سه شنبه 20 فروردین 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نخستين روايت فائزه هاشمی از روزهای "اوين"

* پرونده جديد برايم تشکيل دادند

مليحه حسينی ـ روزنامه بهار ـ وارد خانه‌اش که شديم هنوز نيامده بود و يک مرد ميانسال مشغول خانه‌تکانی عيد بود. ده دقيقه‌ای منتظر مانديم تا اين‌که فائزه هاشمی با چند کيسه ميوه وارد خانه شد. اين همان فائزه هاشمی قبل از زندان است؛ شش‌ماه حبس نه‌تنها تاثيری بر آرا و افکارش نگذاشته که او را راديکال‌تر از قبل هم کرده است. يک روسری آبی، ‌شلوار سفيد و چادر مشکی بر سر دارد و از اين‌که خانه‌اش به هم ريخته است عذرخواهی می‌کند. از نحوه دستگيری‌اش برای اجرای حکم تا مسائل صنفی زندانيان، ملاقات آيت‌الله هاشمی‌رفسنجانی با او و برادرش در زندان، همبندان و زنان زندانی ديگر، بازداشت روزنامه‌نگاران، ‌انتخابات رياست‌جمهوری آينده و برنامه‌های آينده سخن می‌گويد و در‌عين‌حال وقتی گفت‌وگو به اينجا می‌رسد که در صورت نامزدی پدرش در انتخابات چه خواهد کرد پاسخ می‌دهد: «ان‌شالله که اين‌طور نيست.» گفت‌وگوی بهار با فائزه هاشمی ساعاتی پس از آزادی او از زندان اوين با قرار وثيقه يک‌صد‌ميليون تومانی برای پرونده جديد اتهامی‌اش که اخلال در نظم عمومی (زندان) است در منزل مسکونی‌اش حوالی ميدان نوبنياد انجام شد.

قرار بود ۳۰‌اسفند آزاد شويد اما ۲۹‌اسفند آزاد شديد. علت اين تخفيف يک‌روزه در محکوميت شش‌ماه شما چه بود؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


چند حدس وجود دارد؛ اول احتمال استقبالی را می‌دادند که خوشايند آن‌ها نبود. دوم نبودن من برای سال تحويل در کنار زندانيان‌، اين نکته را روزنامه شرق و برخی سايت‌ها يک روز قبل کار کرده بودند. و سوم شايد نبودن من در زندان هنگام چهارشنبه‌سوری برايشان مهم بود، چون با باز‌بودن هوا‌خوری برای اين مراسم مخالفت شده بود و دو روز قبل، ٣٠‌اسفند، را روز آزادی من اعلام کرده بودند و من هم چون نمی‌خواستم حتی يک روز زير منت باشم و هم برايم مهم بود که سال تحويل را در کنار دوستانم در زندان باشم مقاومت کردم؛ بعد از حدود يک‌و‌نيم‌ساعت مرا بيرون کردند. مرا برای گفت‌وگو به دفتر جانشين رييس زندان بردند و سپس به بند راهم ندادند و در آخر نيز بعد از حدود نيم‌ساعت نشستن، در فضای جلوی بند مرا سوار ماشين کردند.

چه ساعتی شما را آزاد کردند؟
حدود يک‌ربع به هفت صبح به من خبر آزادی را دادند. فکر می‌کنم هشت‌و‌نيم صبح بود که من را سوار ماشين کردند و حدود ساعت ۹ صبح هم به خانه رسيديم.

معمولا کسی از زندانی‌بودن دلخوشی ندارد، اما سوال اينجاست که چه اصراری داشتيد داخل زندان بمانيد؟
اول اين‌که می‌خواستم همه شش‌ماه محکوميت خود را به‌صورت کامل بگذرانم و هيچ منتی بر من و خانواده‌ام نباشد و باعث سوءاستفاده ديگران نشود؛ نکته دوم اين‌که ترجيح می‌دادم سال تحويل را در جمع دوستانم در زندان باشم.

