جمعه 18 مرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مباهته: حاشیه به جای متن، سروش دباغ

سروش دباغ
مسئله‌ی اصلی، امر دل‌آزار و قصه‌ی پرغصه‌ای است که به تعبیر جناب سروش محلاتی از قرن سیزدهم بدین سو به سان نقطه‌ی سیاهی بر دفتر فقه شیعه نقش بسته است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چندی پیش نوشتاری تحت عنوان «بازی با دین مردم؟»1 از دکتر عبدالکریم سروش منتشر شد. پس ازانتشار این مطلب، دکتر عطاالله مهاجرانی نوشته‌ای در نقد آن با عنوان «اندکی تأمل در نوشته دکتر سروش»2 را منتشر کرد. بنا بر رأی مهاجرانی، سروش در تقریر و نقل رأی آیت‌الله مؤمن درباره‌ی رواییِ تهمت‌زدن به بددینان و بدعت‌گذاران به خطا رفته، چرا که آیت‌الله مؤمن کوشیده است تفسیری سازگار با خرد و انصاف و عدالت از واژه‌ی «باهتوهم» به دست دهد. پس از آن، آیت‌الله سروش محلاتی که مقاله‌ی او محل ارجاع سروش در نوشتن «بازی با دین مردم؟» بود، در مصاحبه‌ای گفت که ای کاش سخن مهاجرانی درست بود و بنده در نقل کلام ایشان اشتباه کرده بودم و جناب مؤمن جواز بهتان زدن به بددینان و بدعت‌گذاران را نداده بود.3 در ادامه، جناب مهاجرانی «تأمل در شیوۀ تدقیق یک متن فقهی: پاسخی به سروش محلاتی»4 را منتشر کرد و بر مواضع قبلی خود پای فشرد، و با موجه انگاشتن قرائت خویش از رأی آیت‌الله مؤمن، از جناب سروش محلاتی خواست که «تمامی اشاره‌ها و نکته‌ها را ملاحظه کنند. اگر دیدند بین ایشان و خداوند حکیم قدیر، بیّنه‌ای دارند که از سخن خویش دفاع کنند، بر موضع خویش بایستند. اما اگر دیدند در داوری شتاب کرده‌اند و ناخواسته موجب شده‌اند که حرمت فقیهی ارجمند و شجاع و دقیق‌النظر آسیب ببیند، سخن خود را اصلاح کنند». پس از آن، حجه‌الاسلام ضیاءمرتضوی مطلبی تحت عنوان «تأمل در تأمل»5 را با این تذکار منتشر کرد که جناب سروش محلاتی تمایلی به ادامه‌ی این بحث ندارد و آن را چندان مهم نمی‌داند، اما از آنجایی که «عدم پی‌گیری بحث ممکن است در نگاه برخی علاقمندان این مباحث، این احتمال را پدید بیاورد که برداشت و نقد جناب آقای مهاجرانی صائب است و در نگارش مقاله‌ی جناب آقای سروش محلاتی دقت لازم نشده است»، ضمن ابراز شگفتی از پافشاری جناب مهاجرانی بر مواضع خویش به نزد آشنایان با ادبیات حوزوی، و گلایه از این امر که «در نقد جناب آقای مهاجرانی، ایشان (سروش محلاتی) موصوف به شتابزدگی و حرمت‌شکنی شده‌اند و به ایشان توصیه شده دلواپس هیبت و هیمنه و طنین لفظ‌ آیت‌الله نباشند!»؛ چندین خطای جناب مهاجرانی در قرائت رأی فقهیِ آیت‌الله مؤمن را برشمرده، همچنین از شخصیت علمی و اخلاقی جناب سروش محلاتی دفاع کرد:

کسانی که با ادبیات رایج حوزه از جمله در فقه استدلالی انس دارند، و حتی کسانی که دوره‌‌ی فراگیری متونی مانند کتاب «رسائل» و «مکاسب» را می‌گذرانند، به خوبی اذعان دارند که تعبیر رایج «اللهم الا ان یقال..» در عرف مباحث حوزوی قالبی بیانی برای استدراک سخن پیش و ارائه نکته یا نگاه و استدلالی متفاوت از سخن پیش است؛ استدراکی که گوینده یا نویسنده، خود با آن همراهی دارد و می‌پسندد و صرف بیان یک احتمال یا گفتۀ دیگران نیست... آنچه در عبارت جناب آیت‌الله مؤمن آمده صرف بیان یک احتمال ضعیف و استثنای نادر، آن گونه که جناب آقای مهاجرانی گمان برده‌اند، نیست... نکته شگفتی‌ساز دیگر قرینه‌سازی تعبیر «والله العالم» یا «والله عالم» است که به گفته‌ی ایشان (مهاجرانی) با تعبیر «والله أعلم» فرق می‌کند. در ادبیات رایج حوزوی فرقی میان این دو تعبیر جز از این نظر نیست که در جملاتی چون «والله العالم» یا «والله عالم» رعایت ادب بیشتری در پیشگاه خداوند شده است، چرا که گوینده اساساً مقایسه‌ای میان دانش خود و دانش خداوند نکرده است. نه اینکه یکی نشانه بی‌نظری است و دیگری نشانه نظر دادن!...شگفتی دیگر این است که جناب آقای مهاجرانی محتوای کتاب آیت‌الله مؤمن را که فقه استدلالی است و نه فقه فتوایی، شاهد بر نادرستی انتساب دیدگاه یاد شده به ایشان شمرده‌اند! در حالی که لابد ایشان نیز اذعان دارند که بخش عمده‌ای از ارزیابی گفته‌های فقها و انتساب دیدگاه‌ها بر اساس کتاب‌ها و آثار فقه استدلالی آنان است و نه منابع فتوایی... در پایان نقد، کمی دور از مراتب وارستگی علمی و اخلاقی دانشمند عزیز ما جناب آقای سروش محلاتی سخن گفته شده است... درباره شخصیت‌های علمی وارسته و از خود گذشته‌ای مانند این استاد محترم نباید به گونه‌ای سخن گفت که چه بسا کسانی گمان برند اینان در بند برخی عناوین و القاب مجازی و اعتباری‌اند.6

بنابر رأی جناب مرتضوی، آقای مهاجرانی در تبیینِ تعبیر« اللهم الا ان یقال» به خطا رفته‌اند؛ چرا که این تعبیر در عرف مباحث حوزوی رایج، قالبی بیانی برای استدراک سخن پیشتر گفته شده است؛ استدراکی که گوینده با آن همدلی دارد و صرف بیان یک احتمال ضعیف و استثنای نادر نیست. همچنین رجوع به آثار فقه استدلالی برای احراز رأی فقهیِ یک فقیه، بر خلاف سخن جناب مهاجرانی، اشکالی ندارد و در میان فقها امری مرسوم است. فی‌المثل وقتی گفته می‌شود صاحب جواهر چنین رأیی دارد، این رأی متخذ از دیدگاه ایشان در کتاب فقه استدلالیِ «جواهر الکلام» است.

در این مدت نظاره‌گر این مباحثات قلمی بودم و آن‌ها را رصد می‌کردم. از تغییر لحن جناب مهاجرانی در نوشتار دوم تعجب کردم؛ به نظرم در یک مباحثه علمی، انگیزه‌خوانی و با کنایه سخن گفتن، وجهی ندارد، فلذا توصیه کردنِ جناب سروش محلاتی به اینکه مبادا مفتون هیبت و هیمنه و طنین لفظ «آیت‌الله» شوند، زیبنده چنین بحثی نیست؛ همانطور که جناب مرتضوی نیز بدین دقیقه اشاره کرده‌اند. همچنین ارجاع دادن آقای سروش محلاتی به خداوند حکیمِ قدیر و تأمل در این امر که آیا بین خود و خدای خود بیّنه‌ای دارند؛ قدری غریب می‌نماید. بحث بر سر اختلافِ میان دو قرائت از یک متن فقهی است و نه بیشتر؛ بنا نیست در این میان کسی، طرف دیگر را توصیه به تقوا کند و از خدا بیم دهد. همین اختلاف آراء سلسله جنبان هر علمی است و البته عقل جمعی و جامعه علمی درباره صحت و سقم آراء داوری نهایی را انجام می‌دهد.

