را در تفکر او می دانست
«اشکال بزرگی که در تفکر آيت الله خمينی بود همان اعتقاد به ولايت مطقۀ فقيه بود که ايشان روی آن تأکيد داشتند،در صورتی که از نظر عقلی و نقلی مخدوش و مردود می باشد. هر فرد ديگری غير از ايشان هم اگر دارای چنين تفکر فقهی و سياسی باشد دچار همان خطاها وعوارض مورد نظر شما می شد».(۷۶) با اين تغييرها در تفکر آن مرحوم بخشهای مهمی از کتاب مبانی فقهی او بی وجه می شود و در نهايت که می گويند: « ولی فقيه بايد انتخابی، مسئول و برای مدتی مشخص» باشد ، بخش ديگری از آن بی وجه می گردد.(۷۷) هماگونه که بارها عنوان شده، اين تغييرات مهم در تفکر مرحوم منتظری جز در سايه حق طلبی و دل نبستن به قدرت و مقامات دنيايی حاصل نمی شد. و نطر به اينکه او تا قبل از اين توطئه و دسيسه ها آقای خمينی را فقيه مورد نظر خود می دانست. اما هر چند که او شايد برای رضايت خاطر و سابقه طولانی دوستی و همکاری خود می گفت که اطرافيان يا "جريان مرموز" و "افراد خاص" بوده اند که آقای خمينی را بدين سمت سوق داده اند.(۷۸) اما نمی توانست اين همه جنايت که او از آقای خمينی با سند و مدرک در خاطرات خود آورده است را ناديده بگيرد. و از نظر من تنها نوشتن چنين خاطراتی و افشای اين همه جنايت که مو بر بدن انسان راست می کند، خدمتی است به نسل حاضر و نسلهای آينده. روحش شاد و قرين دريای بيکران رحمت حق باد.
در آخرين مقاله از اين سلسله مقاله های اخير به چگونگی انتقال قدرت با سقيفه سازی و توطئه به آقای خامنه ای و نتيجه کار و يا نقشه راه را باهم مطالعه می کنيم.
محمد جعفری
mbarzavand@yahoo.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت ها و نمايه:
۱- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۲-۲۹۱.
۲- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۸۵و۸۶.
۳- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۱.
۴- واقعيتها و قضاوتها، سايت دفتر آيت الله منتظری.
۵- ده سال با اتحاديه در آلمان، از محمد جعفری، ص ۳۱۴؛ به نقل از: جزوه ضميمه قدرس شماره ۳، ص ۱۲، ۲۴، ۳۷، ۴۲، ۶۹ و ۷۰.
۶- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۱.
۷- واقعيتها و قضاوت ها، سايت دفتر آيت الله منتظری.
۸- همان سند.
۹- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۱.
۱۰- پس از بحران، هاشمی رفسنجانی، ص، ۸۱، ۲۷۲و...؛ آرامش و چالش، خاطرات سال ۶۲، ص ۱۱۸؛ به سوی سرنوشت خاطرات سال ۶۳، ص ۵۲؛ اوج دفاع، خاطرات سال ۶۵، ص ۲۶۸.
۱۱- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۸۹-۲۸۸.
۱۲- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ؟
۱۳- همان سند، ص ۳۳۰ .
۱۴- از گزارش اکبر اعلمی وکيل مجلس آن دوره، در تاريخ ۳۰/۲/۱۳۹۰؛ شورای عالی امنيت ملی به رياست سيدمحمد خاتمی(رئيس جمهور وقت) و با ترکيب اعضای دارای حق رای اين شورا به اسامی آقايان: علی اکبر ناطق نوری(رئيس وقت مجلس)، محمد يزدی(رئيس وقت قوه قضائيه)، کمال خرازی(وزير امور خارجه وقت)، دری نجف آبادی(وزير وقت اطلاعات)، عبدالله نوری(وزير وقت کشور)، محمد علی نجفی(رئيس وقت سازمان امور برنامه و بودجه)، حسن فيروز آبادی(رييس ستاد فرماندهی کل نيروهای مسلح) و همچنين حسن روحانی(دبير وقت شورا) و علی لاريجانی(رئيس کنونی مجلس که پس از فوت سيداحمد خمينی جانشين او شده بود) به عنوان دو نماينده منتخب رهبری تشکيل و حبس خانگی آيت الله منتظری را به تصويب رساند.
۱۵- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۲-۲۹۱
۱۶- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۶۸ و ۲۸۹-۲۸۸.
۱۷- همان سند، ۳۲۰ .
۱۸- همان سند، ص ۳۲۱.
۱۹- همان سند، ص ۲۹۲.) «آقای قربانی فر با مرحوم اميد نجف آبادی از پيش از انقلاب مربوط بود، مرحوم اميد می گفت من قبل از انقلاب می خواستم تحرير الوسيله و حکومت اسلامی امام را چاپ کنم و پول نداشتم دوست هزار تومان به پول آنوقت همين آقای قربانی فر به من داد که برای اين کار خرج کردم. آقای اميد هم بسا در همين ارتباط اعدام شد؛ والعلم عندالله. »
۲۰- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۳۳۰، ۳۳۲، ۳۳۵.
۲۱- همان سند، به ترتيب: ص ۳۳۵،۳۳۸و۳۴۱.
۲۲- ۸ تن از وکلای مجلس عبارتند از: آقايان جلال الدين فارسی، مرتضی فهيم کرمانی، سيد محمد حسين سيرجانی، سيد محمد خامنه ای،ابراهيم اسرافيليان، حسينعلی نجفی، سيد حسين موسويان، نيک روش .
۲۳- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۱۵-۱۴.
