چهارشنبه 29 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"عاليجناب‌ گنجی" و "توجيه سياسیِ جنايت"، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
دليل دايره‌وارگیِ چرخه‌ی دگرديسی امثال اکبر گنجی چيست؟ چه‌ عواملی سبب شده‌اند منتقد عاليجناب‌های حکومتی خود به ملقمه‌ای از آن عاليجناب‌ها بَدَل شود؟ چرا اکبر گنجی که دگرانديش‌کُشی‌ رژيم کشتار را مصداق "جنايت‌ عليه بشريت" می‌خواند، توجيه سياسی جنايت‌پيشه کرده است؟ چرا اکبر گنجی با تعريفی که خودِ او و آيت‌الله خمينی بنيانگذار نظام و رژيم کشتار از اين نظام و رژيم داده‌اند، در افتاده است؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

۱
سراب

من هنگامی که اکبر گنجی به روزنامه نگاری جوينده‌ی حق بَدَل شد، در باره اش نظرعوض کردم ومدافع او در مبارزه اش با حُکام و حُکامک های اسلامی ، و نيزعلاقه مند به پاره‌ای از نوشته ها و نظرهای‌اش در رابطه با برخی مسائل سياسی و اجتماعی شدم. روشنگری های او درباره ی" قتل‌های زنجيره‌ای" را جسورانه، و نشانه ای از تمايل او به آزاد انديشی، آزاديخواهی و حقيقت جوئی و حق گوئی پنداشتم. در نگاه من اکبر گنجی به مانند بسياری از کوشندگان سياسی با پی‌بردن به خطاهای خويش به نقد و تصحيح روی آورده بود. علير‌غم بوداری و سؤال برانگيزبودن انتشار مقاله‌ها ونوشته ها وعکس های اعتصاب غذای‌اش ازدرون زندان و پخش شان به اقصی نقاط جهان، تحت تاثير شجاعت و ذهن جويا و پُر تحرک‌اش قرارگرفتم. برای آزادی او فعاليت کردم، و تا حدخود صدای اوعليه ولی فقيه وتمامی مظاهرگند آلود فقاهتی شدم. در ذهن خود ازگنجی تصوير روزنامه نگاری نقش زدم که در داخل ايران در برابر جنايت های حکومت اسلامی قدعَلَم کرده است. او را شايسته ترين نماينده و سخنگوی آنچه "روشنفکری دينی" خوانده می شد، تصور کردم ، درحمايت از اين دوره ی زندگی و کار او مطالبی نوشتم وحتی در برخی ازکتاب ها و مقاله‌هايم پاره‌هائی از افکارو کردار وی را مورد ستايش قرار دادم (۱).
گنجی آزاد شد، وخوشحالی ناشی از اين آزادی سبب شد که چشمان من همچون چشمان بسيارانی ديگربرخروج آزادنه‌اش، به مانندِ نشرو پخش ملی و بين المللی نوشته ها وعکس‌های اش از درون زندان، بسته شود. مهم به گمان من اين بود که او در خارج از کشور درادامه مبارزات و فعاليت های اش عليه حکومت اسلامی چه خواهد آموخت، وچه خواهد کرد. روزهای نخست ورودش به غرب بساط استقبال و شادی پهن شد، همان بساطی که در رابطه با يکی دو نويسنده و روزنامه نگاری که به خارج از کشورمهاجرت کرده بودند، شاهد بوديم. با دسته ها و حلقه های گُل سراغ اش رفتند و با اين وآن فيلسوف ورجل سياسی و فرهنگی ايرانی وغيرايرانی همنشين اش کردند، وعکس‌ها و مصاحبه ها و سخنرانی های ريز و درشت برای‌اش دست و پا شد. گنجی به عنوان مبارزی انقلابی- و به نوعی" انتحاری"- درمخالفت با ولی‌فقيه و عاليجناب ها دورو برش، مورد استقبال و حمايت بخش بزرگی از اپوزيسيون، واز همين طريق مورد استقبال و پشتيبانی تعدادی ازشخصيت های فلسفی و سياسی و محافل بين المللی قرار گرفت.

۲
آغاز دايره‌وارگیِ چرخش

حمايت های گسترده ازاکبرگنجی، و تريبون سازی ها و کرسی ساختن‌های مرسوم درخارج از کشور با سرعت ودرچنان فضای هيجانی‌ای طی طريق کرد که اکبر گنجیِ گيج شده فرصت هضم نيافت و نتوانست علائم بروز توهم رهبريت فکری وعملی، درگفتار و رفتار بپوشاند. حاميان دانشگاهی او با براه انداختن ديدارهای نمايشی با اين و آن بزرگ فلسفه و سياست و هنر، وبا تلنبار کردن امضاء در پای حرف های او، و سپس ترآوازه گری هائی همچون "اتاق فکر"سازی، آنهم برای هدايت جنبش آزاديخواهانه درداخل کشور، اندک اندک اسباب تعجب به ادوات مزاح و خنده بدل می کردند. (ومنِ خوشبين نيز صدای خرد شدن ذهنيت ام در باره ی گنجیِ روزنامه نگار را می شنيدم).
