گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 شهریور» نقدی بر قانون مجازات اسلامی (2) قسمت دوم، آرش سلیم1 شهریور» نقدی بر قانون مجازات اسلامی (2)، آرش سلیم 17 مرداد» نقدی بر قانون مجازات اسلامی (1)، آرش سلیم (قسمت دوم) 16 مرداد» نقدی بر قانون مجازات اسلامی (1)، آرش سلیم
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نقدی بر قانون مجازات اسلامی (2) قسمت دوم، آرش سلیمقسمت اول این مقاله را می توانید از اینجا بخوانید. اصطلاح «عالمین» در مواری که با «رب» یعنی «رب العالمین» نیامده است، در برخی از آیات قرآن به طور مبالغه برای مفهوم «جمیعا» یا فراگیر بودن در یک مجموعه دارای عناصر مختلف به کار رفته است. در این گونه موارد، مفهوم کاربرد اصطلاح عالمین این است که پیامبر فقط پیامبر چند قبیله و طایفه قریش و یا یک قشر از آن ها مثلا بینوایان و یا رجال قریش نیست. بلکه پیامبر و هدایتگر همه آن ها می باشد. در انبیاء:107 خطاب به پیامبر تاکید شده است که تو را جز رحمتی برای همه نفرستادیم. اولا گفته نشده است شخص پیامبر رحمت است. بلکه رسالت پیامبر چون سایر پیامبران رحمتی است از جانب خدا برای کلیه افراد و اقشار و طوایف قوم مخاطب. و این که جز نفع بردن مخاطبان از رحمت خدا، هدف دیگری پشت ادعای رسالت پیامبر و تلاش پیامبر در هدایت آن ها نمی باشد. مثلا این که در اجرای وظیفه پیامبری چیزی نصیب فرد پیامبر نمی شود. هم چنان که در آیه بعد به پیامبر گفته می شود به مخاطب بگو: جز اين نيست كه به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است (قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ). همچنین همین گزاره خود می تواند دلیل دیگری باشد بر این که جمعیت مخاطب پیامبر، موحد نبوده اند. برای اقوام دیگر که از قرن ها قبل به وحدانیت خدا اعتقاد داشتند، چنین گزاره ای عجیب و غریب نبوده است که بخواهند چون قوم قریش پس از دو دهه جنگ و ستیز آن را بپذیرند. اصلا ابلاغ وحدانیت خدا به موحدین دنیا ضرورتی نداشته است. سپس در آیه بعد یعنی انبیاء:109 به پیامبر اعلام می شود که اگر از تو رویگردان شدند بگو من به همه شما یکسان اعلام کرده ام: فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَى سَوَاء. اینجا می شود مفهوم جمیعا یا عالمین را به روشنی دریافت. در عبارت «فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَى سَوَاء»، که اعلام با گفتار است، کسانی که آن را می شنوند کاملا مشخص است. به پیامبر گفته شده است به تمام مخاطبین خود که مشمول هشدار وحی می شده اند بگوید که من به وظیفه خود در هشدار به همه شما (جمیعا) عمل کردم. اینجا خدا و پیامبر از خود در بهانه نشنیده شدن پیام توسط گروهی از آن ها، سلب مسئولیت می کنند. مثلا ممکن است گروهی بهانه در بیاورند که ما فکر می کردیم که او پیامبر بنی هاشم است و برای بنی امیه کتابی نیاورده است! در ادامه نیز تاکید شده است که خود پیامبر هم نمی داند که وعده ای که داده است نزدیک است یا دور: وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ! در آیاتی که گفته شده است این قرآن جز «پندی» برای همه نیست (ان هو الا ذكر للعالمين)، تاکید بر پند بودن قرآن است. اولا پند است برای جمیع گروه های قوم مخاطب، دوما اگر برای جمعیت غیر مخاطب هم پندی باشد چیزی را ثابت نمی کند. در زمانه ما کتاب ها و مقالات به زبان های مختلف ترجمه می شوند و در هر گوشه و کنار دنیا ممکن است تاثیر گذار باشند. بارها در مقالات مختلف نگارنده یادآوری شده است که اگر در رسالت پیامبران نتوانیم بین پیامی جهان شمول و مخاطب محلی آن فرق بگذاریم سخت در اشتباه خواهیم بود. مگر کسی گفته است که سخنان خدا نمی تواند جهان شمول باشد؟ اتفاقا «نزولِ» آیات، تبدیل سخن جهان شمول در محیط فرهنگی قوم مخاطب و به زبان مخاطب در حیات تاریخی آن قوم در عصر بعثت است. مثلا «نزولِ» اصل تساوی حقوق «انسانی»، در جامعه قریش لغو یک باره «ظهار» و «برده داری» نبوده است. بلکه در حیات تاریخی قریش، نزولِ اصل تساوی مرد و زن و برده (انسان)، پشنهاد «حدود» برای ظهار و آزاد کردن برده توسط مرد ظهار کننده پشیمان بوده است! مدعا این است که بر اساس صدها آیه قرآن تمام پیامبران برای «هدایت» قوم خود و با زبان همان قوم آمده اند تا آن را از گژراهه ظلمت تباهی به راه ایمان و عمل صالح هدایت کنند. هیچ پیامبری در خلاء بعثت نکرده است تا بسته ای محدود و شیک به نام دین به بشریت عرضه کند. اگر مثلا به سوره ص نگاهی ساختاری داشته باشیم در همان آیه نخست می گوید که قرآن سرشار از «پند» (ذکر) است: ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ (ص:1) . در این سوره با اشاره به رسالت اکثر پیامبران و با نام بردن از آن ها و همچنین اشاره به اقوام نافرمانی که نابود شدند، به مخاطب با هشدار بهشت و جهنم «پند» داده می شود. در آیه ص:49 باز تاکید می شود که این ها «پند» است و برای «متقین» فرجامی نیک است (هَذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ). در پایان سوره نیز به همان آیه نخست بر می گردد و می گوید همه این هایی گه گفته شد غیر از پند برای همه شما نبود: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ (ص:87)! یا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ (یاسین:69). اتفاقا بحث این نوشتار این است که نمی توان بر اساس پند و داستان، قانون تدوین کرد. چنان که مثلا در قانون مجازات اسلامی بر مبنای عذاب آسمانی باران سنگ در داستان قوم لوط، برای شهروند ایرانی در قرن بیست و یکم مجازات اعدام مقرر شده است! آخر اندکی انصاف هم چیز خوبی است. قرآن خود با آیات بسیار و از دریچه ها و محورهای مختلف و با عبارات گوناگون دارد به تفصیل می گوید: قرآن عربی پند است برای هدایت جمعیتِ امی عرب زبانِ ساکنِ مکه و حومه که آیات آن توسط پیامبر امی، که از میان خودشان بعثت کرده است، با زبان خودشان برایشان قرائت می شود. حال شهروندان سایر کشورها و به ویژه آن هایی که «متقین» هم نیستند و به خدا و پیامبر اعتقادی ندارند چرا باید قربانی قانونی باشند که بر اساس «پند» نوشته شده است؟ حال فرض کنیم مخاطب پند همه جهانیان بوده اند. یعنی پیامبر امکان آن را داشته است که این پندها را برای همه جهانیان تلاوت کند. یا فرض کنیم همه به خدا و پیامبر و قرآن اعتقاد دارند. چرا آیات صریح قرآن رها شده است و با قصه قوم لوط مجازات اعدام تعیین شده است! جالب است این یلخی گری فردی در استنباط احکام، توسط هر دو گروه مفتی های اهل سنت و فقهای شیعه دارای چه کژی های ویرانگری که نیست؟ اگر حکم این آقایان حکم خداست پس چرا این قدر بی در و پیکر و هر کی هر کی می باشد؟ مثلا چطور ممکن است حکم خدا در مجازات لواط، از مطلقا نکشتن تا مطلقا کشتن بر حسب فتوای افراد مختلف متغیر باشد؟ مگر می شود در اعدام و گرفتن جان انسان، این قدر اختلاف نظر شدید باشد و به سادگی و بی مبالات و بی خیال از آن گذشت؟ مگر جان انسان برای این آقایان بادمجان است؟ در [5] پرسش هایی نزد مفتی ها و فقها گذاشته شده است که پاسخ می طلبد: آیا جان انسان این قدر بی اهمیت است که حکم «شارع» در مرگ و حیات انسان چنین باز باشد، به طوری که با برداشت های مختلف فقها بین دو افراط کشتن یا نکشتن مجرم در نوسان باشد: به راستی چه کسی پاسخگوی قتل کسانی است که طبق قانون قدیم مجازات اسلامی اعدام شدند، اما در قانون جدید مجازات اسلامی، مجازات اعدام در مورد فرد فاعل در صورت احصان فرد اعمال می گردد (ماده 234 قانون جدید مجازات اسلامی)؟ مگر خدا می تواند نظرش را در مجازات اعدام و گرفتن حیات انسان عوض کند؟ مگر می توان فرد به ناحق اعدام شده را زنده کرد؟ مگر خدا نگفته است قتل ناحق هر فرد انسانی معادل قتل همه بشریت است؟ درباره خطاب های ایهاالناس در قرآن قبلا بحث شده است. «ناس» در قرآن می تواند یک جمعیت چند نفره باشد تا جمعیت یک مسجد تا جمعیت یک شهر و یک سرزمین. هیچ کدام از موارد «ناس» در آیات قرآن را نمی توان به جمعیت گونه انسان گسترش داد. از طرف دیگر صدها آیه قرآن در نقض چنین فرضیه ای وجود دارد. اینجا نیز باز یادآوری می گردد که باید فرق بین یک پیام جهان شمول و یک جمعیت مشخص و معین مخاطب آن پیام را خوب فهمید. در بخش آینده مقاله درباره «قصاص» و «دیه» و همچنین برخی تعاریف چون «حلال شدن»، «حلال نشدن»، «حرام شدن» و مصادیق آن بحث خواهد شد. مثلا در قرآن، سنت جاهلی به ارث رسیدن زن پس از مرگِ مرد خانه به وارثان او، «حرام» نشده است. بلکه باید گفت به ارث بردن زنانی که خودشان مایل نباشند، «حلال نشده» است (نساء:19). یعنی اگر زن بیوه شوهر مرده از روی ناچاری خودش خواست به ورثه منتقل شود، ممنوع نشده است! همچنین درباره «دشنام» به پیامبر که طبق ماده 262 قانون مجازات اسلامی برای آن مجازات اعدام تعیین شده است بحث خواهد شد. در قسمت سوم مقاله خواهیم دید جرم هایی که در قرآن بارها نکوهیده شده است و با عبارات گوناگون، هم محکم شده است و هم بر پرهیز از آن به مخاطب هشدار داده شده است، به اندازه انگشتان دو دست هم نمی شود: 1) قتل نفس، 2) سرقت، 3) زنا و بهتان زنا، 4) قتل طفل توسط والدین، 5) خوردن مال یتیم، و 6) فحشای پنهان و آشکار. با توجه به آیات قرآن می توان گمانه زنی کرد که این گونه تبه کاری ها به شدت در قبائل و طایفه های قوم قریش رواج داشته است. در قرآن برای موارد یک تا سه مجازات تعیین گردیده است، در حالی که حتی برای کشتن طفل توسط والدین و خوردن مال یتیم مجازاتی مشخص نشده است. منابع 1.نقدی بر قانون مجازات اسلامی (1) - پیامدهای ورود فقه «گناه» محور به قانون نگاری، آرش سلیم، سایت گویانیوز، مرداد 1392. 2.افساد فیالارض چیست، مفسد فیالارض کیست؟ حسینعلی بای، سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 3.http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=264 ، سایت بنياد دايرة المعارف اسلامی. 4.پیامبر در آیات قرآن − سخنان و کردار پیامبر حجت وحیانی ندارد ، آرش سلیم، دی 1390، سایت دفتر عبدالحميد معصومی تهرانی.
Copyright: gooya.com 2016
|