گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
18 آذر» نماينده دولت برای حضور در مراسم ماندلا مشخص شد18 آذر» رهبران ۶۰ کشور جهان عازم مراسم يادبود ماندلا در آفريقای جنوبی 17 آذر» کيهان: روحانی را هل ندهيد! 17 آذر» روز “دعا و نيايش” در آفريقای جنوبی برای ماندلا 16 آذر» يک هفته مراسم ويژه در سوگ نلسون ماندلا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! در تعظيم و سوگ نلسون ماندلا، بيانيه سازمان های جبهه ملی ايران در اروپاخبر درگذشت مديبا ـ نلسون ماندلا همچون صاعقه ای کره ی خاک را در نورديد و همه ی مردمان آگاه گيتی را غرق اندوه ساخت. به مجرد دريافت خبر مردم سراسر جهان با تعظيم در برابر اين روح بزرگ نشان دادند که عدالت، درستی و ازخودگذشتگی بی ثمر و بی ارج نمی ماند. با واکنش های وسيعی که در سراسر جهان، خواه از روی صداقت وخواه از روی نمايش رياکارانه، نسبت به مرگ نلسون ماندلا نشان داده شد بار ديگر ثابت گرديد که، بنا به حکمتی جهانی، همواره فضيلت است که دنائت را به تعظيم در برابر خود وادار می کند؛ و با اينهمه تعظيم و تفصيلات فراوان در شناساندن شخصيت و ويژگی های آن انسان سترگ، همچنين بر صدها ميليون تن از جوانان آرمانخواه و تشنه ی عدالت در جهان، که هر روز نظاره گر انواع نيرنگ بازی و فساد در ميان بسياری از مسئولان سياسی هستند، بار ديگر اين حقيقت روشن شد که نه فقط مبارزه و کوشش سياسی به بُعد منفی، و متأسفانه بسيار قابل نظاره ی آن، محدود نمی شود بلکه مردان و زنانی هم، ولو نادر، هستند که زندگی پرافتخار آنان اجتناب ناپذير نبودن اين وضع را ثابت می کند و می توان ازآنان بهترين نمونه های منش و کار سياسی را به معنی صحيح آن يعنی کوششی بيغرضانه، باصداقت و انسانی که تنها در خدمت ديگران باشد، آموخت : کوششی در خدمت مردم يک کشور، بدون چشمداشت به حقوق ديگران و با رعايت مصالح عاليه ی همه ی انسانيت. به عنوان نمونه می توان گفت که هرچند وينستون چرچيل به دليل اراده ی نيرومند و روشن بينی اش درمبارزه با ديو نازيسم به عنوان رهبرسياسی بزرگی برای کشورش و يکی از سياستمداران بزرگ قرن بيستم در جهان شناخته شده است، اما به هيچ وجه نمی توان او را يک سياستمدار انسان دوست بشمار آورد زيرا برای او ادامه ی سيادت ظالمانه ی امپراتوری بريتانيا، و تآمين منافع آن به هرقيمت، از هراصل ديگری برتر و واجب تر بود. در مقابل می توان گاندی را مثال زد که به هنگام اوج بلای فاشيسم وجنگ ميان دموکراسی های جهان با آلمان هيتلری ازاين موقعيت برای تضعيف انگلستان، دشمن آن روز هندوستان، استفاده نکرد و، به عکس، از هم ميهنانش خواست تا در آن اوضاع خاص بطور موقت لبه ی تيز مبارزه را از انگلستان برداشته متوجه نيروهای محور و امپرياليسم ژاپن سازند. درمقابل، چند سال بعد، همان چرچيل، که برای دموکراسی در کشور خود انگلستان اهميت زيادی قائل بود، مشکلی نمی ديد که بخاطر منافع درياداری انگلستان و خزانه داری آن کشور در شرکت نفت ايران و انگليس، يعنی حفظ سيادت انگلستان و حفظ قدرت حزب محافظه کار انگلستان، دموکراسی جوان ايران را ريشه کن کرده آينده ی ملتی کهنسال را به مدتی نامعلوم تيره و تار سازد. و اين رفتار سروری طلبانه ی امپراتوری انگلستان تنها به ايران محدود نبوده و نيست. اما نتيجه ی سياست کوته بينانه ی چرچيل و آيزنهاور در مورد ايران تنها به تأمين منافع شرکت های بزرگ نفتی محدود نماند؛ همچون رفتار انتقامجويانه وتحقيرآميز فرانسه نسبت به آلمان درقرارداد صلح ورسای که يکی از علل اصلی پيدايش نازيسم در