خطر اعدام متهمان ترورهای هستهای و "جاسوسی" برای موساد (بخش دوم)، ايرج مصداقی
[بخش نخست مقاله]
«جاسوس بازی و جاسوس سازی» در تیم مذاکره کنندگان هستهای
حسین موسویان مذاکره کنندهی ارشد هستهای یکی از کسانی بود که به اتهام جاسوسی دستگیر شد. او در ۲۰ فروردین ۱۳۸۷در دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام ''اخلال در امنیت ملی'' مجرم شناخته شده و به دو سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از مشاغل دولتی محکوم شد. احمدی نژاد رئیس جمهور و محسنی اژهای وزیر اطلاعات حتی پس از صدور حکم دادگاه نیز به صراحت موسویان را جاسوس معرفی میکردند.
شاهین دادخواه یکی دیگر از افراد تیم مذاکره کنندهی هستهای در تاریخ ۲۷ مهرماه ۱۳۹۲ در نامه ای سرگشاده به حسن روحانی از زندان اوین مینویسد:
« از اردیبهشت ۸۶ که برخوردها با شما و مرکز تحقیقات استراتژیک از طریق دستگیری حسین موسویان معاون بین الملل مرکز تحقیقات استراتژیک آغاز شد، تا انتخابات ریاست جمهوری در حرداد ۹۲، مجموعه ای از همکاران و همراهانتان دستگیر شدند که در میان آن ها سه نفر هستند که مدت های مدیدی است در زندان اوین به اسارت گرفته شده اند. دکتر رحمن قهرمانپور، مدیر گروه خلع سلاح مرکز تحقیقات استراتژیک و از همکاران شما و حسین موسویان، خود اینجانب "شاهین دادخواه" از دیگر همکاران شما در زمان دبیریتان در شورای عالی امنیت ملی که با نگارش گزارش های انتقادی در مورد سیاست های هسته ای دولت احمدی نژاد، مورد غضب وزارت اطلاعات آن دولت قرار گرفته و هم اکنون نزدیک به سه سال است بدون هیچ گونه مدرک و سندی به ۷ سال زندان محکوم شده ام و نفر سوم مهرداد سرجویی است، مسئول سایت مرکز تحقیقات که او هم مدت ۲۰ ماه است توسط وزارت اطلاعات دستگیر شده است.»
وی همچنین در ادامه میگوید:
«آقای روحانی آیا میدانید ۲ سال است ممنوع الملاقات بوده و سه سال است حتی یک روز هم به مرخصی نرفته ام؟ آیا می دانید رحمان قهرمان پور فقط ۳ ماه! تحت بدترین شرایط در بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات اسیر بود؟ و به خاطر ضرب و شتم برای وادار کردن وی به اعتراف به دروغ علیه شما، دچار درد کمر و آرتروز شده و تا کنون به مشکل بیماری وی رسیدگی نشده است؟ »
وی در خاتمهی نامهاش خطاب به روحانی میگوید:
«در سخنرانی خود در دانشگاه تهران به وزارت اطلاعات می گویید راه را برای دیپلماسی عملی باز کند، اما نمی گویید در چند سال گذشته چند نفر نخبه دانشگاهی، قربانی سیاست جاسوس بازی و جاسوس سازی شده اند؟»
حتی بالاترین کادرهای سیاسی رژیم و مذاکرهکنندگان هستهای نیز از «جاسوس بازی و جاسوسسازی» در امان نیستند. معلوم نیست چه تعداد دیگر که صدایشان هم به جایی نمیرسد به این بلا دچار شدهاند؟
دستگیری جاسوسان سیا در ایران در سال ۱۳۶۸
مرور اطلاعات منتشر شده توسط دستگاههای امنیتی و قضایی رژیم مرا به سال ۶۸ میبرد. هاشمی رفسنجانی در نماز جمعهی اول اردیبهشت ۶۸ با آب و تاب از متلاشی شدن شبکهی جاسوسی آمریکا و خنثی کردن طرحهای سیا در ایران خبر داد و گفت:
