دوشنبه 2 دی 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"زندانی سياسی" قربانی نيست؛ "قربانی" زندانی سياسی نيست، فواد شمس

فواد شمس
تصادف اين بار جان مادر و همسر پيمان عارفی را گرفت تا بهانه‌ای باشد که اين بار يکی ديگر از مشکلات جامعه‌ی ما و فضای سياسی پر ابهام ما خودش را نشان دهد. تا بار ديگر اين فرهنگ "قربانی- قهرمان" چهره خود را نمايان سازد. تصادف در اين‌جا ديگر امر روزمره نبود. عادی نبود. تبديل به فاجعه شد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


يک تصادف می تواند بحث خيلی خيلی جدی را از زير پوست به رو بياورد تصادفات نقش عمده ای در روند تاريخ دارند. در اين جا هم يک تصادف رانندگی که متاسفانه در ايران ديگر تبديل به يک امر روزمره و عادی شده است يک بار ديگر به يک بحث دامنه دار و پر جدل «زندانی سياسی» دامن زد.

تصادف اين بار جان مادر و همسر پيمان عارفی را گرفت. تا بهانه ای باشد که اين بار يکی ديگر از مشکلات جامعه ی ما و فضای سياسی پر ابهام ما خودش را نشان دهد. تا بار ديگر اين فرهنگ «قربانی- قهرمان» چهره خود را نمايان سازد. تصادف در اين جا ديگر امر روزمره نبود. عادی نبود. تبديل به فاجعه شد. ناگهان انواع و اقسام برخورد های احساسی و دلسوزانه از گوشه های مختلف صورت گرفت. تا اين جای کار مشکلی نيست. بالاخره در فرهنگ ديرينه ی جامعه ايران ميل به عزاداری و سوگواری دسته جمعی و ميل به ساخت سوژه ی قربانی که برايش دل سوزانده شود و بر سرو روی کوبيده شود و اشک ريخته شود يک ميل پر کشش و ريشه دار تاريخی بوده است. اما مسئله از جايی آغاز می شود که مفهوم زندانی سياسی به مسلخ قربانگاه برده شد. از آن طرف يک قربانی تبديل به زندانی سياسی شد.

پيمان عارفی که به اتهام همکاری با تشکل عجيب و غريب و پر از حرف و حديث به نام «انجمن پادشاهی» بازداشت شده و ابتدا به اعدام و سپس به ۱۵ سال زندان همراه با تبعيد محکوم شده بود در نهايت يک "قربانی" است. اما اين جا ناگهان قربانی در قامت قهرمان ظهور می کند. برايش فاجعه رخ داده است. فاجعه ای دردناک که حس دلسوزی همه را بر می انگيزاند. چه چيزی از اين بهتر برای مبارزه با "ظالمان هميشگی" . تا عده ای از اين موضوع از پديده ای ريشه دار در فرهنگ ايرانی استفاده کنند؟ ساليان سال ايرانيان عزادار بوده اند. از سياوش تا حسين بن علی را در قامت «قربانی – قهرمان» بر ساخته اند تا برايشان سوگواری کنند . خب چرا اين بار يک نمونه کوچک سازی شده اما امروزی ترش را نسازند؟ داستان هم پر آب چشم است. مادر و همسرش در راه بازگشت از ملاقات کشته شدند. زندونی بی ملاقاتی! شديدا تحريک کننده است. ظالمان حاکم را هم با برانگيختن احساسات ديگران می توان به چالش کشيد. برای رسانه ها و فعالان سياسی که هر چيزی را فقط و فقط بهانه برای به چالش کشيدن حاکمان به کار می برند اين جا هم يک "بهانه" توليد می شود.

اين جا است که لزوم نقد بسيار جدی به اين نوع نگاه ضرورت می يابد. چون در شرايط ما و اين دوران بايد بلند تر از هميشه گفت:« زندانی سياسی قربانی نيست». زندانی سياسی با "عمل آگاهانه اش" سيستم و نظم را به چالش می کشد. زندان کشيدن از نوع سياسی اش خودش يک مبارزه است. خواست آزادی زندانی سياسی خودش يک نوع مبارزه سياسی است. و از همه مهمتر زندانی سياسی خودش سوژه ی جدال آلترناتيو های سياسی است. از اين رو يک فردی همچون پيمان عارفی را نمی توان زندانی سياسی ناميدش. چون عمل آگاهانه ای در راستای خواست سياسی مشخصی نکرده است. وی يا قربانی يک جريان موهوم و عجيب و غريب به نام انجمن پادشاهی شده است. يا قربانی بازی های دستگاه های امنيتی رنگارنگ. اما هر چيزی که بوده قطعا زندانی سياسی محسوب نمی شود. زندانی سياسی کنشگری سياسی اش اهميت دارد. پيمان عارفی هيچ کنش سياسی مشخصی نداشته به جز مسئله رابطه با اقدامات مسلحانه انجمن پادشاهی نداشته است. در اين جا بالاخره يکی از اين دو گزينه را بايد انتخاب کرد يا اين ارتباط وجود داشته که وی در سنين جوانی قربانی اين جريان عجيب و غريب تروريست سلطنت طلب شده يا اگر همه اين ها سناريو نهادهای امنيتی غربی و شرقی بوده است وی قربانی سناريونويس های امنيتی شده است. در هر دو شکل اش پيمان عارفی قربانی است. جامعه ايرانی هم دنبال چنين سوژه ای! اين جا هم که يک تصادف دردناک رخ داده است. تمام صحنه آرايی آماده است تا دوگانه «قربانی- قهرمان» ساخته شود.

