سه شنبه 20 اسفند 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعتدال‌گرایی آمریکایی هاشمی رفسنجانی، اکبر گنجی (بخش دوم)

[برای خواندن بخش اول مقاله روی این لینک کلیک کنید]

خطبه‌های نماز جمعه سال ۱۳۶۲
۶۲/۴/۱۷: در نیمه تیر ماه ۶۲ یک فروند هواپیمای ۷۴۷ ایران ربوده شده، ابتدأ به کویت و از آنجا به پاریس برده می‌شود. هاشمی می‌گوید که آمریکا در جریان قرار داشته و برای آن برنامه‌ریزی کرده بود. دولت‌های غربی و منطقه هم به دلیل نحوه عملکردشان در این جریان دیگر نمی‌توانند مدعی مبارزه با تروریسم شوند: "الان فرانسه، آمریکا، کویت، عربستان، عراق، همه اینها، هواپیماربا شده‌اند. این که می‌گویند ما نمی‌دانستیم! به خدا دروغ می‌گویند"(هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های جمعه، ج ۴، ص ۳۴۰). یکی از شواهدی که هاشمی ارائه می‌کند این است که یک فروند هلی کوپتر ایرانی با سرنشینانش ربوده و به بحرین برده می‌شود. او می‌گوید که سفیر آمریکا به فرودگاه بحرین رفته و به سرنشینان هلی‌کوپتر "التماس کرد که شما تقاضای پناهندگی سیاسی بکنید. ببینید شما چقدر ذلیل شده‌اید."(ج ۴، ص ۳۴۴) البته ایرانی‌ها نپذیرفته و به کشور باز می‌گردند.

۶۲/۴/۲۴: هاشمی به مناسبت کودتای نوژه، آن را طراحی دولت امریکا- با این فرض غلط که جمهوری اسلامی فاقد تشکیلات اطلاعاتی و نیروی دفاعی و درگیر نزاع‌های داخلی است- به شمار می‌آورد. می‌گوید: "این حرکت- به اصطلاح کودتا- می‌دانید بعد از جریان طبس بود، بعد از آن که آن خوک‌های آمریکایی (که واقعاً مسایل را مثل خوک بررسی می‌کنند! ) خیال کردند با فرستادن چند هلیکوپتر و هواپیماهای باری، می‌توان این انقلاب را شکست داد. آمدند در طبس و آن جوری مدفون شدند، آمدند این طرح دوم خود را اجرأ کردند که این کودتای نوژه بود و در آن روز این قدر به این کودتای خود معتقد بودند که خیلی هم تحفظ نمی‌کردند."(ج ۴، ص ۳۶۹).

این که دولت آمریکا واقعاً در کودتای نوژه نقش داشت یا نه، یک بحث است، و این که آمریکایی‌ها خوک هستند و مانند خوک مسائل را تحلیل می‌کنند، بحثی دیگر. این هم نوع دیگری از اعتدال‌گرایی هاشمی در سیاست خارجی است.
۶۲/۷/۱: هاشمی می‌گوید که هدف حمله عراق به ایران، سرنگونی جمهوری اسلامی بود. این طرح مشترک نوشته/نانوشته آمریکا، شوروی و ارتجاع عرب (عربستان سعودی، کویت، اردن، مصر) بود. منافع آمریکا در ساقط کردن جمهوری اسلامی روشن است:"چون آمریکایی‌ها را از این کشور بیرون ریختیم. مثل مگس امشی‌شان زدیم. رفتند که رفتند! و این لانه جاسوسی شان بود و این همه امید که در اینجا داشتند و جریان ضد آمریکایی که ما در سراسر دنیا راه انداخته بودیم، برای آنها مطلب خیلی عادی بود که با ما بجنگند" (هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های جمعه، ج ۵، صص ۶۱- ۶۰).

۲۹/۷/۶۲: عملیات والفجر ۴ در ۲۷/۷/۶۲ آغاز شد. هاشمی رفسنجانی گفت:"ما با عملیات والفجر ۲ در حقیقت داریم با امریکا حرف می‌زنیم، با فرانسه و با ارتجاع منطقه حرف می‌زنیم." (ج ۵، ص ۱۵۴) برای این که به آنها بگوئیم شما نمی‌توانید جنگ عراق علیه ایران را راه بیندازید و حال که صدام در حال شکست خوردن است، بگوئید وقت پایان جنگ است: "مردم ما این جوری نیستند که انقلاب کرده باشند و ببینند که واشنگتن چه می‌خواهد، آمریکا چه می‌خواهد، فرانسه چه می‌خواهد، پاریس چه می‌خواهد، به شما چه."(ج ۵، ص ۱۵۵).