«آمریکاییها انواع نامرئی نویسی را در این جریان به کار گرفته بودند به نحوی که دو نفر جاسوسان از یک نوع استفاده نکنند، تا اگر یک نوع آن را ما کشف کردیم، نوع دیگر آن کشف نشود. هر یک از آنها یک ماده شیمیایی و یک ظاهر کننده مخصوص به خود داشته است. به جاسوسان دستورهای پیچیده و آموزشهای بسیار سطح بالا داده بودند و سرمایهگذاری زیادی کرده بودند … نوع آموزشها نشان میدهد که آمریکاییها حسابهای خطرناکی برای ما دارند چون بعضی از جاسوسان گفتهاند که در اطراف مشهد زمینی را به مساحت یک کیلومتر در یک کیلومتر بخرید، سپس به آنها آموزش هدایت چترباز دادهاند تا اگر چترباز خواست پیاده شود. در نقطه خاصی که میخواهد بتواند پیاده شود. هم چنین به آنها ماموریت دادهاند که همهی پلها و نقاط استراتژیک را که تا مرز فاصله نزدیکی دارند، شناسایی کرده و عکسبرداری کنند و به آمریکاییها بدهند برای اینکه آمریکاییها بتوانند در وقت مناسب از آن استفاده کنند … به جاسوسان نوعاً یک رادیوی مخصوص دادهاند که از آن طرف پیام رمز میدهند و در این رادیو ضبط میشود و هر وقت هم جاسوسی در خانهاش نیست، پیام توسط رادیو ضبط میشود و متقابلاً نیز جاسوس مذکور، پاسخ پیام دریافتی را به صورت رمز با همان رادیو ارسال میکند. (روزنامه اطلاعات دوم اردیبهشت ۱۳۶۸)
پس از رفسنجانی، محمدی ریشهری وزیر اطلاعات در روز ششم اردیبهشت ۶۸ به صحنه آمد و طی یک کنفرانس خبری از دستگیری جاسوسان آمریکایی و خنثی شدن طرحهای پیچیدهی آنان خبر داد. وی بعدها در جلد سوم خاطراتش تعداد دستگیر شدگان را ۵۲ نفر و تاریخ دستگیری آنها را بین بیستم تیرماه ۶۷ تا ۱ مرداد ۱۳۶۸ اعلام کرد.
من با دستگیرشدگان مزبور در «آموزشگاه» اوین همبند بودم و در جریان پروندهسازی دستگاه امنیتی برای تعدادی از آنها بودم. در فروردینماه ۶۹ روزنامه کیهان به نقل از ابراهیم رئیسی دادستان انقلاب اسلامی تهران اعلام کرد که ١٠ نفر متهم به جاسوسی ظرف چند روز آینده اعدام خواهند شد. این خبر ولولهای در میان متهمان جاسوسی که به دادگاه رفته بودند انداخت و تا مدتها در وضعیت روحی بسیار نامناسبی به سر میبردند. خوشبختانه تا جایی که میدانم هیچیک از ۱۰ نفر یاد شده اعدام نشدند.
ری شهری در جلد سوم خاطراتش نام برخی افراد دستگیر شده در بخش نیروهای نظامی وزارتخانهها، ارگانهای دولتی، تیمهای عملیاتی و دیگر منابع «سیا» را بر شمرده و مینویسد:
«این افراد عبارتند از سرهنگ بهمن [بهرام] ایکانی فرزند تقی، سرتیپ دوم اردشیر [اشرف] فرزند محمد حسن، سرهنگ گیلانی، سرهنگ مسعود ربانی [فکرمیکنم پایابی]، ناخدا یکم تورج ریاحی، ناخدا یکم قهرمان ملک زاده، دریادار دوم کیانوش حکیمی، دکتر بهمن آقایی کارشناس حقوقی وزارت خارجه، مسعود بیدور [دیدهور] کارشناس برنامهریزی وزارت نفت، جمشید امیری[بیگوند] شاغل در پتروشیمی شیراز، دکتر منوچهر آذر وکیل پایه یک دادگستری، دکتر حشمتالله مقصودی وکیل پایه یک دادگستری و روحانی نما، مهدی عباسزاده، غلامحسین رضازاده، رسول خطیبی از تیمهای عملیاتی، عطاءالله شیبانی مدیر گسترش زبان در مشهد [متهم به تهیه زمین فرودگاه و ...] و منوچهر صاحب کتابفروشی چهر در تبریز جزو افراد دستگیر شده میباشند. »
جلد سوم خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحهی ۳۲۱
ریشهری حتی نام سرهنگ ایکانی را که یکی از قهرمانان جنگ بود اشتباه مینویسد. چیزی نگذشت که در آبانماه سال ۶۸ سرتیپ اردشیر اشرف، دریادار کیانوش حکیمی بوشهری و ناخدا تورج ریاحی و سرهنگ بهمن ایکانی توسط دادگاه نظامی که آن موقع تحت ریاست علی رازینی بود اعدام شدند.
