پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
13 دی» مصر، مريم سطوت
24 فروردین» حضور کم رنگ زنان در سازمان‏های سياسی، مريم سطوت
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ده سال گذشت، مريم سطوت

مريم سطوت
تشکيل اتحاد جمهوری‌خواهان به معنای شکسته شدن سدی بود که مانع از کار مشترک سياسی فعالين دمکراسی‌خواه می‌شد. سدی که نتيجه شکست‏ها و ناکامی‏های دوران انقلاب، رانده شدن به خارج از کشور و غلبه روحيه‌ی يأس و سرخوردگی (حتی گاه در پوشش شعارهای تعرضی و تند)، بی‌اعتمادی به ديگران، جست‌وجو برای پيدا کردن مقصر ناکامی‌ها و پی‌آمدهای اين شکست در ميان ديگران بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ده سال پيش با انتشار بيانيه ای که توسط هزار تن از شخصيت ها و فعالين سياسی اجتماعی انتشار يافت اتحاد جمهوريخواهان تاسيس شد. ۱۱ و ۱۲ مای می‌رويم تا مراسم ده سالگی اين اتحاد را در برلين برگزار کنيم. جای برخی از دوستانی که در همايش اول در کنارما بودند خاليست.

ده سال پيش من خوشحالی‌ام را از تشکيل اين اتحاد در مطلبی با نام "رويای ديرين" با طرح اين سوال بيان کردم " آيا واقعا حرکت در جهت تحقق رويای چند ده ساله ما آغاز گرديده و امکان همزبانی و کار مشترک سياسی مجموعه آنانی که به تجدد، دمکراسی نو انديشی اعتقاد دارند فراهم گرديده؟"

تشکيل اتحاد جمهوری خواهان بمعنای شکسته شدن سدی بود که مانع از کار مشترک سياسی فعالين دمکراسی خواه می شد. سدی که نتيجه شکست‏ها و ناکامی‏های دوران انقلاب، رانده شدن به خارج از کشورو غلبه روحيه ياس و سرخوردگی (حتی گاه در پوشش شعارهای تعرضی و تند) ، بی اعتمادی به ديگران، جستجو برای پيدا کردن مقصر ناکامی ها وپی آمد های اين شکست در ميان ديگران بود.

در طی بيست سالی که ازمهاجرت فعالين سياسی به خارج از کشور می‏‏گذشت، جريان‏‏های سياسی بندرت موفق شده بودند همگرايی و اتحادهايی جدی و تاثير گذاری شکل بدهند. شواری ملی مقاومت که زمانی بزرگترين و فراگيرترين تشکل سياسی در خارج از کشور بود، حاصل شرايط اوج مبارزه در اوايل دهه شصت بود و با افول مبارزه در سال‌های ميانه دهه شصت خيلی زود به سمت انطباق با سازمان مجاهدين تحليل رفت. فعاليت‌ شخصيت هايی مانند شاپور بختيار و عبدالرحمن قاسملو نيز در اين راستا دستاوردهای محدود و مقطعی باقی گذاشت. متاسفانه شکل گيری جريانی گسترده، سراسری و موفق چون کنفدراسيون به دوران ديگری تعلق داشت و ديگر تکرار نشد.

پس از اين ها و در اواسط ده هفتاد بود که نزديکی و همکاری برخی نيروها و شخصيت های سياسی بالاخره ثمر داد. منشوری منتشر گرديده و حرکتی اعلام شد که از حمايت طيفی وسيع از نيروهای سياسی برخوردار بود. فعالان و شخصيت های سياسی از مليون، دمکرات های مذهبی و فعالين چپ با سوابق توده ای تا فدايی اکثريتی، اقليتی تا حزب رنجبران، پيکار و راه کارگر و فعالان و چهره های باسابقه و فعال زنان عزم خود را برای آغاز کاری مشترک بر اساس آن منشور اعلام کردند. منشوری که موجوديت اتحاد جمهوری خواهان را اعلام می کرد، مبارزه برای تحقق مردم سالاری بر اساس نظام جمهوری پارلمانی،‌ جدايی دين از حکومت، مقابله با هر نوع تبعيض و مبارزه سياسی مسالمت‌آميز را پايه های فعاليت خود اعلام کرده بود.