۶۲/۸/۱۳: هاشمی به مناسبت اشغال سفارت آمریکا- دوباره به تحلیل این واقعه می‌پردازد. می‌گوید رویارویی با آمریکا از ۱۳ آبان ۱۳۴۳ آغاز شد، پیروزی انقلاب یک "تو دهنی" به آمریکا بود و اکنون در جبهه‌های جنگ تحمیلی داریم به آمریکا ضربه می‌زنیم. با این همه، آمریکا پس از پیروزی انقلاب نیز به شدت در ایران فعال بود تا موج انقلاب را بخواباند. این امر خشم و عصبانیت نیروهای انقلابی مسلمان را برانگیخت و در یک "هجوم بسیار بجا و به موقع"، سفارت آمریکا را به عنوان "مرکز توطئه" تصرف کردند، در دهان آمریکا زدند و "مردم مشت هایشان را گره کردند در این خیابان‌ها و شعار "مرگ بر آمریکا" را به عنوان یک شعار پایه‌ای در این کشور رایج کردند که به همه جا رفته است. لیبرال‌ها با محاسبات اقتصادی صرف، هزینه این عمل را بسیار بالا در نظر می‌گیرند، اما در یک تحلیل همه جانبه، در برابر هزینه‌ای که پرداخت شد، اصل انقلاب و اسلام حفظ شد، شعله‌های انقلاب دوباره تجدید شد، سرکوب‌های آمریکا در منطقه افشا گردید، ابهت و هیمنه آمریکا فروریخت و خودش و نوکرانش رسوا شدند، ایران به یک قهرمان تبدیل شد و آمریکا در وضعیتی قرار گرفت که "حسابی" نبرد را به ایران "باخته" است. (ج ۵، صص ۲۰۷- ۱۹۸).

هاشمی سپس به انفجار مقر آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها در لبنان اشاره می‌کند که طی آن ۲۸۶ سرباز آن دو کشور کشته شد. آنها ایران را به عنوان پشت پرده این دو عملیات متهم کرده و گفته‌اند می‌خواهند در کاخ سفید و الیزه جلسه بگذارند که چگونه از ایران انتقام بگیرند. او می‌گوید که ایران هیچ نقشی در این ماجرا نداشته و مردم لبنان این "ضربه عظیم" را به آنها وارد آوردند: "اولاً ما که نبودیم، حالا اگر بودیم، شما چه می‌توانستید بکنید."(ج ۵، ص ۲۰۷) ثانیاً شما که عملیات تروریستی را توسط سازمان مجاهدین خلق در ایران رواج داده و در کردستان و دیگر شهرهای ایران جنایت کرده و می‌کنید، اصلاً حق ندارید خود را "ضد تروریست" بنامید. ثالثاً مردم لبنان نظامیان مهاجم آمریکایی و فرانسوی را کشته‌اند. نظامی هم فردی است که آماده کشتن و کشته شدن است:"مردمی هم که طرف جنگند، آنها را منفجر کردند، به درک فرستادند و کار خوبی هم کردند، این مردم با آنها جنگیدند."(ج ۵، ص ۲۰۸) آمریکا در همه جهان در حال تجاوز و جنایت است و مردم لبنان یک "کار انسانی" در برابر آنها انجام دادند. رابعاً ایران هیچ نقشی در این رویداد نداشته و "ما هر وقت بخواهیم با آمریکاییها بجنگیم، اعلام می‌کنیم، با شما می‌خواهیم بجنگیم. اعلان جنگ می‌کنیم و هرجا هم آمریکایی ببینیم، یا منافع آمریکایی ببینیم، آن را می‌زنیم."(ج ۵، ص ۲۰۹).

