گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 اسفند» سازمان ملل: اعدامها در ایران بالا رفته است30 بهمن» روح الله توانا؛ در انتظار اعدام، به اتهام سب نبی و توهين به رهبری 24 بهمن» بخشش ۲ نفر از اعدام در کازرون فارس 24 بهمن» اعدام دو نفر در ملاء عام در شیراز 15 بهمن» اعدامی نجات يافته بجنوردی يک درجه تخفيف مجازات گرفت
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! فرزانه مرادی مجددا در آستانه اعدامخبرگزاری هرانا - در حالی که قرار است حکم قصاص فرزانه مرادی، سه روز دیگر در زندان مرکزی اصفهان اجرا شود او طی نامهیی به دادستان اصفهان جزییات تازهتری از ماجرای قتل شوهرش را بازگو کرد و مدعی شد به دلیل تهدیدهای دوست شوهرش مجبور به پذیرش اتهام قتل شده است. به گزارش روزنامه اعتماد ،روز ۱۰ بهمن ماه سال ۸۶ قتل مردی به نام احمد در خانهاش در اصفهان باعث دستگیری همسر ۲۱ سالهاش فرزانه شد. احمد به دلیل اصابت چهار ضربه چاقو به کمرش به قتل رسیده بود و از آنجا که زمان وقوع این حادثه بجز احمد، فرزانه و فاطمه، دختر دو سالهشان هیچکس در خانه نبود انگشت اتهام به سوی فرزانه گرفته شد. او نیز در بازجوییها مقاومت چندانی نکرد و خیلی زود اتهام قتل شوهرش را پذیرفت. فرزانه که در ۱۵ سالگی به عقد شوهرش درآمده بود، گفت: اتهامم را قبول دارم و چون شوهرم به من تهمت زد میخواستم او را اذیت کنم ولی قصد کشتنش را نداشتم و حالا پشیمانم. چون قتل اتفاقی بود من وسایل خانه را بهم ریختم و صحنهسازی کردم تا وانمود کنم دزد آمده و احمد را کشته است.
با گذشت یکسال از این حادثه روز ۳۰ دی ماه سال ۸۷ فرزانه به اتهام قتل شوهرش در شعبه ۱۷ دادگاه کیفری استان اصفهان پای میز محاکمه نشست. هرچند فرزانه در دادگاه اعترافات اولیهاش را پس گرفت و گفت اقرارش تحت فشار بوده اما در نهایت با درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد. طولی نکشید که این رای در شعبه ۲۷ دیوانعالی کشور نیز تایید و آماده اجرا شد. قطعی شدن رای در شرایطی بود که فرزانه مدعی بود بیگناه است و شوهرش را نکشته است. در چنین شرایطی اجرای حکم برای مدتی به تعویق افتاد تا اینکه با درخواست پدر و مادر احمد روز ۱۳ بهمن برای اجرای حکم تعیین شد. زندگی در یک قدمی مرگ او روی چهار پایه مرگ ایستاد و ماموران اجرای حکم طناب را دور گردنش انداختند. نفسها در سینه حبس و شمارش معکوس آغاز شد. فرزانه اشک میریخت و به پدر شوهرش التماس میکرد. او میگفت قاتل نیست. همهچیز برای فرزانه تمام شده بود. مامور اجرای حکم دستش را نزدیک چهارپایه برد اما درست همان زمان دل پدرشوهر فرزانه به رحم آمد و از اجرای حکم منصرف شد. او به فرزانه گفت یک ماه مهلت دارد تا قاتل اصلی را معرفی کند. به این ترتیب زندگی را در یک قدمی مرگ حس کرد و دوباره به سلولش منتقل شد. معرفی قاتل اصلی در ادامه این نامه آمده است: «شب حادثه حدود ساعت ۳۰: ۴ «الف» دنبال احمد آمد. او خواب بود و من بیدارش کردم اما بلند نشد. چون هوا سرد بود در را باز کردم و «الف» وارد خانه شد. خودم به اتاق خواب رفتم تا لباسم را عوض کنم. وقتی برگشتم «الف» با یک چاقو پشت سرم بود. زبانم بند آمده بود. او گفت میخواهم شوهرت را از بین ببرم و از همسرم طلاق بگیرم تا با هم زندگی کنیم. به دست و پایش افتادم تا این کار را نکند. گفتم من زندگیام را دوست دارم اما او توجهی نکرد و سراغ احمد رفت. میخواستم مانعش شوم اما او من را هل داد و روی زمین افتادم. بعد با همان چاقوی خونآلود سراغم آمد و تهدیدم کرد که اگر اسمی از او بیاورم به همین راحتی همین بلا را سرم میآورد. او گفت اول سر دخترم و بعد سر پدرم را زیر آب میکند. گفت حتی اگر پلیس دستگیرش کند دوستانش را سراغم میفرستد. «الف» خونها را پاک کرد و گفت وسایل خانه را بهم بریزم و اگر پلیس آمد بگویم دزدها شوهرم را کشتهاند. با ترس و دلهره سراغ جسد شوهرم رفتم. کنار او یک تیغه چاقو بدون دسته افتاده بود. آن را برداشتم و روی پشت بام همسایه پرتاب کردم. بعد با مادرم تماس گرفتم و در ادامه داد و فریاد و صاحبخانه را خبر کردم. اوایل از ترس «الف» مجبور بودم قتل را گردن بگیرم اما در ادامه همهچیز را گفتم اما کسی حرفهایم را باور نکرد. حتی یک روز «الف» به پلیس آگاهی احضار شد اما هیچ چیز را گردن نگرفت و خیلی زود پروندهام به شعبه چهار اجرای احکام فرستاده شد. حالا چند روز دیگر بیشتر به اعدامم باقی نمانده و اگر به دادم نرسید قصاص میشوم. وقتی دستگیر شدم دخترم دوساله بود و در این مدت او را ندیدهام. خواهش میکنم کمکم کنید.» حکم باید اجرا شود Copyright: gooya.com 2016
|