پنجشنبه 7 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آژيرها بلندتر به ندا در می‌آيند، بهروز آرمان

بهروز آرمان
در آستانه "جنگ نوين استعماری" در خاورميانه و بازخوانی سياست "کشتی‌های توپدار"، کوشش برای پياده‌سازی "نقشه" نوين در منطقه، و اين بار تلاش برای برپايی "فدراسيون ترکيه بزرگ"، در برگيرنده کُردهای سوريه و عراق و ترکيه، برش تازه‌ای را می‌آغازد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


www.b-arman.com

اين کنکاش به-روزشده که در کوران «جنگ ناتو در ليبی» با عنوان «آژيرها برای که به ندا در می آيند» نگاشته شد، امروز نيز از توان پيشين برخوردار است. داده های تلخ چند سال گذشته در کشورهای بالنده (رو به رشد) و پيشرفته در کشاکش بحران ژرف اقتصاد جهانی، تاييدی هستند بر بسياری از گوشه های برجهيده در اين نوشتار. با آرزوی آن که کمکی باشد برای پايانيدن «عصر کشتی های توپدار» در خاورميانه و جهان

بنی آدم اعضای يک پيکرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بی غمی
نشايد که نامت نهند آدمی
سروده ی تاريخی سعدی

ارنست همينگوی، نويسنده ی "آدمی دوست" امريکايی، در کتاب "ناقوس ها برای که به صدا در می آيند"، گوشه ای از رزم نيروهای دمکرات و دادخواه اسپانيا را در زمانی به فرتور کشيد، که کشورهای صنعتی در اوج بحران اقتصادی، از يک سو، برای سرکوب نيروهای دمکرات داخلی و انحراف افکار عمومی، و از ديگرسو، برای تقسيم دوباره ی مستعمره ها و کنترل گلوگاه های اقتصادی جهان، زرادخانه های خود را با همه ی توان به کار انداخته بودند. سرکوب جنبش دمکراتيک اسپانيا از سوی فاشيست ها در سال ۱۹۳۹، و سکوت حساب شده ی لردهای انگليسی و کابوی های امريکايی، آژيری بود که جنگ جهانی دوم، بزرگترين فاجعه ی تاريخ آدمی را، ندا می داد.
برآيند پنج سال جنگ خانمان سوز را، که سرآغازش تنش ميان فاشيست های هيتلری و لردهای انگليسی بر سر جايگاه آنان در اقتصاد جهان بود، می توان بدين گونه هاشور زد: پنجاه و پنج تا شصت ميليون کشته که بيشتر آنان را (چون جنگ های عراق و افغانستان و ليبی و سوريه) نالشکريان دربرگرفتند، ميليون ها اسيرجنگی که نيمی از آنان در اردوگاه های بيگاری و در سياهچال ها از گرسنگی و شکنجه جان دادند، و صدها هزار کشته در کوران انفجار بمب های اتمی در هيروشيما و ناکازاکی که پيامدهای درازگاهی داشتند.
جنگ جهانی دوم که با خنثی سازی و سرکوب نيروهای دمکرات و صلح دوست در درون کشورهای بحران زده ی سرمايه داری زمينه سازی شد، پس از پنج سال پايانيد (پايان يافت)، ولی خواست فاشيست ها و لردها برای چيرگی بر جهان، با دگرگونی های نوين در چين و هند و اروپای خاوری، به کابوسی تلخ فراروييد. چين برای دستيابی به استقلال و رهايی از بندهای استعماری، هزينه ای سنگين پرداخت. در کوران جنگ جهانی دوم، اين کشور (در کنار اتحاد شوروی) تنها کشور درگير در جنگ بود که شمار کشته هايش، از ده ميليون تن فراتر رفت. باختر آسيا، و در مرکز آن ايران، نتوانست از اين فرصت تاريخی بهره گيرد و خود را از بند کنسرن های نفتی-نظامی-مالی رها سازد.
انگيزه ی شکست جنبش های باختر اسيا و افريقا و امريکای لاتين را، می بايست نه تنها در برون، بلکه بويژه در درون، و در چگونگی موضع گيری ها و دسته آرايی های نيروهای ملی و دمکرات در آن برش، فراجست. در حقيقت امر، "اتاق های فکر" اين دسته کشورها بودند که در اين نبرد دشوار، مغلوب دکترين های "از ما بهترتان" شدند. امروز نيز نبرد راستين، ميان همين "اتاق های فکر" جريان دارد. آماج لردها و کابوی های امروز جهان، هم چون گذشته، "در درجه ی نخست" عبارت است از به انحراف کشاندن "خبرگان" ملی و دمکرات کشورهای رو به رشد. تازه ترين نمونه ی آن باز می گردد به زمينه سازی برای تنش آفرينی های نوين در سوريه و برپايی «نقشه» نوين استعماری در کناره ی خاوری دريای مديترانه، از جمله با ياری اين «خبرگان»، و بنيانيدن «فدراسيون ترکيه ی بزرگ» -بنا بر داده های تارنمای «سياست خارجی آلمان»- در برگيرنده ی کردهای سوريه و عراق و ترکيه، و شــــــــــايد ايران (همانا کنترل برجسته ترين راه بازرگانی زمينی ايران به مديترانه، پس از چيرگی لشکری-اقتصادی-سياسی کنسرن های جهانی بر گذرگاه های زمينی ايران رو به هندوستان و چين).
عليرغم همه ی تنش آفرينی ها و ترفندها و تنگناها، آزمون های تازه ی کشورهای منطقه در کوران «بهار عربی»، کمابيش چون تجربه ی آغاز انقلاب ايران، نشان می دهند که پيروزی نيروهای ملی و دمکرات در پرتو «همبستگی دمکرات ها و دادخواه ها»، و بر گرد شعارهای «استقلال، آزادی، و عـــــــــــــدالت اجتماعی» به دست آمدنی ست. اين «امر شدنی»، می تواند آغازی باشد برای رستاخيز تاريخی خاورزمين پس از تحمل پنج سده «توحش و بربريت» استعماری. شرايط جهانی و منطقه ای برای اين دگرگشت تاريخی فراهم است، اگر که بتوانيم به جنگ افروزان منطقه و جهان ايست دهيم. بويژه سوسيال دمکرات های منطقه و همتايان اروپايی آنان (با آموزش از اشتباه های تاريخی خود در سده ی بيست ميلادی)، می توانند از بازخوانی فاجعه ها و شکست های پيشين خود دارند (خودداری کنند). جنگ اول و دوم جهانی را می شد جلوگرفت، اگر که سوسيال دمکرات های جهان به جای پشت کردن به جنبش کارگری، دست دوستی به سوی دادخواهان می گشودند و به «راست» نمی غلتيدند. در هر دو فاجعه ی سده ی بيست ميلادی، زمينه ی توان گيری «راست های افراطی» را عمــــــــــلا سوسيال دمکرات های آلمان و ديگر کشورهای اروپايی فراهم ساختند. «بزرگترين فاجعه ی تاريخی» کشور ما نيز (فروپاشی ديوان سالاری ساسانی و سده ها «خواری تاريخی»)، کمابيش چون آلمان، در پيوند بوده است با سرکوب خونين دادخواهان مزدکی از سوی اشرافيت زراندوز «هفت خاندانی» ساسانی. شرايط سياسی آلمان کايزری در پايان سده ی نوزده و آغاز سده ی بيست ميلادی، تا حدودی به روسيه تزاری می مانست در کوران جنگ جهانی اول، و چين و ايران پس از جنگ جهانی دوم. آلمان ها می توانستند از همتباران خود، پروس ها، بياموزند که نياموختند و کشورشان را دگربار به آتش سپردند. پروس ها را دشمنان بيرونی شان از نقشه ی اروپا "پاک نکردند". کارگران و دهقانان و فرهيختگان سرکوب شده ی «پايينی» بودند که به خرمن «بالايی» ها آتش انداختند و برای هميشه به زباله دان تاريخ شان افکندند. آيا در سده ی بيست و يک ميلادی کابوی های امريکايی و لردهای انگليسی و کايزرهای آلمانی در گدار خونبار پروس ها گام خواهند نهاد؟ آيا سوسيال دمکرات ها «خيانت تاريخی» خود را بازخواهند خواند، به «جنون استعمارگری» و به «جنگ بر سر مستعمره ها» دامن خواهند زد، و گيتی را به پرتگاه «جنگ جهانی سوم" نرديک تر خواهند نمود؟ گذشته از آن که "بالايی" ها چه می جويند و چه می پويند، در شرايط نوين جهانی "پايينی" ها می توانند به اين نيروها ايست دهند و از بازخوانی فاجعه ها و شکست های پيشين جلوگيرند، اگر که در گستره ی جهــــــــــانی دست در دست هم نهند و «کارزار تــــــــــوده ای توانمندی» را بسامانند: نه در اتاق های سرد "بالايی ها"، بلکه بيشتر در خانه ها و کارخانه ها و خيابان ها و نهادهای گرم "پايينی ها".

