سه شنبه 20 اسفند 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعتدال‌گرایی آمریکایی هاشمی رفسنجانی، اکبرگنجی

اکبر گنجی
تغییر و تحول فکری و عملی - همانند خطا - یکی از ویژگی های انسانی است. هاشمی رفسنجانی نیز همانند دیگران تغییر کرده است. دیگر آن نگاه را به آمریکا ندارد. سهل است، خواهان بهبود روابط و به احتمال بسیار، برقراری روابط میان ایران و آمریکا است. هاشمی طرح بهبود روابط با عربستان سعودی را هم دنبال کرده و به صراحت گفته است اگر رهبری و دولت اجازه دهند پیش قدم خواهد شد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دریافت نسخه قابل چاپ همراه با لینک به منابع

منبع: رادیو زمانه

دیدگاه اکبر هاشمی رفسنجانی نسبت به آمریکا بسیار تغییر کرده است. او طی ماه‌های گذشته نه تنها یکی از مدافعان جدی توافق‌نامه موقت ایران با ۱+۵ بوده، بلکه از گفت و گوی مستقیم ایران و آمریکا و بهبود روابط دو کشور نیز دفاع کرده است (گفت و گوی او با فاینشنال تایمز یکی از این موارد است).

این تغییرات بسیار مثبت است. به دلیل همین تغییر دیدگاه و اتخاذ مواضع جدید، او از سوی اعضای جبهه پایداری- و برخی از اصول‌گرایان سنتی- تحت فشار قرار داشته و حملات زیادی معطوف به او شده است.

رفسنجانی متقابلاً مخالفان خود را "افراطی" و "تندرو" قلمداد کرده و خود را "اعتدال‌گرا" به شمار می‌آورد. در این مورد می‌توان وارد چون و چرا نشد، اما مسئله دیگری وجود دارد که به شدت قابل مناقشه است: مسئله مهم در این مورد، تحریف و جعل تاریخ است.

هاشمی رفسنجانی مطابق معمول مدعی است که از اول انقلاب فردی معتدل بوده که در برابر نیروهای افراطی و تندرو ایستاده است. سخنان اخیر او که در ۱۴/۱۲/۹۲ در وبسایت شخصی‌اش قرار گرفته، یک نمونه از این رویکرد است. به این ادعای مهم ۹۲/۱۲/۱۷ بنگرید که هاشمی می گوید: "من همان‌طور که از اول تاکنون نشان داده‌ام و در یک جهت حرکت کرده‌ام". رسانه‌های طرفدار هاشمی هم همین رویکرد را دنبال می‌کنند (به عنوان نمونه به این مقاله بنگرید) اما این مدعا کاذب است.

من "اعتدال‌گرایی" به عنوان یک نظریه اخلاقی و مشی سیاسی- یعنی اگر بخواهد همانند انقلابی‌گری و اصلاح‌گری به شمار رود- را ناموجه دانسته و این رویکرد را در مقاله "فقر و مسکنت نظریه اعتدال"- روزنامه فتح، ۱۶/۱۱/۱۳۷۸- نقد و رد کرده‌ام (رجوع شود به عالیجناب سرخ پوش و عالیجنابابان خاکستری پوش، صص ۱۷۸- ۱۵۶) به همین دلیل، درباره اصل نظریه ناموجه اعتدال‌گرایی سخن نخواهم گفت. فرض را بر صحت نظریه اعتدال، و دو سویه افراط و تفریط آن، گذاشته و می‌پرسم: آیا هاشمی رفسنجانی از ابتدای انقلاب فردی معتدل بود یا در واقع نظریه‌پرداز و رهبر افراطی‌گری و تندروی را در دست داشت؟

پیش از این در مقاله‌های متعدد نشان داده‌ام که در سیاست داخلی و سیاست خارجی، هاشمی رفسنجانی نظریه‌پرداز و رهبر افراطی‌گری پرهزینه برای کشور بوده است. برای تأیید همین مدعا، به مواضع هاشمی رفسنجانی درباره آمریکا در دهه اول انقلاب پرداخته خواهد شد. اما سخنان ما با ۴ محدودیت روبرو است:
اولاً: سخنان هاشمی در این خصوص در ۴ مجموعه کارنامه و خاطرات (۶۹- ۱۳۵۷)، نطق‌های قبل از دستور مجلس، سخنرانی‌های هاشمی رفسنجانی و خطبه‌های جمعه منتشر شده است. نوشتار کنونی فقط ناظر به خطبه‌های جمعه است.