بهمن ایکانی از فرماندهان ستاد نیروی هوایی بود. نه تنها رسانههای رژیم بلکه «سایت روایت سیره شهدا» هنوز از ۱۱۰ پرواز برون مرزی او از جمله عملیات متهورانهی عکسبرداری از مراکز حساس بغداد شامل ساختمان حزب بعث، کاخ ریاست جمهوری و مجلس الوطنی عراق و بازگرداندن هواپیمای آبکش شده، بمباران سکوهای نفتی عراق و بمباران نیروهای عراقی در جریان آزاد سازی خرمشهر مینویسند و از رشادتهای او به نفع خود سوء استفاده میکنند بدون آن که اشارهای به سرنوشت غمانگیز او کنند.
http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1203499573913525797
روزنامههای رژیم برخلاف واقع و برای تهییج افکار عمومی موضوع را به عراق ربط داده و مینوشتند:
«برخی از این افراد دستگیر شده از همان سالهای اولیه جنگ تحمیلی به سازمان ” سیا ” وصل شده ، در طی سالیان دفاع قهرمانانه این ملت شجاع، اطلاعات حساسی را در رابطه با وضعیت جنگ و جبهه ها در اختیار آمریکا گذاشتهاند. سازمان ” سیا ” نیز با ارسال این اطلاعات برای بغداد، عملاً در کشتار و قتل عام ده ها تن از مردم شهری و روستایی، و رزمندگان جبهه های نبرد ، شریک جنایات رژیم بغداد بوده است .» (روزنامه کیهان ، سیزدهم و چهاردهم آبان ماه ۱۳۶۸)
ریشهری در سناریوی خود به دروغ از زندهیاد حشمتالله مقصودی در زمرهی جاسوسان دستگیر شده یاد میکند و مینویسد:
«دکتر حشمتالله مقصودی در میان دستگیر شدگان اخیر است با شخصی به نام «پارکر» در آمریکا ارتباط داشته پارکر به مقصودی در آمریکا میگوید: «آمریکا دیگر این تجربهی تلخ را تکرار نخواهد کرد که یک نفر را بتراشد و وارد مملکت کند، اگر ما ریشه در کشورها نداشته باشیم کار بی فایده است»
جلد سوم خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحهی ۳۲۰
وی همچنین به وسایل پیچیدهای که در اختیار جاسوسان گذاشته شده بود اشاره کرده و مینویسد: «برای دکتر حشمتالله مقصودی کارخانه ناخنگیرسازی دفترچه را جاسازی کرده بود. »
جلد سوم خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحهی ۳۲۳
دکتر حشمتالله مقصودی، حقوقدان، واعظ مشهور و دبیر سابق ادبیات دبیرستان البرز، در سال ۶۸ به هنگام بازگشت از سفر خارج از کشور دستگیر و به جرم جاسوسی برای آمریکا در اواخر سال ۶۸ اعدام شد. وی در جریان سفر به آمریکا دیدارهایی با افراد سیاسی، مجامع دانشگاهی و علمی این کشور داشت. مقصودی همچنین به هنگام دستگیری نامهای نیز از آیتالله منتظری به همراه داشت و همین جرم او را در سال ۶۸ که آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری برکنار شده بود دوچندان کرد. هر چند در مصاحبهی اجباری او که از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و نیز در تبلیغات رژیم هیچگاه به مورد مذکور اشارهای نشد، ولی او خود معتقد بود که ریشهری که دشمنی و عداوت کوری با آیتالله منتظری داشت از این مورد نخواهد گذشت.
ریشهری در مورد شیوههای به داماندازی برخی افراد از جمله سه تن در نیروهای دریایی و هوایی مینویسد: «در نیمه دوم سال ۶۵ سرهنگ بهمن [بهرام] ایکانی به هلند مسافرت میکند و برادرش مهدی را جهت ادامه تحصیل به آمریکا با خود میبرد و در تماس با سفارت هلند و وابسته نظامی آمریکا و عوامل سیا اخذ ویزا را منوط به همکاری با این سازمان میکند. همچنین در سال ۶۵ تورج ریاحی به اتفاق فرزند خود به آلمان میرود و جهت اخذ ویزا به سفارت آمریکا در این کشور مراجعه و آنان شرط ویزا را همکاری اعلام میکنند.