من نوشتم "آنچه در اين سند نوين بود نه موارد برنامه ای اعلام شده بلکه ارزش‌هايی بود که اين جمع در چند جمله بعنوان پايه های فکری خود معرفی نموده است. جريانی که خود را با اعتقاد به حکومت قانون معرفی می‌کند و قانون را با مجموعه اصول متکی به رای مردم توضيح می‌دهد."

اتحاد در ده سال گذشته

در طی ده سال گذشته اتحاد جمهوريخواهان فراز و نشيب های بسيار را پشت سر گذاشت. تعدادی از کسانی که در پايه گذاری آن نقش داشتند امروز راه ديگری را برگزيده‏اند و کسانی به اين اتحاد پيوسته‌اند که ده سال پيش در اين حرکت مشارکت نداشتند. امروز اتحاد جمهوريخواهان در پيشبرد اين منشور چهره سياسی برای خود ترسيم کرده‏ است. چهره ای که مبنای آن همان اصول اوليه پايه گذاری اين اتحاد است. نيرويی که عليه جنگ و حمله نظامی به ايران است، از استقلال و حل مشکلات کشور با اتکا به نيروی مردم و رای آزادانه آنان دفاع ميکند، از اصلاحاتی که بتواند در زندگی مردم و يا باز شدن فضای سياسی موثر باشد دفاع می‌کند، عليه افراط گرايی حاکم در منطقه موضع دارد و تقويت نيروهای غيرافراطی در منطقه را بسود ايران می‌داند، عليه تبعيض است و برای رفع همه اشکال تبعيض حاکم بر کشور ما می‌کوشد.

انتخابات رياست جمهوری در سال ۸۸ نه تنها در ايران بلکه در خارج از کشور نيز فضای سياسی را تغيير داد. اتحاد جمهوريخواهان اعلام کرد که خود را جزيی از جنبش سبز می‌داند. مناسبات با نيروهای جديدی ممکن شد. همکاری و همگرايی با روشنفکران مذهبی، ملی مذهبی و تحکيم وحدتی ها به مرحله جديدی پا گذاشت. متحدين نزديک اتحاد جمهوريخواهان به جريان‌های جمهوريخواهی که پس از انقلاب از کشور مهاجرت کرده بودند محدود نماند. مناسبات با جوانانی که در اين دوره به خارج از کشور آمده بودند در دستور کار قرار گرفت و گام‌های موثری در اين راستا برداشته شد. برای جوانان اين رابطه و تجربياتی که اتحاد داشت کشش چندانی در تداوم مناسبات بوجود آورد. اولين بار بود که دو نسل در کنار هم به بحث و همکاری سياسی می پرداختند . حضور جوانان در دو همايش آخر اتحاد نشانه رابطه ای در حال شکل گيری است .

ده سال پيش در همان مطلب من نگرانی‌ام را از مشکلات کار در اين سوال خلاصه کردم که " آيا عمراين هم زبانی چند صباحی بيش تر نخواهد پاييد و پس از آن هر يک از امضا کنندگان راهی جداگانه را پی‌خواهند گرفت و هر يک ديگری را مسئول ناکامی‌ها خواهد شمرد؟"

اتحاد نپاشيد و تداوم يافت. حتی جدايی تعدادی از بنيانگزاران آن به توقف فعاليت متشکل نيروها در اين اتحاد نيانجاميد. اما امضای منشور و همايش اول تنها آغاز کاری سخت بود. شروع رابطه‌ای نا روشن با سوالاتی که بخشی از آن ها تا امروز هم اتحاد را همراهی می‌کنند:
با کدام مکانيسم ها می‌توانند گرايش‏های سياسی نظری متفاوت سياست ورزی کنند و خود را در حرکت اتحاد سهيم نمايند؟ آيا کسانی که سياست ورزی را به شيوه‏هايی متفاوت آموخته‏اند می‌توانند در يک تشکل و در کنار هم فعاليت کنند؟ تداوم رابطه نيروهايی با تفکرات متفاوت و با پيشينه‌‏های فرهنگی گوناگون تا چه حد و با کدام شيوه ها ممکن است؟ اتحاد حزب است يا جبهه؟ يا شکل تازه‌ايست که تا امروز وجود نداشته است، نوعی از رابطه نيروها که متعلق به شرايط مشخصی است.