دُم خروس اما خيلی زود آغاز چرخش دايره وار اعلام کرد. " شو"ی اعتصاب غذای نيويورک صحنه‌ی نمايش دُم خروس از زير شال سبزِ چند متری شد. در اين "شو" انحصارطلبی و حزب فقط حزب الله و نشانه‌های "پاسداريت" اکبر گنجی عود کرد. "لابيست های حکومتی – دانشگاهی" در امريکا و جماعتی که با اين نوع شوها بودجه سازی کرده ومی کنند، وگروهی فيلسوف و اساتيد دانشگاهی و چهره‌ها ی سياسی و فرهنگی و هنریِ جّوگير شده ، زير پای گنجی شانه دادند و چنان "داريه دنبک" دموکراسی خواهی راه انداختند که ديدنی و شنيدنی بود. انتقادها و اعتراض ها نيززير ضرب آهنگ ها و بی اعتنائی های متفرعنانه خفه شد. هنوز بساط" شو" جمع نکرده بودند که نوشتم :
"...... گنجی با پيشه کردن روشی فرقه گرايانه وغير دموکراتيک در اعتصاب غذا ی نيويورک به موقعيت سياسی خود لطمه زد، و در حد خويش نيزبر تفرقه وتشتت ميان نيروهای اپوزيسيون افزود .
در اين اعتصاب غذا جزبه رنگ سبز و حمايل شنل واره های سبز برگرده ی حاميان اين اعتصاب غذا به هيچ نماد و رنگ ديگری اجازه حضور داده نشد. گنجی حتی از نصب پرچم های سه رنگ، با و يا بدون شير خورشيد، در محدوده و جايگاه اعتصاب غذا پرهيز کرد، پرچمی که نه فقط سلطنت طلبان و مجاهدين خلق ايران که بسياری از ايرانيان مستقل و وطن پرست حامل آن بوده و هستند، پرچمی که نماد های هزاران سال تمدن بر آن نقش بسته است. گنجی حتی در اتخاذ و طرح شعارها نيز ايجاد محدوديت کرد، و شعار هايی که اين روزها از سوی دلاوران آزدايخواه در خيابان ها ی ميهنمان فرياد می شوند، دراين اعتصاب غذا راه نيافتند .
گنجی بارها کاربرد اينگونه روش ها غير دموکراتيک و فرقه گرايانه ی حزب الهی ها و گروه های فشارحکومت اسلامی را در گفتار ونوشتار مورد نقد و نفی قرار داده بود : "..... اينان افراد جامعه را به درون گروه و برون گروه تقسيم می کنند و برون گروه ها را دشمن تلقّی می کنند... ". (۲) گنجی مدعی است که از زمانی که در تاييد آزادی به کلمات قصار خمينی استناد می کرد فاصله گرفته است(۳) , به همين دلايل وجود چنين رفتاری از سوی او غيرمنتظره و تعجب آوراست.
گنجی حضور پرچم سلطنت طلبان و شعار های آنان را شايد به اين خاطر که" رژيم سلطنتی به دوران ما قبل مدرن تعلق دارد " (۴)- بر نتابيد، اما روشن نيست چرا در برخوردی غير روشنفکرانه وبرای بهره برداری تبليغاتی و ابزاری تا آنجا پيش رفت که خواننده ی سلطنت طلبی چون خانم گوگوش را برای حمايت از اعتصاب غذا دعوت کرد، خواننده ای که در بسياری از کنسرت های اش با بر روی شانه انداختن پرچم نماد " دوران ما قبل مدرن" به روی صحنه رفته است . شوی اعتصاب غذا در نيويورک زنگ آغاز چرخش اکبر گنجی روزنامه نگار بود ....." (۵)

۳
رذيلت سکوت در برابر کشتارها

بعد از" شو"ی اعتصاب غذای نيويورک اکبر گنجی به سراغ کشتارها و دادخواهی از قربانيان و محاکمه آمران و عاملان کشتارهای رژيم کشتار رفت، و به " کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل " نامه ای نوشت . در اين نامه گنجی ضمن بر شمردن جنايت های حکومت اسلامی، به ويژه کشتارهای دهه ۶۰، خواستار رسيدگی به جنايت های حکومت اسلامی شد. وی برای اينکه نشان بدهد که چقدر دقيق وعميق فکر می کند و می نويسد با انتشار چهار مقاله (۶) مبانی، زمينه ها، شواهد و اهداف " نامه " اش را هم شکافت. امضا کننده ها هم برای محکم کاری زيرنامه امضا ريختند.
