یکشنبه 15 دی 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بيانيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت شانزدهم دی ماه آغاز حکومت شاپور بختيار

بر سر دوراهی انتخاب ميان راه درست و کژراهه، ايمان خلل ناپذيرِ نشأت گرفته از آگاهی و خرد آدمی انگيزه ی اراده ی اوست. آگاهی از درون مسائل و خِرَد برای ارزيابی آنها.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دکتر شاپور بختيار، بدنبال سالها مبارزه ی خستگی ناپذير عليه استبداد و خودکامگی شاه و کوشش در جهت احيای قانون اساسی مشروطه، و در اوضاعی که موج خان و مان برانداز انقلاب اسلامی ِ آيت الله خمينی در شرف حذف حاکميت ملی مشروح در همان قانون اساسی بود، با قبول نخست وزيری در شانزدهم ديماه ۱۳۵۷ آخرين کوشش و کوششی پرخطر را برای نجات کشور ازخطر نابودی به کاربست و هرچند در ان کار موفقيت نيافت اما برای ملت و نسل های بعد از انقلاب اسلامی در ايران، از خود سرمشقی بزرگ و يادگاری ارزنده بجا گذاشت.

وامروز، و سی و پنج سال بعد، بجاست که با ملت ايران و بخصوص نسل جوان که در جستجوی راه درست است، يادِ يادگار بختيار را گرامی بداريم و در آن باره سخن بگوييم.

