سه شنبه 31 اردیبهشت 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نمايش "انتخاب" خودی، محمود رفيع

محمود رفيع
ملايان مفهوم و معنی انتخابات را نفهميدند. شعار و خواست مردم قبل از انقلاب "اتحاد، آزادی، استقلال" را فراموش کردند. از آغاز، انتخابات در اين رژيم اسلامی آزاد نبود و هر چند وقت يک بار به صورت نمايشی يکی از خودی‌ها را در اين نمايش علم می‌کردند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



در نظام اسلامی ايران انتخابات واژه‌ای است بيگانه. از بدو برپايی سيستم اسلامی که با همه پرسی در ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ برپا شد، مردم در انتخاب سيستم دلخواه خود، اختياری نداشتند. خمينی با هراس از انتخاب مردم، قبل از رأی‌گيری به آنها هشدار داد: «جمهوری اسلامی، نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد». اکبر رفسنجانی در نماز جمعه ۲۶ تيرماه ۱۳۶۰ دَم برآورد که: «اينها (منظورمخالفان نظام اسلامی است) جامعه شناسی کشور ما و ملت ما را بد خوانده اند. اين مردم از طريق دين، قرآن، مسجد، حسينيه، امامزاده، امام، مدرسه فيضيه و نماز جمعه و چيزهايی از اين قبيل با مسئوولان کشور مرتبط هستند... اينها (منظور مخالفان رژيم اسلامی است) برای دلسرد کردن مردم وقتی "انتخابات" شروع شد، طرق معمول غرب را پيمودند. در اولين "انتخابات" ضربه ای کاری خوردند، ۹۸ و نيم درصد مردم که در دنيا چنين رأيی را انسان نمی تواند پيدا بکند. به فکر افتادند در"انتخابات" بعدی... ديديد اولين تحريم در "انتخابات" خبرگان و بعد قانون اساسی... به عنوان اينکه "انتخابات" آزاد نيست».

ملايان مفهوم و معنی انتخابات را نفهميدند. شعار و خواست مردم قبل از انقلاب "اتحاد، آزادی، استقلال" را فراموش کردند. از آغاز، انتخابات در اين رژيم اسلامی آزاد نبود و هر چند وقت يک بار به صورت نمايشی يکی از خودی ها را در اين نمايش علم می کردند.

شالوده اين افکار و بنيان اين اعمال را در قانون اساسی رژيم اسلامی می توان يافت:

«فصل اول اصول کلی: اصل پنجم، « در زمان غيبت حضرت ولی عصر... در جمهوری اسلامی ايران ولايت امر و امامت بر عهده فقيه... است»؛

فصل پنجم: اصل پنجاه و هفتم، «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ايران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضائيه که زير نظر ولايت امر و امامت است ... اعمال می گردند»؛

و فصل هشتم دراصل يکصد و دهم، با خواندن «وظايف و اختيارات رهبری...» را می توان دريافت که انتخابات تا چه اندازه در نظام ولايت فقيه بی معنی و بی اعتبار است.

زمامداران رژيم اسلامی با اين قوانين بود که مردم را از صحنه اجتماعی، سياسی، فرهنگی و اقتصادی بيرون راندند و خود با ميدان داران ، ميداندار جامعه شدند و ساختار سرکوب و جنايت را با حمايت "ولايت فقيه " بنياد نهادند. همانها امروز درباره تقلب در "انتخابات " و سرکوبگری «رنگ» سخن پردازی می کنند و هر جا کم می آورند و قافيه را می بازند از احمدی نژاد که فردی از قماش خودشان است مايه می گذارند و او را مورد حمله قرار می دهند. تدبيرانديشان، به دنبال چاره جوئی برای "انتخابات آزاد" در پی شکافتن حصر و آزادی زندانيان رنگين هستند. (جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران از سی و يک سال پيش خواهان آزادی همه زندانيان و تأمين آزادی های سياسی بود و هست).

همين ها اگر روزی که رياست جمهوری، نخست وزيری، رياست مجلس، وزارت، وکالت، مقامات بلندپايه و پست های دانشگاهی و اداری را در دست داشتند، به جای مشارکت نمايشی در دستيابی برای مقام "بدون قدرت"، تدبير و خرد را به کار می گرفتند و از حقوق و منافع ملت دفاع می کردند و قانون اساسی را همراه با قوانين ضدانسانی مجازات اسلامی و هم چنين اختيارات بی حد و حصر "رهبر" و "ولايت فقيه" را زير سئوال می بردند، امروز برای يافتن راه چاره از اين تنگناهای ناگزير، به هر دری نمی زدند. راست گفته اند که: «خود کرده را تدبير نيست».