گنجی در نامه خطاب به " کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل "، فهرست وار به برخی از جنايت هايی که حکومت اسلامی تا آن موقع مرتکب شده بود ، اشاره داشت:
".....رفتارهای اين رژيم در سرکوب مردم ايران، مصداق جنايت عليه بشريت است. اين رژيم در ايران تبعيض جنسی و مذهبی و قومی برقرار کرده است، رژيمی است که با انديشه، شادی و زيبايی مخالفت بنيادی دارد، رژيمی است که دهها روشنفکر معترض را در داخل و خارج از ايران ترور کرده است، رژيمی است که بسياری از مخالفان و دگرانديشان را اعدام کرده است. ...." . و به اين دليل که :" ..... کارنامه ی زمامداران سياسی ايران مصداق روشن جنايت عليه بشريت " است (۷)، مجازات سران جنايتکار اين رژيم، ازجمله يکی از تدارکات چيان اين جنايت ها، محمود احمدی نژاد در خواست شده است. گنجی در مقاله های مو شکافانه و در"نامه" ، رهبران اين حکومت ازخمينی ی بنيانگذاراش گرفته تا خامنه ای رهبرو ولی فقيه واحمدی نژاد رياست جمهور را بدرستی " مصداق روشن جنايت عليه بشريت " معرفی کرده است، به سخن ديگر رژيم و نظام دينی، رژيم و نظامی ضد بشر، فاسد و جنايتکار معرفی و مجازات اش درخواست شده بود. نگاه گنجی، ( و برخی ديگر از امضا کنندگان اين نامه)، در اينکه رهبران نظام دينی و حکومت اسلامی " مصداق روشن جنايت عليه بشريت " هستند، نگاه و شناختی تازه است، به ويژه گنجی ای که پيش تر با تاسف بر زبان آورده بود: " ...... شکست اصلاحات عين شکست نظام است ....آنها که خود را برای شرکت در مراسم تحريم اصلاحات و خواندن فاتحه آماده کرده اند بايد بدانند اگر چنين سودايی عملی شود آن مجلس، مجلس ترحيم همه ما خواهد بود و...."(۸) .....
بدون ترديد برای بسيج ايرانيان بيان نکته ها ی واضح و مبرهن از سوی گنجی، که: " سکوت در برابر جنايت، مشارکت در جنايت است" و يا " ....فاجعه ی بزرگ تر آن است که بسياری از افراد اين جنايات را می بينند و سکوت می کنند. ....سکوت در برابر شکنجه و جنايت، و حالت عدم اطلاع به خود گرفتن، بخش مهمی از رذيلتی است که متأسفانه ميان ما فراگير شده است. بهانه تراشی برای سکوت و بی تفاوتی، کار چندان دشواری نيست. .........."(۹)، قابل فهم، موثر و کارآ خواهد بود اما نه به آن اندازه که به باور پايبندی پيشتاز اين دست اقدام ها به دموکراسی و آزادی رسيده باشند......"(۱۰)

۴
توجيه سياسی جنايت

گمانه زدن اين که اکبر گنجی، نويسنده نقد "توجيه ايدئولوژيک جنايت "(۱۱) خود روزگاری در نقش عاليجنابی ظاهر شود که "توجيه سياسی جنايت" کند، لااقل برای من ساده نبود. گمان نمی بردم " اژه ای " وار جنايت هائی که به نوشته و گفته ی خودش" مصداق جنايت عليه بشريت" هستند واز نگاه او " سکوت در برابر جنايت ها مشارکت در جنايت" تلقی می شود را توجيه سياسی کند. گنجی جنايت ها و کشتارهای نظام کشتار را واکنش اين نظام دربرابر واکنش خشونت آميز مخالفان نظام اعلام کرده است. درواقع او با ذبح شرعی حقيقت، جنايت ها و کشتارهائی که حکومت اسلامی مرتکب شده را به گردن دگرانديشان و روشنفکران و مخالفان انداخته و حکومت اسلامی را رژيمی که دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت تحمل می کند جا می زند. (۱۲)
اکبرگنجی برای اثبات مدعيات اش به روال مرسوم پس از آسمان و ريسمان کردن چرتکه به دست با شمارش وجمع زدن تعداد قربانيان بر آن می شود اثبات کند که حکومت اسلامی نظام و رژيم کشتار نيست، و از دل چنين حکمی نظام اسلامی را به نوعی تعريف کند، در حالی که او اين نظام را پيش تر تعريف و معنا کرده بود :
".....رفتارهای اين رژيم در سرکوب مردم ايران، مصداق جنايت عليه بشريت است. اين رژيم در ايران تبعيض جنسی و مذهبی و قومی برقرار کرده است، رژيمی است که با انديشه، شادی و زيبايی مخالفت بنيادی دارد، رژيمی است که دهها روشنفکر معترض را در داخل و خارج از ايران ترور کرده است، رژيمی است که بسياری از مخالفان و دگرانديشان را اعدام کرده است. ...." است (۱۳).
و اصرار در تجديد نظر در تعريف درحالی ست که بنيانگذار نظام اسلامی ، يعنی کسی که اين نظام حادث کردنيز نه فقط در حرف، که درعمل رژيم و نظام اسلامی اش را تعريف کرده است :
" ....نظام اسلامی ، نظامی ست که امت اش بايد مثل پيغمبر شمشير داشته باشند تا آدم بکشند، ائمه‌اش همه جندی( نظامی ) باشند، همگی جنگی باشند، شمشير بکشند. آدم بکشند.... خليفه می خواهد که دست ببرد، حد بزند، رجم کند، و بداند با چند سال زندان کارها درست نمی شوند. در اين نظام بايد عواطف کودکانه را کنار گذاشت ...برای حفظ کيان‌اين نظام چه بکُشی و چه کشته شوی، به بهشت خواهی رفت....تعلل برای بر پا کردن داربرسرچهارراه ها، برای دار زدن روزنامه نگاران ، پذيرفتنی نيست وبرای چنين تعللی بايد توبه کرد، قطع دست و پا در ملاء عام و در آوردن چشم و سنگسار و شکنجه و اعدام عملی درمانی و آموزشی و نوعی جراحی شفا بخش است و...." (۱۴) تعريفی که هم در رابطه با اين سی و اندی سال و هم عمر۱۴۰۰ ساله اسلام وريشه ها و زمينه های حضور خشونت به عنوان همزاد اسلام ( به ويژه در تشيع) حق مطلب ادا کرده است. اکبر گنجی عليرغم دو تعريف به دست داده شده در کلام و در عمل باز اصرار دارد با مصادره ی به مطلوبِ فاکت ها و "مدعيات" تعريف ديگری قالب کند و عنصر اصلی تعريف حکومت اسلامی ، يعنی خشونت و کشتاررا فرافکنانه به گردن ديگران بياندازد
"..... الف- جنگ کردستان: داستان درست از فردای پيروزی انقلاب(۲۳ بهمن) با حمله به شهربانی مهاباد و خلع سلاح آن آغاز شد. چند روز بعد- در ۳۰ بهمن- مهاجمين پادگان مهاباد را خلع سلاح کرده و تجهيزات و مهمات آن را با خود بردند. جنگی که آغاز شد، به کشته شدن هزاران تن از طرفين انجاميد.
