گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 آبان» انفجار سفارت و نعل وارونه سفير خامنهای در لبنان، بهروز ستوده25 آبان» زن ستیزی و شیعه سالاری در فرمان رهبربرای افزایش جمعیت . بهروز ستوده 16 آبان» "برادران قاچاقچی" درجه میگيرند، خردهپاها اعدام میشوند! بهروز ستوده 8 آبان» دادگاه بلخ است نه قوه قضائيه! بهروز ستوده 2 آبان» چرا خامنهای آقای توفيقی را از گردونه خارج ساخت؟ بهروز ستوده
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گفتمان جدائی دين از دولت ضرورت امروز است، بهروز ستودهاکثريت مردم ايران طی ۳۴ سال گذشته آثار شوم حکومت دينی را در تمامی عرصههای زندگی فردی و اجتماعی با پوست و گوشت خود احساس کردهاند. به جرأت میتوان گفت که گفتمان جدائی نهاد دين از نهاد دولت، هم اکنون به گفتمان غالب در ميان گروههای سياسی و نهادهای مدنی تبديل گرديده استروز يکشنبه گذشته بدعوت "کنشگران سياسی جنوب کاليفرنيا" و در خدمت جمعی از ايرانيانی که دل در راه آزادی و عدالت اجتماعی دارند، سخنرانی ای با عنوان "ضرورت اتحاد نيروهای سکولار-دمکرات جمهوری خواه در خارج از کشور" ايراد کردم که نظر به اهميت اين موضوع، در اين نوشته اشاراتی به مطالب آن سخنرانی ميکنم: ۱- تلاش و تجربه يکصد ساله ايرانيان و نيز هر تغيير و تحّول اجتماعی که در گوشه کنارجهان اتفاق افتاده اين واقعيت مشترک و انکار ناپذير را به اثبات رسانده است که مقدمه و پيش درآمد تمام تغيير و تحولات اجتماعی ، گفتمان و بستر فکری بوده است که روشنفکران و تحوّل طلبان آن جوامع ايجاد نموده تا تغيير و تحولات بتوانند در آن بستر و گفتمان فکری به پيش روند ، در صد و اندی سال گذشته تاريخ معاصر ايران علاوه بر دهها جنبش محلی و خرده جنبش ، شاهد دوانقلاب و يک جنبش عظيم ملی بوده است که درهر يک از اين تحولات تاريخی و سرنوشت ساز ، يک گفتمان به شکل گفتمانی ملی در آمده و آن گفتمان بسترمناسبی را برای تحقق انقلاب و جنبش عظيم ملی فراهم ساخته است . - در انقلاب مشروطه ، گفتمان تشکيل عدالتخانه و تدوين قانون و تجدّد خواهی ، به گفتمان اصلی منوّرالفکران مشروطه خواه تبديل ميشود و در بستر آن اتحاد نيروهای مشروطه خواه برای خاتمه دادن به حکومت مطلقه شاهان مستبد قاجارشکل ميکرد که حاصل آن اتحاد ، پيروزی جبهه مشروطه خواه و شکست جبهه استبداد و مشروعه خواه بوده است . - در جريان ملی شدن صنعت نفت ، کوتاه کردن دست استعمارگران انگليسی و ايادی داخلی آنان از منابع نفت ايران ، به يک گفتمان ملی درميان ايرانيان تبديل ميشود ، و تمامی اقشار و طبقات و گروههای سياسی در بستر يک خواست ملی و همگانی برای بيرون راندن استعمارانگليس و مبارزه با سر سپردگان داخلی آنان با يکديگر متحد ميشوند . - در جريان انقلاب بهمن ماه ۵۷ ، سالها قبل از اينکه خمينی به عنوان رهبرانقلاب وارد صحنه سياسی ايران شود ، گفتمان سرنگون سازی رژيم ديکتاتوری شاه به شکل قهر آميز ، در جامعه روشنفکری و گروههای سياسی ايران بصورت گفتمان غالب درآمده بود و آيت الله خمينی دربهمن ماه ۵۷ درشرايطی رهبری انقلاب را بدست گرفت که گفتمان جنگ مسلحانه و مبارزه قهر آميز، از مدتها پيش توسط گروههای مارکسيست و مذهبی به گفتمان اصلی جنبش چريکی و بسياری ازفعالان سياسی و فرهنگی و هنری جامعه تبديل شده بود . بنابراين تجربه ی دو انقلاب و يک جنبش عظيم ملی و سرتاسری و دهها خرده جنبش وجنبش های محلی به ما ايرانيان ميآموزد که وجود يک گفتمان غالب در جامعه روشنفکری و نيروهای سياسی ، ضرورتی است اساسی برای برپا شدن هرانقلاب و هر جنبش ملی و سرتاسری . ناگفته نماند که جنبش ملی کردن صنعت نفت ، چه بلحاظ مضمون استقلال طلبانه و آزاديخواهانه و چه بلحاظ رهبران و شخصيت هائی که دررأس آن جنبش بودند ، در پيوند تنگاتنگ با ادامه جنبش مشروطه خواهی ايران بوده است ، اما پس از کودتای ۲۸ مرداد و ناکام ماندن جنبش اصلاح طلبانه جبهه ملی در سالهای ۳۹ تا ۴۱ و سرکوب خونين غائله ۱۵ خرداد در سال ۱۳۴۲ و همچنين تحت تأثيرجنبش