در سال ۶۴ اردشیر اشرف جهت دیدار با فرزند خود به ترکیه و جهت اخذ ویزا برای عزیمت به آمریکا به سفارت این کشور در ترکیه مراجعه میکند و او را به همکاری دعوت مینمایند و در سال ۶۵ قهرمان ملکزاده جهت دیدار با همسر و فرزند خود در آمریکا به ایتالیا سفر مینماید و سفارت آمریکا در رم عزیمت به کشور آمریکا را منوط به دادن اطلاعات میکند. »
جلد سوم خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحههای ۳۲۲ و ۳۲۳
بخشی از اطلاعات ارائه شده از سوی ریشهری واقعی است اما در کنار یک سری واقعیت به داستانسرایی و پاپوشدوزی هم میپردازد. همانطور که او توضیح میدهد غالب دستگیرشدگان در مراجعه به سفارتهای آمریکا در کشورهای ترکیه و امارات و اروپایی در تور مأموران آمریکایی افتاده بودند. اما بسیاری از آنها واقعاً آدمهای ناتوانی بودند و همیشه بین ما بحث بود که آمریکاییها واقعاً دنبال چه چیزی بودند که چنین افرادی را به تور انداختهاند. به ادعای روزنامهی کیهان در مورد اطلاعات جمعآوری شده توسط این افراد توجه کنید:
«عکسالعمل مردم در برابر جنگ، بمبارانها و موشک بارانها، نحوه رساندن مواد غذایی و سوختی به شهرهایی که مورد حملات هوایی قرار میگرفتند و … اطلاعاتی بود که عمدتاً سازمان ” سیا ” پس از جمع آوری آنها را در اختیار رژیم صدام حسین قرار میداد تا بر مبنای این اطلاعات دریافتی، بهتر بتواند به جمهوری اسلامی ایران ضربه وارد کند .» (روزنامه کیهان ، سیزدهم و چهاردهم آبان ماه ۱۳۶۸)
ریشهری در گفتگوی خود با رسانهها که در روزنامههای کیهان و اطلاعات ششم اردیبهشت ۶۸ منتشر شد در مورد نحوه و کیفیت اطلاعاتی که قرار بود توسط جاسوسان غیرنظامی به آمریکا انتقال یابد ولی خنثی شد توضیحاتی داده و از جمله گفت:
«الف) یک مهندس،[جمشید امیری بیگوند] اطلاعاتی را از پتروشیمی و مرکز تحقیقات آن جمعآوری کرده بود؛
ب) شخص دیگری که در قسمت برنامهریزی وزارت نفت [مسعود دیدهور] تردد داشت، کلیهی سیاستهای نفتی و صادرات و واردات مربوط بدان را رصد میکرد؛
ج) فردی [بهمن آقایی دیبا] فعالیتهای حوزهی وزارت امور خارجه را جمعآوری کرده بود؛
د) یک وکیل دعاوی [دکتر منوچهر آذر] اطلاعات سیاسی- اجتماعی دربارهی محاکم کیفری و حقوقی را جمع آوری کرده بود.
آیا تصورش را میتوانید بکنید که کسی به خاطر جمعآوری «اطلاعات سیاسی- اجتماعی دربارهی محاکم کیفری و حقوقی» به جاسوسی متهم شود؟
از همین جا میتوانید به ماهیت بسیاری از اتهامات دیگر نیز پی ببرید.
ری شهری در کتاب خاطرات خود از جمله در مورد «جاسوسان» دستگیر شده میگوید:
«مأمور شمارهی ۴۸ [بهمن آقایی دیبا] طی جلسات بازجویی اعتراف نمود که در زمان مأموریت دیپلماتیک در یکی از کشورهای منطقه [هند] مورد توجه عوامل اطلاعاتی آمریکا قرار گرفته است و در هنگام مسافرت چند روزه به کشور اندونزی، یکی از وابستگان نظامی آمریکا به برقراری روابط دوستانه و ایجاد زمینههای برقراری ارتباط با ایشان مبادرت مینماید و پس از بازگشت مشارالیه به کشور محل مأموریت [هند] یکی دیگر از عوامل سیا به نام «دیوید» با پوشش دبیر دوم سفارت آمریکا و به منظور استمرار ارتباطات وی با وابسته نظامی، طرح جلب همکاری سوژه را به اجرا گذارده و موافقت ایشان جهت ارتباط اطلاعاتی را جلب مینماید. سوژه در مدت اقامت و اشتغال در نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در کشور محل مأموریت [هند] به صورت مستمر با عوامل سیا در ارتباط بوده و گزارشهای تهیه شده را در ملاقاتهای حضوری در اختیار آنها قرار میداده است.
پس از بازگشت سوژه به تهران و حذف زمینههای انجام ملاقاتهای مستمر حضوری، شکل ارتباطی به دریافت پیامهای رمز رادیویی و ارسال مکاتبات نامرئی نویسی تبدیل شده و در این مدت نیز، تعداد ۸۰ نامهی نامرئی نویسی حاوی مطالبی در خصوص مسائل داخلی وزارت خارجه، سیاستها و دیدگاههای مسئولین این وزارتخانه ارسال شده و چهار ملاقات نیز در کشورهای سنگاپور، ترکیه و آلمانغربی میان سوژه و عوامل سیا به اجرا درآمده بود. »
جلد سوم خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحههای ۲۲۹ و ۲۳۰
او چنان از «مامور شمارهی ۴۸» یاد میکند که گویا با جیمزباند روبرو هستیم. بهمن آقایی دیبا دبیردوم اقتصادی سفارت جمهوری اسلامی در هند و مشاور حقوقی وزارت امورخارجه کسی بود که در ازای دریافت پول به جاسوسی برای آمریکا پرداخته بود. وی از کارمندان قبل از انقلاب وزارت خارجه بود و به خاطر تسلط به زبان انگلیسی ترجمهی متن سخنرانیهای مهم بینالمللی سران رژیم را در زندان انجام میداد. سخنرانی ریشهری در کنفرانس هاوانا، در رابطه با مواد مخدر را وی در سالن۲ آموزشگاه اوین ترجمه کرد. او در دادگاه به اعدام محکوم شده بود ولی بعدها حکم اعدام او شکست و به ده سال زندان تقلیل یافت و سرانجام از زندان آزاد شد و به آمریکا رفت و هماکنون کارشناس سیاسی «صدای آمریکا» است.