ب- جنگ گنبد: درگيرهای گنبد در اسفند ماه ۵۷ آغاز شد و در فروردين ماه ۱۳۵۸ جنگ اول ترکمن صحرا شکل گرفت. بعد هم نوبت به جنگ دوم گنبد رسيد. در اين دو جنگ نيز تعداد زيادی از طرفين کشته شدند(به عنوان نمونه به مقاله "جستاری در چريک های فدايی" که به فعاليت های آنان فقط در يک شهر پرداخته توجه کنيد.)
پ - "قيام آمل" توسط گروه مارکسيست/لنينيستی/مائوئيستی اتحاديه کمونيست های ايران(سربداران)، يک نمونه کوچک از خشونت های دهه شصت را به نمايش می گذارد. قيام آمل در بهمن ۱۳۶۰ ، به نوشته منابع همين گروه، منجر به کشته شدن بيش از ۲۰۰ تن از نيروهای طرفدار رژيم و زخمی شدن بيش از ۵۰۰ تن از آنان شد. در اين واقعه فقط ۴۴ تن از نيروهای اتحاديه کمونيست های ايران کشته شدند( پرنده نوپرداز، ص ۱۳۲).......
ت- فاز نظامی سازمان مجاهدين خلق: سازمان مجاهدين خلق در خرداد ۱۳۶۰ طی بيانيه ای آغاز فاز نظامی را اعلام کرد. انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تير ۶۰، انفجار دفتر نخست وزيری در ۸ شهريور ۶۰، انفجار دفتر دادستانی، و...شماری ديگر از ترورها که هدف همه آنها- به گفته مسعود رجوی و ديگر رهبران سازمان- نابودی تمامی رهبران رژيم و "بی آينده کردن" آن بود، به کشته شدن تعداد زيادی از رهبران جمهوری اسلامی منتهی شد."……(۱۵)
و می بينيد حّد وميزان" حقيقت" جوئی وگوئیِ روزنامه نگار مسلمانی را که تا قبل ازجا افتادن در فرنگ در تقبيح جنايت های رژيم سينه چاک می داد؟
من قصد ندارم دررابطه با قلبِ واقعيت و حقيقت توسط گنجی نمونه و فاکت بدهم، فجايع هنوزميليون ها شاهد زنده دارد. و وجدانی اگر در کار باشد آن چه در روزهای پيش از انقلاب، و روزها و هفته های آغازين انقلاب در جامعه ما رخ داد برآن حک شده است : روزهای آخر دی ماه و اوائل بهمن ماه سال ۵۷ ، روز های حمله گروه های فشار و ياران گنجی درسرتاسر ايران به تجمع های استادان دانشگاه ها و اهل قلم و زنان، به سينماها ( گفتن ندارد که منظورم آدم سوزان سينما رکس آبادان نيست! که در آن فاجعه بيش از۴۰۰ زن و مرد و کودک در آتش سوزانده شدند ) ومراکز فرهنگی و هنری و رستوران ها با شعارها و شعائر اسلامی ، روز های حمله به شهرنو و سوزاندن تن فروشان، به دار آويختن دسته جمعی معتادان در ملاء عام، روزهای حاکم شرع خمينی حجت الاسلام والمسلمين صادق خلخالی ، روزهای حمله به کتابفروشی ها و کتاب سوزان ها ، و روزها و شب های کشتار ددمنشانه ی اسيران وابسته به رژيم پهلوی از روی پشت بام مدرسه علوی ، درست از ۲۶ بهمن ماه سال ۵۷ و....
اکبر گنجی در مورد مجاهدين خلق ديگر با طيب خاطر " حقيقت کُشی" می کند .او از خودش نمی پرسد که چرا مجاهدين فاز نظامی شان را سال ۶۰ آغاز کردند، مگر سال ۵۸ و ۵۹ را از آن ها گرفته بودند؟ روزنامه نگارحقيقت جو نبايد يادش رفته باشد که رهبری سازمان مجاهدين خلق ايران سال اولِ بعد انقلاب حامی حکومت اسلامی و حتی نگران سلامت "امام خمينی" و بيماری قلب اين "پدر بزرگوارشان " بودند ، آنهم درست درهنگامه ای که هواداران نوجوان اين سازمان و ساير جريان های سياسی به گناه فروش نشريه سازمان در خيابان ها مورد ضرب و شتم، ضربه چماق ونيش چاقو وقمه قرارمی گرفتند ، و افراد گروه های حزب الهی حتی دختران نوجوان هوادار اين سازمان و جريان‌های سياسی ديگر را مورد تعدی جنسی قرار می دادند.