آژيرهايی از راه دور

دو جنگ جهانی سده ی بيست ميلادی زمانی رخ دادند، که دنيا در آستانه ی ايجاد سامانه ی نوين يا توازن تازه ای، جای داشت. نشانه های درگيری های خونين ميان "دارايان جهان" اما، از آغاز سده ی پيشين، خود نموده بود. واپسين آژير آن در اسپانيا تنها يک سال پيش از آغاز جنگ جهانی دوم به ندا درآمد.
آن چه از ابتدای سده ی بيست و يک ميلادی رخ می دهد نيز، نشانگر آن است که جهان در آستانه ی ايجاد سامانه ی نوينی ايستاده است. تنش های تند و خونين اين برش گذار را می توان آژيری دانست، برای بازخوانی فاجعه های سده ی پيشين. اگر چه اين آژيرها هنــــــــــــوز از راه دور به گوش می رسند، اما می بايست آنان را جدی گرفت. پانصد "قيصر جهان"، و در بالای آنان کنسرن های نظامی-نفتی-مالی، در کوران "بلندترين" بحران اقتصادی تاريخ سرمايه داری (که با بحران آغاز سده ی بيست همسانی هايی دارد)، نه تنها چندين جنگ خانمان سوز به مردم جهان تحميل کرده اند، بلکه هم زمان با اوج گيری ناخرسندی های داخلی در کشورهای متروپل، دست اندرکار تنش آفرينی های "مدل تازه" در پهنه های درون و برون مرزی هستند.
رويکردهای نوين هارترين جناح های سرمايه داری، هم برای کشورهای پيشرفته، و هم برای کشورهای بالنده (رو به رشد) فاجعه آفرين بوده است. برای نمونه در حالی که کنسرن های نفتی و نظامی "سال های طلايی" را در چند سال گذشته پشت سر نهاده اند، و همزمان با اينکه درآمد پردرآمدترين افراد در امريکا طی سال های گذشته سه برابر افزايش يافته، شمار نادارانی که در زير مرز فقر زندگی می کنند، بالا رفته و به مرز يک پنجم جمعيت فراروييده است. اين نابرابری های اقتصادی، در ديگر کشورهای صنعتی چون فرانسه و اسپانيا و ايتاليا و آلمان نيز فراشتابيده اند. شمار بيکارن در اسپانيا، يکی از کانون های جدی اعتراض های مردمی، بيش از بيست و پنج درصد، و در ميان جوانان در مرز چهل و پنج درصد گمانه زنی می شود. اعتصاب ها و اعتراض های گوناگون در اين کشورها که در آنان، بنا به گزارش رسانه های گروهی، "بی چيزان" نقش تعيين کننده بازی می کنند، خواب آرام "داريان" را به کابوسی تلخ فرارويانده. سرکوب و کشتار آشکار و ناآشکار نوانديشان، اخطارهای گوبلزوار، و نيز امنيتی کردن هر چه بيشتر فضای سياسی در کشورهای اروپايی و امريکا، کوششی است برای خاموش کردن صدای اين "بی چيزان" و دادخواهان.

برون رفت از بحران به هزينه ی کشورهای بالنده (رو به رشد)

