شنبه 18 آذر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فعالين حق تحصيل، فرزندان ناخلف جنبش دانشجويی، پويان مکاری

پويان مکاری
فعالين حق تحصيل بار سنگينی را به دوش کشيدند که در ابتدا نه تنها بسياری توانايی انجام آن را نداشتند بلکه بخشی از جنبش دانشجويی موافق انجام آن (به علت هزينه‌های سنگين) نبودند. مسئوليتی که امروز اهميت آن بيش از پيش بر جامعه دانشجويی آشکار می‌شود. فعالينی که فرزندان ناخلف جنبش دانشجويی هستند و امروز دانشگاه‌ها بيش از پيش جای خالی آن‌ها را احساس می‌کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

تقديم به ضيا نبوی، نويد خانجانی و مجيد دری

از اواسط سال ۸۷ که فعالين حق تحصيل تلاش خود را برای بازگشت به دانشگاه های کشور گسترده تر و سازمان يافته تر کردند تا امروز تغييرات زيادی را در ديدگاه های جنبش دانشجويی ايران شاهد بوديم. مساله ای که در ابتدا اهميت چندانی در ديد فعالين دانشجويی نداشت و امروز به يکی از مسائل مهم آنان تبديل شده است.

با شروع انقلاب فرهنگی در سال ۵۹ و اخراج دانشجويان و اساتيد به جرم دگرانديشی از دانشگاه، محروميت از تحصيل در دانشگاه به عنوان پديده ای نادر آغاز شد. پديده ای که مانند آن را کمتر می توان در کشورهای ديگر ديد، مخصوصا به شيوه سيستماتيک و سازمان يافته ای که در ايران روی داد. در حالی که در سال های ابتدايی انقلاب فرهنگی بخشی از جنبش دانشجويی موافق اين شکل از محروميت از تحصيل بود و بر اساس تفکراتی چون "انقلاب اساسی در دانشگاههای سراسر کشور"، "تصفيه اساتيد مرتبط با شرق و غرب"، "تبديل دانشگاه به محيطی سالم برای تدوين علوم عالی اسلامی" و "عدم وابستگی آن به احزاب، کمونيسم و مارکسيسم" به حاکميت در پروسه انقلاب فرهنگی کمک کرد، محروميت از تحصيل ناشی از اين انقلاب فرهنگی بزرگ ترين ضربه خود را به جنبش دانشجويی وارد کرد. خالی شدن دانشگاه ها از دانشجويان و اساتيد چپ گرا، بهايی و ليبرال که در آن زمان جمهوری اسلامی آن ها را "غرب زده" می ناميد، تغيير قوانين دانشگاه ها در راستای محدود کردن حقوق زنان در دانشگاه، اعمال محدوديت و کنترل بر امتحانات ورودی دانشگاه، تفتيش عقايد دانشجويان و تغيير محتوای کتب درسی تنها گوشه هايی از محروميتی بودند که در طولانی مدت نه تنها بخش بزرگی ازتفکرات و نظرات مختلف را از جنبش دانشجويی حذف کرد بلکه پويايی و شوری را که صفت هميشگی اين جنبش بود نيز بسيار از آن گرفت.

نسل آن زمان جنبش دانشجويی يا به دليل تفکر قالب در آن زمان و يا به دليل محدوديت های موجود نتوانستند در طولانی مدت اين فقدان را جبران کنند و معضل کنترل و تصفيه دانشجويان را برطرف کنند. شايد بايد بيش از دو دهه می گذشت تا نسل جديدی از فعالان دانشجويی و دانشجويان وارد عرصه شوند تا برای اين مساله چاره ای پيدا کنند. فعالانی که نه تنها تفکراتشان شباهتی به فعالان دانشجويی اوايل انقلاب نداشت بلکه سبک و شيوه فعاليت آن ها نيز بسيار متفاوت بود. بسياری از اين فعالان يا به علت ستاره دار شدن از ادامه تحصيل محروم شده بودند و يا از ابتدا به دليل اعتقاداتشان از ورود به دانشگاه محروم بودند. به همين دليل بر خلاف روش های گذشته جنبش دانشجويی که مبتنی بر حرکت از داخل دانشگاه به بيرون دانشگاه بود بسياری از فعالين حق تحصيل برنامه های خود را از خارج دانشگاه به هدف داخل دانشگاه راه اندازی کردند.

انگشت اتهام اين افراد مشکلات سياسی و اجتماعی کلان کشور را نشانه نرفته بود بلکه به سمت تفکر قالب در دانشگاه های کشور بود، تفکری که در ميان مسئولين، اساتيد و دانشجويان نهادينه شده بود و مسائلی چون دانشگاه اسلامی، تفتيش عقايد و تفکيک جنسيتی را قابل قبول و طبيعی می دانست. اما اين فعالين اين مسائل را نه تنها طبيعی نمی دانستند بلکه عامل اصلی عدم بالندگی و پويايی جنبش دانشجويی می دانستند.

فعالين حق تحصيل با تمرکز بر اعتراض به مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، يکی از قدرمندترين نهادهای حکومتی، در چند سال گذشته توانستند تفکر قالب در جنبش دانشجويی را تغيير دهند. در شرايطی که جنبش دانشجويی در دوران اعتراضات پس از انتخابات ۸۸ فشار مضاعفی را از سوی حاکميت تحمل می کرد و حاکميت از اخراج و تعليق دانشجويان فعال و معترض به عنوان ابزار سرکوب خود استفاده می کرد، فعالين حق تحصيل با پيگيری مسائل محرومين از تحصيل در داخل و خارج از دانشگاه توانستند جايگاه اصلی خود را در جنبش دانشجويی ايران بيابند و در کاهش خسارت های وارد شده به دانشگاه و جنبش دانشجويی سهم خود را ايفا کنند.

اما اين فعاليت ها نتواستند جلوی موج جديد محروميت از تحصيل که به "انقلاب فرهنگی دوم" موسوم شد را بگيرند و حتی فعالين حق تحصيل که سعی می کردند با رساندن صدای اعتراض خود و دانشجويان محروم از تحصيل به ديگران مرهمی بر زخم های جنبش دانشجويی باشند، از ضربه های شديد حاکميت در امان نماندند. اين گونه بود که تعداد زيادی از اين فعالين با بازداشت و حکم های سنگين روبرو شدند. حکم های سنگين ضيا نبوی (ده سال حبس در تبعيد)، مجيد دری (۶ سال حبس در تبعيد) و نويد خانجانی(دوازده سال حبس) نمونه های بارز اين احکام هستند. اين برخوردها تاوان اعتراض به مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و فرمان های امنيتی بود که از سوی سازمان سنجش در دانشگاه های ايران اجرا می شد.

فعالين حق تحصيل بار سنگينی را به دوش کشيدند که در ابتدا نه تنها بسياری توانايی انجام آن را نداشتند بلکه بخشی از جنبش دانشجويی موافق انجام آن (به علت هزينه های سنگين) نبودند. مسئوليتی که امروز اهميت آن بيش از پيش بر جامعه دانشجويی آشکار می شود. فعالينی که فرزندان ناخلف جنبش دانشجويی هستند و امروز دانشگاه ها بيش از پيش جای خالی آن ها را احساس می کنند.

پويان مکاری

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
کلهر، فواد، انقلاب فرهنگی: رويارويی سياسی يا اسلامی کردن دانشگاه،
روزنامه شرق، "انقلاب فرهنگی دوم را وزارت علوم مطرح نکرد".
فريبا صحرايی، بی بی سی فارسی، در کوله پشتی هيچ بيگانه‌ای آزادی برای ما حمل نمی‌کنند


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016