های چريکی شهری و روستائی که درآن سالها در گوشه و کنار جهان جريان داشت ، متأسفانه اکثرروشنفکران ايران و گروههای سياسی درآن سالها ، خود را از دومنبع بزرگ تجربه يعنی انقلاب مشروطه و جنبش ملی نفت محروم ساختند و با گسست از تجارب گران بهای مبارزات پدران خويش ، در بزنگاه تاريخی بهمن ۵۷ ، راه برای بقدرت رسيدن ارتجاعی ترين نيروهای سياه ضدملی هموار شد . ۲- بقدرت رسيدن خمينی و نيروهای مذهبی در ايران برخلاف باور و شبهه پراکنی برخی ازگروههای سياسی و روشنفکران سکولار برای گريز از مسئوليت پذيری و اعتراف به خطاهای گذشته خود ، مبنی براينکه گويا مردم ايران به آخوندها و روحانيت شيعه يک حکومت دينی بدهکار بوده اند، و با بيان اين گفته سخيف ميکوشند که تشکيل حکومت اسلامی درايران را جبر تاريخ و امری اجتناب ناپذيرجلوه دهند و دامن خود را ازخطاهای فاحشی که موجب قدرت گيری خمينی و دارودسته های پيرامون او گرديد پاک سازند ، بهرحال گفتمان غالبی که ده سال قبل از انقلاب ۵۷ در ميان اغلب روشنفکران و گروههای سياسی ايران شکل گرفته بوده ، گفتمان مبارزه مسلحانه برای سرنگون سازی رژيم شاه ومبارزه با امپرياليسم جهانی به سرکردگی امريکا بوده است و آنچه که خمينی و دارودسته های هوادار او درجريان انقلاب بهمن ۵۷ برآن سوار شده اند همين گفتمان و مضافاً زد وبند با شرق غرب برای کسب قدرت سياسی در ايران بوده است . ۳- پس از فروپاشی رژيم سلطنتی و تشکيل دولت موقت به فرمان خمينی ، گفتمان غالب در اکثر احزاب و گروههای سياسی ايران ، گفتمان تقويت و حمايت از "خط انقلابی خمينی" و افشای دولت ليبرال بازرگان به عنوان "جاده صاف کن امپرياليسم" در ايران بوده است ! وخمينی يکبار ديگر بخوبی از آن گفتمان برای تثبيت قدرت مطلق و يکدست کردن دولت "انقلابی و اسلامی" خويش استفاده نمود . در گفتمان "خط انقلابی و ضد امپرياليستی امام" ، دمکراسی خواهی و آزادی های فردی و اجتماعی و حقوق بشر و غيره مذموم و پليد شمرده ميشد و ميشود و حاميان آن عوامل دشمن خارجی معرفی ميشدند و ميشوند ! ۵- در پاسخ به کودتای انتخاباتی خامنه ای – احمدی نژاد در خرداد ماه سال ۱۳۸۸ ، جنبش مدنی موسوم به جنبش سبز و با شعار "رأی من کو" ، بستری شد برای گفتمان دمکراسی خواهی و تقاضای حقوق شهروندی که سه دهه و اندی توسط حکومتگران جمهوری اسلامی پايمال شده است . گرچه اين جنبش مدنی و خشونت پرهيز، بفرمان خامنه ای خودکامه وحشيانه سرکوب و به خاک وخون کشيده شد و رهبران آن به زندان و زندان حانگی گرفتار شدند ، اما اين جنبش مانند آتشی در زير خاکستر است که در هر فرصتی خود را نمايان خواهد ساخت . آقايان موسوی و کروبی و خانم رهنورد به عنوان نمادهای جنبش سبز به اين خاطر پس از چهار سال هنوز مورد کينه و غضب شديد خامنه ای و جيره خواران او قرار دارند که اولاً اينان سخن از تغيير و تجديد نظر در موادی از قانون اساسی جمهوری اسلامی به ميان آورده اند ، ثانياً حاضر نيستند به مردم و هوادران خويش پشت کنند و از رهبر جنايتکار و فاسد جمهوری اسلامی که خو د مجرم است برای آزادی خويش تقاضای عفو نمايند . نتيجه و جمعبندی از آنچه که در بالا گفته شد : زمانی که اکثريت مردم ايران طی ۳۴ سال گذشته ، آثارشوم حکومت دينی را در تمامی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی با پوست و گوشت خود احساس کرده اند و زمانی که حتی بسياری از پيروان سابق خط امام ، خسارات جبران ناپذيری که حکومت اسلامی بر ايران وايرانيان وارد نموده است را با چشمان خود ديده اند و برگذشته وآرمانهای برباد رفته خويش افسوس ميخورند ، به جرأت ميتوان گفت که گفتمان جدائی نهاد دين از نهاد دولت ، هم اکنون به گفتمان غالب در ميان گروههای سياسی و نهاد های مدنی تبديل گرديده است و بی ترديد جنبش ملی دمکراسی خواهانه مردم ايران درآينده ای نزديک در بستر اين گفتمان به حرکت در خواهد آمد و حکومت خودکامه خامنه ای را گام به گام به عقب خواهد نشاند تا روز سرنگونی اش فرا رسد . بهروز ستوده Copyright: gooya.com 2016
|