۶۲/۹/۴: هاشمی دوباره به احتمال خطر دخالت نظامی آمریکا در خلیج فارس پرداخته و بر آمادگی مقابله ایران تأکید می‌کند. می‌گوید "اگر آنها به سراغ ما نیایند، ما باید به سراغ آنها برویم"، طبیعت سلطه‌گرایانه آمریکا این است که اگر رهایش بگذارید، به سراغ شما خواهد آمد. اگر در جاهای دیگر گرفتارش سازید و در منطقه منافع او جنگ به راه بیندازید، او نمی‌تواند جنگ را به کشور شما بکشاند. آمریکا باید بفهمد که نیروهای آماده شهادت در همه کشورهای مسلمان وجود داشته و می‌توانند "حماسه" لبنان را تکرار کنند. نیروی متجاوز، "استحقاق اعدام دارد."(ج ۵، صص ۲۴۳- ۲۴۰).

استراتژی هاشمی را ببینید. برای این که آمریکا به سراغ ایران نیاید، باید در جاهای دیگر گرفتارش کرد و منافع‌اش را در منطقه به خطر انداخت. سپس هشدار می‌دهد که حادثه کشته شدن نظامیان آمریکایی و فرانسوی در لبنان قابل تکرار است.

۶۲/۱۰/۲۳: هاشمی دوباره در مورد حمایت تمام عیار دولت‌های غربی از صدام حسین در جنگ سخن گفت. می‌گوید که آمریکا و اسرائیل، و… به صراحت گفته‌اند که پیروزی ایران در جنگ منافع حیاتی ما را به خطر می‌اندازد. به همین دلیل آمریکا به صدام گندم، برنج و مهمات داد و ریگان، رامسفلد را به بغداد اعزام کرد و اعلام کردند که ناوهای ما در خدمت صدام حسین قرار دارد. بعد هم دولت‌های غربی سلاح‌های شیمیایی در اختیار صدام حسین قرار دادند و او به نحو وسیع علیه نیروهای ایرانی آن را به کار برد. بدین ترتیب، دولت‌های غربی مدعی حقوق بشر و مبارزه با تروریسم "رسوا و بی آبرو" شدند. این عمل، "آبروی آمریکا را برد، آبروی انگلیس را برد."(ج ۵، ص ۳۵۱) اسلحه‌هایی را که ایران قبل از انقلاب از آمریکا خریداری کرده بود را توقیف کرده‌اند، اما به صدام حسین سلاح‌های شیمیایی می‌دهند: "بگذار ما چند نفر شهید در این راه بدهیم! اما بگذارید چهره این سیاه‌ها و دیوهای مخوف دنیایی روشن بشود."(ج ۵، ص ۳۵۲).

۶۲/۱۰/۳۰: هاشمی می‌گوید "ما الان اسنادی داریم" که دولت آمریکا و شاه طرح مشترکی تهیه کرده بودند که در صورت سرنگونی شاه و پیدایش یک حکومت غیر آمریکایی، جنگی از طرف یکی از همسایگان به ایران تحمیل شود. در همین چارچوب، کلیه سلاح‌های مهمی که در زمان شاه به ایران فروخته شده بود، در زمان بختیار، با همکاری و امضای دولت او، فسخ شد. (ج ۵، صص۳۸۸- ۳۸۵).

خطبه‌های نماز جمعه ۱۳۶۳
۶۳/۲/۷، به مناسبت سالگرد اعزام نیروهای آمریکایی به طبس برای نجات دیپلمات‌های به گروگان گرفته شده، و شکست آن طرح و کشته شدن چند آمریکایی و نابودی چند هلی‌کوپتر و هواپیمایشان، هاشمی می‌گوید:"حادثه طبس باید به عنوان یک سند عظیم بی لیاقتی و رسوایی آمریکاییها در تاریخ ثبت شود" (هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های جمعه، ج ۶، ص ۱۰۳). سپس به نقل از کتاب هامیلتون جردن به ذکر جزئیات طرح نجات می‌پرداخته و می‌گوید:"این غول وحشتناکی که از آمریکا ترسیم کرده‌اند، اگر بمب اتمش را از دستش بگیرند، یک موجود ضعیف و بی‌عرضه‌ای است به نام آمریکا"(ج ۶، ص ۱۰۹)."حالا ببینید این آمریکایی که خیال می‌کنیم یک غول بی شاخ و دم است، آن قدر مستأصل شده…من نمی‌دانم اینها چقدر بی‌عقل هستند! اینها که ۹۷ نفر بودند، اگر ۱۰ هزار نفر را هم می‌توانستند به تهران بیاورند، هر ۱۰ هزار نفر اینجا کشته می‌شدند. باز هم این قدر نادانی"(ج ۶، صص ۱۱۳- ۱۱۲).”حالا شما حالت کاخ سفید را در کتاب بخوانید ببینید چه ذلتی کشیده‌اند! دنیا روی سر آنها خراب شد"(ج ۶، ص ۱۱۴). "اروپا هم مثل آمریکاست. آنها هم نادان‌تر هستند."(ج ۶، ص ۱۱۵).

