جمعه 13 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جنگ انتخاباتی خامنه ای و احمدی نژاد، فرصت و خطر برای جنبش سبز! علی کشتگر

ali.keshtgar9.jpg
رهبران اول و دوم آن کودتا امروز بخون هم تشنه اند. دراردوی اصول گرایان اختلاف بر سر جنبش سبز، زندانیان سیاسی و انتخابات بیداد می کند. "صلاحیت" رهبر از هرسو زیر سوال است. فرماندهان نظامی و امنیتی هر روز از خطر شورش مردم که گویا قرار است به تحریک دشمن به زودی آغاز شود حرف می زنند. در چنین فضایی است که فعالان جنبش دموکراسی خواهی باید استراتژی انتخاباتی خود را معلوم کنند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

خامنه ای از 20 سال پیش برای تحکیم خودکامگی خود روی آدم های بی هویت و بی ریشه حساب باز کرد. آدم هایی که هویت و موقعیت خود را از نوکر رهبر بودن ودر سایه او ماندن کسب کنند. اراذلی که برای رضایت رهبر از هیچ کار ولو دست زدن به آدم کشی رویگردان نباشند. کسانی که هیچ گاه نتوانند وجهه و پایگاه مردمی کسب کنند و خیال برشان دارد که برای خود کسی هستند و به فکر سرپیچی از منویات رهبری بیفتند. خامنه ای چون در زمره مراجع محسوب نمی شد و ضعف شخصیت و قدرت پرستی را با هم دارد، نمی توانست و نمی تواند کسانی که خود را همپا و همطراز او می دانند وحتی برخی سابقه و سهم بیشتری در تحکیم جمهوری اسلامی داشتند را در پستهای کلیدی جمهوری اسلامی تحمل کند. خیالش زمانی راحت می شد که همه آنان را به حاشیه براند. او به همین اراذل و اوباش بی ریشه و بی هویت که برای کسب موقعیت حاضر به هر کاری بودند پروبال داد و با تکیه به همین لایه ها، همطرازان و همپای های سابق را گام به گام از گردونه خارج کرد. احمدی نژاد چون از جنس همین دارودسته به شمار می رفت و می دانست رهبر چه می خواهد و در اجرای آرزوهای او اراده قاطع و دهان گشادی به نمایش می گذاشت، به اشاره رهبر و با دست کاری سپاه در انتخابات 84 رئیس جمهور شد.

احمدی نژاد در نخستین دوره چهار ساله ریاست جمهوریش با برخورداری از حمایت مطلق خامنه ای هر خرابکاری اقتصادی و سیاسی که از عقل و دستش برآمد کرد. در این مدت احمدی نژاد که از ناصیه اش نور می بارید و مستقیما با امام زمان ارتباط داشت و آخوندهای درباری مثل مصباح او را نعمت الهی می نامیدند، چنان به بیماری خود بزرگ بینی دچار شد که خود را همپای رهبر پنداشت. حمایت قاطع خامنه ای از "رای 25 میلیونی احمدی نژاد" ، قداره بندی رهبر در سرکوب خونین مردمی که به پیروزی دروغین احمدی نژاد باور نداشتند و اصرار خامنه ای در نزدیک دانستن خود به او، احمدی نژاد را به این توهم دچار ساخت که گویا برگزیده مردم است و از این پس این خامنه ای است که به او نیاز دارد.

احمدی نژاد و مشایی در نخستین دوره چهار ساله عمر دولت "محمودی" با دستیابی به اطلاعات و آمار مخفی نظام به میزان نفرت مردم به روحانیت و شخص خامنه ای و عمق فساد اطرافیان خامنه ای نیز پی بردند و برای تداوم حضور خود در قدرت استراتژی ساختند. آنها برای جلب پایگاه مردمی سه واقعیت جامعه ایران را به خدمت گرفتند، نفرت مردم از روحانیون و شخص خامنه ای، علاقه مردم به ایرانیت و افتخارات تاریخی ایران، یعنی همه آنچه در طول حیات جمهوری اسلامی مورد بی مهری و غضب قرار گرفته بود و بالاخره نیاز تهیدستان به پول. بدینسان بود که حاصل "بصیرت" و نبوغ خامنه ای، تولد "جریان انحرافی" در دل نظام حاکم شد. فرزند نااهلی که پدر آن خامنه ای و مادر آن نظام جمهوری اسلامی است. حالا این نوزاد به هیولایی تبدیل شده که هم پستان مادر را گاز می گیرد و هم علیه پدر شمشیر می کشد.

