دوشنبه 14 اسفند 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ورود انسان به عصر بربريت ماشينی، جواد طالعی

جواد طالعی
جهان ما به‌راستی به کجا می‌رود؟ آيا در هوائی که ما تنفس می‌کنيم، ويروس هاری پراکنده‌اند که ناآگاهانه استشمام می‌کنيم تا هر کدام از ما در لحظه‌ای و موقعيتی نشان بدهيم که از هر چارپايی هارتر و خطرناک‌تر شده‌ايم؟ آيا بشر به دوران "بربريت ماشينی" راه يافته است که برای اعمال سريع‌تر و خشن‌تر توحش خود از ماشين استفاده می‌کند؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

روز سوم مارس سال ۲۰۱۳ ميلادی ويدئويی در يوتيوب منتشر شد که نشان می داد پليس آفريقای جنوبی دست های مرد مظنونی را، پس از درهم شکستن آخرين مقاومت های او، از بالای گردن به پشت خودروی خود می بندد و او را آنقدر در خيابان ها بر روی زمين می کشد تا به فجيع ترين شکل ممکن بميرد. آفريقای جنوبی، سرزمين نلسون ماندلا است. مردی که يک ربع قرن مقاومت کرد تا سرانجام توانست به عمر دراز تبعيض نژادی در اين کشور پايان بدهد و رنگين پوستان را به همان حقوقی برساند که سفيدپوستان از آن برخوردار بودند. حالا، هم مردی که در دنباله خودروی پليس بر سطح خيابان ها کشيده می شود تا تکه پاره شود سياهپوست است، هم يک دوجين پليسی که مقاومت او را درهم می شکنند تا دست هايش را به پشت آن خودرو ببندند، و هم متاسفانه صدها نفری که شاهد اين صحنه اند و کاری نمی کنند. همه بدون استثناَء همنژاد نلسون ماندلا.

در افکار عمومی جهانيان، نلسون ماندلا به يکی از درخشان ترين نمادهای آزادی خواهی، وفاداری به آرمان های انسانی و پرهيز از آلودگی های قدرت تبديل شده است. او که اکنون ۹۵ ساله است، در سال های ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹ به رياست جمهوری آفريقای جنوبی برگزيده شد، اما در پايان اين دوران، ديگر نامزد چنين مقامی نشد و راه را برای ديگران گشود. آيا امروز ماندلای ۹۵ ساله آنقدر هشيار هست که بتواند در صورت ديدن صحنه دلخراش کشانده شدن يک مرد بر سطح خيابان، آن هم نه به وسيله باندهای قانون شکن، بلکه به وسيله مجريان قانون واکنش نشان دهد؟ آيا اين لکه ننگ هرگز از پيشانی سرزمينی محو خواهد شد که به حرمت نلسون ماندلا به اعتباری جهانی دست يافته بود؟ نمی دانم. اما اين را می دانم که در اين صحنه های وحشيانه، بربريت، از ماشين کمک گرفته است. به تعبيری ديگر، ما نمائی از عصر "بربريت ماشينی" را شاهديم.

ابزارهای بربريت، در همه جای جهان دارند ماشينی می شوند. سری به ايران بزنيم: همين چند هفته پيش رسانه های داخلی تصوير ماشينی را چاپ کردند که برای قطع دست متهمان به دزدی ساخته شده است. البته ترديدی نيست که اين ماشين دست های عاملان اختلاس سه هزار ميليارد تومانی ی پنهان در دستکش های ابريشمين يا آستين قباهای کشمير را لمس نخواهد کرد. اين ماشين خاص درماندگانی است که احيانا برای سيرکردن شکم بچه ها يا پيچيدن نسخه پدر و مادر و همسر بيمار خود دست به خرده سرقت هائی زده و گرفتار شده اند. زيرا که در حکومت های استبدادی سنگ بسته و سگ آزاد است و "کلان غارتگران" تاج بر سر و "آفتابه دزدان" زنجير بر دست و پا دارند. پس بربريت اسلامی هم برای تسهيل کار خود از مدرنيته بهره می برد و ماشينی می شود.

در ايران صحنه های بی شمار ديگری از بربريت ماشينی را ديده ايم. از جسدهای در نوسان بر قلاده جراثقال ها بگيريد تا عبور مکرر خودروی نيروهای انتظامی از روی بدن نيمه جان يک تظاهر کننده در ناآرامی های پس از انتخابات ۱۳۸۸ اينجا هم باز نه باندهای قانون شکن، که مجريان قانون هستند که ماشين را در هولناک ترين بربريت ها به کار می گيرند. ايران همان سرزمينی است که به نصب شعری از شاعر بزرگش سعدی بر سردر سازمان ملل متحد می بالد: "بنی آدم اعضای يکديگرند/ که در آفرينش ز يک گوهرند...." ايران همان کشوری است که پيامبر و انديشمند بزرگش "گفتار نيک، کردار نيک و پندار نيک" را سرمشق بازماندگان خود می داند. و حالا اين سرزمين بايد شاهد اين نوع بربريت ماشينی باشد.