چرا؟
چون زندان يک تجربه جديد بود. من سال‌های سال هنگام تحويل‌سال کنار خانواده بودم، اما شرايط جديد متفاوت بود. دوست داشتم کنار ديگر زندانی‌های زن باشم. آنجا سال تحويل برای همه به‌سبب تنها‌بودن و دوری از نزديکان وضعيت خاصی است و نمی‌خواستم از آن فضا جدا شوم.

چه کسانی با شما همبند بودند؟
تعدادی از خانم‌هايی بهايی، تعدادی از سازمان مجاهدين، دو خانم مسيحی، دو نفر از گروه مادران عزادار پارک لاله، تعدادی بچه‌های سبز و خبرنگار و يک خانم عراقی و چند نفری هم لاييک و چپ.

خانواده هم اطلاع داشتند که قرار است يک روز زودتر آزاد شويد؟
خير، هيچ‌کس خبر نداشت.

پس شما چطور به منزل رسيديد؟
با همان ماشين زندان من را رساندند.

همين خانه خودتان؟
نه. من کليد نداشتم و همسرم هم خانه نبود. موبايل هم نداشتم به او خبر بدهم؛ در نتيجه به خانه محسن (برادرم) رفتم.

واکنش آن‌ها نسبت به حضور شما چه بود؟
خيلی متعجب و شاد شدند؛ چرا‌که فردای آن روز منتظر آزادی من بودند.

چند‌ماه پيش خبری با اين موضوع منتشر شد که مقامات زندان تصميم گرفته بودند به شما مرخصی دهند، اما با انتشار يک بيانيه از پذيرفتن آن‌ها خودداری کرديد؛ چرا؟
کل دوران محکوميت من شش‌ماه بود. ما آنجا چهار نفر را داشتيم که حدود پنج‌سال بدون حتی يک‌بار مرخصی در زندان بودند. افراد ديگر هم بودند که دوسال، سه‌سال، چهار‌سال زندانی بودند، اما مرخصی نرفتند.

يعنی تصور کرديد مرخصی حق شما نبود؟
دقيقا. نه‌تنها مرخصی حق من نبود که به‌نظرم بايد زندانی‌های ديگر به مرخصی می‌رفتند! احساس خوبی برايم نداشت. ضمن اين‌که استنباطم اين است که پس از دستگيری من‌؛ اعتراضات در زندان زياد شد، مسائلی به وجود آمد از نظر خبری به بند زنان زندانيان سياسی زياد پرداخته شد؛ يعنی خبرهايی که پس از آن منتشر می‌شد برايشان سنگين‌تر از بيرون‌بودنم بود. يک شب قبل از اعلام مرخصی بابا (آيت‌الله هاشمی) برای ملاقات من و مهدی به زندان آمده بود و پيش‌بينی‌ام اين بود که اين‌ها می‌گويند آقای هاشمی تقاضا کرده که فائزه بيرون بيايد و اين‌ها هم در بوق بگويند که به‌خاطر آقای هاشمی من را آزاد کردند.

چگونه شما را بازداشت کردند؟
در زندان که بودم از بچه‌ها درباره چگونگی اجرای حکم می‌پرسيدم که می‌گفتند چند‌بار به‌دلايل مختلف آن را عقب انداخته‌اند و وقتی با آن‌ها تماس گرفته می‌شد که به زندان بياييد، حتی تا چند ماه هم تقاضای مهلت می‌کردند. غروب اول مهر از دادسرای اوين زنگ زدند که همان شب برای سوال‌و‌جواب به دادسرای اوين بياييد که پرسيدم جريان چيست؟ قرار است به زندان بروم؟ گفتند نه، چند تا سوال‌و‌جواب است. پاسخ دادم امشب ميهمان دارم و نمی‌توانم بيايم و فردا صبح آنجا هستم. گوشی را به آقايی دادند که او هم گفت بسيار خوب، فردا صبح، ساعت ۸، دادسرای اوين باشيد. ميهمان‌ها آمدند و رفتند و ساعتی بعد ماموران داخل خانه آمدند و مرا بردند.

