سه شنبه 3 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پدر آرش صادقی، فعال دانشجويی زندانی: سلامتی آرش در خطر است، او روزهای وحشتناکی را پشت سر گذاشته است

کلمه – مسيح علی نژاد: حسين صادقی، پدر آرش صادقی فعال دانشجويی زندانی، ضمن اعلام بی خبری از وضيعت فرزندش می گويد: برای من ديگر هيچ چيزی باقی نمانده؛ هم همسرم به دليل هجوم ماموران به خانه ام در اثر شوک از دستم رفت و هم آرش به دليل فشارهای بعد از انتخابات دچار مشکلات زيادی شد که سلامتی اش را از دست داد، مسئولان قضايی هم به جای رسيدگی تهديد می کنند. من در گذشته اشتباه کردم که آرش را مقصر مرگ مادرش می دانستم و برای جبران اين اشتباه می خواهم صدای مظلوميت آرش و همسرم باشم.

پدر آرش صادقی که از جانبازان جنگ است و در پی هجوم ماموران امنيتی به منزل، همسرش را از دست داده است، پيشتر هم با روزنامه گاردين گفت و گو کرده بود. اما اين اولين بار است که او با يک رسانه داخلی گفت و گو می کند.

وی با تاکيد بر اينکه وضعيت فرزندش نگران کننده است، می گويد: آخرين ملاقاتی که پدربزرگ آرش با او داشت، می گويد آرش به حدی لاغر و نحيف شده که ديگر قابل شناسايی نيست.

گفت و گوی کلمه با حسين صادقی، پدر آرش صادقی فعال سياسی دربند، را در ادامه بخوانيد، و فايل صوتی آن را نيز می توانيد در اينجا بخوانيد:

- آقای صادقی! ظاهرا فرزند شما آرش صادقی فعال دانشجويی وضعيت خوبی در زندان ندارد. آيا خودتان مايل هستيد به عنوان پدر آرش صادقی آخرين خبری را که از وضعيت ايشان داريد ارائه دهيد؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آخرين ملاقاتی که پدر بزرگ آرش با او داشت، می گفت که آرش به شدت لاغر شده. آرش يک مشکل قديمی ريه داشت که اين مشکل در زندان تشديد شده. عملا هم به وضعيت او رسيدگی نمی کنند، مشکل معده هم داشت، يعنی به خاطر اعتصاب های مداومی که در اين مدت داشت، خون ريزی معده هم داشت. در آخرين ملاقاتی که پدر بزرگ آرش با او داشت، اعلام کرد که آرش به شدت لاغر شده و خيلی سخت هم شناسايی می شود، موهای آرش را هم تراشيده اند، خيلی نحيف شده، خيلی لاغر شده…

- ممکن است خودتان بفرماييد آرش در کدام بند نگهداری می شود؟ چون ظاهرا در بند عمومی هم نيست.
در بازداشت جديدی که آرش داشت، از ۲۵ دی ماه در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات است و تا امروز تنها دو ملاقات داشت. او از کليه حقوقش محروم بوده و در اين مدت هم ما خبر نداريم که وضعيت جسمی او چگونه است.

- می توانم بپرسم چرا از زمان دستگيری آرش از سال ۸۸ و بعد از آن که در سال ۸۹ ماموران به منزل شخصی شما هجوم می آورند که مادر آرش هم در اثر شوک فوت می کنند، شما سکوت کرديد؟
حقيقتا نمی دانم چه بگويم. به هر نحوی باشد فرزندم را دوست دارم. ولی الان ۲۶ سال است که دارم در ارتش خدمت می کنم. شايد اگر مداخله ای در امور آرش نکردم، [علت آن] بحث کارم بوده و بحث جايی که سکونت داريم. عملا من منزلی را غير از اين خانه سازمانی ندارم. اگر همين حقوقی که می گيرم هم نباشد واقعا ما نمی توانيم زندگی کنيم. خيلی از دوستان آرش مرا متهم کردند به اينکه فرزندش را رها کرده، هيچ کس نمی تواند فرزندش را فراموش کند،. من مشکلات عديده ای هم از لحاظ کاری داشتم. بارها و بارها حفاظت اطلاعت مرا بردند تهديد کردند که عملا نبايد هيچ ارتباطی با فرزندم داشته باشم و گفتند که اگر ارتباطی با آرش داشته باشم، از کارم و محل سکونتم بايد خارج شوم. من هم عملا منبع درآمد ديگری ندارم، مجبور هستم که به اين روال ادامه دهم. خودم هم دوست دارم شخصا پيگير کارهای آرش باشم. هرچه باشد آرش فرزند من است و تنها يادگار فرزند من است.