اکبرگنجی که آن روزها، يعنی روزها ی آغازين ِ بعد از انقلاب، دستی در کميته و سپاه داشت، نمی بايد سخنرانی‌۲۷ مرداد ماه ۱۳۵۸ خمينی را که در حمايت از حمله حزب الله به دفاتر روزنامه ها بود، فراموش کرده باشد:
"..... اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل کرده بوديم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بوديم و رؤسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بوديم و چوب های دار در ميدان های بزرگ برپا کرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو کرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمی آمد. من توبه می کنم از اين اشتباهی که کرده ايم..."
راستی جناب گنجی! کنش روزنامه نگاران چگونه کُنشی بود که واکنش وتاوان‌اش دار زدن بر سر چهارراه ها می بايد باشد؟
خمينی درروز ميلاد پيامبراسلام در سال ۱۳۶۱، دررابطه با موج دوم کشتار جمعی مخالفان و دگرانديشان، برای چندمين بار نشان داد که ريشه خشونت ها و کشتارها" نظام و رژيم کشتار" از کجا آب می خورند:
".....شما آقايان علما، چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می رويد؟ چرا هی آيات رحمت را در قران می خوانيد و آيات قتال را نمی خوانيد؟ قران می گويد بکشيد، حبس کنيد.... پيغمبر شمشير دارد تا آدم بکشد. ائمه همه جندی( نظامی ) بودند. همگی جنگی بودند. شمشير می کشيدند. آدم می کشتند.... خليفه می خواهيم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. با چند سال زندان کار درست نمی شود. اين عواطف کودکانه را کنار بگذاريد...."
اکبر گنجی درادامه کشفيات حيرت انگيزی که طهارت حکومت اسلامی را هدف گرفته است توجيه اسير کُشی تابستان سال۱۳۶۷ را نيز به ساير فرافکنی ها اضافه می کند.اومی نويسد:
"......به گزارش تعداد زيادی از زندانيان آن دوران، نيروهای سازمان( مجاهدين) از قبل در جريان قرار داشته و خود را برای اين امر آماده کرده بودند. آنان که خود را پيروز فرض می کردند، در زندان های سراسر کشور ديگر اتهام خود را "منافقين" اعلام نمی کردند، بلکه قهرمانانه می گفتند:"مجاهدين". حتی نقشه جغرافيايی تهيه کرده و مسيرهای پيروزی را گام به گام تعقيب می کردند. .." .....و به عنوان نمونه از يکی از مشابهين اش نقل قول می آورد تا بهانه و توجيه خمينی در باره‌ی کشتار تابستان ۶۷ در فتوی جنون آميز را توجيه کرده باشد.(۱۶)،
خمينی درفتوی کشتار سال ۶۷ چنين حکمی صادر کرده بود: ".......از آنجا که منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه ميگويند از روی حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا کرده اند، و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسيک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاريهای حزب بعث عراق و نيز جاسوسی آنان برای صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکيل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و ميکنند محارب و محکوم به اعدام ميباشند ....".
و بازمی بينيد شباهت های ناگزيز مدعيات گنجی را با فتوی جنون آميزِ خمينی؟. اين که اسرای "رژيم کشتار" از آنچه در بيرون اززندان می گذشت اطلاع داشتند امری غيرمترقبه و نشانه ی ارتباط آنان با مجاهدين ساکن در عراق نبود. آنان از طريق ملاقاتی های خود و حتی اطلاع رسانی های با برنامه در زندان ها توسط خود رژيم از آنچه در بيرون می گذشت مطلع می شدند. اينکه خبر فعاليت های سازمان مجاهدين، مجاهد های اسيررا خوشحال و تحريک و تهييج می کرد هم امری بديهی بود، سؤال اما اين است که پاسخ اين اطلاع داشتن ها و شادی کردن ها در پشت ديوارهای زندانِ رژيم کشتار قتل عام هزاران مجاهد و غير مجاهد و ضد مجاهد اسير، آنهم به شيوه و روش سبعانه ای که پيش رفت، بود؟. کشتار افراد گروه هائی که اگر مرتکب خشونتی هم شده بودند، خشونت از نوع حکومتی و در کنار رژيم کشتار و عليه مخالفان رژيم و دگرانديشان و روشنفکران بود را چگونه می توان توجيه کرد؟
گنجی درپاره‌ای ديگراز مقاله اش چنان تصويری ازفضای دگرانديشی و روشنفکری ميهنمان، و برخورد حکومت اسلامی با دگرانديشان وروشنفکران و مقوله های آزادی انديشه و بيان و قلم و نشر و سانسور می دهد که بی شک اگر همان فيلسوفان و سياستمدارانی که او افتخار حضور در محضرشان يافته است ، و يا سازمان هائی مثل سازمان «حقوق و دمکراسی» و... از ديدگاه گنجیِ واقعی اطلاع پيدا کنند نخستين سؤال شان از ايشان اين خواهد بود که :" عاليجناب! پس چرا معطليد؟ چرا هنوزسر بردامان غرب امپرياليسی و مزايای‌اش خوابانده‌ايد، چرا به بهشتِ تحمل دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت بر نمی گرديد؟ بهشتی که امريکای پناه داده به جنابعالی به گَردپای‌اش هم نمی رسد ؟".