شما روز بازداشت خبر داشتيد که قرار است برادرتان، مهدی، قرار است دوم مهر به ايران بازگردد؟
بله، می‌دانستم. اما بسياری اين‌طور تحليل می‌کنند که با فائزه اين رفتار را انجام دادند که مهدی بترسد و نيايد. آن‌ها نمی‌خواستند مهدی به ايران بازگردد و احتمالا گفته‌اند که با فائزه که در ايران است و آماده برای زندان‌رفتن اين‌طور برخورد کرديم و حتما مهدی پيش خود فکر می‌کند که اوضاع چقدر خراب است و از آمدن پشيمان می‌شود.

چرا فائزه هاشمی ممنوع‌الخروج نيست؟
نمی‌دانم. بايد از سيستم قضايی بپرسيد.

برای موضوع خاصی از کشور خارج شديد؟
المپيک لندن بود. برای فدراسيون اسلامی ورزش زنان نشستی با اعضا داشتيم و بيشتر به اين دليل رفته بودم.

زندان برای شما چطور بود؟
خيلی خوب بود. تجربه بسيار قشنگی بود، انسان‌های بزرگی که با آن‌ها آشنا شدم، روابط و فضای بين زندانی‌ها و... تجربه ‌گران‌بهايی بود. آنجا فضايی ايجاد شده که ماحصل خود زندانيان است؛ نه اين‌که زندانبان‌ها يا ماموران کار خاصی می‌کردند، نه، اتفاقا با آن‌ها بحران‌های بسياری داشتيم ولی فضا و شرايط زندان برايم تجربه بسيار مهمی بود و يک نقطه‌عطف در زندگی من به شمار می‌رود که به آن افتخار می‌کنم و بسيار هم آن را دوست دارم.

گويا در زندان وکيل «بند» هم شده بوديد. فرآيند وکيل‌بند‌شدن دموکراتيک بود يا اين‌که تمايل خودتان بود؟
قانون آنجا اين است که هرکس انتخاب می‌شود سه ماه وکيل‌بند است. آنجا خانم منيژه که وکيل‌بند بود به مرخصی رفت. همان شب انتخابات گذاشتند که يک نفر به‌عنوان جايگزين انتخاب شود تا او بازگردد. رسم آنجا اين‌طور است که کسی نامزد نمی‌شود و زندانی‌ها به هرکس که می‌خواهند رای می‌دهند. اکثريت به من رای دادند. خانم منيژه که بازگشت وکيل‌بندی را به او تحويل دادم و گفتم که شما خودتان ادامه دهيد، اما دوره او که تمام شد و انتخابات را برگزار کردند، دوباره من به‌عنوان وکيل‌بند انتخاب شدم که تا ۱۰‌روز قبل از آزادی هم وکيل‌بند بودم.

عمده مشکلات زندانيان زن در اوين چه بود؟
از نگاه من پس از شش‌ماه حبس سوء‌مديريت و ندانم‌کاری و موازی‌کاری عمده مشکلات زندانی است.

چگونه؟
موافقت‌نکردن با آزادی مشروط و مرخصی‌ها طبق قانون، قطع تلفن‌ها و ملاقات‌های حضوری، در حالی‌ که مثلا گفته می‌شد بيانيه‌ای با امضای بعضی‌ از زندانيان منتشر شده است.

در حوزه درمان و سلامت زندانيان چطور؟
يکی‌ از حيطه‌های پر‌مشکل همين‌جاست. عمده درمان در بهداری زندان داروهای آرام‌بخش است؛ به‌خصوص اگر در شب، کارت به درمانگاه بکشد. برای اعزام پزشکی به بيرون از زندان نيز بايستی از هفت‌خوان رستم بگذری: تشخيص بهداری زندان، تشخيص دکتر متخصص که گاهی به زندان می‌آيد، تاييد پزشکی قانونی داخل زندان، تاييد پزشکی‌ قانونی بيرون زندان، تاييد دادستانی، رسيدن موافقت دادستان به زندان و سپس به بند زنان و نامه‌نگاری‌ها و رفت‌و‌آمد‌ها برای هريک از اين‌ها را در نظر داشته باشيد که فاجعه است. حالا با اعزام موافقت شد، يک‌بار پرونده پزشکی‌ را نمی‌‌برند، بار دوم پرونده را اشتباهی‌ می‌برند، بار سوم به‌جای عکس ريه عکس پا می‌برند، بار چهارم دير زندانی را می‌برند و وقت دکتر از دست رفته و بار پنجم به بيمارستان اشتباهی‌ می‌برند. تمامی‌ اين‌ها اتفاقاتی بود که در طول کوتاه حضور من در زندان بارها اتفاق افتاد. برای هر اعزام نيز بخش مهمی‌ از اين روند فرسايشی طی‌ می‌شود.