جنگ میان جریان احمدی نژاد و خامنه ای تازه آغاز شده است. خامنه ای در هیچ صورتی حتی اگر احمدی نژاد و همه حامیان او را نابود کند، پیروز این جنگ نیست. در این جنگ احمدی نژاد استراتژی بسیج محرومان و ناراضیان و شوراندن آنان علیه خامنه ای و هرکس که بخواهد وی را از گردونه قدرت خارج سازد برگزیده است. احمدی نژاد ثابت کرده است که در عوامفریبی، دروغگویی و قدرت پرستی هیچ چیز از خامنه ای کمتر ندارد. علاوه بر این او از خامنه ای هوشمندتر و بی باک تر است. امتیاز خامنه ای آن است که همه اهرم های قدرت را در اختیار دارد، قدرتی که البته از درون و در بدنه دچار فرسایش و تردید است و هیچ یک از اجزاء سازنده آن دیگر به مدیر و مدبر بودن رهبر اعتقاد قلبی ندارد. احمدی نژاد می داند که اگر تسلیم شود مثل بسیاری از مقامات پیشین نظام سرنوشت شومی در پیش دارد. او می خواهد در جنگ سرنوشت خود را به آب و آتش بزند تا یا با تکیه به مردم تهیدست یکی از نزدیکان خود را در انتخابات آتی پیروز گرداند و یا بیشترین هزینه ممکن را به طرف مقابل تحمیل کند.و دست کم دارودسته خود را برای دوره پس از مرگ رهبر به یک جریان مدعی قدرت تبدیل سازد.

نطق چهارشنبه (28 دیماه) احمدی نژاد در مجلس نشان داد او در تحریک احساسات محرومان و بسیج آنان برای ناکام کردن کاندیدای رهبر در این پنج ماهه از هیچ شعار و کاری دریغ نخواهد کرد. او که باور دارد "کسی که حمله می کند، همیشه برنده است" در این نطق انتخاباتی خود را حامی محرومان و دشمن کسانی که جمهوری اسلامی را به ابزاری برای چپاول ثروت های ملی تبدیل کرده اند معرفی نمود تا هم خامنه ای و ایادی او را در پروژه مهندسی انتخابات به نفع حداد عادل دچار تردید کند و هم محرومان که قربانی کودتای 88 و ندانم کاری های اقتصادی پس از کودتا هستند فریب دهد و برای حمایت از استراتژی انتخاباتی خود بسیج کند.

در این نطق احمدی نژاد به محرومان پیام داد که مسوول وضع موجود، مسوول فقر و بیکاری مردم خامنه ای و دستگاههای تابع او هستند که همه امکانات اقتصادی کشور را به تیول خود درآورده اند و "ملتی که روی دریای ثروت نشسته" است را "فقیر" نگهداشته اند. احمدی نژاد در پی دو دوره ریاست جمهوریش که با وجود فروش 700 میلیارد دلار نفت و گاز، اقتصاد کشور را به تباهی کشانده، با زرنگی تمام مدعی شد که او و دولتش می توانسته اند فقر را ریشه کن سازند، اما چند هزار چپاولگر و رانت خوار که از حمایت حکومت برخوردارند، مانع از آن شده اند. و دست آخر نیز به یکی از بدترین ضعف های دیکتاتوری که مخفی کردن حقایق از ملت است انگشت گذاشت و در این مورد نیز با عوامفریبی خاص خود جایزه آزادیخواهی به سینه خویش نصب کرد: "ایراد گرفتند که چرا مسایلی را با مردم مطرح کردم. به مردم نگوئیم به چه کسی بگوئیم؟ دولت کار محرمانه ای ندارد."

نطق احمدی نژاد ادامه خطی است که او از ماهها پیش دنبال می کند. کسب حمایت توده ای به هر قیمتی! ژست عوامفریبانه ابراز مخالفت با ادامه حصر موسوی و کروبی، مخالفت علنی با سپاه از جمله در مورد اسکله های غیرقانونی و قاچاق کالا، نامه علنی به رئیس قوه قضائیه در مورد زندان ها، مصوبه دولت برای استخدام هزاران کارمند جدید دولتی، رویا رویی آشکار با مجلس برسر فاز دوم یارانه ها که گویا احمدی نژاد می خواهد "پول به مردم برساند" اما نمی گذارند، و بالاخره مرزبندی با روش های سختگیرانه نیروهای انتظامی در مورد حجاب، دفاع از حضور زنان در مسابقات فوتبال و دهها مورد دیگر از جمله در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نشانه های عزم جزم احمدی نژاد در جدا نشان دادن خود با خامنه ای و القای این ذهنیت به مردم است که احمدی نژاد نه در کنار خامنه ای و ایادی او بلکه علیه آنها و حامی خواسته ها و آرزوهای تهیدستان و مردم به ستوه آمده از فساد و سرکوب است.