و اين ها تصاوير و تفاسير گنجی از عملکرد رژيمی ست که تا قبل از جا خوش کردن عاليجناب درامريکا رهبران‌اش را جانی و رفتارشان را مصداق جنايت عليه بشريت، معرفی می کرد:
".......صدها روشنفکر دگرانديش در داخل ايران در حال ابراز وجودند. آثارشان در رسانه ها و از طريق کتاب منتشر شده و می شود. آيا همه افرادی که در داخل ايران ابراز وجود می کنند، ابراز وجودشان(مخالفتشان) "از حد ستيزه های جناحی دستگاه فراتر" نمی رود؟ روشنفکر برجسته و سکولار- خشايار ديهيمی- يکی از زندانيان سياسی دهه شصت ، حدود ۱۵۰ کتاب به فارسی برگردانده و منتشر کرده است. تمامی آثار او، بديل جمهوری اسلامی و ولايت فقيه هستند. چرا "منطق رژيم کشتار" در مورد او به کار نمی افتد و همچنان زنده است؟......آرش نراقی بيانيه های زيادی عليه جمهوری اسلامی امضا کرده است. عليه ولايت فقيه در دانشگاه سخنرانی و منتشر کرده است. بيانيه مرگ جمهوری اسلامی را نوشته و امضا کرده است. در اعتصاب غذای مقابل سازمان ملل هم شرکت داشته و سخنرانی کرده است. از بهائيان هميشه دفاع کرده و در کنفرانس آنها شرکت کرده است. همجنس گرايی را نه تنها اخلاقا قابل دفاع دانسته که آن را با قران هم سازگار کرده است. همه اين فعاليت ها هم علنی بوده و "نظام کشتار" از آنها با خبر است. با اين همه، در دوران پس از جنبش سبز و دوران احمدی نژاد، چهار کتاب آينه جان(چاپ اول زمستان ۸۸)،درباره عشق، شامل "در فضيلت عشق اروتيک" (چاپ اول ۱۳۹۰)، حديث حاضر و غايب(چاپ اول ۱۳۹۰) و اخلاق حقوق بشر(چاپ اول ۱۳۸۸) را در جمهوری اسلامی منتشر کرده است. نکته جالب درباره کتاب آخر اين است که حاوی مقاله هايی در دفاع از دخالت بشردوستانه است. مجله های داخل کشور نيز دائما مقاله های او را منتشر کرده و يا با او مصاحبه می کنند. عکس اش را هم روی جلد مجله کار می کنند. آرش نراقی فقط يک نمونه است......آيت الله خامنه ای به شدت مخالف "ليبرال دموکراسی" بوده و صدها بار آن را نقد و رد کرده است. با اين همه، آثار اکثر متفکران بزرگ ليبرال به فارسی ترجمه و انتشار يافته است: کارل پوپر(جامعه باز و دشمنانش، و....)، فون هايک (راه بردگی، قانون قانون گذاری و...)، جان راولز(نظريه عدالت، عدالت انصافی، قانون مردمان،و...) ، آيزيا برلين(چهار مقاله درباره آزادی، آزادی و خيانت به آزادی، ريشه های رومانتيسم، مجوس شمال، کارل مارکس، سرشت تلخ آدمی، و...)، آمارتياسن(اخلاق و اقتصاد، برابری و آزادی، توسعه يعنی آزادی، انديشه عدالت، هويت و خشونت، و...)،ريچارد رورتی، مارتا نسبام، هيلری پاتنام، جان لاک، ميلتون فريدمن، و ده ها ليبرال ديگر......فقط ليبرال ها نيستند، بسياری از آثار مارکسيست ها(از مارکس و انگلس و پولانزاس و آلتوسر و هابسبام گرفته تا بقيه) ترجمه و منتشر شده و می شوند. آثار الحادی بسياری در اين ۳۴ سال با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با کاغذ و فيلم و زينک دولتی منتشر شده و می شود. رمان ها را در نظر بگيريد، آنها "جهان های بديل" جمهوری اسلامی خلق می کنند. آيا آنها دگرانديشانه نيستند؟..."(۱۷)
و البته گنجی شکسته نفسی کرده است که نمونه ی خودش را به عنوان نمونه‌ی درخشان حضورتحمل دگرانديشی و روشنفکری وبارقه های دموکراسی در حکومت اسلامی ذکر نکرده است، نمونه ای که ساير نمونه های برشمرده در مقايسه با آن ناچيزند. گنجی افتادگی نشان داده است که نگفته است حکومت اسلامی او را که روزانه عليه رهبران اش مطلب می نوشت و جنايت های شان را افشا می کرد تحمل کرد و علاوه بر انتشار مقاله های اش رخصت داد تا از آن مقاله ها نيز کتاب سازی کند و در تيراژهای بالا به فروش برساند- آنهم در شرايطی که حکومت اسلامی درگير و گرفتار به قتل رساندن دگرانديشان وروشنفکران سياسی و فرهنگی ای همچون حاجی زاده و دوانی و شريف و فروهرها و مختاری و پوينده و...... بود-، گنجی فروتنی کرده است که نگفته است رژيم کشتار آن قدراهل تحمل و مدارا بود( و لابد هست ) که پس از اينکه ايشان را به زندان انداخت شرايط نوشتن مانيفست های قطورو مّطول عليه همين حکومت را در زندان برای‌اش فراهم آورد و اسباب نشر و پخش ملی و بين المللی شان نيز مهيا ساخت، پژوهش ها و رهنمود ها و اندرزهائی که منابع شان می بايد کتابخانه ی عظيمی در اوين شکل داده باشند. گنجی آقائی کرده است که به عنوان يک نمونه درخشان دموکرات بودن خامنه ای نگفته است که عکس های رنگی و با کيفيت ايشان برتخت اعتصاب غذا از زندان به اقصی نقاط جهان فرستاده می شد در حاليکه فريادش عليه ولی فقيه که " خامنه ای بايد برود" زير نويس عکس ها بود. اکبرگنجی افتادگی کرده است که نگفته است همسر ايشان گزارش احوالات و مبارزات شان عليه حکومت، آنهم درزندان همين حکومت را در سطح جامعه و درمطبوعات و کتب کثيرالانتشار منتشرمی کرد، و بالاخره فروتنانه نگفته است " جانيان عليه بشريت " با سلام و صلوات لوازم سفرها و شرکت درسيمنارها وبالاخره مهاجرت ايشان فراهم آوردند.