برای وارد شدن به مدخل دوم بحث ابتدا بايد يک سری بديهيات را برای جلوگيری از هرگونه سو تفاهم در اين فضای پر سو تفاهم بگويم. قطعا هر انسانی و هر شهروندی از يک سری حقوق بديهی برخوردار است. به دلايل "سياسی" هيچ کس را نبايد از حقوق اش محروم کرد. از آن طرف هر زندانی به هر دليلی که در زندان باشد از يک سری حقوق برخوردار است. زندانی سياسی هم به همين نسبت. بحث رعايت حقوق انقدر بديهی و ابتدايی است که اصلا نبايد وارد جدال های سياسی شود. اما متاسفانه در ايران به اين شکل است که انگار طرف بايد حتما قهرمان باشد که حقوق اش رعييت شود. اتفاقن در اين جا بايد گفت رعايت حقوق برای مجرمان ضروری تر است تا قهرمانان. دلسوزی برای قربانيان ضروری تر است تا مبارزان راه آزادی.

اما زندانی سياسی يک بار سياسی هم دارد. زندانی سياسی محل و سوژ ی رقابت و تنش های سياسی هم است دقيقا به اين دليل است که قربانی نيست. زندانی سياسی آگاهانه زندان است. گول نخورده که به زندان رفته است. فريب خورده نيست. نياز به دلسوزی ندارد. نياز به همدلی دارد. يک سری آلترناتيو دارد. اصلا زندان سياسی عرصه جدال و رقابت های آلترناتيو است. در ايران دو آلترناتيو جدی و جدال بر انگيز به صورت کلی وجود دارد "سرنگونی – اصلاح" قطعا و قطعا در مسئله زندانی سياسی به عنوان يک سوژه ی سياسی ادامه دعوای اين دوگانه راه می يابد.

از اين رو است که سازمان های سياسی مختلف با افق های ديد و روش های کار سياسی گوناگون و متضاد معمولا زندانيان طرف مقابل را زندانی سياسی نمی دانند. مثلا از يک طرف سلطنت طلبان و مجاهدين و سرنگونی طلب ها تاجزاده و ميردامادی را تمسخر می کنند. از طرف ديگر اصلاح طلبان و رفورميست ها کمتر در مورد زندانيان سرنگونی طلب سخن می گويند. اين انتظار خام و کودکانه وحدت طلبی که همه با هم باشند همه با هم دوست باشند. همان قدر خام و کودکانه است که تصور يک دست بودن و سراسر سياه بودن حاکميت!

در انتها به سوژه ی عينی اين جا يعنی « پيمان عارفی» باز می گرديم. عارفی به عنوان يک انسان و يک شهروند ايرانی دارای حقی است. اتفاقات ناگواری هم برايش افتاده است که قطعا دل هر مخاطبی را به درد می آورد. دلسوزی و سوگواری برايش طبيعی است. او يک قربانی است. از همان اول قربانی بوده است. قربانی يک بازی خطرنک و پيچيده به نام انجمن پادشاهی عمر و جوانی اش را و عزيزانش را سر اين بازی پيچيده و خطرناک از دست داده است. اما با کمال احترام و همدردی نمی توان وی را يک زندانی سياسی دانست و اين که اين چند روز هم يک موج عجيب رسانه ای در مورد اين موضوع راه افتاد به اندازه خود ماهيت انجمن پادشاهی عجيب است و بايد ديد چه سناريويی پشت آن است. از همين الان بايد ضمن دفاع از حقوق انسانی پيمان عارفی و حتی دلسوزی برايش به عنوان يک قربانی بادی مراقب بود که مفهوم زندانی سياسی مخدوش نشود. متاسفانه برخی با راه انداختن يک موج احساسی و همراه کرد برخی مسائل غير واقعی خواسته يا ناخواسته مسئله زندانی سياسی را مخدوش کردند.

پيمان عارفی به عنوان يک انسان و يک شهروند قربانی، نياز به حمايت جامعه دارد. حمايت از وی نيز با قهرمان سازی و نماد سازی از وی صورت نمی گيرد. بهتر است خواست رسيدگی دوباره و عادلانه به پرونده اش و روشن شدن ابعاد تاريک اين پرونده در دستور کار تمام دلسوزان جامعه قرار بگيرد. در کنارش حتی اگر فرض بر آن باشد که وی به هر شکلی با آن تشکل مبهم و عجيب در ارتباط بوده است قطعا به اندازه کافی متنبه شده است. با توجه به شرايط ويژه ناگوارش خواهان آزادی اش باشيم تا شايد يک قربانی با همکاری همه ی جامعه به زندگی باز گردد. اما در کنارش اين نوع نگاه نادرست به مسئله زندانی سياسی بايد شديدا نقد شود. زندانی سياسی عمل آگاهانه دارد. خواست سياسی دارد،آلترناتيو دارد، قربانی نيست و نياز به دلسوزی ندارد، نياز به همدلی دارد. خواست آزادی زندانی سياسی يک عمل سياسی محسوب می شود نه يک حرکت از روی دلسوزی! و ده ها گذاره ی تک جمله ای ديگر که در شرايط فعلی فضای بلبشوی سياسی ايران در نبود احزاب و تشکل های استخوان دار مطرح کردن اش تنها هدر دادن وقت است. شايد فرصتی ديگر...


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016