"قيصران جهان" همزمان با در پيش گرفتن تدابير امنيتی و غيرامنيتی برای خنثی کردن و "آرام" نمودن نيروهای دمکرات و صلح دوست در کشورهای خود، لبه ی تيز يورش های لشکری-نالشکری خود را متوجه کشورهای بالنده (رو به رشد) نموده اند. اين گوبلزهای بی نقاب و بانقاب، در کوران جنبش های ملی-دمکراتيک اين کشورها، می کوشند از آب گل آلود برای تامين منافع خويش، ماهی گيرند. دخالت آشکار در روند جنبش های رهايی بخش و استعمارستيز، که پيشينه ای چند صد ساله دارد، در هنگامه ی کنونی چند آماج را پی می گيرد (برای آشنايی با "سياست" های طراحی شده، به لينک های پايان نوشتار نگاه کنيد. دکترين "نوين؟" کابوی های امريکايی و لردهای انگليسی، استوار است بر بهره گيری از توان نظامی ناتو، امکانات مالی نهادهای بين المللی و کشورهای صنعتی، و نيز دلارهای نفتی هم پيمانان محلی).
نخست، انحراف افکار عمومی در کشورهای متروپل، همزمان با اوج گيری بحران اقتصادی "خطرناک" (برگرفته از ارزيابی صندوق بين المللی پول) و افزايش روزافزون ناخرسندی لايه های پايين اجتماعی. در کوران ناآرامی های کنونی در کشورهای متروپل، اين هواداران "دمکراسی"، به همان شيوه های کنترل اينترنتی و مخابراتی (برای نمونه در انگستان و امريکا و آلمان و فرانسه) روی آوردند، که پيشتر ملايان ايران و ديگر همتايانشان در کشورهای رو به رشد، کارايی آن را به اثبات رسانده اند. عليرغم همه ی پيشگيری ها، موج ناآرمی ها همچنان ادامه دارد. در آلمان کشور با "ثبات" اروپا، چندی پيش تنها در دو شهر بزرگ برلين و هامبورگ، جوانان نادار و ناخرسند در درازای يک هفته نزديک به صد خودرو را در خيابان ها پنهان و ناپنهان آتش زذند، و به گزارش روزنامه ی اشپيگل، پليس شهری را برای نخستين بار به چالشی "تاريخی" کشاندند. کار به جايی رسيده بود که دارايان از آوردن اتومبيل های گران بهای خود به خيابان ها به ترس افتاده بودند. بيهوده نبوده و نيست که زراندوزان، از يک سو گوبلزها، و از ديگرسو مردگان سده های ميانی (اشاره است به دعوت پاپ چندی پيش، يار "ملاباشی" های صفوی صفت ايران، به پارلمان آلمان برای "نخستين" بار، که از سوی صدتن از نمايندگان سوسيال دمکرات و سبز و چپ، به گونه ی تمسخرآميزی تحريم شد) را به ياری خوانده اند. اوضاع در کشورهای ديگر نيز «کمابيش بحرانی» است.
دوم، کوشش برای خروج از تنگناهای مالی در کشورهای سرمايه داری، نه با ايجاد دگرديسی های ژرف زيربنايی و روبنايی، بلکه از راه تحميل هزينه های گزاف به کشورهای بالنده (روبه رشد). کوشش برای ايجاد دگرديسی های گريزناپذير در اقتصاد امريکا، کانون بحران اقتصادی جهان، همانگونه که از سوی پاره ای از کارشناسان به درستی پيش بينی می شد، عملا به بن بست رسيده است (برای نمونه بنگريد به نگاشته های پال کرگمن برنده ی جايزه نوبل در اقتصاد و همکار روزنامه «نيويورک تايمز»). در موزاييک سياسی کنونی امريکا، بدون حضور گسترده ی "پايينی ها"، نمی توان چشم اميد به دگرگونی های چشمگيری در پهنه ی درونی داشت. برآيند اين بن بست داخلی چيزی نبوده و نيست جز روی آوری بيشتر به سياست های تجاوزکارانه ی خارجی. در اين راستا بويژه آن دسته از کشورهای بالنده ای (رو به رشدی) نشانه رفته اند، که از اندوخته های نفتی و گازی سرشاری برخوردارند. از آن نمونه اند ليبی، دارنده ی بزرگترين منابع نفتی ارزان افريقا، و عربستان سعودی، يکی از بزرگترين صادر کنندگان نفت و گاز جهان. سه نمونه در بهره برداری اقتصادی با "اسم رمز" کمک های "انسان دوستانه" به "بهار عربی" در يک برش کوتاه، به گونه ی زير بودند: افزايش فروش جنگ افزارها به عربستان سعودی از سوی کنسرن های نظامی امريکا از شصت ميليارد دلار به نود ميليارد دلار، افزايش سی در صدی فروش تسليحات انگليسی به ليبی و بحرين، و جنگ ميان کنسرن های نظامی اروپايی و امريکايی بر سر فروش تانک ها و ديگر جنگ افزارها به کشورهای نفت خيز منطقه.