ریشهری همچنین در مورد برادران فرخنیا میگوید:
«با شناسایی فردی به نام منصور که اطلاعات مربوط به وزارت نفت- اولین منبع مالی دولت و مؤثر در بسیاری از محاسبات و سیاستهای کشور – را در اختیار عوامل آمریکایی قرار می داد، پرونده وارد مرحلهی جدیدی شد. بررسی سوابق خانوادگی منصور مبین آن بود که یکی از برادران ایشان به نام ناصر از فرماندهان عالیرتبهی نیروی دریایی میباشد.... متأسفانه نتایج اقدامات کنترلی و به ویژه گزارشهای ارسالی از «بخش فنی» در خصوص محتویات نامههای نامرئی نویسی، ... مشخص شد که حجم قابل توجهی از این اطلاعات به مسائل نظامی مربوط میباشد. از سوی دیگر، نوع روابط مشکوک میان این دو برادر بیانگر آگاهی و همکاری ناصر در این ماجرا بود.
... منصور به توصیهی یکی از برادرانش به نام نصرتالله (مقیم آمریکا و مرتبط با سازمان سیا) جهت اخذ ویزای آمریکا به آلمان غربی عزیمت نموده و پس از مراجعه به سفارت این کشور و مواجهه با افسر اطلاعاتی سیا با پیشنهاد همکاری و ارتباط اطلاعاتی با آنان موافقت کرده است و پس از طی آموزشهای لازم و تست با دستگاه دروغسنج به کشور مراجعت نمینماید. در یکی از ملاقاتهایی که میان منصور و عوامل سیا در آلمان غربی برگزار میشود، موضوع جلب موافقت «ناصر» و ترغیب وی جهت جمعآوری و ارسال اطلاعات در دستور کار منصور قرار میگیرد و ایشان نیز پس از بازگشت به کشور و طرح موضوع، به جلب نظر برادر موفق میشود. اما به دلیل محدودیت نیروهای نظامی در خروج از کشور، اطلاعات نظامی، به ویژه در حوزهی نیروی دریایی، امکانات و قابلیتها و طرحهای عملیاتی این نیرو در خلیج فارس و به ویژه منطقهی «فاو» از سوی ناصر تهیه و در اختیار برادرش قرار میگرفت و منصور نیز اطلاعات نظامی را همراه اطلاعات جمعآوری شده از وزارت نفت را به وسیلهی سیستمهای ارتباطی یا ملاقاتهای حضوری به عوامل سیا ارائه مینمود.
از آنجایی که ناصر فردی نظامی بوده و اطلاعات حیاتی مربوط به این بخش را با واسطهی آمریکاییها در اختیار عراق ( به عنوان کشور در حال جنگ) قرار داده بود و براساس قوانین حقوقی کشور، حکم اعدام برای ایشان صادر شد و به اجرا در آمد.»
جلد سوم خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحههای ۲۳۰ و ۲۳۱
آنچه ریشهری در مورد ناخدا ناصر فرخنیا میگوید یکسره دروغ و پروندهسازی است. من یک سال با او هماتاق بودم. انسانی بود شریف و دوستداشتنی. ناصر یکی از فرماندهان عالیرتبهی نیروی دریایی بود که در نبردهای پیروز این نیرو در خلیج فارس نقش عمدهای داشت و مورد تقدیر قرار گرفته بود. وی به تازگی بازنشسته شده و یک شرکت مهندسی دایر کرده بود. خودش میگفت تازه میخواست زندگی کند و کارهایش روی غلطک افتاده بود که بدشانسی به سراغش آمد.