در جستارهای منتشر شده، خوشبختانه بحث علمیِ مستوفایی درگرفت و آقایان سروش محلاتی و مرتضوی، پاسخ مقنعی به آقای مهاجرانی دادند و ابعاد مختلف بحث را به نیکی تبیین کردند. با این همه جای حاشیه و متن در این مکتوبات تغییر یافته و مسئله‌ای خرد و فرعی جایگزین مسئله‌ای کلان و اصلی گشته است.

چنان که درمی‌یابم، مسئله‌ی کلان و اصلی از این قرار است: فقهِ بریده از اخلاق، انسانی نیست و راهی به دهی نمی‌گشاید و رهزن است، فلذا باید احکام فقهی را در ترازوی اخلاق توزین کرد و به مدد شهودهای اخلاقیِ عقلانی، دست رد بر سینه‌‌ی احکام فقهیِ غیراخلاقی زد و آن‌ها را فرو نهاد.7 تفکیک میان «وجوب فقهی» و «وجوب اخلاقی» مؤید این امر است و توضیح می‌دهد که برخی از احکام فقهی نظیر رو به قبله خواباندن حیوانات جهت ذبح، هر چند وجوب شرعی دارند، اما وجوب اخلاقی ندارند. حجاب و پوشاندن موی سر و گردن نیز، هر چند به نزد کثیری از دینداران معیشت‌اندیش وجوب فقهی دارد، اما چنان که در می‌یابم، وجوب اخلاقی ندارد؛8 در عین حال رو به قبله خواباندن حیوانات و پوشاندن موی سر و گردن اموری غیراخلاقی نیست. لازمه‌ی این سخن این است که تلازمی میان جواز فقهی و جواز اخلاقی بر قرار نیست؛ چرا که برخی از امور هم جواز فقهی دارند و هم جواز اخلاقی؛ برخی دیگراز امور، جواز فقهی دارند، اما جواز اخلاقی ندارند و بالعکس. بر همین سیاق، اگر بهتان ‌زدن به بددینان و بدعت‌گذاران جواز و وجوب فقهی داشته باشد ــ که نزد فقیهی چون آیت‌الله مظاهری دارد ــ جواز اخلاقی ندارد، بلکه قبح اخلاقی دارد؛ چرا که متضمن نفی و نادیده گرفتن کرامت انسانی است و امری است اخلاق‌ستیز و فرونهادنی. مسلمانی که در این سخن حکیمانه‌ی پیامبر «انّی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» به دیده‌ی عنایت می‌نگرد، از سر دغدغه‌ی دینی و اخلاقی، با این سنخ آموزه‌های فقهیِ غیراخلاقی در می‌پیچد و بانگ بر می‌آورد و آن‌ها را از منظر اخلاقی قویاً نقد می‌کند.

با این همه، فرض کنیم که آیت‌الله مؤمن چنین سخنی نگفته باشد و بهتان زدن به بدعت‌گذاران را جایز نشمرده باشد ــ که البته از نظر آیت‌الله سروش محلاتی و حجت‌الاسلام مرتضوی این چنین نیست و آیت‌الله مؤمن بهتان ‌‌زدن به بدعت‌گذاران را به لحاظ فقهی جایز می‌داند. مگر مسئله‌ی ما فقط رأی آقای مؤمن است که جناب مهاجرانی آستین همت بالا زده‌اند تا مبادا بر دامن کبریاییِ این فقیه «آزاده» و «شجاع» و «دقیق النظر» شورای نگهبان گردی بنشیند؟ «هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است» و فهرست فقهایی که از روایی بهتان زدن به بدعت‌گذاران سخن گفته‌اند، بلند بالاست. به عنوان نمونه، فتاوای ذیل از رساله‌ی آیت‌الله مظاهری را در نظر آوریم که خوشبختانه به زبان فارسی نوشته شده و به سهولت می‌توان مراد نویسنده را دریافت:

شرط لزوم اشاعه‌ی فحشا: اگر مصلحت اهمّی که مقدم بر مفسده‌ی اشاعه‌ی فحشا است، جلو آید، آن کار جایز بلکه در بعضی از موارد لازم است؛ نظیر این که [...] بتواند کسی را که مضّر برای دین است، رسوا و کارش را خنثی کند؛ در این موارد و نظایر آن اشاعه‌ی فحشا جایز بلکه لازم است.