اين روند را تعمدی می‌دانيد يا سهوی؟
همان‌طور که گفتم به‌نظرم بخشی از آن بازمی‌گردد به سوء‌مديريت و ندانم‌کاری‌ها؛ يعنی‌ در اينجا مثل بيرون همان سوء‌مديريت حاکم هست. البته طی‌ هفت‌خوان رستم به نظرم سوء‌مديريت نيست، بلکه يک روند تثبيت شده است.

اشاره کرديد زندانی‌ها از گروه‌های مختلفی در يک بند حضور داشتند. تعامل اين افراد با فائزه هاشمی چگونه بود؟
نيمه‌شب وارد بند شدم. زندانيان شوکه شده بودند. باور نمی‌کردند که فائزه هاشمی‌ را نيز در زندان ببينند. استقبال گرم و صميمانه بود. کل بند بيدار شدند و يکی‌‌دو ساعت گپ زديم. انتظار اين بود زود آزاد شوم و اين اواخر نگران بودند که آيا آزاد خواهم شد يا نه.

برخوردهای زندانی‌ها با يکديگر که درنتيجه تضارب‌آرای آن‌ها شکل می‌گرفت چگونه بود؟
روابط کاملا دوستانه بود. در غم و شادی هم شريک بودند. تعامل در حد بالايی بود. در حين اين‌که همگی‌ به عقيده و آرای يکديگر احترام می‌گذاشتند هر کسی‌ عقايد و افکار خودش را داشت. در زندان به‌سبب روابط و تعامل زندانيان دموکراسی‌ حاکم بود، چيزی که تحقق آن در جامعه آرزوی همه است.

بحث‌های جدی سياسی هم با يکديگر داشتيد؟
به مناسبت‌های مختلف و هم به‌طور آزاد اين بحث‌ها را داشتيم. جلسات تحليل خبر و امور سياسی برگزار می‌کرديم. اگر نقدی به افکار يک ديگر داشتيم به‌راحتی‌ بيان می‌شد و روی آن بحث می‌کرديم. هميشه گفت‌وگو در جريان بود و در کنار اين گفت‌وگو‌ها روابط دوستانه حاکم بود.

آذرماه بود که آيت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به زندان اوين آمدند و با شما و برادرتان مهدی ملاقات داشتند. علت حضور ايشان در اوين چه بود؟
آن‌ها از بابا خواسته بودند که به ديدن مهدی به اوين بيايد.

تا با شما و مهدی صحبت کنند؟
بر مهدی فشار بود تا موضوعی را قبول کند و مهدی شرطش مشورت با بابا بود. برای همين از بابا خواستند که به اوين بيايد. وقتی برای ديدن مهدی آمد با من هم ملاقات کرد.

هر سه نفر با هم ملاقات داشتيد؟
خير. اجازه ندادند سه‌نفری با هم ديدار کنيم. بابا با من و مهدی جداگانه ملاقات کرد.

زمان ملاقات شما با پدرتان چقدر بود؟
حدود ۲۰‌دقيقه.

صحبت خاصی بين شما و آيت‌الله هاشمی وجود داشت؟
بيشتر احوال‌پرسی‌ بود و وضعيت زندان را برايش توضيح دادم. بابا نيز گله‌های آن طرف را منتقل کرد که چرا به مجاهدين، منافقين نمی‌گويم يا چرا روابط خوبی مثلا با مجاهدين و بهايی‌ها دارم.

آيت‌الله هاشمی پيش از مسائل اتفاق‌افتاده برای شما، نصايحی خطاب به دخترشان داشتند؟
گاهی بله. معمولا امر نمی‌کند که بکن يا نکن، ولی‌ نظر خود را می‌گويد و اختيار را برای تصميم‌گيری به ما می‌دهد. به‌ندرت پيش آمده است که دستوری صحبت کرده باشد. در‌واقع روششان متقاعد‌کردن است تا اجبار و تحکم.