این هم از طنزهای تاریخ است که هرکس از اریکه قدرت به زیر می افتد، و یا خطر آن را نزدیک می بیند، دوست مردم می شود و گذشته ستمگرانه و سرکوبگرانه خود را در هاله و هیاهوی دفاع از خواسته ها و آرزوهای مردم می پوشاند! 180 درجه تغییرجهت، بدون ذره ای تغییر در ماهیت! و فقط برای همان هدفی که از پیش به دنبالش دویده است! قدرت! در این سالها ما نمونه های این بازی روزگار را کم ندیده ایم. کسانی که تا دیروز به امید جایی و جایگاهی برای جمهوری اسلامی سینه زده اند و زمانی که از قدرت رانده شده اند یکشبه دشمن سوگند خورده حکومتگران و ولینعمت های دیروز خود شده اند، بدون آن که در ماهیت آنان که همان شیفتگی به قدرت و شهرت است کوچکترین تغییری حاصل شده باشد. هرکس چشمی برای دیدن داشته باشد نمونه هایی از این احمدی نژاد های کوچک و سرگردان را درهمین خارج از کشور در حاشیه اپوزیسیون ایران می بیند.

پنج ماه دیگر قرار است خامنه ای یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کند. از هم اکنون در ذهن رهبر، رئیس جمهور آینده که می بایست با رای اکثریت ملت از صندوق بیرون آید مشخص است.

تجربه تلخ احمدی نژاد به رهبر ثابت کرده است که همیشه ممکن است از میان آدم های بی هویتی که هویت خود را از رهبر می گیرند، اسب سرکش قدرت یکی را وردارد و در برابر او قرار دهد. پس باید این بار کاندیدای "اصلح" با وسواس و "بصیرت" بیشتری دست چین شود. باید از میان خیل انصار بی هویت، مطمئن ترین آنان را پیدا کرد. عضوی از خانواده رهبر! غلامعلی حداد عادل، پدر خانم مجبتی خامنه ای و محرم اصرار خانواده، تا این بار رئیس جمهورغلام حلقه به گوش علی خامنه ای باشد. و اگر قرار است مجتبی خامنه ای در آینده جانشین رهبر شود، چه کسی بهتر از حداد عادل! که معنای راستین عدل و عدالت جمهوری اسلامی را از هرکسی بهتر دریافته است.

اما خامنه ای این بار در تحمیل نامزد "اصلح" با چالشی بزرگتر از خرداد 88 دست به گریبان است.

چهار ماه مانده به انتخابات، از اعماق جامعه ایران بوی انفجار تهیدستان (بیکاران و بیکارشدگان) می آید. این بار خواست نان در کنار خواست آزادی ظرفیت جنبش اعتراضی را عمق و گسترش بی سابقه ای داده است.این بار اگر جنبش اعتراضی سر بلند کند، معلوم نیست حکومت خامنه ای بتواند به زور سرکوب و کشتار مهارش کند، حتی اگر خامنه ای بخواهد در سبعیت از بشار اسد و رژیم سوریه سبقت بگیرد، معلوم نیست، بدنه سپاه و ارتش که اکثریت آن در گذشته به اصلاح طلبان و جنبش سبز رای داده اند و امروز بیش از گذشته به "بصیرت" و سلامت رهبر تردید دارند، حاضر به تبعیت از دستور فرماندهان باشند. و این حقیقتی است که هم رهبر از آن آگاه است و هم محمود احمدی نژاد.

اردوی پیروز همراه و هم گرا می شود، اما اردوی شکست خورده از هم می پاشد. نگاه کنید به اردوی اصول گرایان به رهبری خامنه ای که کودتای 22 خرداد 88 را مهندسی کردند و ببینید امروز از آن وحدت و یکدستی هفته های پس از کودتا چقدرش باقی مانده است؟ هدفهای کودتاگران کدام یک محقق شده است؟