به راستی کجای جهان اين حد تحمل و مدارای با دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت سراغ داريد؟
اکبر گنجی برای اينکه محکم کاری کرده باشد، پرسش هم طرح می کند، و می پرسد چرا "منطق کشتار" در مورد آن صدها روشنفکری که درداخل ايران به نوعی عليه حکومت می نويسند و فعاليت می کنند، اعمال نمی شود؟ پرسشی که گنجی خودش پاسخ ‌اش را به گونه‌ای استادانه ، آنهم با ارائه تصاوير و تفاسيری که از رژيم کشتار نقش زد، داده است. اما برای اينکه حمل بر بی ادبی نشود من هم به پرسش ايشان پاسخ می دهم : به چندين دليل "رژيم های کشتار" منطق کشتار را در مورد همه ی روشنفکران اعمال نمی کنند که من فقط به يک موردش اشاره می کنم و آن استفاده ابزاری اين نوع رژيم ها از برخی روشنفکران و شبه روشنفکران است. ژيم کشتار نياز دارد گاه عوامفريبانه وانمود کند که رژيمی اهل تحمل دگرانديشان و روشنفکران است و برای اثبات ادعای‌اش احتياج به ارائه نمونه و " اشانتيون " دارد ، و گاه نيز از دهان و نگاه برخی از روشنفکران هم جنس اش تفاسير و تصاوير تطهير کننده ی جنايت های اش بيرون بکشد. که ملاحظه فرموديد اکبر گنجی چه استادانه در اين زمينه عمل کرد و نظام کشتار را به عنوان رژيمی که تحمل دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت دارد، نماياند و قتل ده ها هزار دگرانديش و روشنفکر و مخالف ، که جنايت هائی در حد جنايت عليه بشريت بوده اند را ماهرانه توجيه کرد. الحق کدام دهان‌ و نگاه به زيبائی کلام و تصاوير گنجی می توانست بيان کننده و نشان دهند ويژگی های نوعی دموکراتيسم در رژيم اسلامی باشد، و تفسير و تعبيرکند که رژيم اسلامی رژيم تحمل دگرانديشی و روشنفکری و مخالفت است و اگر دگرانديش و روشنفکر ی در اين سرزمين مثله شده، خفه شده، و يا به شکل های مختلف به قتل رسيده ربطی به مخالفت رژيم اسلامی با انديشه و بيان و قلم انان، و مسائلی مثل اختناق و سانسور نداشته و ندارد، يعنی که مثله و خفه و دشنه آجين شدن ها علاوه بر خشونت طلبی ناشی از "خلاف شرع" کردن هم بودند: سعيدی سيرجانی " لواط" کار بود و در کارِ مصرف و تجارت ترياک و جاسوسی، ميرعلائی عرق اندازبود و شرب نوشابه ی مسکر می کرد ، مختاری و پوينده قاچاق کوپن مواد غذائی می کردند، و الباقی هم دزدو زناکار بودند آنهم دزدانی مسلح و زنا کارانی محصنه کارو .........
پديده‌ی "عاليجناب گنجی" برای مسلمان زاده هائی چون من که فرهنگ و اخلاق گنجی ها می شناسد، اگر چه تلخ اما غيرمترقبه نبوده و نخواهد بود. دريغا که گنجی نه فقط به خودش که به اپوزيسيونی که زمانی حامی‌اش بود ظلم روا داشته است. حق دارند فيلسوفان و بزرگانی که با او نشست و برخاست کرده اند و يا محافلی که به او به عنوان " تعهدش به آزادی بيان و مخالفت دموکراتيک" جوايزی داده اند با پی بردن به ماهيت ارزيابی ها و هياهوهای اش، به بخشی از اپوزيسيون حکومت اسلامی و شناخت‌اش از آدم ها و پديده ها ديگراعتماد نکنند.

