دوشنبه 2 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از آسيای جنوب شرقی می‌توان آموخت، حميد فرخنده

حميد فرخنده
در ايام تعطيلات کريسمس و سال نو مسيحی فرصتی دست تا به سه کشور ويتنام، کامبوج و تايلند سفری سه هفته‌ای داشته باشيم... ما ايرانيان از سخت‌کوشی، آرامش و متانت ساکنان آسيای که انبوه‌وار اما دوستانه کنار هم زندگی می‌کنند می‌توانيم بسيار بياموزيم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

hamidfarkhondeh@hotmail.com

در دوران نوجوانی هنگامی که در درس جغرافيا درباره کشورهای آسيای جنوب شرقی می خواندم که ميزان بارندگی در اين کشورها چنان بالاست که گاه ميزان بارش روزانه در اين کشورها معادل کل بارندگی سالانه در جنوب استان فارس است، زندگی در آن کشورها و طبيعت آن مناطق برايم جذابيت خاصی داشت و آرزوی ديدار اين مناطق سرسبز را داشتم. بخاطر ميزان کم بارندگی روزهای بارانی برای ما روز شادی بود، چراکه هم تنوع و تلطيفی در هوای خشک و آفتاب تند بود و هم موجبی برای ديدن شادی و شعف در چهره پدر و مادر، همسايه ها و ديگر همشهری ها. بارش باران برای ما به معنای به محصول رسيدن کشت های ديم، وضعيت بهتر سطح آب در چاههای باغ های شهر، سرسبز شدن دشت ها و کوههای خشک در بهار و فراوانی علوفه برای دام ها بود. از اين رو برخلاف مناطق مرطوب و پرباران يا کم آفتاب، روزهای بارانی برای ما اصلا "هوا بد نبود".
در ايام تعطيلات کريسمس و سال نو مسيحی فرصتی دست تا به سه کشور ويتنام، کامبوج و تايلند سفری سه هفته ای داشته باشيم.

در راه سايگون که اکنون هوشی مين سيتی خوانده می شود، هر چه به شهر نزديک تر می شوی انبوهی جمعيت در ويتنام ۹۰ ميليونی بيشتر ديده می شود. بر سردر بسياری از خانه ها و مغازه ها پرچم سرخ با ستاره زرد در وسط، ديده می شود. در خيابان های شلوغ و تنگ سايگون انبوهی از موتورسواران در سر چهارراه ها ديده می شود. پرچم سرخ با داس و چکش در کنار پرچم رسمی سرخ با ستاره زرد، به مثابه سمبل اتحاد کمونيست های ويتنام شمالی و جنوبی، نقش حزب کمونيست در جريان استقلال اين کشور از فرانسه و جنگ ويتنام در خيابان ها و بر سردر ادارات دولتی ديده می شود. گويا داس و چکش در ويتنام به شکرانه مقاومت تاريخی مردم اين کشور در مقابل امريکا برخلاف ديگر کشورها چندان بدنام نيست. همچنانکه عکس ها و پوسترهای "عمو هو" نيز با خنده ای مهربان تقريبا همه جا ديده می شود.

ويتنام دارای طبيعتی بسيار زيباست که طول جغرافيايی گسترده آن باعث آب و هوای متنوع آن شده است. جنوب آن منطقه ای گرم و استوايی است با دو فصل خشک و بارانی در
حاليکه شمال آن در منطقه معتدله واقع شده و دارای چهار فصل است.

بعد از گذشت چهار دهه از پايان جنگ ويتنام، رد پای جنگی که بخاطر گستردگی ابعاد جنايت امريکائی ها جهان را تکان داد، می شود نه تنها در موزه های سايگون و هانوی يا در روستا هايی مانند "کوچی" که از مراکز مقاومت ويت کنگ ها بود، بلکه در جسم معلولانی ديد که از پدر و مادرانی متولد شدند که در معرض تاثيرات "سم نارنجی" قرار گرفتند.
ويت کنگ ها پس از حمله های چريکی به سربازان امريکائی در شبکه های طولانی از تونل های زيرزمينی که ساخته بودند، پنهان می شدند. از سوی ديگر جنگل های انبوه ويتنام مانعی بود هم برای ديد هلی کوپترهای جنگی و هم برای پيشروی تانک های امريکائی. نيروهای امريکائی برای نابودی جنگل های ويتنام سم خطرناکی به نام "ماده نارنجی" را روی جنگل ها پاشيدند. سمی که چهل سال پس از پايان جنگ هنوز عوارضش به شکل تولد کودکان با نقص عضو جسمی و ذهنی بر زندگی مردم ويتنام سنگينی می کند. صدها تن از اين معلولين را می توان در کارگاههای توليد کارهای هنری و دستی ديد که مشغول کارند.
اکنون اما ويتنام روابط اقتصادی و سياسی خوب و گسترده ای با امريکا دارد. حزب کمونيست ويتنام در راس نظام تک حزبی کشور قرار دارد و راه چين را در عرصه اقتصادی و استقبال از سرمايه گذاری های خارجی، دنبال می کند.