در همین خطبه هاشمی سخنان افراطی بسیار پرهزینه‌ای برای ایران بیان می‌کند. می‌گوید: "یک روزنامه انگلیسی به دروغ می‌نویسد ایران در دو سال آینده بمب اتمی خواهد ساخت. همین‌هایی که می‌گفتند که اینها جاهل هستند و دوچرخه هم نمی‌توانند سوار بشوند، حالا این طور می‌گویند. البته دروغ می‌گویند و معلوم نیست ما به این زودی بمب اتمی داشته باشیم. ولی حالا بترسید! و اگر همین خبر یک عده‌ای را می‌ترساند ما حرفی نداریم."(ج ۶، ص ۱۰۴).

آیا هاشمی نمی‌دانست که شیمون پرز و نتانیاهو همین سخن- یعنی "معلوم نیست ما به این زودی بمب اتمی داشته باشیم"- را ثبت کرده و در مجامع بین‌المللی علیه ایران به کار خواهند گرفت؟ هاشمی در این گونه سخن گفتن گوی سبقت را از احمدی‌نژاد ربوده و احمدی‌نژاد در واقع به او اقتدا کرده است.

۶۳/۲/۲۸: هواپیماهای عراقی به کمک آواکسهای آمریکا یک نفت کش ایران را می‌زنند. متقابلاً سه نفت کش عربستان و دو نفت‌کش کویت زده می‌شود. که هاشمی می‌گوید کار "تیر غیب بود"(ج ۶، ص ۱۵۰). بعد می‌پرسد چرا رسانه‌ها و دولت‌های غربی اصلاً درباره نفت‌کش ایرانی سخن نمی‌گویند و فقط سخنانشان "درباره کشتی‌هایی است که اخیراً با تیر غیب، هدف قرار داده شده‌اند."(ج ۶، ص ۱۵۱) در ادامه می‌گوید که دولت‌های غربی گفته‌اند که به خلیج فارس نیروی نظامی اعزام خواهند کرد، در این صورت، "ما باید خود را برای یک جنگ در سراسر دنیا آماده کنیم، علیه منافع هر کشوری که پای او در خلیج فارس باز شود… ما امیدوارم هستیم که یک بار تجربه برای آمریکایی کافی باشد، دوباره خود را وارد این مسائل نکنند و بگذارند مردم در منطقه خود مسایل خود را حل کنند."(ج ۶، ص ۱۵۲).

۶۳/۳/۱۱: هاشمی دوباره وارد بحث زدن نفت‌کش‌ها شده و می‌گوید:"ریگان، رئیس جمهور آمریکا، کسی که بر مقتدرترین کشور دنیا حکومت می‌کند، دیروز با وقاحت اعلام می‌کند که ما موضع عراق را تأیید می‌کنیم؛ عراق حق دارد[نفت کش‌های ایران را] بزند، ایران حق ندارد!… بعد از انقلاب اسلامی، می‌دانیم که دشمن ما کیست و آمریکا، روس، انگلیس، فرانسه و ارتجاع منطقه را می‌شناسیم و می‌دانیم پنجه در پنجه این غول‌های بی رحم انداختن، کار را به این آسانی تمام نمی‌کند."(ج ۶، ص ۱۸۶) .