شرط وجوب تهمت زدن: اگر مصلحت اهمّی که مقدم بر مفسده‌ی تهمت باشد، پیش آید، آن تهمت جایز بلکه در بعضی موارد واجب می‏شود؛ مثلاً اگر کسی مضر برای اسلام است و مردم را از دین منحرف می‏کند و چاره‏ای جز تهمت برای اسکات او نباشد، تهمت به اندازه‏ای که او را ساکت کند، جایز بلکه واجب است.9

چنان که ملاحظه می‌شود، آیت‌الله مظاهری به صراحت از جواز و بلکه وجوبِ تهمت ‌زدن به کسی سخن می‌گوید که برای اسلام مضر است و مردم را از دین منحرف می‌کند. علاوه بر این، احکام فقهیِ غیراخلاقی، در بهتان زدن به بددینان و بدعت‌گذاران خلاصه نمی‌شود، که احکامی نظیر «مهدورالدم بودن مرتد» و «سنگسار» نیز از این سنخ احکام‌اند؛ احکامی که در زمرۀ احکام هنجاریِ ناموجه‌‌اند و مستلزم بازنگری جدی‌. پس نه احکام فقهیِ غیراخلاقی در بهتان زدن به بدعت‌گذاران منحصر می‌شود، و نه آیت‌الله مؤمن تنها فقیهی است که از رواییِ بهتان زدن در حق بدعت‌گذاران سخن گفته است ــ که فقهایی نظیر آیت‌الله خویی، آیت‌الله گلپایگانی، آیت الله مهدوی‌کنی، آیت‌الله مظاهری... معتقد‌اند بهتان زدن به بدعت‌گذاران در دین جایز است.10 آیت‌الله سروش محلاتی به نیکی این مسئله را تبیین کرده است:

ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻗﺮﻥ ﺳﻴﺰﺩﻫﻢ، ﻧﻘﻄﻪ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﺑﺮ ﺩﻓﺘﺮ ﺳﻔﻴﺪ ﻓﻘﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺖ ﻭ ﻧﻈﺮﻳه «ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﺪﻋﺖ ﺗﻬﻤﺖ ﺑﺰﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺑﺪﺭ ﮐﻨﻴﺪ»، ﺩﺭ ﻓﻘﻪ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﺷﺪ. ﺍﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪ ﮐﻪ «ﺑﺎﻫﺘﻮﻫﻢ» ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ «ﺗﻬﻤﺖ ﺯﺩﻥ» ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ: ﭼﻪ ﻣﺎﻧﻌﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺗﻬﻤﺖ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ «ﻣﺼﻠﺤﺖ» ﺟﺎﻳﺰ ﺑﺎﺷﺪ. ﻭ ﭼﻪ ﻣﺼﻠﺤﺘﻲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻬﻤﺖ ﺯﺩﻥ ــ ﻣﺜﻞ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻓﻼﻧﻲ ﺩﺯﺩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻳﺎ ﮐﺎﻓﺮ ﺷﺪﻩ، ﻭ ﻳﺎ ﺍﻫﻞ ﺯﻧﺎ ﻭ ﻟﻮﺍﻁ ﺍﺳﺖ ــ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻔﺘﻀﺢ ﻭ ﺑﻲﺁﺑﺮﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﻳﻨﺸﺎﻥ ﺣﻔﻆ ﺷﻮﺩ؟11

مسئله‌ی اصلی، امر دل‌آزار و قصه‌ی پرغصه‌ای است که به تعبیر جناب سروش محلاتی از قرن سیزدهم بدین سو به سان نقطه‌ی سیاهی بر دفتر فقه شیعه نقش بسته است.12 هنگامی که در فهرستِ فقهای صاحب نامی که بر روایی بهتان زدن صحه نهاده‌اند، نظر می‌‌افکنیم، همچنین درباره‌ی دیگر احکام فقهیِ غیراخلاقی تأمل می‌کنیم؛ به نظر می‌رسد پرداختن به رأی مختار آیت‌الله مؤمن در این باب، و دلمشغولِ «اللهم الا» و «والله اعلم» بودن و لقب «آیت‌الله» را به طعن برازنده‌ی جناب سروش محلاتی ندانستن، در زمره‌ی امور حاشیه‌ای است. بهتر است جناب آقای مهاجرانی، به جای پرداختن به حواشی، به متن بپردازند و در زمانه‌‌ی پر تب‌وتابی که این حکم فقهیِ اخلاق‌ستیزِ رماننده (بهتان زدن به اهل بدعت)، تیغ به کف زنگیان مست داده و دست‌آویز عده‌ای برای تهمت زدن و از میدان به در کردن خلایق در وادی سیاست و دیانت شده است ــ امر نامبارکی که ایشان نیز به نیکی بدان وقوف دارند13 ــ همّ خویش را بیشتر معطوف به نقد آن کنند:

زین روش بر اوج انور مـی‌روی

ای بـرادر گــر بـر آذر مـی‌روی

1 . http://www.rahesabz.net/story/73112

2.http://www.rahesabz.net/story/73149

3 . http://ayandeonline.com/?a=content.id&id=2089

4 . http://www.rahesabz.net/story/73304

5 . http://www.rahesabz.net/story/73394

. همان.6

7 . در سنت کلام و فلسفه‌‌ی اسلامی، معتزله با بحث از «حسن و قبح عقلی» و مرحوم طباطبایی با طرح مبحث «ادراکات اعتباری» در مقاله‌‌ی ششم اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجالِ مبارکی برای اندیشیدن به اخلاقِ عقلانیِ مستقل از دیانت وشریعت فراهم آورده‌اند.

8 . برای بسط بیشتر این مطلب، نگاه کنید به : سروش دباغ،« حجاب در ترازوی اخلاق» و «حجاب در ترازوی قرآن»، در سایت جرس:

http://www.rahesabz.net/story/63763

http://www.rahesabz.net/story/70120

9. پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله مظاهری:

http://www.almazaheri.ir/farsi/Index.aspx?TabID=0604&SectionNum=494&ChapterNum=154&ChapterName

10 . نگاه کنید به : محمد سروش محلاتی، «ﺗﻬﻤﺖ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺩﻳﺎﻧﺖ!»

http://www.soroosh-mahallati.com/modules.php?name=News&file=arƟcle&sid=33

همچنین، سروش دباغ، «این چنین بهتان منه بر اهل حق»:

http://www.rahesabz.net/story/70433
/

11 . محمد سروش محلاتی، « تهمت در خدمت دیانت!»

تأمل برانگیز و عبرت آموز است که از سویی برخی از علمای اخلاق نسبت به آبروی انسانها حساسیت بسیار نشان می دهند؛ از سوی دیگر برخی از فقها با گشاده دستی بهتان زدن را در مواردی جائز می دانند. به عنوان نمونه، آیت الله فاطمی‌نیا از قول آیت‌الله بهاالدینی نقل می‌کند که به نظر ایشان یکی از چهار گناهی که بخشیده نمی‌شود، آبرو بردن است که حرمت آن در حدّ آدم کشتن به شمار می‌رود: «این گناهان آن قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی‌شوند.» و سپس خاطرۀ دیگری را از قول فرزند یکی از بزرگان که در زمان خودش استادالعلما بوده است، تعریف می‌کنند: «به پدرم گفتم اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی، چه می‌گویی؟ ... پدرم سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر! الان در زمان ما هیئتی‌ها، مسجدی‌ها و مقدس‌ها آبرو می‌برند. عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی‌ها با زبانشان می روند جهنم. روایت داریم که می‌فرماید: اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می‌خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مؤمن مقدس را می‌آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله توی صفوف جماعت می‌نشینند آبرو می‌برند.»

نگاه کنید به: «60 نکته عرفانی و اخلاقی/ پای صحبت آیت‌الله فاطمی‌نیا و آیت‌الله امجد» در:

http://www.asriran.com/fa/news/104012/60

12 . به عنوان نمونه‌ای از نقد این موضع فقهی، به مقاله «تفسیر حدیث باهتوهم» برگرفته از دست‌نوشته‌های آیت‌الله سیدمحمدجواد موسوی غروی در سایت جرس رجوع کنید:

http://www.rahesabz.net/story/73389

13 . در نوشتاری با عنوان «کافرم من گر از این شیوه تو ایمان داری»، خاطره ای از دکتر عطاءالله مهاجرانی در باره‌ی روایی «مباهته» به نزد جماعتی نقل کرده‌ام. نگاه کنید به سایت جرس:

http://.www.rahesabz.net/story/70044


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016