گويا يک وثيقه صد ميليون تومانی ديگر هم پيش از آزادی شما خواسته بودند. علت صدور اين قرار وثيقه چيست؟
پرونده جديد.

با چه اتهامی؟
اخلال در زندان. اعتراض‌هايی‌ که در زندان توسط زندانی‌ها رخ می‌داد و مشاجره‌ای که بين ماموران و زندانی‌ها پيش می‌‌آمد، اين‌ها را به پای من نوشتند که با ليدری من انجام ‌شده است و به‌دنبال آن پرونده جديد با اتهام اخلال در زندان درست کردند.

شما را به‌همين دليل به انفرادی بردند؟
بله، هم به انفرادی بردند و هم پرونده جديد تشکيل دادند، يعنی‌ برای يک موضوع دو بار مجازات. اخلال در زندان مجازاتش در آيين‌نامه زندان‌ها پيش‌بينی‌ شده و حداکثر آن انفرادی است؛ در‌حالی‌‌که پرونده جديد با اتهام اخلال در نظم عمومی ايجاد شده است که از نظر قانونی نمی‌تواند ارتباطی‌ با اتهام اخلال در زندان ارتباطی‌ داشته باشد.

حالا واقعا شما ليدر بوديد؟
اين اتهامی دروغ و توهين به ديگر زندانيان است. زندانيان برای خود يلی هستند و اجازه نمی‌دهند برايشان کسی‌ ليدری کند. تمامی اعتراضات در جمع تصميمگيری می‌شد و من به‌عنوان وکيل‌بند به همراه ديگران آن را دنبال می‌کرديم. شايد بودن من در زندان به‌طور غيرمستقيم باعث احساس قدرت بيشتر زندانيان شده بود و به همين دليل اعتراضات نسبت به گذشته بيشتر شده بود.

اتهام شما تبليغ عليه نظام بوده و به‌همين دليل شش‌ماه به زندان رفتيد. آيا فکر می‌کنيد عليه جمهوری اسلامی تبليغ کرده‌ايد؟
نه. اين اتهام را قبول ندارم. من بی‌دليل در زندان بودم. عجيب اينجاست که من اتهام نشر اکاذيب نداشتم و اين به اين معنی است که حرف‌هايم درست بود، ولی‌ می‌گويند چرا گفتی‌.

مجرم را به زندان می‌برند تا تاديب شود؛ آيا فائزه هاشمی تاديب شده است؟
چون خودم را مجرم نمی‌دانستم مرا در پيگيری آرمان‌هايم راسخ‌تر شده‌ام؛ ضمن اين‌که نگرانی برای بازگشت به زندان ندارم.

فکر می‌کنيد چه اتفاقی در ساختار سياسی جمهوری اسلامی پديد می‌آيد که فائزه هاشمی فاصله نمايندگی مجلس پنجم تا زندان اوين را ظرف حدود ۱۰‌سال طی می‌کند؟
تا جايی‌‌که به‌خاطر دارم از همان ابتدای فعاليت‌های اجتمايی‌ و سياسيم منتقد بودم. در ايام انتخابات مجلس پنجم بار‌ها لباس‌شخصی‌‌ها و گروه‌های فشار تلاش کردند مجالس سخنرانی من را به هم بزنند، البته موفق نشدند و حالا نيز توسط همين افراد تهديد می‌شوم و بالاخره هم کارم به زندان کشيده می‌شود. خودم فکر می‌کنم همان آدم هستم.

با پايان تعطيلات عيد، فعاليت‌های روزمره مردم در حوزه‌های مختلف آغاز می‌شود. برنامه شما برای سال ۹۲ در دوران آزادی چيست؟
اگر مشکلی‌ نباشد تدريس در دانشگاه را ادامه می‌دهم؛ همچنين تصميم دارم مسائل مربوط به زندانی‌ها و خانواده‌ها يشان را دنبال کنم.

فعاليت سياسی چطور؟
(سکوت) منظورتان چيست؟

بالاخره نزديک به انتخابات رياست‌جمهوری يازدهم هستيم. آيا در همين رابطه قصد انجام فعاليتی داريد؟
خير.