- الان که تصميم گرفتيد سکوت تان را بشکنيد و اطلاع رسانی کنيد، آيا نگرانی نداريد؟
فکر می کنم ديگر چيزی برای من مهم نيست. ته اين قصه اين است که ديگر جانِ خودم را از دست می دهم، همسرم را از دست دادم، پسرم را به نوعی از دست دادم. حتی اگر آرش از زندان هم آزاد شود، واقعا آن سلامت روانی گذشته را نخواهد داشت با اين مشکلاتی که در اين مدت داشت.

- پس اگر مايل باشيد برگرديم به اولين دستگيری آرش که ببينيم چه زمانی و توسط چه ارگانی بوده، که بعد برگرديم به زمانی که ماموران به خانه شما هجوم آوردند و منجر به مرگ همسرتان شد.
اولين بار آرش در هجده تير ۸۸ توسط اطلاعات سپاه بازداشت شده بود، تقريبا سه ماه و نيم بود که من و مادر آرش در آن روزها هيچ خبری از او نداشتيم. آن موقع مصادف شده بود با زمانی که يک عده را به صورت گمنام به خاک سپرده بودند و ما هم احساس می کرديم مبادا آرش ما بين آنها باشد.

- خب بعد مشخص شد که آرش در اوين بوده و بعد از يک سال که آرش در سال ۸۹ به مرخصی می آيند، ماموران به خانه شما هجوم می آورند. ممکن است خودتان بفرماييد آن روز دقيقا چه گذشت؟
آبان ۸۹ آرش به مرخصی آمد. چند روز بعد بدون دليل به منزل ما حمله کردند که همان زمان متاسفانه مادرش فوت کرد. بنده آن روز نگهبان بودم، آرش هم در منزل پدر بزرگش بود، ساعت چهار بامداد (به نقل از دخترم) در می زنند، و تا خانواده بيايند در را باز کنند، آنها در را می شکنند و هجوم می آورند داخل. مادر آرش متاسفانه همانجا دچار شوک می شود و به زمين می افتد. دخترم می گويد مادر فرياد می زند يا ابوالفضل، بعد از روی تخت به زمين می افتد، در حالی که نفس نفس می زد و نفسش اصلا بالا نمی آمد. مامورين کار خودشان را انجام دادند، منزل را گشتند و بعد از منزل خارج می شوند، همسر بنده را با آن وضعيت رها می کنند و متاسفانه… ببخشيد… يادآوری خاطره آن ماجرا باعث می شود که به هم می ريزم… نمی توانم ادامه دهم….

- من عذرخواهی می کنم. شما را به روزهای تلخی برگرداندم که توانايی بازگو کردن آن را نداريد، ولی به هر حال چون در رسانه ها مطرح شد که شما فرزندتان آرش را مقصر دانستيد و ظاهرا به او گفتيد که شما مقصر کشته شدن مادرتان هستيد و نمی خواهم ديگر شما را در خانه ببينم، فکر کردم حالا که سکوت تان را شکستيد، شايد نقطه نظر ديگری داشته باشيد و توضيح بدهيد که واقعا چه بر خانواده ها می گذرد در چنين مواقعی که فرزندان خودشان را مقصر می دانند؟
متاسفانه من خودم هم وضعيتِ درستی ندارم. خودم هم جز جانبازان جنگ هستم، هر روز حداقل چهارده يا پانزده قرص مصرف می کنم تا مثلا بتوانم يکی دو ساعت آرامش داشته باشم. در آن زمان هم وضعيت به گونه ای بود که من بيشتر به هم ريخته بودم و متاسفانه در آن زمان من هم به نحوی دنبال مقصر می گشتم و شايد فکر می کردم نزديک ترين مقصر آرش است، ولی خب بعدها از کرده خودم پشيمان شدم. احساس می کنم که آرش عملا کسی را در اين شرايط ندارد، ولی من آرش را فرزند خودم می دانم و حاضرم گذشته را جبران کنم و به هر نحوی هزينه ای اگر قرار است بدهم، اين هزينه را حاضرم بپردازم. آرش بعد از انتخابات واقعا روزهای وحشتناکی را پشت سر گذاشت، اميدوارم حداقل به يک آرامشی برسد.