ثانیاً: تا حدی که من اطلاع دارم، تاکنون ۹ جلد از این مجموعه- یعنی تا خطبه‌های پایان سال ۱۳۶۴- منتشر شده است. به همین دلیل نوشتار به این ۹ مجلد خطبه‌های جمعه محدود خواهد شد.

ثالثاً: سخنان هاشمی باید در متن و سیاق تاریخی‌اش خوانده و فهمیده شود. آن مواضع و سیاست‌ها، در کنش و واکنش‌های تاریخی متقابل آفریده شد. با این همه، نوشتار کنونی فاقد زمینه‌های تاریخی است. ضمن اذعان به نادیده گرفتن زمینه تاریخی مولد این مواضع، این نکته را یادآور می‌شویم که افراد دیگری (مثلاً مهندس مهدی بازرگان) در همان متن و سیاق تاریخی و اجتماعی به گونه دیگری سخن گفتند و از سیاست دیگری دفاع می‌کردند.

رابعاً: در آن سیاق تاریخی، آمریکایی که عامل اصلی کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و حامی اصلی رژیم شاه به شمار می‌رفت، نیز به شدت علیه ایران فعال بود و در جنگ هم به صدام حسین کمک می‌کرد. از سوی دیگر، گفتمان ضدامپریالیستی جهان سومی چپ، گفتمان غالب و گفتمان انقلاب اسلامی بود. یعنی، انقلاب اسلامی در چنین بستری زاده شد و رهبران جدید یا بدان باور پیدا کردند و یا آن را به سود دوام جمهوری اسلامی می‌یافتند.

اینک به ترتیب، خطبه‌های ۴ سال یاد شده را بررسی خواهیم کرد. تاریخ ذکر شده در آغاز هر جمله، تاریخ خطبه نماز جمعه ایراد شده است.

خطبه‌های نماز جمعه سال ۱۳۶۰
۶۰/۴/۲۶: به گفته هاشمی، اولین اقدام آمریکا نفوذ در ارکان نظام از طریق لیبرال ها- نهضت آزادی و بنی‌صدری‌ها- به منظور "از درون پوک کردن انقلاب" بود تا ظاهر نظام اسلامی باشد اما مایه‌هایش غربی شود و "چیزی به عنوان اسلام اما با محتوای لیبرالیسم به خورد مردم بدهند."(هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های جمعه ، دفتر نشر معارف انقلاب، جلد ۱، ۵۸).

آیا نهضت آزادی و بنی‌صدر عوامل آمریکا بودند که در نظام نفوذ داده بودند تا لیبرالیسم را به خورد مردم دهند؟ این مدعا دروغ بود یا راست؟ نشانه اعتدال یا افراطی‌گری در زدن رقبا- از طریق مزدور نشان دادن آنان- بود؟
۶۰/۵/۲ : هاشمی رفسنجانی اشغال سفارت آمریکا را حرکتی جوشیده از درون جامعه به منظور رفع خطرها و تباهی انقلاب به شمار آورد و گفت: "وقتی جامعه احساس خطر کرد، انقلاب دوم به وجود آمد، لانه جاسوسی تسخیر شد و حرکتی که انقلاب را به طرف کجی و تباهی می‌برد، یکباره تصحیح شد؛ در مسیر اصلی انقلاب افتادیم." (ج ۱، ص ۷۹). هاشمی سپس مدعی می‌شود که دولت‌مردان آمریکا قبل از انقلاب با "مسئولان مبارزه" تماس گرفته و می‌گفتند نگران تجزیه ایران نباشید چون "بخشی را شوروی می‌برد، بخشی متفرق می‌شود و باز هم تکه بزرگی از آن به دست ما می‌آید، ما نگرانی نداریم، جایی که بخواهیم بگیریم می‌گیریم". بعد، آمریکایی‌ها، با رویدادهای کردستان، گنبد، بلوچستان، خوزستان و آذربایجان به سراغ "بمب تجزیه کشور" رفتند. (ج ۱، ص ۸۱).

در خصوص حمله اسرائیل به جنوب لبنان نیز افزود که ریشه آن دولت آمریکا است و اگر کشورهای حوزه خلیج فارس فروش نفت به آمریکا را قطع کنند: "آمریکا غلط می‌کند که به اسرائیل اجازه دهد بر سر مسلمان‌ها بمب بریزد." (ج ۱، ص ۹۵).

