گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 آذر» اعدامهای دهه ۶۰ و بهاييان ايران، کيان ثابتی16 اردیبهشت» پديده مهاجرت اجباری بهاييان از ايران اسلامی، کيان ثابتی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روحی روشنی: يکی از نخستين قربانيان قتلهای زنجيرهای*، کيان ثابتیجامعه بهايی ايران از جمله اقشاری هستند که طی سالهای اوليه پس از پيروزی انقلاب، بسياری از فعالان خود را به شکل قتلهای زنجيرهای از دست داد و تاکنون هيچ اطلاعی از آنها بدست نياورده است. در اينجا به معرفی يکی از ايشان به نام روحی روشنی که کمتر از وی نام برده میشود، میپردازم
قتلهای زنجيرهای را نمیتوان به ترور چند فعال سياسی و فرهنگی که توسط باند سعيد امامی در اواسط دهه ۷۰ به وقوع پيوسته، محدود کرد. قتل دگرانديشان از همان نخستين سال بعد از پيروزی انقلاب اسلامی توسط عناصری ناشناخته آغاز شد و حداقل تا دو دهه ادامه يافت. از طرف ديگر قتل دگرانديشان را نمیتوان منحصر به ترورهای کشف شده دانست بلکه طی آن سالها بسياری از دگرانديشان يا دگرباوران توسط افرادی نامشخص ربوده و ديگر هيچگاه اثری از آنها يافت نشد. جامعه بهايی ايران از جمله اقشاری هستند که طی سالهای اوليه پس از پيروزی انقلاب، بسياری از فعالان خود را به طريق بالا ازدست داد و تاکنون هيچ اطلاعی از آنها بدست نياورده است. محمد موحد در ۳ خرداد ماه، دکتر علی مراد داوودی در ۲۰ آبان و روحی روشنی در ۱۳ دی ماه ۱۳۵۸ همگی از فعالان سرشناس بهايی بودند که در همان سال اول بعد از پيروزی انقلاب توسط اشخاصی ناشناس ربوده شدند و ديگر اثری از آنها بدست نيامد. در اينجا به معرفی يکی از ايشان به نام «روحی روشنی» که کمتر از وی نام برده میشود، میپردازم. روحی روشنی که بود «روحی روشنی» در سال ۱۳۰۲ خورشيدی در يک خانواده بهايی در شهرستان اسکوی استان آذربايجان به دنيا آمد. او پدر خويش را در سن سه سالگی از دست داد و صنوبر خانم (مادر) سرپرستی وی را که تنها فرزند خانواده بود را عهده دار شد. در ابتدا، مادر که زنی تحصيل کرده بود برای امرار معاش و تامين هزينه زندگی خانواده، مدرسهای تاسيس کرد ولی پس از چند سال مجبور شد اين مدرسه را به دليل اعتراضات و مزاحمتهای متعصبين محل؛ که وجود مدرسهای با مديريت زنی بهايی را برنمی تافتند، تعطيل کند. پس از اين واقعه، مادر و پسر راهی تهران شدند و صنوبر خانم در خيابان کاخ جنوبی مغازه خياطی بازکرد. روحی هم که تحصيلات ابتدايی را در تبريز گذرانده بود در تهران ادامه تحصيل داد. وی که از نوجوانی به مطالعه در تاريخ عقايد و اديان علاقه وافری داشت، به تحصيل در رشته «تاريخ- جغرافی» دانشکده ادبيات دانشگاه تهران پرداخت و پس از ۴ سال تحصيل در اين حوزه با نگارش پايان نامهای تحت عنوان «مارکسيسم و کمونيسم» فارغ تحصيل گرديد. هر چند اين رساله به عنوان رساله ممتاز شناخته شد ولی از چاپ آن توسط مسئولين وقت جلوگيری به عمل آمد. او پس از اتمام تحصيلات در سال ۱۳۲۵ خورشيدی به استخدام وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش کنونی) درآمد. استخدام و شروع کار روحی در اداره فرهنگ تهران موجب شد بسياری از مشکلات مادی و معيشتی زندگی اين مادر و فرزند -پس از سالها کار شبانه روزی صنوبر خانم (مادر) در خياط خانه- مرتفع شود که اين دوره دوام چندانی نيافت. روحی روشنی در سن ۲۸ سالگی کتاب «خاتميت» را نوشت. اين کتاب کم حجم (حدود صد صفحه) حاصل تحقيقات وی در موضوع «خاتميت» مطرح شده در باور شيعيان بود. هرچند اين کتاب توسط جامعه بهايی ايران و فقط مختص بهاييان منتشر شده بود ولی خيلی زود، آوازهاش در بين غيربهاييان هم پيچيد و کتاب و موارد مطروحه در آن به خانههای مسلمانان راه يافت. در همان اوان، روزنامه «ستاره اسلام» نقدی بر کتاب خاتميت منتشر کرد. با تحريک تعدادی از معممين و متعصبين مذهبی، جان «روحی روشنی» به خطر افتاد و او مجبور شد مدتها در خفا زندگی کند تا آتش خشم ايشان، فروکش کرد. بر اثر همين تحريکات، روحی روشنی در سال ۳۵-۱۳۳۴ خورشيدی به دستور معاون وقت وزير فرهنگ به دليل بهايی بودن منتظر خدمت گرديد. پس از آن بود که بار ديگر، روحی و مادرش دچار مشکلات مادی و معيشتی شدند. با وجود اين شرايط سخت، «روحی روشنی» مطالعات