۵
کلام آخر

نگاه تازه ی اکبر گنجی به کشتارهائی که حکومت اسلامی مرتکب شده، و نيز تلاش او برای ارائه تعريف جديد همراه با تطهير" رژيم کشتار"، در کنار پاره ای ديگر از ارزيابی ها و عملکردهای ‌اش به نظر من حکايت اين دارند که: شخصيت اکبر گنجی ظرف مناسب برای مظروف هائی که در خارج از کشور برايش دست و پا شد، نبود. برنامه ها و جلسه‌های سياسی وحقوق بشری، حضورگسترده دررسانه‌های غيرايرانی و ايرانی، انتشارمقاله ها و کتاب ها به زبان های زنده دنيا، نشست و برخاست با بزرگان فلسفه و سياست ، و مهم ترازآنچه‌ها که برشمرده شد خيرات و برکات دلاری‌، در گنجايش موجود نمی گنجيد،و نگنجيد. برخی از انسان های غرقه در دين مثل حکومت‌های مغروقِ در دين، اين اصل که هيچ چيزانسانی و اجتماعی ماهيت و ذات ثابت ندارد را زيرسؤال برده اند و سخت اسباب زحمت مخالفان ذات گرائی پديد آورده‌اند. همين بی‌ظرفيتی و ناتوانی در دگرگونی و تغيير بنيادين کار به آنجا می کشاند که به قولِ فرويد:" توهم پرده ی ريا و دروغ از روی ماهيت " کنار می زند، و دايره وارگی چرخش دگرديسی آشکار می کند، و"حقيقت کُشی به جای حقيقت جوئی و حقيقت گوئی می نشيند".
البته اکبرگنجی حق دارد که خيال کندکه هدف فعاليت های قلمی و قدمی اش کشف حقيقت بوده است. و به ويژه برای اين کشف آخرش کلاه از سر بردارد، اما اگرهنوز اندکی انصاف و ظرفيت درکار باشد ايشان می بايد يک تشکر- حتی خشک و خالی – از مخالفان حکومت اسلامی بکند. چرا؟ برای اينکه اگر مقتولانِ خشونت طلبِ قتل های زنجيره ای نبودند اکبر گنجی به عنوان يک روزنامه نگار مبارز مطرح نمی شد. و يا اگر نامه پراکنی ها و سخنرانی هاو بازاريابی ها در باب کشتارهای دهه ۶۰ نمی بود، افتخارها وجوايز و دلارها نصيب اش نمی شد و..... بجای اهانت و بد گوئی به مخالفان حکومت اسلامی جا دارد اقلا" به خاطر مال و مکنت و شهرتی که عملکرد همين مخالفان در به دست آوردن شان نقش داشته است، سپاسگزارشان باشد.
می گويند يک بارحاج ميرزا آقاسی می رود از مادر چاهِ قنات تازه ای که می کندند، بازديدی بکند. کنار چاه که می رسد گفت و گوی مقنی و وردستش را که ته چاه پشت سرحاجی صفحه گذاشته بودند ، می شنود. آن دو بهم می گفتند: يارو چه موجود احمقی است ، با اين که اين چاه به آب نمی رسد می گويد شما بکَنيد به آب رسيدنش بامن . حاج ميرزا آقاسی سرش را می کند توی چاه و می گويد: نمک به حرام ها! گيريم اين چاه برای من آب نشود، برای شما که نان که می شود.

مسعود نقره‌کار

ـــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
۱-نگاه کنيد به مجموعه ی ۵ جلدیِ " بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران" و نيز کتاب " مقدمه‌ای بر کشتار دگرانديشان در ايران" و نيز مقاله های:
اکبر گنجی و پيشتازی روشنفکری دينی.
http://asre-nou.net/1385/tir/22/m-noghrekar.html
در تدارک تدفين جنازه
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/06/123102.php
يکسان سازی انسان ها و عدم تحمل دگرانديشی،
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/08/092625.php
۲-اکبر گنجی, تلقی فاشيستی از دين و حکومت, نشر طرح نو , سال ۱۳۷۹, ص ۲۱۳
۳- منبع فوق , ص ۴۹
۴- منبع فوق , ص ۱۸۰
۵-مسعود نقره کار: اکبر گنجی و" يک بام و دو هوا"
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/08/091857.php
۶- http://www.peiknet.com/1388/08mor/10/PAGE/35GOZARESH.htm
۷- اکبر گنجی : چهار مقاله :
الف - خامنه ای و احمدی نژاد، جنايت عليه بشريت، با اين رژيم چه بايد کرد، گويا و اخبار روز، ۵ مرداد
ب - راه قانونی بر خورد با سرکوبگران حاکم , گويا و اخبار روز ۷ مرداد
ج - با اين رژيم چه بايد کرد ؟ گويا و اخبار روز ۹ مرداد
د - با اين رژيم چه بايد کرد؟، دادگاه اسراييلی عليه علی حامنه ای , ۱۲ مرداد
۸- اکبر گنجی، اصلاح گری معمارانه، نشر طرح نو , سال ۱۳۷۹ , ص۲۳۸
۹- نامه به" کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل "
۱۰- منبع شماره ۷ - نامه به" کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل " - منبع شماره ۶
۱۱- اکبر گنجی، توجيه ايدئولوژيک جنايت،تاريک خانه ی اشباح... جلد ششم ،صص۳۵-۳۲
۱۲- اکبر گنجی ، جمهوری اسلامی "رژيم کشتار؟"
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/11/170162.php
۱۳- منبع شماره ۷
۱۴- نگاه کنيد به "صحيفه های نور" خمينی که سرشار از بياناتی ست که به نمونه هائی اشاره کردم.
۱۵، ۱۶، ۱۷ - منبع شماره ۱۳


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016