آلمان شد، روش چرچيل و آيزنهاور نسبت به نهضت ملی ايران نيز يک ربع قرن پس از آن سرچشمه ی بلای سهمگين توتاليتاريسمی در وجود جمهوری اسلامی در ايران شد که به نوبه ی خود به منبع الهام و کانون اميد انواع ديگر توتاليتاريسم اسلامگرا و دستجات تروريستی آن در جهان تبديل شده است. پس ترديد نمی توان کرد که، علی رغم تفاوتهای چرچيل دموکرات و هيتلر توتاليتر، آن ناسيوناليسم يکجانبه ی چرچيلِ دموکرات تنگ نظری است و انسان دوستی گاندی نشانه ی نظر و روح بزرگ او، همان که به زبان سانسکريت" مَه آتما" ناميده شد. حال بجاست در اين بزرگداشت ازنلسون ماندلا که همه به درستی او را با گاندی مقايسه می کنند، اين حقيقت را هم يادآور شويم در ميان کسانی که امروز به صدای بلند به تجليل از ماندلا برخاسته اند البته بسياری رياکاران از قماش همان کسانی وجود دارند که بيش از نيم قرن است به تخطئه ی رسوا و ناجوانمردانه ی چهره ی ديگری مشغولند که نامش در آسمان تاريخ ايران چون ستاره ای پر فروغ می درخشد و راه ملتی را همچنان روشن می کند: نام مصدق؛ مصدقی که عشق به ايران و مهر به مردم، سعی اش در اتحاد هرچه بيشتر ملت در راه آرمان بزرگ استقلال و آزادی، عمری پايداری و تلاش او در راه رهايی کشور، صداقت، دليری، از خود گذشتگی اش در راه آرمان، و بيگانگی اش با هرگونه کين و حس انتقامجويی از او چهره ی ديگری می سازد که با گذشت زمان همچون چهره ی گاندی هر روز تابناک تر می شود؛ اما مصدقی که هموطنان ناشايسته ای نيز دارد که با ابتلاء به نادانی و غرض ورزی علاج ناپذيری که سبب قتل گاندی به دست يک جوان هندوی متعصب شد، بجای کوشش در شناختن به دور از کينه ی او، به پيروی از نيات و منافع اهريمنی خود يک ربع قرن است که تمام سعی خود را در سياه کردن چهره اش بکار برده اند. از اين جمله اند مزدوران بيوطن رژيم بی قانون جمهوری اسلامی و وابستگان کوته نظر رژيم قانون شکن گذشته که در راه اين منظور تبهکارانه ی خود از هيچ دروغ و مغالطه ی شرم آوری فروگذار نکرده اند و نمی کنند. اگر در روزگار نبرد رو در روی مصدق با بزرگترين امپراتوری جهان و متحد قدرتمند آن دشمنان نيرومندش حاضر نبودند عظمت شخصيت او را آشکار تصديق کنند و به عکس همه ی توان خود را در وارونه نماياندن آن بکار می بردند و اين وضع مانع از شناخته شدن چهره ی مصدق در جهان به نحوی که شايسته ی او باشد گرديد، دست کم وارثان کنونی آنان با تصديق ظلمی که بر او و بر ملت ايران کرده اند در راه جبران آن گذشته قدمی برداشته اند، هرچند هنوز نه چندان سزاوار او که الهام بخش بسياری از جنبش های آزادی بخش جهان سوم و رهبران آنها، و چه بسا ماندلا شده بود. تنها پس از مرگ مصدق در اسارتگاه احمدآباد بود که يک بار مردان فاضلی نام بلند او را فرياد کشيدند، مانند گاستون فوريه نويسنده ی فرانسوی که طی مقاله ی تاريخی خود در روزنامه ی لوموند او را «مردی معاصر کورش» خواند و از اين طريق با بنياد گذار ايران مقايسه اش کرد. در جايی که در وطنش ايران هنوز هموطنانش اجازه ی گردهمآيی بر مزار موقت او و حتی يک بازديد ساده از آن را ندارند از غيرايرانيان بيش از اين چه انتظار می توان داشت. آنچه مسلم است اينکه ظلم پايدار نمی ماند مقام و نام آنان که چون گاندی، مصدق و ماندلا انسانيت را از اسارت ديو خودخواهی رهانده در شناساندن مقام والای انسان به او می کوشند، چنانکه سعدی بزرگ به ما آموخته است ازعرش فرشتگان در می گذرد: مگر آدمی نبودی که اسير ديو ماندی ۱۷ آذرماه ۱۳۹۲ سازمان های جبهه ملی ايران در اروپا Copyright: gooya.com 2016
|