و تحقيقات مذهبی خود را تعطيل نکرد و در همان حين از اعضای فعال جامعه بهايی محسوب میشد. پس از چند سال، «روحی روشنی» دوباره به استخدام وزارت فرهنگ درآمد ولی جهت خدمت به شهر ساری منتقل شد. وی در اين شهر به مشاغل مختلفی گمارده شده و مدتی هم مسئوليت سپاه دانش ساری را به عهده گرفت. در اين دوره با فرد بهايی ديگر به نام شکوفه زهرايی ازدواج کرد که حاصل اين پيوند زناشويی، يک دختر و يک پسر بود. پس از حدود ۱۵ سال کار در ساری با تحريک و شکايت تعدادی از متعصبين محل، مدير کل اداره فرهنگ شهرستان ساری او را به تهران منتقل کرد و در دادگاه جرايم اداری وزارت خانه فرهنگ به اتهام بهايی بودن محاکمه شد. کتاب خاتميت به عنوان سند مجرميت وی به پروندهاش الصاق شد. پس از اين جريان، روحی روشنی به وزارت کشاورزی منتقل شد و تا بعد از پيروزی انقلاب اسلامی که از کار اخراج گرديد در اين وزارت خانه مشغول کار بود. کتاب خاتميت نوشته روحی روشنی کتاب «خاتميت» در سال ۱۳۳۰ خورشيدی توسط يک جوان ۲۸ ساله بهايی به نام «روحی روشنی» به رشته تحرير درميايد. اين کتاب ۸۷ صفحهای توسط «لجنه ملی نشر آثار امری» به شماره کتابشناسی ملی ۱۵۷۲۲۸۹ مخصوص جامعه بهايی ايران منتشر میشود. نويسنده در مقدمه، انگيزه نگارش کتاب مزبور را باور مسلمانان به «حضرت رسول را خاتم رسل و آيين مبين اسلام را خاتم اديان خواندند و ظهور پيغمبری جديد و شريعتی بديع را ممتنع و محال شمردند و مدارک خود را آيات قرآنيه و احاديث نبويه قرار دادند...» (از مقدمه کتاب) ذکر میکند سپس به اين مستندات اشاره میکند: الف- «ما کان محمد ابا محمد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبيين» آيه ۴۰ سوره احزاب نويسنده کتاب «خاتميت» معتقد است موارد فوق، سبب «احتجاب عدهای از مسلمين از درک حقيقت» گرديده است لذا به ۹ طريق برای طالبين حقيقت، اين مستندات را بررسی میکند: اين ۹ روش عناوين فصول کتاب خاتميت نوشته «روحی روشنی» هستند که نويسنده در هر فصل با استفاده از يکی از روشهای نه گانه فوق، آيه و احاديث مزبور را مورد مداقه و بررسی قرارمی دهد. ربوده شدن روحی روشنی «روحی روشنی» در اواخر سال ۱۳۵۶ خورشيدی برای معالجه بيماری سرطان به انگلستان مراجعه میکند که پس از بهبودی نسبی به ايران بازمی گردد. پس از ۸ ماه بار ديگر برای ادامه معالجه عازم انگلستان میشود. او پس از معالجه مجدد، با آنکه میدانسته جانش در ايران در معرض خطر میباشد ولی به دليل تعلق خاطر شديد به وطن و همراهی هم مسلکان خود در سختیها و مشکلات حاصله در ايران، راضی نمیشود در انگلستان بماند و به ايران بازمی گردد. هنوز دو هفته از ورود وی به تهران نگذشته بوده که در روز ۱۳ دی ماه ۱۳۵۸ خورشيدی، ماموران امنيتی در يک اقدام هماهنگ و هم زمان به هشت منزل بهاييان در شهر تهران هجوم برده و کليه وسايل و کتب و عکسهای مذهبی را مصادره میکنند. «روحی روشنی» که عضو شورای بهاييان تهران بود در يکی از اين منازل بود. ماموران بیآنکه وی را دستگير کنند محل را ترک میکنند. پس از مدتی که از خروج ماموران میگذرد، «روحی روشنی» نيز با حاضرين خداحافظی میکند و از منزل خارج میشود. «روحی روشنی» پس از آن ديگر هيچگاه ديده نمیشود. با گذشت ۳۴ سال از ناپديد شدن اين فعال و نويسنده بهايی، تاکنون هيچ ردّ يا نشانی از وی بدست نيامده است و پرونده ناپديد شدن وی مانند پرونده قتل يا مفقودی بسياری ديگر از دگرانديشان، همچنان در محاکم قضايی ايران باز است. در آخرين نامه وی که سه روز پس از دستگيری يا ربودن به دست پسرش میرسد، آمده است: «ای کاش بجای اين کاغذ و پست خودم میآمدم ولی هيهات هيهات اگر در خواب هم ببينم. با اوضاع و احوال فعلی از محالات است. اگر خدا مسئوليت داده استقامت هم داده نيش و نوش باهمند. روز چهارشنبه در حينی که در دفتربهايی کار میکرديم، ريختند و هر چه داشتيم جمع کردند و بردند ولی خود ما را نبردند. روزبروز حلقه تضييقات تنگتر میشود ولی هنوز هم جنبه مالی دارد از نظر جسمانی کاری ندارند. جای نگرانی نيست. ما را دعا کن که به رضای حق نائل شويم.» * اين مقاله به هيچ وجه قصد تبليغ يا تقبيح آيين يا باور مذهبی خاصی را ندارد. فقط در صدد بازگويی ناگفتهای از تاريخ معاصر است. Copyright: gooya.com 2016
|