چرا؟
به‌نظرم شرايط فراهم نيست.

تحليلی از انتخابات آينده داريد؟
بله. آنجا مرتب روزنامه‌ها را می‌خوانديم و اخبار را تحليل می‌کرديم.

‌نگاه شما به انتخابات آتی چيست؟
از آنجايی که ابهامات گذشته تاکنون حل نشده و حتی تلاشی در برای حل آن‌ها به کار نرفته است به‌نظر می‌رسد علاقه‌ای به حضور در سياست‌های کلی‌ وجود ندارد. اگر غير از اين بود نشانه‌هايی‌ ديده می‌شد. نه‌تنها چنين نشد بلکه عکس آن عمل شد.

حتی اگر آيت‌الله هاشمی‌رفسنجانی نامزد انتخابات باشند؟
ان‌شالله که نيستند. (خنده)

شما موافق حضور ايشان در انتخابات آينده نيستيد؟
خير.

شما دوم خرداد سال ۸۸ در ورزشگاه ۱۲‌هزار‌نفری آزادی از احمدی‌نژاد انتقاد کرديد؛ با وجود اين همه تغيير که آقای احمدی‌نژاد داشته است هنوز هم روی موضع چهار سال قبل خود هستيد؟
اعتقاد ندارم که آقای احمدی‌نژاد واقعا عوض شده باشد. به نظرم اين تغييرات ظاهر‌سازی برای اهداف ديگری است، يا آن‌موقع ايشان از خود چهره‌ای نشان داد که واقعی نبود.

اما احمدی‌نژاد به مواضع هفت‌سال پيش منتقدان خود، يعنی بخش‌هايی از اصلاح‌طلبان، نزديک شده است. نامه او به وزير علوم برای برکناری روسای دانشگاه‌های تهران و تربيت مدرس به‌دليل امنيتی‌کردن فضای آکادميک يکی از دلايل تغيير احمدی‌نژاد است.
در هر صورت به‌نظر می‌رسد که صداقت و راستگويی در اين جريان وجود ندارد و مواضع جديد ايشان به دل نمی‌‌نشيند. احتمالا دوباره بعد از انتخابات چهره ديگری از خود نشان می‌دهد. نمی‌شود شما سال‌ها جور ديگری عمل کنيد و يک‌دفعه تبديل به يک چهره اصلاح‌طلب و مدافع حقوق بشر شويد. به‌نظر‌م اين‌ها روش‌هايی است برای جلب و جذب آرا برای انتخابات، چنان‌که مواضع سال ۸۴ و سال ۸۸ ايشان نيز چنين بود: آوردن نفت بر سر سفره مردم، افشای دزد‌ها و خلافکار‌ها و... . خلافکار‌تر از همه کيست؟ دزدی‌ها و اختلاس‌ها عمد‌تا در کدام دوره انجام شد؟ بنا‌بر‌اين حرف‌ها به‌تنهايی نمی‌تواند مهم باشد، بلکه عملکرد است که مورد ارزيابی قرار می‌گيرد. ايشان آزمايش هشت‌ساله خود را پس داده است. البته اين را از ابتدا آقای هاشمی‌ و بسياری ديگر پيش‌بينی‌ کردند ولی‌ کو گوش شنوا؟ تحليل شناختی من از فائزه هاشمی پس از زندان اين است که او به يک فعال حقوق بشری تبديل شده است. فکر می‌کنم سال‌هاست در اين زمينه فعالم. شايد الان راسخ‌تر باشم، چون ديگر نگرانی برای زندان‌رفتن هم وجود ندارد.

اين طنز قديمی که شما مردترين عضو خانواده هاشمی‌رفسنجانی هستيد را قبول داريد؟
من يک زن هستم و به زن‌بودن خود افتخار می‌کنم. چرا برای تعريف از يک زن به او مرد می‌گويند؟ برايم خوشايند نيست.

از شجاعت می‌آيد.
مگر نمی‌شود شير زن بود؟

پس شما خود را شيرزن خانواده هاشمی می‌دانيد.
خود را شيرزن می‌دانم، ولی‌ نه‌تنها شيرزن اين خانواده.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016