در دريای جمعيت در خيابان ها، پياده روها و بازارهای شلوغ و باريک سايگون و هانوی بطور همزمان عده ای در حال پخت و پز و فروش مواد غذايی و عده ای در حال خوردن هستند، عده ای بار می برند و انبوهی جنس می خرند. سيلی از موتورسواران نيز در خيابان ها و چهار راهها در حال حرکت هستند. هر لحظه منتظر تصادف خودروها با يکديگر يا با عابران پياده هستی، منتظر برخورد و دعوا هستی، اما به طرز معجزه آسايی بدون تصادم، برخورد يا تنشی همه از کنار هم رد می شوند، حتی در چهارراههای بدون چراخ. کسی مانع عبور يا کار و کسب ديگری نمی شود. پياده به سواره احترام می گذارد و سواره برای رعايت پياده هنگام عبور از خيابان بسيار شلوغ جلوی پای او ترمز می زند، می ايستد يا راه کج می کند. حضور پليس بسيار کم رنگ تر آنچه است که از يک کشور جهان سومی و پرجمعيت انتظار می رود. در راهها و جاده های اين سه کشور تا آنجا که ما شاهد بوديم رانندگان به قوانين و مقررات رانندگی احترام می گذارند. به جرات می توانم بگويم وضعيت رانندگی در اين سه کشور جهان سوم از فرانسه جهان اول بهتر است، ايران که جای خود را دارد.

دست فروشان سمج را همه جا می توان ديد، اما بچه های خيابانی خيابانی، گدا، معتاد، دزد و تصادف ها يا دعوا های خيابانی را در مدت اقامتمان در ويتنام را حداقل ما نديديم. از ريخت و پاش در رستوران ها و هتل ها خبری نيست. سعی می شود از مواد غذايی و وسايل مصرفی به شکل بهينه استفاده شود. همه از صبح زود تا پاسی از شب گذشته در حال تلاش اند . زنان دوش بدوش مردان در جامعه حضور دارند و در حال کار و تلاش هستند. عده ای رستوران دارند، برخی ديگر ماشين هايشان را به کيوسک اغذيه فروشی تبدبل کرده اند، آنکه که پول خريد ماشين نداشته بر موتور اش بساط فروش مواد غذايی يا اجناس ديگر سوار کرده، و آنکه توان خريد موتور سيکل نداشته همان بساط را بر دوچرخه اش سوار کرده و آنهايی که هيچکدام از اينها نداشته اند بر ميزی بساط شان گسترده اند و سرانجام آنها که حتی ميزی ندارند در پياده رو بساط خود را بر سفره ای گسترده اند. و آنکه جايی در پياده رو برايش باقی نمانده، وسايل واکس زنی را در سبدی گذاشته يا با اشيائی برای فروش در دستانش، به دنبال مشتری می گردد. برخی نيز موتور و دوچرخه شان را به تاکسی تبديل کرده اند و با آن مسافران را جابجا می کنند يا توريست ها در شهر می گردانند.

در کامبوج اما که فقير ترين ميان اين سه کشور است می شود اينجا و آنجا برخی بچه های خيابانی را در حال گدائی ديد.
به محض عبور از مرز و ورود به خاک کامبوج، از سر و روی مردم و ساختمان ها و مغازه ها می توان دريافت که به يک کشور فقير وارد شده ای. کامبوج همچنين کم جمعيت ترين ميان اين سه کشور است. در دوران خمرهای سرخ (۱۹۷۹- ۱۹۷۵) يک چهارم جمعيت کشور به اتهاماتی مانند بورژوا، روشنفکر و عامل دشمن اعدام شدند يا بخاطر کار سخت و طاقت فرسا و کمبود مواد غذايی مردند. شعار "پل پت" اين بوده که "بهتر است يک بيگناه کشته شود تا اينکه يک خائن زنده در برود!"