به خاطر بياوريم بازداشت، شکنجه، ترور واعدام هزاران انسانی را که بی گناه و تنها به دليل دگرانديش بودن تار و مار شدند. از ياد نبريم پاکسازی سياسی- عقيدتی استادان، کارگران، دانشجويان و کارمندان را. فراموش نکنيم سرکوب جوانان، زنان، کارگران، هنرمندان، دانشجويان و وکلای دعاوی متهمان سياسی وخشونت عليه اقليت های قومی و مذهبی را. به خاطر بسپاريم بستن روزنامه ها و سانسور رسانه های گروهی را. به ياد بياوريم تحديد و تهديد آزادی بيان و تجمع و گروه های سياسی را. در خاطر داشته باشيم بستن احزاب و سازمان ها و کانون های سياسی و اجتماعی، فرهنگی و هنری را . ترديد نکنيم که جانيان و سرکوبگران، بدون محاکمه و مجازات فقط عوض شده اند و در مقام و موقعيت ديگری در نظام به اندوختن مال و موقعيت مشغولند.

اين همه اما از سال ۱۳۸۴ و يا ۱۳۸۸ و با احمدی نژاد آغاز نشد. جنايت های سازمان يافته و هدفمند از سی و چهار سال پيش جريان دارد. عصيان و سرکشی مردم ايران و اعتراض جوانان در چهار سال پيش و سال های پيش تر، از جمله در ۱۸ تير ۱۳۷۸ (حمله به کوی دانشگاه) عليه خودکامگی نظام اسلامی و کسانی بود که از آغاز انقلاب در ساختار اين نظام نقش و در جنايات آن دست داشتند.

ساده انديشان با هوچيگری شعار «مير حسين بهانه است، کل نظام نشانه است» و هر آنچه را که مردم واقعاً خواستار آن بوده و هستند، مانند آزادی از تعلق به رنگ ومذهب را زيرکانه از نوشتار های خود حذف کردند و تلاش نمودند تا مطالبات واقعی مردم به فراموشی سپرده شود. اينان به دنبال افرادی رفتند که زير پرچم "ولايت فقيه" و زير سايه سنگين خمينی، هميشه و همچنان مطيع و فرمانبردار حزب فاشيستی و سرکوبگر "جمهوری اسلامی" بودند که از در رفته و اين بار با رنگی ديگر از پنجره وارد می شوند آن هم در کنار حاج آقا و حاج خانم و فريفته "فرهمندی فراگير خمينی"! گوييا به کلی خود و خويشتن وهويت خويش را گم کرده و فريفته خمينی و اسلام او، نام و نشان رها کرده و لچکی بر سر و توبره ای در دست، به دنبال شکستن حصر و به دست آوردن آزادی هستد.

همين ها زمانی که در کنار جنايتکاران و سرکوبگران ، آزادی ديگران را زير پا می گذاشتند، علی اکبر رفسنجانی که در آلوده بودن دستانش به خون دگرانديشان ترديدی نيست، در ۱۸ دی ماه ۱۳۶۰ نعره می زد: «رئيس دولت شما... موسوی ، سيد اولاد پيغمبر، متدين واقعاً متدين و متعبد و کسی که حاضر نيست يک قدم خلاف اسلام بردارد، گاهی که مطالب مشکوکی از لحاظ دينی پيش می آيد، می گويد، من از جهنم می ترسم [نه از مردم] جرأت نمی کنم اين تصميم را بگيرم»!

همزمان حاج آقا و حاج و خانم هويت از دست داده و باندهای جانيان حاضر بودند آزادی هزاران انسان را بربايند. ميرحسين موسوی جنايات را کار قوه قضائيه می داند و يا حافظه اش ياری نمی دهد که اعدام های زمان نخست وزيری اش را به خاطر بياورد .اما آيا او صدای حقارت بار علی اکبر رفسنجانی جنايتکار را هم در اول آبان ۱۳۶۰ نشنيد که هوار می زد: «...مسأله گروهک ها و محاربان... که خوشبختانه با زحمتی که برادران کميته، پاسدار، بسيج، دادگاه های انقلاب با کمک سازمان اطلاعاتی ...، به آسانی و به سرعت مسأله اينها حل شد و امروز گزارش های مطمئن به ما می گويد که نيروهای اصلی اينها، بيش از نود درصد شان نابود شده اند يا بازداشتند و يا اعدام شده اند»؟!

برای کمک به حافظه ميرحسين موسوی و منتقدان مذهبی اين رژيم، باز هم گفته های علی اکبر رفسنجانی را در نماز جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۶۰ يادآوری می کنيم که عربده می کشيد: «هر روز در اين تهران و شهرستان ها موارد زيادی دستگيری ضد انقلاب را برادران پليس دارند انجام می دهند و بسياری از کشفيات را دارند می کنند و حرکت بهتر شده». يا گفته های موسوی اردبيلی در ۲۰ فروردين ۱۳۶۱ که درنمازجمعه داد می کشيد: «... قوه قضائی هم شب و روز مشغول کار است، بگذار دشمن هر چه می گويد، بگويد. دشمن می گويد ايران در اعدام ها طغيان می کند.»