دکتر شاپور بختيار در گفتگو با دوستان جوان خود که به نهضت مقاومت ملی ايران پيوسته بودند، بيان می کرد که علاج واقعی اوضاع نابسامانی که جمهوری اسلامی بر ايران مسلط کرده، آزاديخواهی، استقلال طلبی و استقرار دموکراسی در ايران است. و ايران برای وصول به دموکراسی به انسان های دموکرات منش و وطن دوست احتياج دارد. او راهنما و معلم سياسی خود مصدق بزرگ را مظهر دموکراسی و آزاديخواهی می شناخت و در باره ی او ميگفت: "من معتقدم که اگر مصدق را حتی در سال ۱۳۱۰، که می خواستند بکشند، کشته بودند و ملی کردن نفت هم باعث شهرتش نشده بود، باز همان خدمتی که در روشن کردن افکار مردم راجع به دموکراسی و حکومت پارلمانی کرده بود، برای باقی ماندن نامش در تاريخ ايران کافی بود."
و همان انگيزه ی روشن کردن افکار مردم و برشمردن خطرات متوجه ملت و مملکت بود که قبول نخست وزبری توسط خود او را نيز بدنبال داشت. و بازعشق او به آزادی و نيک بختی انسان بود که اورا از دوران جوانی و مرحله ی آموزش دانش سياسی، همواره در صف مبارزه با استبداد و خودکامگی قرار داده بود. برنامه ی دولت بختيار، اقدامات و خدمات او که در صفحات تاريخچه ی کوتاه اما پرارزش زمامداری او محفوظ می ماند، گويای واقعيت اعتقاد راسخ او به آزادی ها و بالاخص آزادی بيان و عقيده است و از همين رو بود که او، آزادی مطبوعات و زندانيان سياسی را رأس کارهای دولتش قرار داد.
يک سال آتشوزی سينماها، رستوران ها و بانک ها و ديگر امکنه ی عمومی همراه با صدها قربانی، به بختيار و بسياری ديگر نشان داده بود که شورشيان هوادار آيت الله خمينی، فردا، در صورت دستيابی به قدرت، با همان خشونت جنون آميز کشور را به آتش خواهند کشيد. بايد کسی پيدا می شد و جرأت مقابه با اين خطر را در خود می ديد و آن را به مردم گوشزد می کرد. بختيار جرأت انجام اين رسالت را درخود ديد.
بختيار بايد به مردم آن زمان، و نيز به آيندگان، نشان می داد که رهايی از ديکتاتوری شاه می توانست بدون سقوط در ورطه ی ديکتاتوری ديگری هم ممکن باشد؛ بايد نشان می داد که اين رهايی يک راه بيشترنداشت: نه گفتن به همه ی منجيان ادعايی، از شاه گرفته تا مدعی رهبری مذهبی، که در ماورای اراده ی آگاهانه ی ملی وعقل سياسی نهادينه ی جمعی، مدعی مشروعيت ديگری بودند و همه ی قدرت را برای خود می خواستند.
در انجام اين خدمت سترگ او تنها ماند، نه از اين جهت که تکرو يا بلند پرواز بود، بل بدين علت که همه ی کسان ديگری که، با طول سابقه ای چون او يا بيشتر از او، بايد نقش پيشرو و پرچمدار مقابه با خطر را به عهده می گرفتند چنان مرعوب اوضاع و دچار هوس قدرت بی خطر شده بودند که مانند پرنده ای که مرعوب مار می شود دچار فلج عقلی شده بودند. در اين حالت آنان ديگر قادر به ديدن عواقب هولناک بيخردی خود، که ما سی وپنج سال است شاهد آنيم، نبودند. چنين خدمتی درچنين اوضاع استثنائی به مردی و به مَنِشی استثنائی، به شخصيتی آبديده، برخوردار از دو خصلت روشن بينی و از خودگذشتگی، نياز داشت. و بختيار آن شخصيت بود.
چه خوب است که در تأييد اين حقايق، به بيانات زنده ياد دکترغلامحسين صديقی و مصاحبه ی وی در روز شنبه ۱۶ ديماه ۱۳۵۷ با روزنامه اطلاعات اشاره کنيم: "دکتر شاپور بختيار آن طور که من می شناسم دارای دو ويژگی عمده است که او را از ساير رهبران ملی متمايز می کند. بختيار دارای آن چنان شجاعتی است که در اين شرايط و در زمانی که همه در فکر قهرمان شدن و کسب وجاهت اند پا به ميدان می گذارد. ويژگی دوم او عشق و علاقه ای است که به ميهن دارد. علاقه او به استقلال ايران مسئله ای است که هرگز دچار تزلزل نشده است. و فکر می کنم در اين برهه از تاريخ، اين پيروزی ملتی است که آدمی مثل دکتر بختيار، مأمور تشکيل کابينه می شود و و بار ديگر نام بی زوال دکتر محمد مصدق رهبر نخستين انقلاب مردم شرق برعليه استعمار انگليس و عوامل و وابستگانش، از[سوی] دستگاههای ارتباطی که تا ديروز از اشاره به نام او وحشت داشتند، عنوان می شود. بختيار اين شهامت را داشت که به ميدان بيايد. وظيفه ما و همه رهبران ملی کمک به اوست. بايد مملکت را نجات داد. صحبت سر شخص دکتر بختيار،جبهه ملی، يا بنده و شما و حتی شخص اعليحضرت شاه نيست، بلکه بحث بر سر مملکتی است که وظيفه ی حفظ وصيانتش به عهده ی ماست. شايد خيلی ها در حال حاضر خود را با آنچه هست تطبيق می دهند اما بايد درون مسائل را نيز ارزيابی کرد. من معتقدم که کار خوب خيلی زود معلوم می شود. به اين معنا که ممکن است در آغاز کار کسانی با دکتر بختيار مخالفت کنند. ولی اين مهم نيست اگر او در چارچوب قانون اساسی رفتار کند و مخاطرات وضع موجود را باز شِمُرَد من مطمئنم مردم وطن پرست کشور ما، او را درک می کنند و به حمايتش بر می خيزند."
در آن روزگار آشفته، بخشی از ما، مردم وطن پرست کشور، در محيط هيجان زده ای که خود در ايجادش کم و بيش سهيم بوديم، قدرت ارزيابی درون مسائل را از خود سلب کرديم و نشان داديم که اگر عشق به وطن از چشمه ی فياض آگاهی و خرد انسانی ننوشد انتظار نيک بختی عبث خواهد بود.
سی و پنج سال بعد از آن برهه ی تعيين کننده و بازگوکردن حوادثی که زاينده ی اوضاع امروزی شد، در آن صورت مفيد و مؤثر خواهد بود که ما را بر آن دارد تا ديگر بار از ارزيابی درون مسائل، چه مسائل آن زمان و چه مسائل امروز، غافل نمانيم و، به ديگر سخن، به ديدن ظواهر اکتفا نکنيم.
برای ما، ملت ايران، از پير گرفته تا جوان، و بالاخص نسل جوان که در اوضاعی بس سخت، بحق با اميد و آرزوی زندگانی در بهروزی و نيکبختی، بسر می بريم، وظيفه ی اصلی آنست که هدفی را که ضامن بهروزی و نيک بختی است، يعنی آزادی و دموکراسی، فراموش نکنيم و با طرد ظواهر فريبنده و وعده های ناشدنی درچارچوب نظام موجود آن را ثابت کنيم، که آزموده را آزمودن خطاست. هشدارهای بختيار را بگوش دل بشنويم و در اين دوران سخت اسارت در چنبره ی بختک جمهوری اسلامی، هر وسيله و يا شيوه ای را که برای مخالفت و مبارزه با اين نظام جهنمی می گزينيم، در جهت رسيدن به هدف غائی و نهائی، يعنی ساخت ايرانی برخوردار از دموکراسی و استقلال و به معنی واقعی اين کلمات، يعنی حاکميت ملی، قرار دهيم.

ايران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ايران
۱۶ ديماه ۱۳۹۲
برابر ۶ ژانويه ۲۰۱۴


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016