"چوئنگ اک" انگار خاوران است. نه، خاوران مانند "چوئنگ اک" است. در حومه جنوب غربی پنوم پن. سمبل نسل کشی خمرهای سرخ، پر از گورهای دسته جمعی با بنای يادبودی که در سال های اخير به ياد قربانيان قربانيان خمرهای سرخ برپا ساخته شده است. هزاران استخوان جمجمه و ديگر اعضای بدن که از گورهای دسته جمعی جمع آوری شده است طبقات هفده گانه اين بنای يادبود را پر کرده است. اين محل يکی از "ميدان های کشتار" است که تعدادشان در سرتاسر کامبوج فراوان است. محل قتل و دفن حداقل ۲۰ هزار نفر.
آنجا نيز در ابتدا گورستان چينی های ساکن پنوم پن بوده است. انگار حاشيه گورستان اقليت ها در همه جای دنيا مناسب ترين مکان است برای حفر گورهای دسته جمعی و دفن قربانيان جنايت ديکتاتورها.
"چوئنگ اک" ميدان اعدام اوين و خاوران با هم بوده. البته در اوين تير بود و آنجا تبر، در شب های اوين اول صدای تکبير و شعار بود، بعد صدای رگبار و بعد نوبت تيرهای خلاص می رسيد و سرانجام ماشين های حمل گوشت وارد صحنه می شدند، به مقصد خاوران. در شب های "چوئنگ اک" اما قربانيان شکنجه شده را را زنده از "تول سلنگ" که همان اوين کامبوج است به قربانگاه می بردند. قربانيان را بر سر گودال های حفر شده می آوردند و برای هدر ندادن گلوله با داس، بيل و تبر يا ساقه اره مانند برگ درخت نخل سر قربانيان را از بدن جدا می کردند يا شاهرگشان را پاره می کردند و سپس بدن آنها را داخل گودال می انداختند.

در شب های "چوئنگ اک" بلندگوها سرودهای انقلابی پخش می کردند تا فرياد قربانيانی که به ضيافت مرگ می رفتند را در خود خفه کند. گويا مردم اطراف سال ها فکر می کردند در آنجا جلسات حزبی برقرار است و تا زمانی که رژيم "پول پت" سرنگون نشد، نمی دانستند در آن اردوگاه واقعا چه می گذرد. در محوطه گورستان "چوئنگ اک" اينجا و آنجا تکه های لباس قربانيان از زمين بيرون زده است. همان لباس های از خاک بيرون زده ای که خاطره معينی در خاوران ديد و با مادرش به آنها چنگ می زدند بلکه اثری از هبت بيابند. درخت بودای بزرگ و مسن اين گورستان که در تمام اين سال ها جنايت در زير آن صورت می گرفته نيز نتوانسته بود برای نجات قربانيان معجزه کند.

معابد "انکگور" در شهر "سيام رپ" در شمال کامبوج يکی از ديدنی جاهای دنياست که هر ساله توريست های زيادی برای ديدن آنها به کامبوج سفر می کنند و يکی از منابع مهم درآمد اين کشور را تشکيل می دهد. بيش از سی سال از پايان سقوط خمرهای سرخ و دو دهه از پايان جنگ داخلی در کامبوج می گذرد، اما بسياری از بخش های اين کشور هنوز از مين های کارگذاری شده در دوران جنگ پاکسازی نشده است و هرساله تعدادی در پی انفجار آنها کشته يا معلول می شوند که حضورشان در گوشه و کنار اين کشور محسوس است.

تايلند بسيار پبش رفته تر از دو کشور ديگر است. با اين وجود چهره فقر را در اين کشور نيز مشهود است. در کنار تجارت سکس که عمدتا يکی از عوارض فقر است و اينجا و آنجا ديده می شود، مردمی سخت کوش مشاهده می کنيد که مانند مردم ويتنام و کامبوج مهربان هستند و هر کس به شکلی در حال فعاليت و تلاش است. ديدن پيرزن بسيار مسنی که در کنار پياده رو با چرخ خياطی خود به دوختن لباس و وصل و پين مشغول بود و توريست ها نيز مشتری اش بودند، از زيباترين صحنه هايی است که در خيابان های بانکوک ديدم.

در راه بازگشت از سفر در فرودگاه وين برای خواندن اخبار ايران به اينترنت رفتم و از جمله خواندم که در سعادت آباد تهران بخاطر يک تصادف ساده بين دو خودرو راننده يکی از ماشين ها با قمه به راننده ديگر حمله می کند و راننده مورد حمله قرارگرفته پشت ماشين می پرد و راننده اولی را زير می گيرد و می کشد. خواندم که در اصفهان نيز جوانی که با مخالفت مادرش برای خريد ماشين روبرو می شود، ابتدا او را به قتل می رساند و بعد برادر و پدر خود را. لحظه ای چشمانم را بستم و خودم را در خيابان های شلوغ سايگون هنگام رفتن از اين سو به آن سوی خيابان در ميان سيلی از ترافيک تصور کردم.

ظاهرا در فرهنگ بودايی مردم آسيای جنوب شرقی عنصری هست که مردم را به زندگی آرام و بی تنش، با وجود شرايط سخت، در کنار يگديگر و با رعايت حال و حقوق همسايه و هموطن تشويق می کند. ما ايرانيان از سخت کوشی، آرامش و متانت ساکنان آسيای جنوب شرقی که انبوه وار اما دوستانه کنار هم زندگی می کنند می توانيم بسيار بياموزيم. ما که هنگام گذشتن از دری مبادی آداب هستيم و اين همه با هم تعارف می کنيم، اما هنگام رانندگی توهين ها نثار يکديگر می کنيم و گاه بخاطر يک تصادف ساده همديگر را می کشيم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016