همسرش مسئول اتاق عمل بیمارستان شرکت نفت و البرز بود و دو دختر نوجوان داشت. برادر کوچکترش منصور که یک شرکت خصوصی در خیابان میرداماد حوالی میدان محسنی داشت و به معاملات نفتی هم میپرداخت در تلاش برای گرفتن ویزا و سفر به آمریکا برای دیدار دخترش در تور اطلاعاتی آمریکا افتاده بود. وی در صحبتهای خانوادگی اطلاعات عام نظامی را که در نشریات تخصصی انتشار پیدا میکند به منصور میدهد و هراز چند گاهی در پاسخ به سؤالاتی که منصور میکند از خاطراتش در جنگ بین ایران و عراق میگوید. پس از مدتی منصور به او میگوید که در رابطه با آمریکاییها قرار گرفته و جاسوسی میکند. ناصر او را از این کار برحذر داشته و به اصرار از او میخواهد که خود را به نیروهای امنیتی معرفی کند.
منصور ضمن نادیده گرفتن هشدار او میگوید مدتی است که ارتباطش را قطع کرده و مایل به ادامهی همکاری نیست بنابراین نیازی به معرفی خود نمیبیند.
پس از مدتی منصور برای یک پروندهی مالی به دادگستری احضار میشود و در آنجا ضمن توضیح در مورد فوق میگوید این که چیزی نیست من با مأموران آمریکایی نیز ارتباط داشتهام و به شرح ماجرا میپردازد که منجر به دستگیریاش میشود و سپس ناصر را نیز در ارتباط با او دستگیر میکنند.
دختران ناصر پس از مدتها در ملاقات متوجه شده بودند که پدرشان به خاطر عمویشان دستگیر شده است و از این بابت پدرشان را مورد شماتت قرار میدادند که چرا او را لو نداده است. ناصر در ملاقات با صرف وقت و محبت بسیار به آنها میگفت آیا اگر یکی از شما ها مرتکب خطایی شود حاضرید او را به مأموران امنیتی لو دهید؟
با آن که ظلم بزرگی از طرف منصور در حق او شده بود با این حال خیلی هوای او را که بیمار بود داشت. ناصر حتی لباسهای برادرش را میشست و کارهای شخصیاش را انجام میداد.
نظام «عدل اسلامی» منصور را آزاد کرد و ناصر را در سال ۷۳ پس از تحمل ۵ سال زندان به جوخهی اعدام سپرد. او در میان دستگیر شدگان تنها کسی بود که نه ارتباطی با سیا نداشت و نه مبادرت به جاسوسی کرده بود. حتی در پروندهسازی ریشهری نیز نتوانستند هیچ ارتباط مستقیمی بین او و مأموران آمریکایی بتراشند و همه چیز را به واسطه ربط دادند که او نیز موارد یاد شده را تکذیب میکرد.
ریشهری همچنین در مورد «شناسایی داریوش» یکی دیگر از متهمان میگوید:
«شناسایی داریوش، اولین نتیجهی «طرح نفوذ» محسوب میشد که به دنبال آن روشهای ارتباطی و سایر مرتبطین به سازمان سیا شناسایی و دستگیر شدند. ایشان که از پرسنل شاغل در پتروشیمی و فارغالتحصیل از دانشگاههای آمریکا بود، در اعترافات خویش چنین اظهار داشت: «یکی از سرپلهای ایرانی سازمان سیا و مقیم در اروپا، پس از جلب همکاری فردی به نام امجد و وصل ایشان به عوامل اطلاعاتی آمریکا، موضوع «شناسایی عناصر مستعد و مورد نظر» را در دستور کار ایشان قرار میدهد. امجد نیز با توجه به جایگاه شغلی من و حساسیت آن در مسائل نظامی، مبادرت به معرفی به سرپل مربوطه و در نهایت عوامل اطلاعاتی آمریکا نموده و پس از تأیید نهایی از سوی آنان موضوع جلب همکار یمن وارد فاز اجرایی شد...»
پس از مذاکرات مقدماتی و ترسیم آیندهی روشن، به ویژه ادامهی تحصیل فرزند داریوش در آمریکا، به همراه آقای امجد عازم کشور ژاپن شده و اولین ملاقات اطلاعاتی در این کشور به اجرا در میآید. پس از صحبتهای مقدماتی، آزمایش توسط دستگاه دروغ سنج و ... آموزش های لازم از قبیل نحوهی تهیهی اخبار، نامرئی نویسی، کار با دستگاههای رادیویی جهت اخذ پیامهای رمز و ... در اختیار ایشان قرار گرفته و جهت انجام وظایف محوله از سوی عوامل سازمان سیا به کشور مراجعت میکند. ملاقاتهای بعدی، به ویژه در کشور آلمان غربی، بدون واسطه و حضور آقای امجد و مستقیماً میان داریوش و جک (افسر اطلاعاتی آمریکا) برگزار میگردید و در این مدت نیز ۶۹ نامه نامرئی برای عوامل آمریکایی ارسال کرده بود و در نهایت بدون آنکه وعدههای عوامل بیگانه به ویژه ادامه تحصیل فرزندش در آمریکا تحقق یابد شناسایی و دستگیر گردید. »
جلد سوم خاطرهها، محمدی ریشهری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ ۱۳۸۳، صفحههای ۲۳۱ و ۲۳۲
ریشهری به همین ترتیب که خاطره مینویسد و سناریو جعل میکند، حکم اعدام و زندان و شکنجه هم میداد و نزدیک به ۶ سال هدایت سیستم اطلاعاتی کشور را به عهده داشت.
