دوشنبه 21 مرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای روحانی صدای ما را بشنويد! منصوره بهکيش (امضا کنيد)

شما به عنوان رييس جمهور حکومت جمهوری اسلامی ايران معرفی شديد و در مراسم سوگند بيان کرديد که "نماينده" تمامی مردم ايران هستيد. به عنوان يک ايرانی لازم ديدم يادآوری کنم که شما نماينده امثال ما که رای نداده ايم نيستيد. ما به دليل غير دموکراتيک بودن شيوه انتخاب شدن و انتخاب کردن و هم چنين نبود آزادی بيان و امکان ايجاد تشکل های مستقل و مردمی، انتخابات را در ايران آزادانه نمی دانيم ولی معتقديم رييس جمهور يک کشور به عنوان مهم ترين مقام اجرايی آن موظف است که بدون تبعيض در جهت خواسته های همه مردم حرکت کند و پاسخ گوی همه آنهايی که رای داده و رای نداده اند، باشد.

شما در مقابل مردم سوگند ياد کرديد و گفتيد زمانی می توان قفل درب های بسته را باز کرد که همه چيز شفاف باشد. عالی است، شفاف بودن يکی از ارکان مديريت سالم است و اميدوارم لااقل خودتان اين شعار را عملی سازيد. چيزی که ما در اين سی و چهار سال نديديم و به آن نياز داريم. ولی تنها شفاف بودن کافی نيست، مسووليت پذيری و پاسخ گويی و هم چنين نبود تبعيض و برقراری عدالت اجتماعی ارکان ديگر مديريت سالم و انسانی است.

ما از همان ابتدای سال ۵۸ که مردم به جمهوری اسلامی رای آری دادند، با مشکلات بسياری روبرو شديم ولی همواره مسوولان حکومتی از مردم می خواستند که دندان روی جگر بگذارند و اميد به آينده ای روشن داشته باشند تا آرامش و آسايش و آزادگی در کشور برقرار شود ولی تفاوت گفتار و کردار از زمين تا به آسمان بود. آقای خمينی در نوفل لوشاتو گفت همه، حتی کمونيست ها آزادند ولی در دهه شصت و به ويژه در تابستان شصت و هفت هزاران نفر از بهترين فرزندان ايران زمين به دستور شخص ايشان اعدام شدند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


به جای آينده روشنی که برای مردم ترسيم کرده بوديد، بگير و ببندها و شکنجه و اعتراف گيری و کشتار مخالفان و دگرانديشان شروع شد؛ سپس جنگ و پيامدهای خانمان برانداز آن؛ حجاب اجباری؛ بستن دانشگاه ها و اخراج دانشجويان؛ اعدام دسته جمعی زندانيان سياسی در تابستان شصت و هفت در کمتر از يک ماه در حالی که بسياری از آنان حکم زندان داشتند؛ دفن گروهی آنها با لباس در کانال هايی در خاوران بدون اطلاع و حضور خانواده های شان؛ قتل های زنجيره ای نويسندگان در سال ۷۷ بدون آن که پرونده آن به سرانجامی برسد؛ حمله به کوی دانشگاه در سال ۷۸ و کشته و زخمی و بازداشت شدن تعدادی از دانشجويان؛ بازداشت و کشتار مردم معترض در خيابان در سال ۸۸؛ شکنجه و قتل زندانيان در زندان کهريزک و قتل های خاموش در زندان ها که هنوز پاسخ روشنی بر چرايی و چگونگی هيچ يک از آن ها داده نشده است.

آقای روحانی، در اين سی و چهار سال شما و همراهان تان هر چه توانستيد بر سر ما آورديد و با کشيدن تيغ بر روی مخالفان و مردمی که شاه را برای به دست آوردن آزادی و آزادگی و داشتن زندگی بهتر و انسانی تر بيرون کرده بودند، حکومت کرديد و هر کدام تقصيرها را گردن ديگری انداختيد.

من و بسياری از ما بهترين عزيزان مان را به خاطر نبود آزادی در جمهوری اسلامی از دست داده ايم و شاهد نقض گسترده و سيستماتيک حقوق بشر در ايران بوده و هستيم. ولی امروز ديگر دهه شصت نيست که تنها با حذف بی صدای دگرانديشان بتوانيد به زندگی خود ادامه دهيد. اين بار با مردمی روبرو هستيد که نه تنها از فشار اجتماعی و سياسی بلکه از فشار اقتصادی و بيکاری و گرانی سرسام آور به تنگ آمده اند و اغلب از روی ناچاری شما را انتخاب کرده اند زيرا نه شيفته جمهوری اسلامی اند و نه شيفته امثال شما، بلکه خواهان يک زندگی شرافتمند و انسانی به دور از تبعيض و جنگ و خون ريزی هستند.

