شنبه 9 آذر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

" قمه بزن، آرومت می‌کنه"٬ مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
قبل از اینکه بزنم همه جام قُرص میشه، اصلن‌ام درد نداره، خون که می زنه بیرون یه جورائی خوشم میاد، آروم میشم،عضله ها لَخت وشُل و ول میشن، وامیرم، بعدش هوس سیگار می کنم، خواب میریزه تو چشام، اما خودمو سرپا نیگرمیدارم، باور کن استاد! حالی میده، حرف نداره.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


-" بچه‌ها بدوئین، بدوئین، میگن جلوی حموم باقرکچل محشرکبراست، اکبراردبیل و رضا وازلین دارن تیغ کشی می کنن".

-" تُو این خبرو از کجات در آوردی؟، تُو که همش جلوی ماستبندی حسین صالحی ولو بودی نسناس ، بازخالی بندی؟"

-" نه بابائی، شاگرد شوفر خطِ واحد الانه از پا رکاب به عباس قصاب خبر داد، دادزد، همه فهمیدن"

مراد و قلی و مرتضی خوشگله راه افتادند، به دو، جلوی گرمابه باقر فروتن چهل پنجاه نفری جمع شده بودند. چشم به اکبر و رضا، از قمه زنان اسمیِ هیئت اردبیلی های مقیم تهران ،که بیشترطرفِ باغ فردوس و سرقبرآقا هیئت می انداختند، داشتند. تیغ ریش تراشی‌ به دست، سرو سینه راست کرده روبروی هم ایستاده بودند، و بر دست هائی که ازآرنج به پائین غرق خون بود ، تیغ می کشیدند. خون که بیرون می زد آرنج ها بهم می چسباندند تا خون‌شان قاطی شود.

اکبر با لبخند گفت:

-" گفتم که رقیقتم، واسه رفاقتمون دست که هیچی، شاهرگ و گردن میدم"

رضا جدی به نظر می رسید:

-" من بیشتر، یه هوا دیگه خجالتم بدی سینه رو واز میکنم و با همین ژیلت این یه مشت گوشت و خونو میذازم زیرِپات"

صداهائی ازمیان جمعیت بلند شدند:

-" بابا یکی بره کلونتری خبربده، اینا الانه همدیگه رو آش ولاش می کنن".

- " به دَرَکِ اسفل السافلین، دو تا کوس مشنگ کمتر، آدم بی ظرفیت نزدیک بطرعرقم که بره مست می کنه، خوش پروپان لبه خزینه‌م می شینن، روزروشن رفتن عرق خوری."

-" آخه عرق خوری تُو هوای روشن یه حالی دیگه داره عشقی، اما راس میگی بایس مایه شم داشت"

-" خدارو خوش نمیاد، هر دوجوُنن و لاعقل، یکی یه کاری بکنه"

-" خُب خودت بُرو آجان خبر کن، چرا به بقیه حواله میدی؟"

اکبردستمالی بلند که شبیه لُنگ حمام بود ازکمربازکرد و دور دستِ رضا پیچید، رضا هم با دستمالی شبیه همان دستمال سراغ آرنج اکبر رفت. همدیگر را بغل کردند، پیشانی یکدیگر بوسیدند و به طرف گرمابه فروتن راه افتادند.

مرتضی خوشگله گفت:

-"تُو یه فیلمه سرخپوستی‌ام بود، به مولا راس میگم، رئیسای آپاچیا دستای همدیگرو با چاقو می بریدن، بعد زخمارو می مالیدن بهم که خونا قاطی بشه، که یعنی داداش و رفیقیم و هوای همدیگه رو دیگه داریم، اگه سفیدپوستا حمله کنن با هم دیگه چوب توآستینه شون می کنیم."

آقا شریعت جلوی قصابی عباس قصاب روزنامه می خواند.

-" کجا رفته بودید؟ مردم آزاری؟".

-" نه آقا شریعت، جلو حمومه باقر کچل قیامت بود، دو نفرهیئتی برنامه تیغ کشی داشتن، چیزی نمونده بود خوشونو نفله کنن"

- " خبرش را دارم پسر، نگران نباش، بادمجان بم آفت ندارد، آن ها راه اش را بلدند، خبره شدند، هیچ اتفاقی برای شان نمی افتد، نفله شدنی نیستند. بیکاری و خریت هزار رقم درد و مرض روانی همراه دارد، این هم یک نمونه اش"

عباس قصاب سر ازمغازه بیرون آورد، ودندان های طلای اش را بیرون ریخت، بدون خنده حرف نمی زد این مرد.

-" لابود صیغه ی برادری می خوندن، میگن خون که قاطی بشه تا قطره آخرش رفاقت پا برجا می مونه، عهد و پیمون می‌بستن،اما خود به خدائی معصیتم داره، خود زنی گناهه، کبیره صغیرشو نمی دونم اما کُلی آیه و حدیث و روایت داریم که آسیب زدن به خود گناه و معصیت داره، کلونتری‌ام که اصلن حالیش نیس، میگن خودزنی جرم نیس"

-" آخر جناب عباس آقای بزرگوار، اگرخود زنی معصیت دارد پس چرا خود حضرت عالی گاهی قمه می زنید، قمه زدن و زنجیر زدن و سینه زدن خرکی هم باید معصیت داشته باشد. یک بام و دو هوا که نمی شود برادر. این دو تنه لَش هم از اساتید قمه زنی هیئت اردبیلی ها هستند، خب می دانید که مخترع قمه زنی هم اردبیلی‌ها هستند و با این کارشان آریائی ها روسفید را روسیاه و سیاه پوش کردند."