۶۰/۵/۹ : هاشمی می‌گوید که آمریکا در قلب سرزمین‌های اسلامی اسرائیل را به وجود آورد. هدف تشکیل "اسرائیل بزرگ" است، اما اگر هم موفق نشوند، که نمی‌شوند، کشورهای اسلامی دائماً باید از آمریکا و دیگر دولت‌های غربی برای رقابت با اسرائیل دارای صدها بمب اتمی، سلاح بخرند. در واقع آمریکا همه منطقه را علیه ایران مسلح کرده است، نه اسرائیل. راه اساسی مبارزه جدی با این خطر، قبول این نکنه است:"ما بپذیریم در حال جنگ با آمریکا هستیم… جبهه اسلام علیه کفر که امروز از آمریکا تا منافقین طیف وسیعی را تشکیل می‌دهد، متحد شود و اینها را کنار بزند." (ج ۱، صص ۱۱۲-۱۱۱).

۶۰/۷/۱۰ : پس از ۳۰ خرداد ۶۰ که موج ترورهای سازمان مجاهدین خلق (انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، انفجار نخست وزیری، انفجار دادستانی، کشتن ائمه جمعه، و…) و اعدام بازداشت‌شدگان شروع شد، برخی دولت‌های غربی جمهوری اسلامی را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم کردند. هاشمی در پاسخ گفت:

"آمریکا، این شیطان ملعون بزرگ که این اواخر شاهد جنایاتش در کره و ویتنام بوده‌ایم که طی ده‌ها سال (اول فرانسه و بعد آمریکا) یک کشور و مردمی را له کردند و صدها هزار آدم را کشتند، به ما می‌گویند که جنون خون‌ریزی داریم. خاک بر سر آدم دروغگو و بی وجدان!… حالا این نامردها حقوق بشری شده‌اند و ما که می‌خواهیم بمب‌گذاری را که امام جمعه‌ای را در محرابش با بمب قطعه قطعه کرده، اعدام کنیم، خون‌ریز می‌شویم! آمریکا جنایاتش را بیرون از کشورش مرتکب می‌شود… مسئول همه این جنایت‌ها آمریکا و انگلیس است. خون بشریت دائماً از چنگال و دندان اینها می‌چکد و در مقابل اعدام به حقی که می‌بینند، ما را به خشونت متهم می‌کنند و خشونت دشمن این مردم را نمی‌بینند." (ج ۱، صص ۳۰۷- ۳۰۶).

۶۰/۹/۲۷ : هاشمی دوباره این موضوع را مطرح می‌سازد که "اسرائیل نوکر آمریکا" در منطقه است. برای بستن دست اسرائیل، "باید دست آمریکا را ببندیم". یعنی ایران و کشورهای خلیج فارس فروش نفت را قطع کنند. سپس می‌افزاید:"به خدا اگر چنین عملی بکنیم آمریکا جرأت نمی‌کند از اسرائیل حمایت کند." (ج ۱، ص ۴۵۵).

۶۰/۱۱/۲: در دی ماه ۱۳۶۰ آمریکا قطعنامه شورای امنیت درباره بلندی‌های جولان را که تحت اشغال اسرائیل قرار دارد، وتو کرد. هاشمی حق وتو را مخالف عدالت، حقوق بشر و دموکراسی به شمار آورد که باید لغو شود. سپس خطاب به کشورهای عرب مسلمان افزود: "آمریکا ثابت کرد دشمن شماست. آمریکا با پروریی گفت که من دشمن شما هستم." هاشمی مجدداً بر قدرت مسلمان‌ها (جمعیت زیاد، نفت، قرآن، و…) تأکید کرد که باید از آن علیه زورگویان استفاده شود و جمهوری اسلامی هم در این راه در کنار شما قرار دارد: "اما اگر می‌خواهید بنشینید دور هم و باز نوکری کنید و آمریکا را که این طور مثل تفاله با شما برخورد می‌کند، تحویل بگیرید و از او بخواهید مزاحم ایران بشود یا در خلیج فارس حضور داشته باشد، بدانید که همه تان به اندازه نصف عراق هستید و هرگز این گونه توطئه‌ها برای ایران اسلامی تأثیری نخواهد داشت." (ج ۱، صص ۵۲۴- ۵۲۵).