خامنه ای و احمدی نژاد که رهبران اول و دوم آن کودتا بودند، امروز بخون هم تشنه اند و اگر مصلحت ایجاب نمی کرد احمدی نژاد را می کشتند. در اردوی اصول گرایان اختلاف بر سر جنبش سبز، زندانیان سیاسی و انتخابات بیداد می کند. حتی عسکر اولادی هم دیگر قبول ندارد که موسوی و کروبی را سران فتنه خطاب کنند. "صلاحیت" رهبر از هرسو زیر سوال است. فرماندهان نظامی و امنیتی هر روز از خطر شورش مردم که گویا قرار است به تحریک دشمن به زودی آغاز شود حرف می زنند. در چنین فضایی است که فعالان جنبش دموکراسی خواهی و اصلاح طلبان پیگیر (جنبش سبز) باید استراتژی انتخاباتی خود را معلوم کنند؟ برخورد انفعالی با انتخابات فضا را به دست جریان احمدی نژاد- مشایی می دهد. اصول گرایان و شخص خامنه ای منزوی ترین های کنونی جامعه ایران اند. هرجریانی به اندازه ای که مطالبات کنونی مردم یعنی آزادی و نان(مسایل اقتصادی) را شعار کند و ولایت مطلقه خامنه ای را هدف انتقادات خود قرار دهد در اذهان عمومی مورد استقبال قرار می گیرد. جنبش سبز (اصلاح طلبان پیگیر) هنوز دارای بزرگترین ظرفیت بسیج اجتماعی است. در این چهار ماهه، کدام استراتژی انتخاباتی می تواند پایگاه مردمی این جریان را حفظ کند و یا گسترش دهد و کدام یک موجب پراکنده شدن بدنه اجتماعی آن گردد؟ همه شواهد حاکی از آن است که اگر حوادث غافلگیرکننده ای در چند ماهه آینده داده های سیاسی کنونی را دگرگون نکند. سران جنبش سبز (اصلاح طلبان) اجازه ورود و رقابت در انتخابات خرداد پیدا نخواهند کرد. خامنه ای فقط به کسانی که از اصلاح طلبی فقط نام آن را یدک بکشند و به صراحت با محصوران و زندانیان سیاسی مرزبندی کنند - اصلاح طلبان بدلی- اجازه حضور آنهم صرفا برای گرم کردن تنور انتخابات می دهد.

برخی از تحلیل گران طرفدار جمهوری اسلامی (مثلا عباس عبدی) جنبش سبز را مسوول تشدید سرکوب و خفقان و حذف اصلاح طلبان از حکومت می دانند. آنها بر این عقیده اند که موسوی و کروبی و دیگر زندانیان سیاسی اصلاح طلب نباید به نتیجه انتخابات 88 اعتراض می کردند. می گویند به هر قیمتی شده باید به شرایط پیش از 88 که نامزد اصلاح طلبان بخت عبور از صافی شورای نگهبان و رقابت با کاندیدای اصول گرایان را داشت بازگردیم.

آنها برای انتخابات پیش رو پیشنهاد می کنند که با توجه به آن که حکومت نامزدهای اصلاح طلب را رد صلاحیت می کند، اصلاح طلبان از یکی از نامزدهای معتدل اصول گرا حمایت کنند و به هیچ وجه به معرفی نامزدی که رد صلاحیت می شود و در نتیجه مناسبات اصلاح طلبان را با حاکمیت تخریب می کند اقدام نکنند. لب مطالب آنها این است که گردن گذاشتن به همه شرایط خامنه ای و دعوت از بدنه اجتماعی اصلاح طلبان به حضور رد پای صندوق ها در هر شرایطی لازمه بازگشت به دوران پیش از خرداد 88 و تلطیف رابطه حاکمیت با اصلاح طلبان است. این تحلیل گرایان که پیشینه همراهی با اصلاح طلبان را در کارنامه خود دارند، زندانیان سیاسی را بخاطر ایستادگی در برابر اراده حاکمیت به سختی سرزنش می کنند و اساسا در شرایط کنونی هرگونه تکیه به جنبش اجتماعی را مردود می دانند. این نظر در مضمون همانی است که خامنه ای و سخنگویان وی از جمله روزنامه کیهان از اصلاح طلبان طلب می کنند. شاید تنها تفاوت این تحلیل گران با روزنامه کیهان در واژه ها و نزاکت در بیان باشد. پیشنهاد دهندگان نظرات فوق جنبش سبز و اصلاح طلبان را به خودکشی سیاسی به نفع خامنه ای و احمدی نژاد ترغیب می کند.

در مقاله دیگری ضمن نقد نظرات بالا پیشنهادات خود را به منظور برخورد فعال با انتخابات 24 خرداد ارائه می دهم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016