۲۴- همان سند، ص۶۹۷-۶۹۴.
۲۵- همان سند ص ۶۹۷.
۲۶- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۹۲-۲۹۱.
۲۷- همان سند، ص ۴۸۸.
۲۸- همان سند، ص ۴۸۹؛ به نقل از: مجله کويتی المجتمع، شماره ۷۹۳ مورخه نوامبر ۱۹۸۶.
۲۹- همان سند، ص ۴۸۹؛ به نقل از: نشريه السفير مورخه ۱۲ تشرين الثانی ۱۹۸۶.
۳۰- همان سند، ص ۴۸۹؛ به نقل از: نشريه الاسبوع العربی شماره ۱۴۱۴ مورخه ۱۷ تشرين الثانی ۱۹۸۶.
۳۱- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۶۸.
۳۲- http://news.gooya.com/politics/archives/2012/08/146118.php
۳۳- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص۲۸۳-۲۸۲.
۳۴- همان سند، ص۲۸۳.
۳۵- همان سند، ص۲۸۳.
۳۶- همان سند، متن کامل نامه اول و دوم را در صص ۴۸۷-۴۷۷، مطالعه کنيد.
۳۷- همان سند، ص ۵۰۰-۴۹۹.
۳۸- همان سند، ص ۵۰۰.
۳۹- رنجنامه آقای سيد احمد خمينی با حضرت آيت الله منتظری، ص۲۰-۱۹، مورخ ۹/۲/۱۳۶۸.
۴۰- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، فوريه ۲۰۰۱، ص ۵۰۵ -۴۹۸.
۴۱- همان سند، ص ۳۰۴-۳۰۲و ۶۲۷-۶۲۶.
۴۲- شهروند امروز شماره ۷۰، مصاحبه با فاطمه هاشمیرفسنجانی، عروس حسنلاهوتی.
۴۳- همان سند.
۴۴- همان سند.
۴۵- پيام امروز شماره ۳۸ بهمن ۷۸ گزارش میکند.
۴۶- انقلاب اسلامی در هجرت، مهر ۱۳۸۸، شماره ۷۳۲، ص ۴ ستون چهارم.
۴۷- عاليجناب سرخپوش، اکبر گنجی، چاپ هفتم، ص ۱۶۷.
۴۸- خاطره ها، محمدی ری شهری، جلد اول، ص۹۹.
۴۹- آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۷۸، ۲۹۶ .
۵۰- همان سند، ص ۲۹۷.
۵۱- خاطره ها، محمدی ری شهری، جلد اول، ص ۱۰۱-۹۹.
۵۲- آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۹۶؛ ۵ آذر۶۲.
۵۳- خاطره ها، محمدی ری شهری، جلد اول، ص ۱۰۱.
۵۴- پس از بحران، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۶۹.
۵۵- همان سند، ص ۲۵۵.
۵۶- همان سند، ص ۲۹۸.
۵۷- دفاع و سياست، هاشمی رفسنجانی، ص ۱۷۸.
۵۸- به سوی سرنوشت، هاشمی رفسنجانی، ص ۳۷.
۵۹- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۶۷.
۶۰- همان سند، ص ۹۹.
۶۱- http://news.gooya.com/politics/archives/2012/10/148817.php
۶۲- حکومت اسلامی، آقای خمينی،چاپ اول ۱۳۹۱ ه. ۱۹۷۱ ق.، ص ۲۰۲.
۶۳- واقعيتها و قضاوتها،سايت دفتر آيت الله منتظری.
۶۴- خاطرات سياسی محمدی ری شهری،چاپ سوم ۱۳۶۹، ص ۱۱۱، صفحات ۷۳۱و۷۳۲ پرونده .
۶۵- همان سند، ص۱۱۰.
۶۶- گروگانگيری و جانشينان انقلاب، ص ۹۰ ؛ به نقل از: پيش گامان اصلاحات، ص۲۸۸.
۶۷- تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰، ص ۱۳۷.
۶۸- همان سند، ص، ۱۴۱.
۶۹- جامعه شناسی زندانی و زندانبان، ص ۱۱۵-۱۱۴.
۷۰- تقابل دو خط يا کودتای خرداد ۱۳۶۰ ص ۱۴۲؛ به نقل از: انقلاب اسلامی، سهشنبه ۲۰ آبان ۵۹، شماره ۳۹۸، ص ۱۱. دادستان کل انقلاب.
۷۱- خاطرات سياسی محمدی ری شهری،چاپ سوم ۱۳۶۹،ص ۱۱۲-۱۱۱، پرونده سيد مهدی، جلد ۵، صفحه ۷۳۳.
۷۲- واقعيتها و قضاوتها، سايت دفتر آيت الله منتظری.
۷۳- ولايت فقيه، بدعت و فرعونيت بنام دين، ص ۳۳۷و ۳۶۳؛ به نقل از: مبانی فقهی حکومت اسلامی،از آيت الله منتظری، ترجمه محمود صلواتی، چاپ ۱۳۷۶،،ج۲، ص ۲۳۸ و ص ۲۳۹.
۷۴- همان سند، ص ۳۲۳؛ به نقل از همان سند، ج ۳، ص۱۲۳.
۷۵- همان سند، ص ۴۶۰، از نامه ششم اينجانب محمد جعفری به آيت الله منتظری بتاريخ ۲۲ آبان ماه ۱۳۸۸.
۷۶- همان سند، ص ۴۶۴.
۷۷- نقد کتاب مبانی فقهی حکومت اسلامی مرحوم منظری را در همين سند فصل چهاردهم مطالعه کنيد.
۷۸- همان سند، ص ۴۵۳.