سوم، برای انحراف افکار عمومی در آن گروه از کشورهای "دوست" که با بحران های جدی داخلی روبرو هستند؛ بويژه عربستان سعودی و ترکيه ی اسلامی. رسانه های گروهی آلمان اشاره به اين دارند که خريد جنگ افزارهای تازه از سوی عربستان سعودی، بيش از آن که اهدافی رو به برون داشته باشد، سرکوب اعتراض ها و اعتصاب های داخلی و احتمالی آينده را نشانه گرفته است. ترکيه نيز که سال هاست با ناآرامی های درونی دست و پنجه نرم می کند و اقتصادش با خطر جدی کاهش سرمايه گذاری های خارجی روبروست، دست در دست ولايی ها، عملا جنگی تازه را آغازيده است. سران آن کشور نيز چون عربستان، می کوشند توجه افکار عمومی مردم را از بحران رو به رشد اقتصادی، به مسائل خارجی برگردانند. بنيادگرايان ترکيه و عربستان (نظام های "ايده آل" کنسرن های جهانی "تاکنون") دو کشوری هستند که بيش و پيش از ديگر کشورهای منطقه، از پيروزی نيروهای ملی و دمکرات درايران و مصر، و روی کار آمدن ملی گرايانی از تبار گاندی ها و مائوها و هوشی مين ها و مصدق ها و ناصرها، زيان خواهند ديد. سرنوشت آينده ی باختر آسيا و شمال افريقا را، نتيجه ی اين نبرد "پنهان"، رقم خواهد زد. در صورت پيروزی مردم مصر و ايران در نبردهای سخت در پيش، می توان انتظار داشت که پس از پنج سده، قدرت سياسی-اقتصادی از آناتولی (يا عثمانی پيشين) به مرکز آسيا (و ايران در مرکز آن) و شمال افريقا (و مصر در کانون آن)، چون هزاره های پيشين منتقل شود. اين امر به معنی تغيير توازن جدی نيروها به سود کشورهای حوزه ی خليج فارس و مديترانه، به طور کلی است. در اين راستا آينده ی ترکيه و عربستان، برجسته ترين "پادوهای ناتو" در باختر آسيا، تا حدودی زيادی وابسته است به برآيند نبرد مردم ما و مصر برای پايان دادن به مناسبات استعماری و نواستعماری.
انگيزه ی چهارم در پيوند است با همين "نبرد پنهان" منطقه ای. در اين راستا کوشش برای جلوگيری از تغيير "توازن کنونی نيروها" در منطقه، در راس امور قرار گرفته است. حفظ اين "توازن" وابسته است به منفغل کردن و به بند کشيدن جنبش هايی که درون مايه ی شديد ملی و دمکراتيک دارند. "اتاق های فکر" کنسرن ها، با "ترساندن" رزمندگان اين کشورها از بازخوانی رويدادهايی همگون با بحرين و ليبی و سوريه، از يک سو، دست اندرکاران جنبش را به "سازش" و "آرامش" دعوت می کنند، و از ديگرسو، "پينوشه های" ريش دار و بی ريش تندخو و "معتدل" را به جان شان می اندازند. سرکوب های "حساب شده ی" مردم مصر و ايران، همسانی های "شگفت انگيزی" دارند. چرايی اتخاذ اين سياست های سرکوبگرانه را، گفته های "البرادی" تا حدودی روشن نموده بود. وی مصر را، در آستانه ی "انقلاب دوم" و "بر دهانه ی آتشفشان" می ديد (آن چه که در مصر پيش آمد). به ديگر سخن، مردم مصر چون مردم ما، خود را آرام آرام برای خيزش دوم توده ای آماده می ساختند. نشانه های اين خيزش های ملی و دمکراتيک در سوريه و عراق، و حتی تا حدودی در افغانستان و پاکستان نيز ديده می شوند، و می توان انتظار داشت که با کمی تاخير در ترکيه و عربستان نيز آشکار شوند. اين خيزش ها اگر به پيروزی بيانجامند و در کوران جنبش ژرفا يابند، می توانند "توازن کنونی نيروها" در منطقه را، به زيان "قيصران جهان" و "پادوها و هم کاسه های منطقه ای آنان" تغيير دهند. اين امر گامی است بلنــــــــــد، نه تنها در گدار دگرگونی های سياسی-اقتصادی خاورميانه، بلکه در در راه تغيير موزاييک سياسی جهان و ايجاد سامانه ی نوين بين المللی.