کشورهای عربی خلیج فارس حامی صدام حسین در جنگ بودند، اما "نوکر" و "تفاله"‌ی آمریکا خواندن عربستان سعودی و دیگر کشورها اعتدال یا افراطی‌گری در سیاست خارجی بود؟ پیامدهای بلند مدت این نوع سخن گفتن برای ایران چه بود؟

۶۰/۱۱/۹ : هاشمی "تباهی" و "جنگ به راه انداختن" آمریکا در جهان را ناشی از "ثروت بی‌حساب" آن کشور به شمار می‌آورد که آدمی را به "سرکشی و طغیان" وادار می‌کند (ج ۱، ص ۵۳۶). این کشور ثروتمند مردم فقیر جهان را استثمار می‌کند. به عنوان مثال، در کشورهای فقیر آمریکای لاتین نزدیک ۴ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری کرده و سه برابر سود کرده است. در هند و چین و بنگلادش هم امثال راکفلر مردم به شدت فقیر را استثمار می‌کنند.

او سپس می‌افزاید: "این رویه، رویه حیوانات درنده است نه انسان، معنا ندارد آدم دم از حقوق بشر بزند و این طور زندگی کند" (ج ۱، ص ۵۴۰).

"نوکر"، "تفاله"، "حیوان درنده" و صدها دشنام دیگر، همگی نشانه زبان دیپلماتیک هاشمی در آن دوره بودند. در همین خطبه، دوباره به این موضوع باز می‌گردد که "اسرائیل بدون اجازه آمریکا جنایت نمی‌کند" و به خداوند قسم می‌خورد که فقط عربستان سعودی مانع وحدت مسلمان‌ها برای استفاده از حربه نفت علیه آمریکا است. آمریکا و اسرائیل بدون نفت نمی‌توانند زندگی کنند و در این شرایط، عربستان سعودی نفت را ارزان هم می‌کند. (ج ۱، ص ۵۴۳).

خطبه‌های نماز جمعه سال ۱۳۶۱
۶۱/۱/۲۷ : هاشمی به تحلیل مسائل منطقه و خصوصا فلسطین و اسرائیل پرداخته و می‌گوید: "ارتجاع عرب پنجه در پنجه آمریکا دارد و با او علیه خلق‌های محروم متحد شده" است. راه حل، توسل به اسلام و اتکای به خود است، نه به دنبال آمریکا رفتن. چون که "فتنه‌ها از کاخ سفید شروع می‌شود و معبرش از چاه‌های نفت عربستان و کویت و قطر و دوبی و عراق است و به شخصیت‌هایی مثل صدام و شاه حسین و خالد و امثال اینها منتهی می‌شود." (هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های جمعه، ج ۲، صص ۹۴- ۹۲).

جنگ فقط جنگ با صدام حسین نبود، جنگ با همه بود.
۶۱/۳/۱: هاشمی ضمن نقد حمایت دولت آمریکا از اسرائیل و گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی می‌گوید: "به هر حال من فکر می‌کنم "مرگ بر آمریکا" را ضعیف و کم نکنید. آن شعار بزرگی است که شما می‌دهید و دارید با همین شعار دنیا را تکان می‌دهید." (ج ۲، ص ۲۵۳).

پس شعار "مرگ بر آمریکا" نه تنها تجویز می‌شود، بلکه با این شعار دنیا تکان داده می‌شود. هاشمی سپس به نقل از یکی از دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا می‌گوید که مردم آمریکا رفته رفته ایران را بر حکومت خودشان ترجیح می‌دهند و یکی از دلایل این امر، "بد رفتاری" دولت‌شان با ایران است. آیا دروغ‌گویی در خطبه‌های نمازجمعه- ترجیح دولت ایران بر دولت آمریکا توسط مردم آمریکا- اعتدال‌گرایی بود؟

۶۱/۳/۲۸: هاشمی بحث مبسوطی درباره حمله اسرائیل به لبنان می‌کند که به گفته او به کشته شدن بیش از ۳۰ هزار تن، زخمی شدن بیش از ۸۰ هزار تن و مفقود شدن حدود ۱۰ هزار تن منتهی شده و این که چرا دولت آمریکا از اقدامات جنایتکارانه اسرائیل حمایت کرده و نهادهای حقوق بشری نیز در این خصوص سکوت پیشه کرده‌اند. سپس این رویه را با واکنش آنان نسبت به اشغال سفارت آمریکا در تهران مقایسه کرده و می‌گوید: "وقتی که دانشجویان ما چند جاسوس آمریکایی را در اینجا حبس کرده بودند و آنها چلوکباب می‌خوردند و فیلم تماشا می‌کردند، عواطف دنیای آزاد جریحه‌دار شده بود! آنها که آن قدر نگران انسانیت بودند، به کجا رفتند؟! آن سازمانهای مدعی حقوق بشر کجا هستند؟! آنهایی که امروز جمعیت حمایت از حیوانات درست می‌کنند و اگر گنجشکی پایش زخم شده باشد، پانسمانش می‌کنند و در قفس مخصوص بستری می‌فرمایند، به کجا رفتند؟! " (ج ۲، ص ۲۸۲).

