یکشنبه 22 اردیبهشت 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تلاش برای حذف آقای رحيم رشيدی بە کدام منظور؟ سيروس ملکوتی‎

در ادبيات گفتاری بسياری از کنشگران سياسی مفاهيم سياسی در وارونگی و جعل در بازخوانی سوژه و پديده های مورد نظر بکار گرفته ميشوند . مانند وارونه جلوه دادن مفهوم فدراليزم به تجزيه طلبی و يا در سوی ديگر اين چرخه ژاژگويی جايگزين نمودن کنفدرال به جای فدرال . ميتوان پيرو انديشه سانتراليزم سياسی بود و شهامت بازگوييش را داشت و با نظام اداری فدراتيو به مخالفت پرداخت، ميتوان حتی تقسيم قدرت سياسی و اداری را در گونه ای ديگر از فدراليزم ميزبان شد و تقابلی خرد ورز را شيوه رفتار سياسی خود نمود، اما شايسته نيست که فرهنگ سياسی را در پيش داوری و افترا در افکند و با برچسب های بی بنياد که مصرف ان نيز تنها در ادبيات و فرهنگ فرودست وطنی ممکن می ايد زبان انديشه در طرح گفتگوها . تقابلات نمود.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


استقلال خواهی گروهی انسانی از يک خاک و نظام سياسی به خودی خود نه جرم است و نه خيانت، و نه ضرورتا نشانه رهايی و برپايی انديشه انسانی . بنابراين استفاده ابزاری از اين مفهوم به مثابه تبيين هويت سياسی دگر انديش نميتواند جايگاه انسانی و اخلاق سياسی مشخصی را تعريف نمايد . و از سوی ديگر نميتوان به نيروی گريز از سانتراليزم سياسی عنوان استقلال خواهی را به مثابه شناسنامه و هويت سياسی اطلاق نمود. اين شيوه ترجمان پرونده سازيهای اژيتاتوری بيش نيست و خود عامل مهمی در خودی و غير خودی خواندنهاست ،و تداومش بيشک محصولی جز تجزيه ذهنی و فرهنگی و عاطفی نخواهد افريد.

از اين روست که طی همه اين سالها بر اين باور بودم که تجزيه گران حقيقی در سرزمينمان همانا ان دسته از انديشه هاييست که با انکار دادخواهی های ملی هر گونه بيان سهامداری مليتهای ايرانی را در قدرت سياسی مشاع نفی نموده و خود را به مثابه مالک بر سرزمين محق ميدانند پرونده اخلاق سياسی در تبيين هستی و نيستی ديگران صادر نمايند .

رحيم رشيدی را از دير باز ميشناسم و افتخار همکاری با اين جوان خوش انديش را نيز داشته ام . او همواره در مصاف با هر گونه برنامه استقلال خواهی از يکسو و همچنين تمرکز خواهی انديشه خود را در بيان حادث اوری يک همگرايی ملی در همايشی ملی بکار ميگرفت . او در اين مسير بيشک اماج تهمت و دشنامهای بسياری از سوی استقلال طلبان کرد که نيروی از هم گسسته روشنفکری بيش نيستند قرار گرفته و همچنان بر سنگر انديشه همگرايی ملی و راه حل خود در ايرانی دمکراتيک و سکولار با نظام اداری فدراليزم اهتمام نموده است .

ابراز چنين عنوانی به رحيم رشيدی از دو منظر قابل نکوهش و نقد است .

نخست از منظر درک و دريافت سياسی و ديگری از منظر اخلاق سياسی . اقای عباس زاده را چندان نميشناسم يک بار افتخار اشنايی با ايشان را داشتم و متوجه شدم که ايشان دادخواهی فدراليزم را مترادف با تجزيه طلبی می انگارند . اما برهانی برايش در زبان خرد و تحليل راستش را بخواهيد نه از ايشان و نه از بزرگترين مبلغ اين نظريه همچون زنده ياد داريوش همايون تا کنون دريافت ننمودم . همه بنياد استدلال ، گويی بر يک فرهنگ هراس فکنانه و هشدار خواهانه که بيشتر به فالگيری سياسی شباهت دارد خلاصه گرديده است . زبان استدلال تنها بر عدم اينهمانی فدراليزم در جغرافيای سياسی و سرشت تاريخی سرزمينمان ايران گواهی ميدهد بی انکه توضيح عقلانی مبتنی بر داده های سياسی را در خود دارا باشد . با اين حال نامه نگاری اقای عباس زاده برای حذف هموطن کردش از چرخه مديا فرودست تر از بحث اختلاف سياسی بر سر مفاهيم است . نموداريست از فرودستی اخلاق سياسی که تنها يک توضيح عقلانی برايش کافی خواهد بود . يک پوزش رسمی.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016