پنجم، کمرنگ نمودن تاثير نيروهای "به راستی" ملی و دمکرات در کوران خيزش هايی که عليرغم خواست "اتاق های فکر"، از "کنترل" برون شده و برجهيده اند. دکترين "قيصران جهان" در اين دسته کشورها عبارت است از: انقلابی نمايی در کوران نبرد با ديکتاتورها، کوشش برای جاسازی نيروهای وابسته، و سپس، استقرار اين دسته های لشکری-نالشکری در کشورهای "رهايی يافته" به منظور پاسداری از "آرامش" و برقراری "دمکراسی". "آرامش و دمکراسی"، اسم رمزی است برای سرمايه گذاری ها و پيمان نامه های نوين و سودآور. "طرح" سرمايه گذاری های تازه در منطقه، پس از سخنرانی چندی پيش رييس جمهور امريکا در وزارت امورخارجه آن کشور، و بويژه بعد از هماهنگی های لازم با لردهای انگليسی، و ديگر همتايانی از فرانسه و آلمان (بنگريد به سخنرانی اوباما در وزارت امور خارجه امريکا، و نيز در ميان لردهای انگليسی در لينک های پايان نوشتار)، به مرحله اجرا درآمد. سرمايه گذاری های تازه ی نهادهای بين المللی و "پادوهای منطقه ای" آنان، بنا به گفته ی اوباما، بويژه مصر و تونس را نشانه گرفته بودند. افزون بر سرمايه گذاری های امريکا و انگستان و نهادهای مالی بين المللی، تاکنون چندين ميليارد دلار از سوی کشورهای جنوبی خليج فارس برای "دمکراسی" های نوين در تونس و مصر و سوريه هزينه شده اند.
اين سرمايه گذاری ها، آماج های اقتصادی روشنی را تعقيب می کنند: پياده کردن "ارزش" های "انگليسی-امريکايی" در منطقه، يا ليبراليسم اقتصادی وابسته به کنسرن های کشورهای متروپل، برای ايجاد "بازارهای نوين". اين تغييرات ديکته شده از "از بالا" نه تنها کشورهای "انقلابی" منطقه، بلکه کشورهای "در خطر" را نيز نشانه گرفته اند. عربستان سعودی چندی پيش نزديک به سی و شش ميليارد دلار در خدمات اجتماعی هزينه کرد و با دادن پروانه ی رانندگی به زنان، در حال ساختن "زيباترين دمکراسی!" جهان است. ترکيه ی ناتويی نيز، با فرمان از "بالا"، ترمز نظاميان کودتاچی را "فعلا" کشيده است، تا از اين پس "ارزش" های نوين، بيش از پيش در آن کشور جاری شوند. "امپراتوری مرداک" در انگستان اما، برگ گشوده نشده از کتاب "ارزشمند" اين مال اندوزان جهان را، چندی پيش به نمايشی کمدی گذاشت. در عريستان سعودی و ترکيه ی اسلامی نيز، دير يا زود، نمايش های کمدی اين چنينی، به روی صحنه خواهند آمد.
در کشورهای "رهايی يافته" ای که يا با انقلاب "استصوابی" (نمونه ی ايران)، و يا با اشغال آشکار و ناآشکار نظامی جاسازی شده و خواهند شد (پس از دخالت نظانی ناتو در ليبی، "واشنگتن پست" با گستاخی ويژه ای به نمايندگی از کنسرن های نظامی-نفتی-مالی، سخن از بازخوانی "مدل ليبی" در ديگر کشورها به ميان آورد، آن چه کم کم در سوريه پياده شد و می تواند به جاهای ديگر نيز کشانده شود)، هر چه هم کاسه های محلی پراکنده تر و کوچک تر باشند، سود کنسرن ها از اين سرمايه گذاری های تازه بيشتر خواهد بود. در عراق نگون بختی که کلينتون وزير امور خارجه امريکا، آن را "الگويی" مناسب برای ديگر کشورهای منطقه ارز می يابد (ارزيابی می کند)، پس از تحميل پيمان نامه های نابرابر نفتی به "جمهوری کردستان" و جاسازی يک بوروکراسی فاسد "خودی"، هم اينک موج تازه ی رايزنی ها برای بستن قراردادهای نابرابر با شرکای جنوبی، و دور از چشم دولت مرکزی، در جريان است. اين رويکردها در حالی است که هنوز بر اين کشور هنگامه ی جنگی فرمانروا و از کشته، پشته ها برپاست.
"قيصران" جهان اما چون خمينی، جنگ را "نعمت" می دانند؛ "نعمت" برای بالايی ها، و نکبت برای پايينی ها. "نعمت" خونين آنان را، پيمان های نظامی-اقتصادی تجاوزکارانه تضمين می کند.