۶۱/۴/۴ : هاشمی به مناسبت سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط سازمان مجاهدین خلق و کشته شدن ۷۴ تن از رهبران جمهوری اسلامی در آن، آن عملیات تروریستی را "انقلاب سوم" نامیده و می‌گوید قصد دارد آن را در پناه انقلاب اول (انقلاب ۵۷) و انقلاب دوم (اشغال سفارت آمریکا که به گفته آیت‌الله خمینی از انقلاب اول مهم‌تر بود) تحلیل کند. او می‌گوید پیروزی انقلاب ۵۷، "هدف اصلی مقابل" انقلاب- یعنی دولت آمریکا- را به این محاسبه اشتباه کشاند که انقلابیون قادر به اداره کشور نیستند و آنها می‌توانند همچنان در ایران حضور داشته و دوباره مدیریت ایران را در دست گیرند: "نقشه آمریکا این بود که لانه جاسوسی‌اش برقرار باشد و از آن طریق سعی کند مراکز مختلف را به هم وصل نماید و کنترل کند"(ج ۲، ص ۳۱۴). روحانیت نهادهای انقلابی را به وجود آورد و مدیریت کشور را برعهده گرفت، اما "آمریکا هم با خیال راحت، با آن تشکیلات عظیمش، در این جاسوس‌خانه کثیف نشسته بود و سرنخ همه اینها را به هم بند می‌کرد و آماده بود."(ج ۲، ص ۳۱۵).

نوبت که به تصویب قانون اساسی و اصل ولایت‌فقیه رسید، آمریکا همه مخالفان را فعال کرد. امیر انتظام از اروپا به ایران بازگشت و آیت‌الله شریعتمداری هم گفت که من به این قانون اساسی رأی نمی‌دهم. در اینجا بود که ملت ضربه دوم را وارد آورد:"اشغال لانه جاسوسی بود که خیلی اهمیت داشت. شیرازه جریانات از هم پاشید! آنهایی که گرفته شدند ۶۰ نفر بیشتر نبودند، یک ساختمان کوچکی هم بیشتر تصرف نشده بود، اما اشکال عمده این بود که شیرازه از هم گسیخت. یعنی، ما فرماندهی، اتاق کنترل و اتاق فرمان را گرفتیم." (ج ۲، ص ۳۱۶).

با اشغال سفارت آمریکا همه شبکه فروپاشید و دولت موقت مهندس بازگان- به قصد فروپاشی جمهوری اسلامی- استعفا داد. اما امام خوشحال شد و به سرعت استعفا را پذیرفت. بنی‌صدر گفت می‌خواهد به آمریکا رفته و با آنها مذاکره کند. امام در پاسخ گفت: "اگر خواستی بروی، از روی هوا که داری می‌روی عزلتان می‌کنم، هیچ حقی نداری که بروی برای مذاکره! مذاکره چیست؟! یک عده جاسوس را گرفته‌ایم، باید رسیدگی شود." (ج ۲، ص ۳۱۷).

هاشمی می‌گوید با این اعمال، به جای فروپاشی رژیم، گام‌های انقلابی سریع‌تر برداشته شد و با "انقلاب فرهنگی" ضربه بعدی انقلاب وارد آمد: "یکی از کانونهای فساد که بدترین کانون‌ها شده بود، همین دانشگاه بود که ضربه دوم را هم دانشجویان زدند و این مراکز فساد را هم اشغال کردند و به عنوان "انقلاب فرهنگی" تعطیل نمودند و دوباره جریان‌ها تداوم یافت."(ج ۲، ص ۳۱۷).

می‌گوید که آمریکا با به راه انداختن کودتای نوژه، حمله عراق به ایران، حمله با یک هواپیما و چند هلیکوپتر در ۲۴ آوریل ۱۹۸۰ به قصد آزادی گروگان‌ها، و… واکنش نشان داد. قبل از آن هم جنگ‌های کردستان، گنبد، خوزستان و بلوچستان را به راه انداخته بود، اما در این مرحله جنگ کردستان را تشدید کرد. در این مرحله آمریکایی‌ها بنی صدر را رئیس جمهور کردند: "آمریکا، این دفعه خیالش راحت است، عراق را دیده، چپی‌ها را خریده، منافقین را خریده، و جبهه ملی و سایر گروه‌های چپ و راست هم که دیگر روی شاخش بود! چیزی کم نداشت! رئیس جمهور را هم درست کرده، و مجموعه اینها، یک وضع بسیار مطلوبی برای آمریکا فراهم ساخته بود."(ج ۲، ص ۳۱۹).

