پنجشنبه 7 دی 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ديدار مادران پارک لاله با عبدالفتاح سلطانی و همسر رضا شهابی

ما تعدادی از مادران پارک لاله برای ديدار با آقای سلطانی به بيمارستان سينای تهران رفتيم، وارد بيمارستان شديم و به بخش وی آی پی رسيديم، برخورد پرستارها خيلی خوب بود و به محضی که ما را ديدند، گفتند: " به ديدار آقای سلطانی آمده ايد؟ به اتاق شماره ... برويد."



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اتاق پر بود، آقای سلطانی با روحيه ای بسيار عالی روی تخت وسطی نشسته بود. دور تا دور ايشان را همه دوستان گرفته بودند، دو مامور يکی در انتهای اتاق و ديگری جلوی در ايستاده بودند، ولی مشکلی در ملاقات ايجاد نمی کردند. ما خيلی نگران سلامتی و وضعيت ايشان بوديم ولی با ديدن روحيه خوب اين وکيل مبارز و همراه هميشگی اش خانم معصومه دهقان، گويی تمامی ناراحتی های ما بر طرف شد. البته آقای سلطانی نسبت به قبل کمی لاغر و ضعيف شده بود ولی چون روحيه خوبی داشت، اين مشکلات نمود چندانی نداشت و همه خوشحال بوديم که توانستيم ايشان را بدون دستبند و پابند ببينيم.
آقای عرب سرخی نيز در تخت پهلوی آقای سلطانی بستری بود و تعدادی هم به ديدار ايشان آمده بودند. آقای عرب سرخی از اعضای سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی است که پس از انتخابات سال ۸۸ بازداشت و در زندان دچار عارضه ستون فقرات شد و حدود دو ماه نيز در بيمارستان خمينی تحت درمان بوده است.
چرا آقای سلطانی و امثال او را به بند می کشند و از حق داشتن يک زندگی فردی و اجتماعی محروم می کنند؟ او تعهدی به خود و جامعه داده است که بايد به آن عمل کند و برای همين مسووليت پذيری و پايبندی به تعهدش، تحمل ديدن او را ندارند.
پس از آن به ديدار خانم ربابه رضايی همسر آقای شهابی رفتيم. خانه شان را تازه عوض کرده بودند و هنوز وسايل سر جای خودش نبود. اين زن با مادر و دو فرزندش با شرايط بسيار سختی زندگی می کنند، ربابه خانم با ترشی درست کردن زندگی خانواده را می چرخاند. ايشان خيلی نگران همسرش بود و می گفت:" رضا را به بيمارستان بردند ولی قرار بود ام آر آی هم انجام دهد که ماموران نگذاشتند و گفتند بايد سريع به زندان باز گرديم. رضا شاکی شد و مامور با بد رفتاری و توهين به وی گفت "شما هزينه زيادی روی دست های دولت می گذاريد" رضا هم خيلی ناراحت شد و در پاسخ گفت من در اعتراض به وضعيت ام مدتی است اعتصاب غذا کرده ام، حالا هم تا زمانی که به من مرخصی درمان داده نشود، اعتصاب دارو می کنم تا بتوانم با هزينه خودم مشکلی که شما برايم درست کرده ايد را درمان کنم."
ما به همسرش گفتيم سلام مخصوص ما را به آقای شهابی برسانيد و از ايشان خواهش کنيد اين کار را نکند، اعتصاب دارو خيلی خطرناک است و ممکن است به سلامتی اش آسيب بزند. مادر ربابه خانم اشک می ريخت و می گفت:" آخر معلوم نيست سر رضا چه بلايی بياورند، دخترم هم که دارد به سختی زندگی را می گذراند و خيلی تنهاست. آخر مگر او چه کار کرده است؟ "
واقعا وقاحت هم حد و اندازه دارد، چطور می توانند اين قدر بی شرم باشند، آقای شهابی راننده اتوبوس است که با کار بسيار تلاش می کرد زندگی خودش و خانواده را اداره کند. او را به دليل اينکه می خواست از ابتدايی ترين حقوق صنفی خودش و همکاران اش دفاع کند، بازداشت کردند و زمان دستگيری نيز آنقدر او را با مشت و لگد زدند که گردن و کمرش دچار آسيب جدی شده است و حالا حتی حاضر نيستند پيگير سلامتی اش باشند!
اين است آن حکومت عدالت گستر اسلامی که وعده اش را داده بودند؟ که زحمت کشان و انسان های آگاه و مسوول که حاضر نيستند برای گذران زندگی انسانيت را زير پا بگذارند، هر روز ندارتر و ندارتر شوند يا سر از زندان ها در بياورند يا ... و مفت خوران و بی کاره ها و دروغ گويان که حاضرند برای پولدار شدن به هر خفت و رذالتی تن دهند، هر روز پست و مقام بگيرند و گردن کلفت تر شوند.

مادران پارک لاله ايران
۷ دی ماه ۱۳۹۱


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016