نقطه ضعف

به نظر من وجود گرايش های متفاوت در درون اجا نه نقطه ضعف که نقطه قدرت اين اتحاد بوده وهست. در طی ده سال اخيراتحاد موفق گرديده سيمای سياسی مشخصی از خود ارائه دهد هر چند اين يا آن گرايش آنرا بتمامی سيمای مورد تاييد خود ندانند. اما اتحاد هنوز هم قادر نگرديده با دستيابی به يک متد روشن به سوال "چگونگی تصميم گيری" پاسخی روشن بدهد. اين بحث همچنان در درون اجا و پس از هر اتفاق پيچيده‏ يا موضع گيری حاد دوباره زنده می‌شود.

اما مهمتری ناکامی درونی اتحاد در اين ده سال آن بود و هست که قادر نشد بطور کامل از "نظر من" به "نظر ما" برسد. هرچند همه پرنسيب زندگی مشترک نظرات گوناگون در اتحاد را پذيرفته اند اما هم چنان اگر نظر "من" پذيرفته نشود دلخوری و نارضايتی بوجود می آيد. مگر نه اينست که برای " ما " شدن بايد از بخشی از "من" صرف نظر کرد؟ مگر نه اين است که پذيرفته ايم در " ما" ظرفيتی هست که در "من " نيست؟

آنچه ده سال پيش اتفاق افتاد همان ابرازعلاقه اوليه برای شروع کاری مشترک بود. ولی تداوم کار تنها در صورتی ميسر است که اين "من" های منفرد قادر شوند با اين چهره سياسی جديد از خود يک "ما"ی جديدی بسازند و هويت سياسی خود را با آن معرفی کنند. اگر چنين "ما"ی نيرومندی که نقطه اتصال افراد و گرايش های درون يک سازمان است ضعيف باشد، پس از هر فراز و نشيب کسانی محق يا نامحق احساس خواهند کرد که در تصميم گيری جريان نقش کمی دارند، خواست‌ها و ايده هايشان امکان اجرا شدن در اتحاد را ندارد وبه دلسردی اين يا ان بخش منجر خواهد شد.‌

ابتدا تصور می‌شد که حضور اعضای اتحاد در تشکل‌های ديگر مانعی در شکل گيری اين احساس مشترک است اما تجربه ده ساله نشان داد که اين احساس در منفردينی که به اين اتحاد پيوسته بودند کمتر از کسانی نيست که در احزاب ديگر نيز عضو هستند.

برای من روشن نيست اين ضعف تا چه حد از شرايط حاکم بر فعاليت خارج از کشور تاثير پذيرفته است، تا چه حد ناشی از فعاليت و ساختار و مناسبات درونی اتحاد است. شکل گيری يک هويت تاريخی که نيروهای وابسته به يک تشکل را با يکديگر متصل کند در خارج از کشور و دوراز ارتباط مستقيم با نيروهای اجتماعی آن جريان دشوار است.

آيا سال ها فعاليت سياسی به شکل فردی تبديل به آن چنان نيروی عادتی شده است که تغيير آن دشوار می‌باشد؟ آيا به همين دليل نيست که بخش عمده کادرهای سياسی در خارج از کشور ترجيح می‌دهند که منفرد عمل کنند و حتی آن را نقطه قوت می‏دانند و بر آن می بالند؟ اين حس تا آنجا پيش می رود که به هر نوع تشکلی نگاهی منفی وجود دارد.

آيا بازمانده های روانشناسی ناشی از شکست نسل ما در دهه شصت در اين راستا نقش منفی نداشته است. فعالان سياسی که شکست خورده و از کار جمعی گذشته خود ضربه ديده اند و بی اعتماد شده اند؟

شايد هم همه عوامل بالا باهم عمل می کند. تنها اين را می دانم که اگر اين پديده را خوب نشناسيم ، از دور تسلسل جدايی نيروها از هم و حرکت های پراکنده خلاصی نخواهيم يافت، هيچ گاه در خارج از کشور تشکلی وسيع شکل نخواهد گرفت و هر جمعی با خطر تجزيه مواجه خواهد بود.

مريم سطوت


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016