همه نیروهای انقلابی/خط امامی در یک سو و همه نیروهای ضد انقلابی/آمریکایی در سوی دیگر در پشت بنی صدر قرار گرفتند و بدین ترتیب، "پایگاه آمریکا و مردم مشخص شد." (ج ۲، ص ۳۲۲) "تمام طیف خط امام، به صورت یک واحد منسجم در مقابل آن طیف حرامزاده‌ها" قرار گرفت. (ج ۲، ص ۳۲۳).

پس نهضت آزادی، ملی مذهبی‌ها، جبهه ملی، چپ‌ها و بنی صدر به "طیف حرام زاده" تعلق داشتند. او می‌گوید، امام بنی‌صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و مجلس هم با طرح عدم کفایت بنی‌صدر را برکنار ساخت. اشتباه بزرگ آمریکایی‌ها در این مرحله این بود که گمان نمی‌کردند مردم از این اقدامات حمایت به عمل آورند. آنها هم برای نابودی رژیم، حزب جمهوری اسلامی را در ۷ تیر ۱۳۶۰ منفجر کردند تا تمامی ارکان نظام تعطیل شود. بعد هم انفجار نخست وزیری و دادستانی و دیگر ارگان‌ها پیش آمد. آمریکا نفهمید که "اسلام فقاهتی" اساس کار است و مردم را در صحنه نگاه می‌دارد:"اینها را آمریکا نفهمیده و نمی‌فهمد! اینها را بنی‌صدرها و بی‌شعورهای لیبرال نمی‌فهمند."(ج ۲، صص ۳۳۱- ۳۳۰).

زبان سراسر دشنام‌آمیز هاشمی رفسنجانی برای اثبات اعتدال‌گرایی او کافی است، حتی اگر اتهام‌زنی‌های بی‌اساس‌اش را نادیده بگیریم.

۶۱/۴/۱۸ : هاشمی دوباره آمریکا را "در رأس" همه توطئه‌های داخلی قرار می‌دهد. عملیات تروریستی یکسال منتهی به سخنرانی‌اش را- که به گفته مسعود رجوی طی آن به غیر از رهبران جمهوری اسلامی، ۲ هزار تن دیگر را هم کشته بودند- ناشی از آزادی‌های موجود قلمداد می‌کند که رژیم "دقت‌های پلیسی که در شرایط تروریسم لازم است و در دنیا اعمال می‌شود"، را به اجرا نگذارده است. سپس می‌افزاید که این گونه ترورها را نمی‌توان موفقیت نظامی به شمار آورد و "به رخ دنیای غرب احمق بکشید! این غربی‌های احمق، اینها را به حساب قهرمانی می‌گذارند و مثل دیگر تحلیل‌های غلط ناشی از بی شعوری‌شان، خیال می‌کنند اینها قدرتی هستند."(ج ۲، ص ۳۶۰).

این نگاه به غرب- یعنی غرب احمق بی‌شعور- نگاه واقع‌گرایانه و اعتدال‌گرایانه بود، یا افراطی‌گری و تندروی؟

می گوید لیست ترورهای اعلام شده از سوی سازمان مجاهدین خلق، نشانه هنر و "جنگ مسلحانه" نیست، بلکه نتیجه عدم اعتنای جمهوری اسلامی به حفاظت، مردمی بودن شخصیت‌ها و کشتن مردم عادی توسط آن سازمان است. حکومت تماماً مردمی است و همه کارها- از جمله سرکوب منافقین تروریست در خیابان‌ها - توسط مردم صورت گرفته است. حالا "آمریکا تشخیص داده که باید رابطه بین مسئولان و مردم را قطع کرد؛ باید این نماز جمعه‌ها را خلوت کرد؛ باید این راهپیمایی‌ها را تمام کرد." (ج ۲، ص ۳۶۷).

۶۱/۵/۸ : هاشمی تحلیل‌های دولت‌های غربی درباره اهداف و عملکرد ایران در برابر تجاوز عراق را نادرست به شمار آورده و می‌گوید: "مثل گاو تحلیل می‌کنند"(ج ۲، ص ۴۰۴)، چون تحلیل‌گرانشان بختیار، بنی صدر، رجوی و… هستند.
"گاو" قلمداد کردن دولت‌های غربی و خردمند به شمار آوردن رهبران جمهوری اسلامی، هزینه بسیار سنگینی برای مردم ایران به ارمغان آورد.