چه کسی است که با شنيدن نام هند به ياد مهاتما گاندی بزرگ نيفتد؟ کسی که يکی از فقيرترين و پرجمعيت ترين کشورهای جهان را، با پرهيز از خشونت و تنها با مبارزه منفی و نافرمانی مدنی از استثمار کهن امپراطوری بريتانيا رها کرد؟ هندی که تا ده ها سال پس از قتل ناجوانمرانه رهبر فرزانه اش مهد يکی از درخشان ترين دموکراسی های جهان بود و در تفاهم ميان نژادها، مذهب ها و مليت ها و قوميت ها نظير نداشت؟ حالا در اين سرزمين بزرگی که در آن هر انسانی آزاد است هر خدائی را که دوست دارد بپرستد يا نپرستد، بايد شاهد نوعی ديگر از بربريت ماشينی باشيم: روز شانزدهم دسامبر سال ۲۰۱۲ ميلادی، در دهلی نو، دانشجوی ۲۳ ساله دختری همراه دوست پسرش سوار بر اتوبوس می شود تا به خانه خود برود. ۵ مرد مست، همراه با راننده هوشيار اتوبوس، به اين دختر تجاوز و جسد نيمه جانش را از اتوبوس به بيرون پرتاب می کنند. مرد جوان همراه اين دختر معصوم نيز که می خوهد مانع از اين جنايت گروهی شود، پس از تحمل ضربات متعدد ميله های فلری به خيابان پرتاب می شود.

جهان ما به راستی به کجا می رود؟ آيا در هوائی که ما تنفس می کنيم، ويروس هاری پراکنده اند که ناآگاهانه استشمام می کنيم تا هرکدام از ما در لحظه ای و موقعيتی نشان بدهيم که از هر چارپايی هارتر و خطرناک تر شده ايم؟ آيا بشر به دوران "بربريت ماشينی" راه يافته است که برای اعمال سريع تر و خشن تر توحش خود از ماشين استفاده می کند؟ يکبار برای به خاک کشيدن انسانی که مظنون به جرمی است و هنوز محاکمه هم نشده است؟ يکبار برای تجاوز کردن گروهی به يک دختر جوان؟ يکبار برای قطع دست سارقی خرده پا و بار ديگر برای له کردن پيکر يک معترض در برابر ديدگان حيرت زده عابران؟

اين بربريت ماشينی از کجا آغاز شده است؟ سری به موزه آلات شکنجه در آمستردام می زنيم. آنجا، ده ها نوع ابزار شکنجه عجيب و غريب را می بينيم که کليسای قرون وسطا برای اقرار گرفتن از منتقدان و تکه تکه کردن ملحدان اختراع کرده و قرن ها به کار برده است. پيش تر ميائيم تا در سال ۱۷۷۹ ميلادی به انقلاب فرانسه برسيم و در ميدان ها تماشاگر گيوتين هائی باشيم که برای گردن زدن جلا داده شده اند. حتی انقلابی که مبشر آزادی و آزادانديشی و حقوق بشر و لائيسيته بود، نتوانست گيوتين را از سرنوشت بشر بيرون کند. درست دويست سال بعد از انقلاب کبير فرانسه، در سال ۱۹۷۹ ميلادی نوبت به انقلاب اسلامی ايران می رسد که ابزارهای شکنجه قرون وسطائی را از کليسا برای شکنجه های اسلامی به عاريت بگيرد. اما اين ابزارهای شکنجه، دست کم موتوريزه نبوده اند. اکنون آيا ابزارهای شکنجه می روند تا موتوريزه شوند و ما را به دوران "بربريت ماشينی" وارد کنند؟

چند روز پيش، وقتی خانه ام را برای يک معاينه حساس قلبی به مقصد بيمارستان ترک می کردم، يادداشتی روی ميزم باقی گذاشتم. در اين يادداشت کوتاه خطاب به فرزندانم نوشته بودم: "اگر از بيمارستان برگردم، شما از اين رفت و آمد آگاه نخواهيد شد. اما اگر برنگشتم، حتی يک لحظه برای من غمگين نباشيد. گذشتن از دروازه های جهانی که در آن انسان ها هر روز درنده خو تر می شوند، برای من چيزی جز رهائی نيست. پدر شما شايد يکی از ناهمزمان ترين آدم های زمانه خود بود. پس رهائی او را جشن بگيريد و اگر می خواهيد به او ادای دين کرده باشيد، در برابر تجاوز به حقوق خود و ديگران خاموش نمانيد".

هنگامی که اين چند خط را می نوشتم، هرگز تصور نمی کردم يک روز پس از ترک بيمارستان شاهد اين بربريت تکان دهنده، در پايتخت کشور نلسون ماندلا باشم.

جواد طالعی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016