ما خانواده ها و بستگان مان نيز چيزی جز ساختن دنيايی انسانی نمی خواستيم ولی در طی اين سال ها در بدترين شرايط زندگی کرده و سرکوب شده ايم. جمهوری اسلامی نه تنها حق زندگی را از عزيزان ما گرفت، بلکه مادران و پدران و همه ما را کشت و از داشتن يک زندگی انسانی محروم کرد. نه تنها ما، بلکه دختران و پسران ما را نيز درگير اين بيداد کرد و سايه تهديد و محروم شدن از زندگی فردی و اجتماعی همواره روی سر ما بوده است. من يک نمونه ام که برای کشف حقيقت و برقراری عدالت و پيگيری دادخواهی بارها بازداشت و ده ها بار به وزارت اطلاعات احضار و از کار بيکار شده ام. از اسفند ۸۸ پاسپورت ام در فرودگاه ضبط شده است و به چهار سال حبس، سه و سال و نيم تعليقی و شش ماه تعزيری محکوم شده ام و هر لحظه در انتظار اجرای حکم زندان هستم و پس از آخرين احضار برای اجرای حکم و معرفی خودم به زندان اوين در پانزده بهمن ۹۱، به خانه باز پس فرستاده شدم تا روزی ديگر و هنوز چمدان ام در گوشه اتاق خاک می خورد و نمی دانم با بيان بخشی از حقيقت تلخی که بر ما رفته است چه سرانجامی در انتظارم خواهد بود.

عمق فاجعه اينجاست که تا به حال هيچ مقام مسوولی به ما خانواده ها و دادخواهان پاسخی نداده است که چه بر سر عزيزان ما در زندان ها آورده اند. از شما که به دنبال شفاف سازی هستيد می خواهم اين حداقل را برای ما روشن کنيد:
۱- اعدام زندانيان سياسی در دهه شصت و به ويژه کشتار زندانيان سياسی در سال ۶۷ چگونه انجام شده است؟
۲- چرا زندانيانی که حکم زندان داشتند بی خبر از خانواده ها اعدام شدند؟
۳- چرا محاکمه آنها توسط کميسيون مرگ پشت درهای بسته انجام شده است؟
۴- چرا هيچ مقام مسوولی پاسخی رسمی مبنی بر چگونگی و چرايی اين کشتارها به ما نداده است؟
۵- چرا محل دقيق دفن آنها را به ما نمی دهند؟
۶- چرا وصيت نامه های آنها را به ما نمی دهند؟
۷- چرا خانواده ها را از حضور در خاوران منع می کنند يا مورد پيگرد و آزار و اذيت قرار می دهند؟
۸- چرا نمی گذارند آزادانه در منازل يا در خاوران و ديگر گورستان ها مراسم يادبود بگيريم؟
۹- چرا خاوران را برای چندمين بار در سال ۸۷ زير و رو کردند و پاسخ شکايت ما به بهشت زهرا را نداده اند؟
۱۰- چرا پنج سال است درب اصلی خاوران را بسته اند و مادران و پدران پير مجبورند مسافت زيادی را با پای پياده تا رسيدن به محل نامعلوم دفن عزيزان شان طی کنند؟
۱۱- چرا اجازه گذاشتن سنگ قبر و کاشتن گل و گياه و آب ياری و نظافت به ما نمی دهند؟
۱۲- چرا حق شکايت را از ما گرفته اند و ما را مورد پيگرد و اذيت و آزار قرار می دهند؟

آقای روحانی، آيا می دانيد وزير "داد"گستری که شما انتخاب کرده ايد، در بيست و پنج سال پيش يکی از اعضای کميسيون مرگ بوده و چندين هزار نفر از بهترين و صادق ترين انسان ها و از جمله دو برادر نازنين ام که حکم زندان داشتند را به دليل دگرانديشی اعدام کردند!

و بسياری از افرادی که به شما رای داده اند از همين خانواده ها هستند، کسانی که پدر يا مادرشان، همسرشان، خواهر يا برادرشان و پسر يا دخترشان در جمهوری اسلامی کشته شده اند. خانواده هايی که با تمام اين فشارها باز هم دوام آوردند و اين شرايط را تحمل می کنند. آنها از سر درد و ناچاری به اين جا به جايی ها دل بسته اند ولی اگر اين بار به نيازها و خواسته های آنها بی توجهی شود، قطعا راه ديگری را برای تحقق مطالبات شان پيدا خواهند کرد. شما اگر واقعا آگاه به زمان و موقعيت خود شده ايد و اين حقيقت تلخ را به همراه تمامی مسوولان پذيرفته ايد که حداقل برای نجات خودتان بايد کاری ديگر کنيد، همين امروز انجام دهيد، زيرا فردا دير است.

آقای رييس جمهور، امسال بيست و پنج سال از کشتار زندانيان سياسی در سال ۱۳۶۷ می گذرد و ما هم چنان به دنبال کشف حقيقت و پاسخ گويی مسوولان جمهوری اسلامی هستيم و تا زمانی که حقيقت آنچه بر بستگان ما در زندان های جمهوری اسلامی گذشته است روشن نشود، اين داغ برای ما هم چنان تازه است و پيگيری های ما ادامه خواهد داشت.

ما از شما می خواهيم که به اذيت و آزار مادران و ديگر بستگان اعدام شدگان و ناپديد شدگان قهری پايان دهيد؛ درهای خاوران به روی ما گشوده شود و برای برگزاری مراسم سالگرد خانواده ها محدوديت و مزاحمت ايجاد نشود؛ ما می خواهيم محل دفن عزيزان گمشده مان را مشخص کنيم و آنجا را به سليقه خودمان بياراييم؛ اين حداقل حق ما خانواده های آسيب ديده است و از شما می خواهيم که اين حق را محترم بشماريد و به رسميت بشناسيد.

تلاش ما دادخواهان برای ساختن دنيايی بهتر و انسانی تر است تا جهان شاهد بروز و تکرار چنين جنايت هايی نباشد.

منصوره بهکيش
۱۶ مرداد ۱۳۹۲

[برای امضای اين نامه اينجا را کليک کنيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016