۱۶/۶/۶۳: به مناسبت سالگرد کشتار مردم در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ توسط رژیم شاه، می‌گوید: "تفسیرها و خبرهای آن روز نشان می‌دهد که کارشناس‌های اسرائیلی و آمریکایی، پشت این جریان بودند."(ج ۶، ص ۴۱۳) در ادامه می‌گوید: "جمهوری اسلامی، مصمم شده است که برای ضربه زدن به صهیونیزم و امپریالیزم از اخراج اسرائیل از سازمان ملل شروع کند و روی این نکته پافشاری کند… آماده باشید تا این ضربه را به پیکر آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها وارد کنید؛ وقتی که ضربه را وارد کردید، می‌بینید که تهدیدهای آمریکا تو خالی است؛ اینها واقعاً ببر کاغذی هستند…ما که یک کشور در حال انقلاب بودیم، آن گونه مردانه پنجه در پنجه اینها انداختیم و خفت را به آمریکا تحمیل کردیم، ابهت او را شکستیم، یک سال جاسوس‌هایش را اینجا نگه داشتیم و در مقابل همه تهدیدهایش نیشخند زدیم. مگر چه کاری توانست بکند؟ تهدید آمریکا برای ما یک نفع است."(ج ۶، صص ۴۱۸- ۴۱۶).



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


خطبه‌های نماز جمعه سال ۱۳۶۴
۶۴/۷/۱۲: نیروهای اسرائیلی در تونس مقر سازمان آزادیبخش فلسطین را بمباران کرده و تعداد زیادی فلسطینی کشته شد. هاشمی می‌گوید که "این پروریی و این وقاحت و این گستاخی و این بی‌اعتنایی" برای این بود که کشورهای ارتجاعی عربی را آمریکا "این قدر ذلیلشان" کند. بعد می‌افزاید: "اگرفلسطینیها این جوری بودند که در جواب کشته شدن افرادشان در تونس، در اروپا، یا آمریکا، یا هر جای دیگر در کشورهای عربی، آمریکایی‌ها را و یا سفارت اسرائیل را به عنوان انتقام منفجر می‌کردند و جواب آنها را می‌دادند، آنها این جرأت را داشتند." (هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های جمعه، جلد ۹، ص ۳۱).

سپس می‌افزاید که سران عرب "به آستانه کاخ سیاه آمریکا به دریوزگی رفتند…و عجیب این است که ریگان با کمال پررویی و غرور در حالی که روسای دو کشور حامی و عامل کمپ دیوید، میهمان آمریکایند، با گستاخی تجاوز رسوای اسرائیل را تمجید کرد و آن را گامی در مسیر مبارزه با تروریسم خواند…این دهن کجی اسرائیل و آمریکا به نوکران حلقه به گوش‌شان، می‌تواند حدود کاربرد روش ذلت بار تسلیم طلبانه ارتجاع عرب را نشان دهد."(ج ۹، صص ۳۳- ۳۲).

۶۴/۷/۱۹: هاشمی دوباره به موضوع حمله هوایی اسرائیل به تونس پرداخته و می‌گوید که رهبران سازشکار عرب به جای مبارزه "بروند کاخ سیاه آمریکا را عتبه [درگاه، استانه] بوسی بکنند." (ج ۹، ص ۶۸) تروریست خواندن فلسطینی‌ها توسط آمریکا برای آنها موجب افتخار است. آنان را به "فرشته" تبدیل می‌سازد، برای این که "بدترین تروریست خود آمریکایی‌ها هستند."(ج ۹، ص ۶۹).

سپس به موضوع ربودن هواپیمای مصری در آسمان و بردن آن به ایتالیا و در آوردن فلسطینی‌ها اشاره کرده و می‌گوید که در این خیانت دولت مصر با دولت آمریکا همکاری کرد، برای اینکه "جرأت نمی‌کرده اینها را تحویل آمریکا بدهد. به این نحو طراحی کرده، برای این که نهایت پفیوزی یک حکومتی را که با ملت اش این جور خائنانه برخورد می‌کند، نشان دهد." (ج ۹، ص ۶۹).

اینها زبان دیپلماتیک قدرتمندترین شخصیت سیاسی جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب- پس از آیت‌الله خمینی- است. هاشمی رفسنجانی اوج اعتدال‌گرایی را به نمایش می‌گذارد. در ادامه می‌گوید: "چقدر به این ملت لبنان گفتند تروریست! مردانه مرکز نظامی آمریکا و فرانسه و اسرائیل را زیر و رو کردند و همه جلادهای آمریکایی را که به اسم تفنگدار آمده بودند، زیر آوارها زنده به گور کردند و بقیه را از کشورشان ریختند. حالا به آنها بگویند تروریست…آلمان، بحرین و آمریکا خفه شدند! خوب! بدبختهای پررو! شما چرا این جوری می‌کنید."(ج ۹، صص ۷۱- ۷۰).