دوران تلخ استعمار و نواستعمار رو به پايان است

دوران آقايی پانصد ساله ی اروپا (برای منطقه ما پس از اشغال بندرهای بازرگانی به کمک «کشتی های توپدار» پرتغال، و سپس کشتی های جنگی انگليس و هلند و فرانسه و روسيه)، و برش صد ساله ی قدرقدرتی امريکا در جهان (پس از پيروزی بر اسپانيا در جنگ ۱۸۹۸ و تصاحب مستعمره هايی چون فيليپين و کوبا، و سپس گسترش حوزه ی نفوذ خود در کوران جنگ جهانی دوم)، رو به پايان است. ورود به برش تازه ی تاريخی و رها از مناسبات استعماری-نواستعماری را، می توان با تنش های کمتری پشت سرنهاد، اگر که نيروهای آشتی جو و دمکرات و دادخواه جهان، دست در دست هم نهند و کارزاری بين المللی را در ستيز با جنگ افروزان و سودجويان بی نقاب و بانقاب جهان بسامانند (سازمان دهند)؛ هم در کشورهای پيشرفته و هم در کشورهای بالنده (رو به رشد).
در اين نبرد سخت جهانی بر عليه "قيصران جهان"، با نگاهی واقع بينانه به توازن کنونی نيروها، با اطمينان می توان گفت که؛ نه صلح دوست ها و دمکرات های کشورهای صنعتی، و نه جويندگان سامانه ی نوين و دادگرانه در کشورهای ناصنعتی، به "تنهايی" می توانند بر کنسرن های نظامی-نفتی-مالی جهانی لگام زنند. دست در دست هم اما، می توان با تنش های کمتری به سوی سامانه ی نوين جهانی گام نهاد، و همگاه آن، از بازخوانی فاجعه های تازه جلوگرفت (جلوگيری کرد).
شوربختانه، پس از يازده سپتامبر و با زمينه سازی های بسيار حساب شده، نه تنها جنگی خانمان سوز به باختر آسيا تحميل شد، بلکه موج نوينی از امنيتی کردن فضای سياسی در کشورهای سرمايه داری بالا گرفت، که به تازگی تنها «گوشه هايی» از آن آشکاريده است. در آن برش، جنبش های دمکراتيک جهانی با در پيش گرفتن مواضعی کمابيش انفعالی، عملا پهنه را برای يکه تازی هارترين جناح های کشورهای صنعتی فراهم ساختند. اين بار اما جنبش "نان و آشتی"، آگاهانه تر و کنش گرانه تر از گذشته، به گستره های اقتصادی و سياسی و فرهنگی پای نهاده است. ناقوس ها، برای به خون کشيدن اين جنبش "پايينی" هاست، که به صدا درآمده اند.
آژيرها ها تنها در نروژ و در سوگ جوانانی که خواستار دگرگونی های دمکراتيک در اروپا و سامانه ای نوين در جهان بودند، به ندا درنيامدند، در اسپانيای بحران زده نيز که جوانان در اعتراض به پاپ، يار تاريخی "مارهای مخوف" مديترانه ای (اشاره به بازرگانان ونيزی)، به خيابان ها ريختند، ناقوس ها فاجعه ای چون نروژ را، فرياد می زدند. (پليس اسپانيا کمی پيش از اين تظاهرات، بمب گذاری مشابه نروژ را خنثی نمود) در انگستان و امريکا نيز "سروران" جهان، برای خاموش کردن توده های ناخرسند، به همان شيوه های کنترل "مخابراتی" روی آورده و می آورند، که ملايان و هم تباران آنان در کشورهای بالنده (رو به رشد)، پيشتر آزموده اند. نگران کننده تر آن که، دبيراول پيشين حزب دمکرات مسيحی آلمان در واکنش به اعتراض های فزاينده ی نيروهای دمکرات کشورش، چندی پيش گفته های گوبلز وزير تبليغات هيتلر را، فرياد زد: "آيا شما جنگی تمام می خواهيد".
گوبلزهای امروزين را، گويی "شبحی" تازه در جهان، از خواب زمستانی بيدار کرده است. اين جنگ افروزان نقاب دار و بی نقاب، و برجسته ترين سخنگويان آنان، کابوی های امريکايی و لردهای انگليسی، آرام آرام جهان را به سوی پرتگاه های سده ی بيست ميلادی نزديک می کنند.
رويدادهای نگران کننده ی جهان در حالی است که، از يک سو، جنگ افروزان ِ "با نقاب" جهان، پس از سکوت های معنی دار خود در جريان جنگ های عراق و افغانستان، اينک مراکز نفتی شمال افريقا و گلوگاه های اقتصادی خاور مديترانه را نشانه گرفته اند، و از ديگرسو، آتش افروزان ِ "بی نقاب" کنسرن ها، برای کنترل بيش از پيش نهادهای روبنايی در کشورهای صنعتی، خيز برداشته اند. بدين گونه مهمترين مراکز نظامی-نفتی-مالی جهانی، گام به گام زمينه را برای انحراف افکار عمومی در درون، و تنش آفرينی های نوين در برون آماده می کنند. در اين راستا بجاست که، هم موضع گيری های کانون های توانمند در امريکا پيرامون بهره گيری بيشتر از "مدل ليبی"، هم زمينه سازی های جنگی مراکز نظامی-امنيتی انگستان، و هم رويکردهای جناح های هار در کشورهای سرمايه سالاری چون فرانسه و آلمان را بيش از پيش جدی گيريم.