اينک باز نمايش "انتخابِ" يکی از خودی ها آغاز شده. اعدام های سال های ۶۰، بازداشت ها، شکنجه و اعدام و سنگسار، ترور مخالفان در خارج و داخل کشور، انفجار در سفارت آمريکا در بيروت و مرکز يهوديان در آرژانتين، قتل نويسندگان، فعالان اقليت های قومی (در رستوران ميکونوس در برلين) و اقليت های مذهبی (در مشهد) اعدام های گسترده در کردستان، سيستان و بلوچستان و آذربايجان، بستن صدها روزنامه، يورش به زنان و دانشجويان و دهها جنايت ديگر در زمان نمايش "انتخابات" از روی مصلحت و ريا فراموش می شود. فردای نمايش، روز از نو روزی از نو! باز هم برای يکی از جنايتکاران خودی برنامه می چينند و او را وابسته به فلان «رنگ» قلمداد می کنند. در همين مورد علی اکبر رفسنجانی در ۷ خرداد ۱۳۶۱ ادعا کرد که: «... جبرئيل آمد برای رنگرزی، گفت رنگ را انتخاب کن، امام حسن سبز را انتخاب کرد و امام حسين قرمز را...»!

هستند نخودهای بی مزه هر آشی که بعد از نمايش "تحليل" از واقعه می دهند بدون اينکه هنر واقعی شنيدن صدای سکوت مردم را داشته باشند. با نيرنگ، اين مردم را دوباره رنگ می کنند و سينه زنان به دنبال يکی از اين جنايتکاران به راه می افتند.

هانس مُومزِن ( (Hans Mommsen مورخ آلمانی معتقد است که: «نمی توان نابودی زندگی ميليون ها انسان را به يک نفر نسبت داد»! در يک جامعه بسته و وابسته به يک ايدئولوژی، همه سرکوب گران در نابودی انسان ها شرکت دارند و جالب اينجاست که بسياری از اينان از کرده های خشونت بار خويش خجل هم نيستند. دو مطلب از علی اکبر رفسنجانی گواه اين گفتار است . او در ۱۸ دی ماه ۱۳۶۰ گفت: «... احساس آرامش و ثبات بيشتر از گذشته می کنيم، برای اين است که کادر مدير کشور واقعاً متحدند، امروز وزرا، نخست وزير، رئيس جمهور، مجلس، امام جمعه ها، استاندارها، فرماندارها، سپاه پاسداران، کميته، جهاد و ساير نهادهايی که در اين کشور وجود دارند، انجمن های اسلامی، ارتش ، در رأ سشان و مرکز تصميم گيری شان هماهنگی کامل وجود دارد. و اين مسأله ای است که پايه همکاری صحيح در اين کشور گذاشته شده و تمام اينها مخلص رهبر و مريد رهبر و همه تابع رهبر، يعنی ما از صميم دل قبول داريم رهبری را.» او دو ماه بعد درگفتاری ديگر در تاريخ ۶ فروردين ۱۳۶۱ ادعا می کند که: «بين رهبر و مردم و مسئوولان از يک طرف، بين خود مسئوولان ارگان های مختلف، ارتش، سپاه، شهربانی، ژاندارمری، دولت، مجلس، شورای نگهبان، شورای قضائی، دادگاه های انقلاب، نهاد های انقلابی از يک طرف [ ازطرف ديگر] انچنان صفا و صميميت و همکاری در فضای پاک اسلامی و با الهام از اخلاق و دستورات اجرائی اسلام وجود آمده که فوق العاده زيبا و عميق است.»

آنچه درباره نمايش«انتخابِ» خودی آورده شده، تنها اشاره ای به گوشه ای از واقعيت دهشت زايی است که سی و چهار سال است گريبان ملت ايران را گرفته. چاره چيست؟ درسی است که بايد از ملت " گواتمالا " بياموزيم.

اخيرا خبرگزاری های جهان گزارش دادند که «اين اولين بار است که رهبر يک کشور به جرم جنايت و نسل کشی در کشور خودش (گواتمالا) گناهکار شناخته می شود».

مترسکان خود را برای راه يابی يه مقام "بدون قدرت" با "صورت هايی عاری از سيرت" آماده کرده و موقعيت طلبان و عافيت جويان ، از "ظن خود يارشان" شده اند. غافل از اينکه در اين سی و چهارسال ، در رژيم اسلامی ايران، همه، همه کسانی که در حکومت و قدرت بودند و هستند، جنايت می کردند و می کنند، و همزمان امنيت و صلح را نه تنها در ايران بلکه در منطقه و جهان تهديد می کنند. به قول حافظ: «چون نيک بنگری همه تزوير می کنند.»

محمود رفيع
دبير جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ايران


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016