۶۱/۵/۲۹ : هاشمی گزارش سفرش به هند را مطرح می‌سازد. می‌گوید طی جلسه‌ای به طور مفصل به همه پرسش‌های نمایندگان دو مجلس هند پاسخ گفته است و در انتها یک سئوال از آنان پرسیده تا "روح تهاجمی سیاست جهانی اسلام" را مطرح سازد. می‌پرسد: "آیا به دنبال رویه‌ای که ما پیرامون آمریکازدایی در کشورمان برای ریشه کن کردن فرهنگ آلوده غرب- که همیشه دریچه‌ای برای بازگشت غربی‌ها و فساد بوده- به کار گرفته ایم، هندوستان بعد از ۳۵ سال مایل نیست شدت عملی برای انگلیسی زدایی نشان بدهد! و آیا بهتر نیست زبان انگلیسی و چیزهای دیگری که در آنجا وجود دارد، کم کم حذف بشود! بسیاری از آزاد مردان جلسه سئوال را تحسین کردند."(ج ۲، ص ۴۳۶).

"ریشه‌کن کردن فرهنگ آلوده غرب" و "آمریکازدایی" پیشنهادهای تجویزی هاشمی رفسنجانی برای ایران و هندوستان بود. گام اول طرح او این بود که هندی‌ها زبان انگلیسی را کنار بگذارند.

۶۱/۵/۲۹ : هاشمی در نقد عملیات تروریستی سازمان مجاهدین خلق می‌گوید که منافق نامیدن آنها درست است، چون دروغ می‌گویند که دیندار هستند. سپس می‌افزاید: "می‌گویند ما طرفدار حقوق بشریم! در خدمت آمریکا هستند که ضد بشریت و ضد حقوق بشر است."(ج ۲، ص ۴۴۳).

۶۱/۷/۳۰: هاشمی از این هفته تحلیل دستاوردهای انقلاب را آغاز می‌کند. می‌گوید: "ما هنوز داریم آمریکایی‌ها را تعقیب می‌کنیم و آنها حالت هزیمت به خودشان گرفته‌اند"(هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های جمعه، جلد ۳، ص ۱۲۴). سپس به قدرت آمریکا در سطح جهانی و ایران قبل از انقلاب پرداخته و می‌گوید که یکی از دستاوردهای انقلاب این بود که اینک ملت ایران "پنجه در پنجه آمریکایی‌ها" انداخته‌اند. مردم تمامی کارشناسان آمریکایی را از ایران بیرون کرده و “بعد هم آن بلا را بر جاسوس خانه‌شان بیاورند. ما آمریکا را با گرفتن جاسوس خانه‌شان مثل لکه حیض کردیم…امروز در هیچ کشوری از کشورهای دنیا این جربزه و مردانگی نیست که حتی وقتی از در سفارت آمریکا رد می‌شوند نگاه تندی به سفارت کنند و این ملت ما بود که اینها را مثل عبد ذلیل نگه داشت تا همه دنیا را واسطه کردند و همه تهدیدهایشان را کردند که اینها پرنسیپ جهانی را حفظ نکردند و حقوق بشر را نقض کردند."(ج ۳، ص ۱۲۶).

علاوه بر دشنام‌های قبلی، آمریکا به "لکه حیض" و "عبد ذلیل" تبدیل می‌شود. او اعتراف می‌کند که دیگران هم گفته‌اند که اشغال سفارت به معنای نقض قوانین بین‌المللی است، اما از نظر هاشمی آن زمان، احتمالاً آنان نیروهای تندرو و افراطی بوده‌اند.

۶۱/۸/۷: هاشمی در ادامه بحث دستاوردهای انقلاب می‌گوید که یکی از متخصصان داخلی ابتکارهای شگفت‌انگیزی در زمینه سیستم دفاعی "هاگ" انجام داده که "اگر آمریکایی‌ها بفهمند و بدانند، از غصه دق می‌کنند."(ج ۳، ص ۱۸۳). در ادامه توضیح می‌دهد که نظامیان آمریکایی قادر به جنگ با بسیجیان ما نیستند، مگر آن که با بمب اتمی ایران را نابود کنند.

۶۱/۸/۲۸: هاشمی در ادامه بحث دستاوردهای انقلاب می‌گوید که سرنگونی شاه فتح اولین "خاکریز" آمریکا بود و سرنگونی لیبرال‌ها (دولت بازرگان و بنی صدر) فتح دومین خاکریز آمریکا باید به شمار رود. (ج ۳، صص ۲۰۷- ۲۰۶).