پيش به سوی جهانی نو

اين نوشتار را با ارزيابی کوتاهی از ژان سيگلر جامعه شناس سويسی، و نيز با آرزوی برپايی "آذرکده هايی خندان" (و نه گريان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سايه ی مردمی" (و نه بيرق سوگوار خرافی) پيشاپيش مان، به انجام می رسانيم. گاه آن است که "دولت سايه" و "همبسته" و "بابکی" مان، دليرانه تـــــــــر و خودباورانه تــــــــر (بويژه پس از «خيزش دوم» مردمی در مصر) از سايه ی تاريخ بدر آيد. به گفته ی احمد کسروی "بايد نيرو بسيجيد"، و در اين برش تاريخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" يک بار پيش می آيد، با بهره گيری از "همـــــــــــــــــــه" ی اشکال رزمی مورد "پشتيبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتيک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سياسی و "سازمانی" به پيش راند. در "کار سازمانی"، راهنمای ما "انجمن های مخفی و کوچـــــــــــــــــک و پراکنده و غيرقابل کنترل" انقلاب مشروطه هستند، متشکل از "بابکيان" بسيار قابل اعتماد. در اين راستا می توان از شيوه های سازمانی و رزمی "تدافعی" در ديگر جنبش های رهايی بخش، همانا به ميدان آوردن "پدافندان" (در کنار "انجمن های بابکی") نيز بهره گرفت و از پاسداران و بسيجيان و ارتشيان مردمی نيز ياری خواست. به گفته استاد سخن و خرد و داد، فردوسی: "هشيوار ياران گزين در نبرد". "انجمن ها و پدافندهای بابکی" که بجاست کار سازمانی "نازنجيره ای" را (با درس گيری از اشتباه های دهه ی چهل و پنجاه خورشيدی) با کار "توده ای"، بسيار حساب شده درهم آميزند، در کوران نبرد و در آستانه ی پيروزی، "هشيارانه و گام به گام" به هم خواهند پيوست، و ايرانی آزاد و آباد و پرداد را بنيان خواهند نهاد. آری، باختر آسيا برای رهايی از بندهای "توحش و بربريت" استعماری-نواستعماری، به پيروزی های "پرچمدار" دليرش چشم دوخته است.
"اواخر قرن پانزده، زمانی که زمين گرد شد، بعد از چهارمين سفر کريستوف کلمب، قتل عام آمريکای لاتين، سپس سيصد و پنجاه سال برده فروشی، بعد از آن به مدت صد و پنجاه سال قتل عام دوره ی استعمار و اشغال اراضی، و امروز استبداد از طرف سرمايه مالی جهانی. سال گذشته پانصد تا از بزرگترين کنسرن های خصوصی جهان بنا به آمار بانک جهانی رويهم رفته به بيش از پنجاده و دو درصد توليد ملی جهان تسلط داشتند. اين سرمايه مالی در دست چندين نفر اليگارش غربی چنان قدرتی دارد، که نظيرش را پيش از اين در تاريخ بشريت هرگز هيچ شاهی، قيصری يا پاپی دراختيار نداشت. ملت های جنوب به اين ديکتاتوری مالی بعنوان آخرين مرحله استثمار و استراتژی سرکوب توسط غربی ها نگاه می کنند. برده داران امروز در بورس ها مستقر شده اند، قيمت مواد اوليه را توسط سفته بازی تعيين می کنند و امروزـ گر چه از ديد عموم پنهان است ـ مسئول گرسنگی صدها هزار نفر هستند. هر پنج ثانيه يک کودک زير ده سال از گرسنگی تلف ميشود. امسال در آوريل برای اولين بار تعداد انسان هايی که دائمأ از سوء تغذيه رنج می برند از مرز يک ميليارد گذشت. آن هم در سياره ای که ثروت سرشاری دارد. امروز مسئله جبر و سرنوشت ديگر معنا ندارد، همين الان که ما صحبت می کنيم، بچه ای که از گرسنگی می ميرد، به قتل می رسد. اين نظم جهانی که غرب (افزوده ی نگارنده: کنسرن های جهانی) به اين سياره تحميل می کند، تئوری مخصوص خودش را ايجاب می کند."