-" استاد شریعت حسابه قمه زدن سواست ، ثواب و حسنه پشتش خوابیده، به نیت حصرت زینب و امام حسین قمه می زنن ، فرق می کنه با این بازیائی که اینا در می آرن، به عشق و ارادت و علاقه آقا ابا عبدالله حسین و زینب می زنن، به عشق زینب که سر مبارک وخونین و شکافته برقافله می کوبید "

-" البته منظورتان محمل است نه قافله، کلمات را درست بیان کنید، تا خدای نکرده دچار معصیت و عذاب الهی نشوید"

-" استاد باز بساط غلط گیری راه انداختی؟"

-" بگذریم عباس آقا جان. شاید این دو تن بیمار روانی هم به نیت حضرت زینب و آقا ابا عبدالله حسین تیغ می کشند و خودشان را لت و پار می کنند، شما که از نیّت آن‌ها خبر ندارید".

" نه استاد این طوریام نیس. اولا" حکم این نیس که واسه ی اباعبدالله حسین و زینب تیغ تُو کار باشه، قمه قبوله، درثانی قمه زدن عالمی داره، بعدشم استاد نزدین که ببینین چه حالی داره، من قبل از اینکه قمه بزنم همه جام قُرص میشه، اصلن‌ام درد نداره، خون که می زنه بیرون یه جورائی خوشم میاد، آروم میشم،عضله ها لَخت وشُل و ول میشن، انگاری وامیرم، آبه رو آتیشه، هوس سیگار می کنم، خواب میریزه تو چشام، اما خودمو سرپا نیگر میدارم، لاکردار حالی که داره حرف نداره. بزن ببین چه حالی می کنی، آروم میشی استاد"

-" عجب، اینجوری که جنابعالی توصیف می فرمائید آدم یادِ یک کارِ خلاف شرع می افتد عباس آقای عزیز، شاید بهمین خاطرهم برخی از مجتهدین‌تان گفته اند این کار فعلِ حرام است؟"

- " اصلن استاد تُو کله ی شما فقط معصیت دورمی زنه با یه هوا آشغال گوشت و چربیه دری وری و اباطیل، قمه زدن کلی مستحسنات داره، البته مشروط به اینکه موجب هلاکت نشه، اگه موجب هلاکت بشه حرومه".

آقا شریعت زد زیرِ خنده:

-" وقتی موجب هلاکت شد که پدر آمرزیده دیگرحلال و حرامی در کار نخواهد بود، فایده ای ندارد، طرف رفته است آن دنیا. شاید منظورت در حسابرسی های آن دنیائی ست، خیلی زور دارد آدم به خاطر علاقه به اباعبدالله حسین و زینب و غیروذالک قمه بزند، جمجمه و مغزخُرد و خمیر کند، هلاک بشود، بعد هم برود جهنم حساب پس بدهد. این مرحوم شادروان فروید هم راجع به شما دیندارها حرف های درستی زده، نوربه قبرخودش و آباء و اجداداش ببارد"

-" جناب استاد گویا ساعته کاره چرت و پرت گوئی شما شروع شده، بهتره من برم سرِ کارِ خودم"

و برگشت تُوی مغازه و مشغول راسته پاک کردن شد.

قٌلی دست مراد را کشید.

-" بیا بریم بابا ، این دو تام بالاخونه رو اجاره دادن".

مرتضی خوشگله که سرگرم راست و ریس کردن مچ بندش بود، گفت:

-" آره بابا، بیا بریم دنباله حاله خومون، اینا بالاخونه که سهله پائین خونه‌رم دادن رفته"

و هرسه به طرف ته کوچه مدرسه راه افتادند.

اقا شریعت هم از جا بلند شد:

-"عباس آقا جان امیدوارم ازبنده دلخور نشده باشید برادر، من هم می روم چُرتی بزنم، غروب خدمت خواهم رسید."

-" به سلامت استاد، اما اگه وقت کردی یه نگاهی به مستحسنات قمه زدن بنداز، ضررنداره"

-" به روی چشم، آنطور که شما توصیف فرمودید بنده را هم مشتاق به قمه زدن کردید، آن حالی که مشروحا" با چاشنی آبِ لک و لوچه تشریح کردید مدت هاست در حقیربه دلیل کبرسن و فقرهورمون عمل نمی کند، محرم بنده برای قمه زدن در خدمت خواهم بود، ایکاش می شد به این مجتهدین تان بگوئید قمه زدن را نه فقط محرم و عاشورا که تمام وقت حلال و دارای مستحسنات اعلام کنند".

******

برگرفته از: "رمان بچه های اعماق" / جلد 3/ آماده ی انتشار


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016