به نظر میرسد منظور او از «داریوش»، جمشید امیری بیگوند و امجد، هوشنگ امجدی بیگوند باشد. جمشید امیری برادر همسر امجدی بود و در شهریور۶۷ دستگیر شده بود. در آبان همان سال خواهرش پروین به همراه هوشنگ امجدی دستگیر شده بود. هر دو به زیر شکنجه برده شده بودند. پروین پس از هشت ماه تحمل سلول انفرادی و آزار و اذیت بسیار با وثیقه آزاد شد.
من بیش از یک سال نزد امجدی که شاگرد زندهیاد علی دشتی بود حافظ خواندم و بهرهها از او بردم. از این بابت به او وامدارم که مرا با دنیای پر رمز و راز حافظ آشنا کرد. وسیلهی آشنایی من با او محمود رویایی یکی از زندانیان مجاهد بود که در سال ۷۵ به مجاهدین در عراق پیوست و امروز در لیبرتی است. پدر محمود از دوستان امجدی بود.
خوشبختانه حکم اعدام امیری به هفت سال و امجدی به دهسال تقلیل یافت و هر دو از زندان آزاد شدند. گالیندوپل در سال ۶۹ در سفر خود به ایران با آنها و تعداد دیگری از متهمان به جاسوسی دیدار کرده بود.
ریشهری در گفتگوی خود با رسانهها همچنین اظهار داشت که «به زودی افراد دستگیر شده از طریق تلویزیون و رسانههای خبری اعترافات خود را اظهار خواهند کرد.»
متهمان به جاسوسی تعریف میکردند بدون اطلاع قبلی آنها را برای مصاحبهی تلویزیونی میبرند و به هریک سناریویی میدهند که بر اساس آن به جاسوسی اعتراف کنند. همهی آنها بر اثر تهدید و ضرب و شتم، تطمیع و قول تخفیف در مجازات و ... میپذیرند که طبق سناریوی مزبور اعتراف کنند. تنها دکتر منوچهر آذر که وکیل و حقوقدان بود از انجام آن سرباز زد. بعداً همان اعترافات کیفرخواست افراد شد.
” هوشنگ امجدی ” در اعترافی که کرد اظهار داشت : «پس از چند بار ملاقات با یک خانم به نام ” سارا ” در هتلی در واشنگتن، مردی به ملاقات من آمد و بعد از آموزش استفاده از نامههای نامریی، از من خواست تا اطلاعاتی از اوضاع اقتصادی، وضع تولید پالایشگاهها و واردات فراوردههای نفتی، برایشان ارسال کنم .»
وی ملاک بود و اساساً دسترسی به چنین اطلاعاتی نداشت.
” جمشید امیری ” نیز اظهار داشت : «اطلاعاتی که آنها از من می خواستند ، در بارهی مسایل جاری در کشور بود و از آن جایی که تخصص من در رشته شیمی بود و در پتروشیمی کار میکردم ، میخواستند بدانند که آیا ایران قادر به تولید سلاح شیمیایی هست یا نه ؟
” بهرام ایکانی ” نیز در این رابطه اظهار داشت : «اطلاعاتی را که من به آمریکا منعکس میکردم، مسایلی در رابطه با جنگ ایران و عراق ، نیازهای تسلیحاتی ایران، زمان حمله ایران به عراق ، و چگونگی سیستم پدافند ایران بود .«
”علی اصغر راهرو ” که تریکوبافی در تبریز داشت نیز در همین مصاحبه گفت : «از من خواسته شده بود تا از کلیه پلها، میادین حساس و تاسیسات نظامی، مناطق اقتصادی، و نیروگاههای حرارتی عکسبرداری، و همچنین اماکن نظامی سپاه و کمیته را شناسایی کنم .» روزنامه کیهان ، سیزدهم و چهاردهم آبان ماه ۱۳۶۸
در سناریویی که ریشهری ارائه داد مدعی گردید «علی، یکی از عناصر گروهکی فراری و مقیم در کشور ترکیه... بنا به دستور عوامل آمریکایی، سه نفر دیگر به نامهای رسول [خطیبی]، اصغر [راهرو] و باقر را شناسایی و پس از طی مراحل مقدماتی در کشور ترکیه به عوامل سیا معرفی میکنند و وصل میشوند. اعضای تیم جهت گذراندن دورههای آموزشی عازم آلمان غربی گردیده و پس از دریافت سیستم ارتباطی در یکی از هتلها، جهت تکمیل آموزش عملیات نظامی و چریک شهری به محلی به نام «کمپ» که تحت تدابیر شدید حفاظتی و امنیتی قرار داشته است منتقل شده و پس از گذراندن دورهی کمپ به ایران مراجعت مینمایند. شناسایی راههای ارتباطی میان ایران و شوروی (سابق) تعیین مراکز حساس، خطوط راهآهن، پلها، سیستم ارتباطی و مخابراتی، تعیین محلهایی جهت فرود هلیکوپتر، عکسبرداری، تخریب و انفجار این مراکز و ... در دستور کار این تیم عملیاتی قرارداشته و دورههای آموزشی و تکمیلی در کمپ نیز به صورت سالیانه تکرار میشد. »
در دوران یاد شده مصطفی پورمحمدی که معاون ضد جاسوسی وزارت اطلاعات بود به تازگی از کشتار ۶۷ به درآمده بود و همچنان به خونریزی و پاپوش دوزی و ... مشغول بود. او مسئولیت این دستگیریها را به عهده داشت و خود بر بازجوییها و سناریوسازیها نظارت میکرد.