- آقای صادقی در خبرها هم بعد از انتخابات منتشر می شد که آرش صادقی از جمله کسانی بود که در بازجويی ها مورد ضرب و شتم شديد قرار می گرفت. آيا ممکن است خودتان توضيح دهيد که وضعيت آرش آن روزها چگونه بود و الان تاثير آن ضرب و شتم ها بر آرش چگونه است؟
شايد بدترين شکنجه ای که بازجو انجام می داد، [اين بود که] موهای بدن او را يک به يک شروع کرد به کندن و يک سيلی هم که بازجو به صورت او زده بود، باعث شده بود که يکی از دندان های جلوی او دچار شکستگی شود. کتک های مداومی که می خورد، به صورتی بود که زير بازجويی ها گاهی از هوش می رفت. مورد آخر بعد از فوت مادر آرش، وقتی دستگير شد و به زندان برده شد، آنجا مورد ضرب و شتم قرار گرفت و دنده اش شکسته شد. آنطور که هم اتاقی های آرش اعلام کرده بودند، آرش را به بهداری زندان منتقل می کنند اما جالب اينجاست که پزشک بهداری اوين برايش حتی يک مسکن هم تجويز نکرد و گفته بود برو نفس عميق بکش، چون اين قسمت دنده غضروفی است و خود به خود خوب خواهد شد. مورد ديگر کتف آرش بود که متاسفانه چند باری او را زدند و کتف او در رفت. در آخرين ملاقاتی که با پدربزرگش داشته، اعلام کرده که اينجا مسکن به او نمی دهند، به همين دليل درد کتف و دنده اش خيلی آزارش می دهد.

- پيگيری های شما که ظاهرا نتيجه نداده، به عنوان کسی که فرزندتان زندانی است و خودتان هم سال ها به ارتش خدمت کرديد، آيا سخنی با مسئولانی که صدای شما را می شنوند، داريد؟
هيچ صحبتی با اين آقايان که خودشان نمادی از بی قانونی هستند ندارم. فقط ادعای قانونگرايی می کنند. بارها و بارها من و پدر بزرگ آرش نامه نگاری کرديم به رييس قوه قضاييه که حداقل رسيدگی کنند تا آرش را حداقل به بند عمومی منتقل کنند. ديداری که پدربزرگ آرش با دادستانی داشت، دادستان به جای اينکه حداقل بحث انتقال آرش به بند عمومی را رسيدگی کند، شروع کرده به تهديد کردن پدربزرگ آرش که شما چرا نامه نوشتيد، يا اينکه شما شديد آلت دست بيگانه و از اين جور صحبت ها. عملا وقتی در مملکتی بی قانونی حاکم باشد عملا درخواست کردن ما تاثيری نخواهد داشت. تنها کاری که من فکر می کنم بتوانم انجام دهم، اين است که از اين به بعد حداقل صدای مظلوميت همسرم و آرش باشم.

- سخنی آيا خطاب به افکار عمومی يا رسانه ها داريد؟ سوالم در واقع اين است که وقتی سخنی با مسئولان نداريد، اميد شما برای بهتر شدن وضعيت فرزند زندانی تان چه کسانی هستند؟
ظلم هايی که به آرش شده يک طرف، حرف و حديث هايی که پشت سر آرش مطرح شده واقعا برای من تاثر بر انگيز بود. مثلا يکی از نمونه هايش اين بود که آرش خودش تقاضای حضور در ۲۰۹ را داده تا تبديل به يک قهرمان شود. وقتی اين چيزها را آدم می شنود قلبش به درد می آيد. اينکه می بينی از هر طرف تنها هستی. می خواهم تشکر کنم از کسانی که در اين مدت آرش را تنها نگذاشتند. با همه محدوديت های رسانه ای و مسايل ديگر سعی کردند آرش فراموش نشود. فکر می کنم اگر رسانه ها کم کاری نمی کردند، شايد اين يک سالی که از مدت زمان حضور آرش در ۲۰۹ می گذرد، کمتر می شد و احتمالا منتقل می شد به بند عمومی. وقتی فشار رسانه ای به هيچ وجه وجود ندارد، آقايان هم سعی می کنند هر چه که می توانند به سر زندانی بياورند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016