۶۱/۹/۲۶: هاشمی مجدداً کنار زدن لیبرال‌ها توسط مردم را به دلیل "آمریکاگرایی" آنها قلمداد می‌کند (ج ۳، ص ۲۸۱). برای این که مردم شاهد بودند که در دوران لیبرال‌ها آمریکا دوباره دارد بر می‌گردد و فساد و فرهنگ غربی بسط می‌یابد. به همین دلیل: "دانشجوها، آن لانه فساد[سفارت آمریکا] را گرفتند و خیال مردم تا اندازه‌ای راحت شد."(ج ۳، ص ۲۸۳).

۶۱/۱۰/۱۷: هاشمی به مناسبت اعلام تبدیل نیروهای واکنش سریع آمریکا به "فرماندهی مرکزی در منطقه خلیج فارس، دریای عمان، بحراحمر، کانال سوئز و مدیترانه" و سفر رونالد ریگان- رئیس جمهور وقت آمریکا- به کشورهای حوزه خلیج فارس، می‌گوید آمریکا با هفت/هشت هزار کیلومتر فاصله مدعی وجود منافع در خلیج فارس بوده و برای این منظور و مقابله با جمهوری اسلامی نیرو به منطقه اعزام می‌کند. اگر این توجیه درست است، پس ما هم در کانال پاناما، سواحل آمریکا، چاه‌های نفت و کارخانه‌های آمریکا دارای منافع هستیم. نظامی‌گری آمریکا این کشور را به اهدافش نمی‌رساند و متحدان منطقه‌ای‌اش هم نباید دل‌گرم شوند. برای این که: "آمریکا، چهار صد هزار نیرو به ویتنام برد و هیچ غلطی نکرد، در هیچ جای دنیا هم نمی‌تواند این کار را بکند."(ج ۳، ص ۳۵۷).

۶۱/۱۱/۱۵: هاشمی ضمن نقد گروه‌های خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی، همه آنها را آمریکایی خوانده و می‌گوید: "مگر می‌توان ملت را در اروپا و با نوکری آمریکا پیدا کرد؟ تمام جریان‌های چپ به ریشه آمریکایی آلوده بودند، و امروز می‌بینیم که شعارهای انقلابی کارگر به نوکری آمریکا تبدیل شده است…آنها نور چشم فرانسه! نور چشم آمریکایند! نور چشم هندند! کل جهان استکباری از چهار بچه تروریست این قدر حمایت می‌کند و آبروی خودش را می‌برد."(ج ۳، ص ۴۲۶).

آیا همه گروه‌های چپ به ریشه آمریکایی آلوده بودند؟ این چه نوع اعتدال گرایی است که رقیبان را با تهمت‌های کاذب از میدان به در می‌کند؟

۶۱/۱۲/۶: هاشمی می‌گوید زمامداران آمریکا در کاخ سفید راحت می‌خوابیدند، چون شاه را به عنوان ژاندارم منطقه در ایران داشتند. با رفتن شاه، آنان به دنبال ترور خط امامی‌ها و حاکم کردن لیبرال‌ها رفتند. بعد صدام را به عنوان ژاندارم جدید منطقه انتخاب کردند. پولش را کشورهای نفتی منطقه و سلاحش را آمریکا و شوروری دادند تا حساب ایران را یکسره سازد. با کاهش شدید صادرات نفت ایران، قیمت نفت چند برابر شد و این عمل موجب شد تا بیکاری آمریکا و انگلیس را از پای در آورد. آمریکا که به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق صدام بود، شکست خورد و با عملیات والفجر یک اینک به دنبال حفظ صدام حسین است. اما مسئله فقط با پرداخت غرامت به ایران حل نمی‌شود، منطقه هیچ نیازی به ژاندارم آمریکا و قیم جدید ندارد: "طرف ما در منطقه آمریکا است. صدام تنها نیست. صدام گول خورد، به مهره آمریکا تبدیل شد و وارد عمل گردید. او باید کفاره این اشتباه را بدهد، آمریکا نیز باید منطقه را از قیم خالی بکند و منطقه خلیج فارس بدون قیم و ژاندارم بماند و مردم، ملتها و کشورها بتوانند خودشان تصمیم بگیرند و کسی هم به کسی زور نگوید."(ج ۳، ص ۴۷۰) می‌گوید، حفظ حکومت صدام حسین، خدمت مستقیم به دو ابرقدرت آمریکا و شوروی است.

[برای خواندن بخش دوم مقاله روی این لینک کلیک کنید]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016