ای کاش در زندان میبودید و این افراد را میدیدید تا متوجه شوید تا کجا سیستم امنیتی رژیم به دروغ و دغل پناه میبرد و هیچ پروایی نمیکند.
یکی از متهمان که از نارسایی بینایی رنج میبرد برای درمان چشماش به کانادا سفر کرده بود پس از بازگشت همراه با مترجماش دستگیر شده بود. وی در اثر شکنجه بینایی چشماش را هم از دست داده بود و شرایط سختی در زندان داشت. محمود ظریف روزنامهنگار و ابراهیم اسحاقی احتمالاً نظامی از دیگر دستگیرشدگان بودند. اسحاقی اعدام و ظریف از زندان آزاد شد.
ریشهری در مصاحبه تلویزیونی خود از دو نفر به عنوان سرشبکهی داخلی و خارجی نام برد. اولی سرهنگ بود و دومی فردی کاسب که در دبی قنادی داشت.
من بعدها با این فرد همبند شدم. متجاوز از یکسال او را در سلول انفرادی نگاه داشته بودند و هیچ اتهامی نمیتوانستند متوجه او کنند. عاقبت او را به دادگاه بردند. وی با خرید فرهای مخصوص شیرینی پزی و انتقال آن به اوین در گوشهای از زندان شیرینی پزی راه انداخت و کیک یزدی میپخت. در دادگاه حاکم شرع از او پرسیده بود آیا فر و وسایلی که خریدی را میخواهی با خود از زندان ببری؟ او با ترس گفته بود نه حاجآقا آنها را به اسلام هبه میکنم.
از شواهد و قرائن بر میآمد که شبکهای در کار نبوده است و افراد به شکل جداگانه و بدون ارتباط با دیگری به عوامل اطلاعاتی آمریکا وصل بودهاند. دستگیری آنها به نظر میرسید ناشی از لو رفتن آنها از طریق یک منبع امنیتی بوده باشد. این احتمال میرفت که کا گ ب و یا سیستمهای رقیب سیا آنها را لو داده باشند.
در دنیایی که «شفافیت» و اطلاع رسانی یکی از موضوعات اصلی است و وسایل ارتباط جمعی پیشرفت خارقالعادهای کردهاند متأسفانه اطلاعرسانی از سوی رژیم در ارتباط با دستگیرشدگان دو سال گذشته به مراتب کمتر از اطلاعرسانی در مورد کسانی است که ربع قرن پیش دستگیر شده بودند.
امیدوارم خانوادههای دستگیر شدگان تردیدها را کنار گذاشته و در مورد عزیزانشان اطلاع رسانی کنند. سکوت بیش از هرچیز به نفع رژیم و ناقضان حقوق بشر است.
انتشار اسامی متهمان به جاسوسی برای آمریکا در گزارش گالیندوپل و دیدار او با آنها و فشارهای بینالمللی موجب تخفیف مجازات تعداد زیادی از آنها شد.
از شما میخواهم در مورد دستگیرشدگانی که در دادگاه قاضی صلواتی و دیگر بیدادگاههای رژیم بدون برخورداری از کوچکترین حقوق قانونی محاکمه و به اعدام محکوم شدهاند سکوت نکنید. چه بسا اقدامات شما جان آنها را نجات دهد و دوباره آنها را به آغوش خانوادههایشان بازگرداند.
ایرج مصداقی - مهر ۱۳۹۲
www.irajmesdaghi.com
[email protected]