دکتر بهروز آرمان

سخنرانی اوباما در وزارت امور خارجه
سخنرانی اوباما در انگستان، در کنار لردها

در همين پيوند:
ـ جنگ افروزان جهانی و هيروشيماهايی که می توانند بازخوانی شوند
- تنش های منطقه ای چه آماج هايی را پی می گيرند
- به بهانه بمب گذاری، «اشغال يک شهر بزرگ» در امريکا
روشن
انديشان اروپا: ما به جنگ «نــــــــــه» می گوييم

- کنسرن های مالی-نفتی-نظامی در کشورهای رو به رشد «نوکر» می خواهند
- از “يک درصدی” های امريکايی تا “يک درصدی” های ايرانی

پيوست:
در اين نوشتار کوشيده ايم از واژه-کارهای (فعل های) چندبخشی، که فراوان در زبان فارسی (يا دری، درباری، تاجيکی، پارسی) و زبان های خويشاوند آن در چندين سده ی گذشته فراگسترده، تا جايی بپرهيزيم. همکاری های روزافزون منطقه ای و داد و ستدهای فزاينده ی فرهنگی در باختر آسيا، همپا با دگرديسی های اقتصادی-اجتماعی در برش گذار از مناسبات کهن فئودالی به روابط نوين سرمايه داری، «نوزايی» در زبان های محلی را گزيرناپذير می سازد. اين امر بويژه از اين ديدگاه برمی جهد، که از سوی زمامداران دست نشانده ی منطقه، کوشش هايی ديده می شود برای جااندازی زيرکانه ی زبان انگليسی به عنوان زبان دولتی-دانشگاهی و کشوری-منطقه ای (کمابيش چون هندوستان و پاکستان و فيليپين و اندونزی در برش چيرگی استعمار). از آن جا که زبان شمار چشمگيری از مردم باختر آسيا فارسی است، و اين زيان پس از زبان پهلوی و عربی زبان گسترده ی ديوانی در اين پهنه، از جمله در ميان عثمانيان و صفويان و مغولان هند بوده –و اين خود «برآيندی بود از همبستگی بازارهای باختر آسيا» با همه ی کشاکش ها، نگرش ويژه بدين زبان و کوشش برای انطباق آن با دگرديسی های اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی بايسته است. در زبان های پيشرفته ی امروزين، واژه-کارها که از پايه های برجسته ی زبان شمرده می شوند، بيشتر يک بخشی و ساده اند. در زبان فارسی که همچون زبان آلمانی واژه کارها جايگاه فرازی در واژه سازی دارند نيز می توان آنان را آسانيد، و بدين گونه زمينه را برای رويش تازه-واژه های فشرده و ساده اما پربار، همواريد. برای نمونه «ارزيابی کردن»
(anlayse or analyze انگليسی, analyser فرانسه ,analysieren or untersuchen آلمانی)
آميزه ايست از «ســــــــــه واژه-کار!!!»: ارزيدن و يابيدن و کردن. برای آسانيدن آن می شود دو راه برگزيد: برارزيدن (همسان با بررسيدن، و برگرفته ی آن بررسی) و ارزيابيدن. ما در اين رشته-پژوهش ها «ارزيابيدن» را برگزيده ايم، چرا که گمانيده ايم می توان آن را «ساده تر» فراگسترد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016