گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 بهمن» پاريس: بزرگداشت مهشيد اميرشاهی در دانشگاه سوربن، ۱۶ فوريه15 آذر» افولِ ايرانيت و سنگسار حقيقت، ريشههای تفرقهگرايی در ايران (بخش دوم ـ قسمت دوم)، محمد جلالی چيمه (م. سحر) 15 آذر» افولِ ايرانيت و سنگسار حقيقت، ريشههای تفرقهگرايی در ايران (بخش دوم)، محمد جلالی چيمه (م. سحر) 4 آبان» درباره ريشههای تفرقهگرايی و دعوی ستم ملی در ايران (بخش نخست)، محمد جلالی چيمه (م. سحر) 25 شهریور» شيخ تبهکار، شعری برای محمدرضا عالی پيام (هالو) و پيشکش به او، م. سحر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سخنی و شعری برای مهشيد اميرشاهی، محمد جلالی چيمه (م. سحر)![]() ويژه خبرنامه گويا نوشته حاضر متن سخنرانی محمد جلالی چيمه (م. سحر) در مراسم گراميداشت مهشيد اميرشاهی، شنبه ۱۶فوريه ۲۰۱۳ در تالار دانشگاه سوربن است.
سلام و درود می فرستم به دوستان و حضار محترم و حضورشان را خوش آمد می گويم. پيش از هرچيز ، خوشحالم از اين که به همت دوستان عزيز فرصتی فراهم شده که در پاريس و در اين تالار زيبا ، تاريخی و شکوهمند دانشگاه سوربن، در کنار خانم مهشيد اميرشاهی باشيم و از او و در بارهء او بشنويم و بخصوص پای سخنان او بنشينيم وبه قصه ها و حکايت های زيبا و نغز و رسايی گوش فرادهيم که به شيوهء خاصِ ايشان ، بابيانی بس هنرمندانه و گيرا روايت می شوند و همواره ذهن و ضمير خوانندگان يا شنوندگان فارسی زبان را بر بال خيال می نشانند و به سرزمين يادها می برند و در زوايای رنگارنگ و پر پيچ و خم جامعهء ايران ـ از روزگاران سپری شدهء مادربزرگ ها تا همين امروز ، يعنی دوران فرزندان ونوادگان و نبيره ها ـ می گردانند ، و همواره خوانندگان (ودر اينجا شنوندگان) روايت خود را به درک لذتی می رسانند که فراهم آوردن آن تنها از هنر نويسندگی و از نويسنده ای هنرمند وآگاه و توانا ساخته است. اين فرصت پيش آمد و چه شانس بزرگی بود و چه افسوسی ! شانس ، ازين بابت که کتاب ها خوانده و بهرهء فراوان برده شد و افسوس از اين که زود تر از اين ها با آثار اصلی اين نويسندهء توانا ، هنرمند ، فارسی شناس و مسلط بر زبان و به ويژه دانا و به قول فرنگی ها سرشار از Sagesse و روشن بينی و خردمندی و تيزنگری و حقيقت گويی ی شجاعانه آشنا نشده بودم. به هرحال ، به حُکم آن که: ماهی را هروقت که از آب بگيرند ، تازه است ، پس از خواندن آن هر دو کتاب (درحضر و در سفر) ، به تعويق انداختن مطالعهء کتاب های ديگر ايشان را در حقّ خود ، شرط ِ مروّت ندانستم و تور ماهيگيری را به صيد کتاب های تازه تر ايشان رها کردم و اين بار نه ماهی ، که چهار مرواريد درخشنده و پربهای ادبيات معاصر فارسی را به دست آوردم و خواندن آغاز کردم و دست از طلب برنداشتم تا کام من برآمد و هرچهار جلد کتاب های جديد تر او يعنی کتاب مادران و دختران را که با «عروسی عباس آقا» آغاز می شد با شوق و لذتی وصف ناپذير خواندم. درباره خانم اميرشاهی و آثار ايشان بسياری از ايرانيان اهل ادب و ذوق سخن گفته اند و دوست عزيزمان جناب برومند هم در اينجا به خوبی بيان کردند. تا آنجا که به من مربوط می شود ، بيرون از تعارفات معمولاً رايج ميان ما ايرانيان ـ که هرگز اهل آن نبوده ام ـ می توانم و می بايد بگويم که با نويسنده ای روبرو شده ام هنرمند که زبان فارسی و نثر او بسيار شيوا و اعلاست ، از طنز قوی برخوردار است و به واژگان و اصطلاحاتی احاطه و دسترسی دارد که خيلی از ما مردمان امروزی، آنها را به فراموشی سپرده ايم يا در ناخود آگاه فردی و جمعی خود انبار کرده ايم و او آنها را بسيار به جا و درست و با هنرمندی تمام در قصه هايش به کار می برد. قدرت او در توصيف فضاها و روابط و زندگی هايی که از زير غبار خاطرات بيرون آورده شده و جلا داده شده اند ، آنچنان است که او را در ميان نويسندگان معاصر ايران از جايگاه منحصر به فردی برخوردار می سازد. زيرا بسياری از نويسندگان ، آنچنان غرق در نوشتن آثار تجربی و لابراتواری و آنچنان نگران رعايت و تقليد تکنيک های نورسيدهء و فرم های بازار ادبيات جهانی و گرفتار تمرين استيل و سرمشق از روی دست ِ نويسندگان غير ايرانی هستند که غالباً ازاين گونه ارزش های اساسی و مهم که بايسته و ضروری ادبيات زندهء يک ملت است غافل می مانند. مهشيد اميرشاهی نويسندهء محبوب و هنرمند و خرد ورزِ آگاه و شجاع ماست و در اينجا اجازه می خواهم که سخنانم را (مثل آخوند ها ) با يک دعا به پايان ببرم. البته اين دعا بيشتراز آن که در حق خانم اميرشاهی باشد ، درحق ايرانيان و فارسی زبانان جهان خواهد بود و آن دعا اين است که: اميدوار چنانم که هيچ ايرانی و هيچ فارسی زبان فرهنگ دوست و اهل کتاب آثار مهشيد امير شاهی را نخوانده از دنيا نرود. آمين! (مقصودم از اهل کتاب ، اهل ذمه گان و جزيه پردازان نيست البته! و حالا بعضی ها که اهل کلک هستند ،خيال نکنند اگر آثار مهشيد را نخوانند حتما عزراييل به سراغشان نخواهد آمد و عمر جاودانه خواهند داشت!) اميدوارم که مهشيد اميرشاهی سالها سرزنده و پرتوان تر از هميشه برای ما بنويسند، زيرا قلمی که به دست دارند ، جواهری ست کم ياب که برازندهء دستان هنرمند آگاه و شجاعی چون اوست و در پنجه های اوست که چنين به رقص درمی آيد و اينهمه نقش نگارين از زندگی پيشينيان و امروزيان ما را در برابر ما مصوّر می کند . درود بر او! و اينها که گفتم مقدمه ای بود برای آن که برای شما شعری بخوانم : حقيقت آن است که پس از پايان بردن مطالعه کتاب های او که بی وقفه خوانده شدند ، نمی توانستم احساس خود را از بهره ای و لذتی که برده بودم بيان نکنم و چنين بود که اين شعر را نوشتم که از آثار او و به ويژه از دو اثر نخستينش (در حضر و در سفر ) الهام گرفته ام و همراه باسپاس هايم به خاطر آثار ارجمندی که آفريده است ، برای مهشيد امير شاهی فرستادم . قصۀ تلخ نام خِرَد را ز دفتر زدوديم م. سحر Copyright: gooya.com 2016
|