۶۴/۹/۱۵: هاشمی ضمن مقایسه وضعیت جوان‌ها در قبل و بعد از انقلاب می‌گوید: "امروز مردم بدبخت فلاکت زده غرب که در شهواتشان مثل خوک در طویله‌ها می‌لولند و هر روز بیشتر از روز دیگر در لجن زار بدبختی و حیوانیت فرو می‌روند، آن را ما می‌توانیم رویش اسم سعادت بگذاریم؟! یا زندگی این است." (ج ۹، ص ۱۶۹).

زبان، زبان اعتدال است. مردمی که در کشورهای غربی زندگی می‌کنند، اولاً: مانند خوک اسیر شهوت هستند. ثانیاً: در طویله‌ها می‌لولند. ثالثاً: هر روز بیش از پیش در لجن زار حیوانیت فرو می‌روند.

۶۴/۹/۲۲: هاشمی به موضوع محکومیت ایران به نقض حقوق بشر پرداخته و می‌گوید: "اصلاً آمریکا اگر حرف از حقوق بشر بزند مسخره است. یعنی وقتی که آمریکا می‌گوید حقوق بشر، آدم می‌فهمد مسخره است. حقوق بشری که مدافعش ریگان باشد و یا میتران باشد، یا موشه دایان باشد، آن چه حقوق بشری است؟ شما مگر بشر هستید که از حقوق بشر حرف می‌زنید؟… سازمان ملل بیچاره بدبخت فلاکت زده هم در دست این گردن کلفتها اسیر است و نیمه آبرویی هم که گاهی اوقات می‌خواهد پیدا کند، تا در یک گوشه‌ای خدمت کند، این جوری از دست می‌دهد."(ج ۹، ص ۲۱۱).

چند نکته پایانی
یکم- تغییر و تحول فکری و عملی- همانند خطا- یکی از ویژگی های انسانی است. هاشمی رفسنجانی نیز همانند دیگران تغییر کرده است. دیگر آن نگاه را به آمریکا ندارد. سهل است، خواهان بهبود روابط و به احتمال بسیار، برقراری روابط میان ایران و آمریکا است. این تحول بسیار میمون است( به لینک های زیر بنگرید: "قهر با آمریکا ابدی نیست" ،"یک عکس آمریکایی از امام و هاشمی"،"آمریکا واقع بین باشد، توافق دور نیست"، و...). هاشمی طرح بهبود روابط با عربستان سعودی را هم دنبال کرده و به صراحت گفته است اگر رهبری و دولت اجازه دهند پیش قدم خواهد شد. روشن است که دولت حسن روحانی مشکلی نداشته و این سخن معطوف به آیت الله خامنه ای است.

دوم- به هر میزان که هاشمی رفسنجانی از استبداد دینی به نظام دموکراتیک گذار کند، باید از آن استقبال شود. دفاع از دموکراتیزه کردن ساختار سیاسی و آزادی افکار و گفتار و رفتار، توسط هاشمی رفسنجانی ("عصر امروز،عصر سانسور نیست"،"هیچ کس نمی تواند راه آگاهی مردم را ببندد"،"آزاد اندیشی با شعار نمی شود"،"لا اکراه فی الدین یعنی آزادی نه خفقان"،"تفکّر را محاکمه نکنید"،"انتخابات ۹۲، انقلاب حق النّاس بود"،"هشت سال، تحجّر خلق کردند"،"از حقیقت می ترسند، سانسور می کنند"، و...)، در "بالا"(رژیم سیاسی) شکاف ایجاد کرده و به سود "پائین" (جامعه مدنی) است. شکاف در بالا و نزاع در بالا، حداقل فضای تنفس برای پائینی ها فراهم می آورد. اگر پائینی ها اندکی ورزیده باشند، از این فرصت به سود فرایند گذار به دموکراسی استفاده خواهند کرد. هاشمی رفسنجانی اگر خود را "بالاتر"، "صاحب تر" و "پر سابقه دارتر" از آیت الله خامنه ای نداند، حداقل همطراز او می داند. اینک نیز از موضع رهبر ذیحق سخن می گوید. این رقابت نیز می تواند برای پائینی ها فرصت ساز باشد.

سوم- اگرچه استقبال از تحول ضروری است، اما منتقدان خود را "افراطی" و "تندرو" قلمداد نکردن نیز رکنی از ارکان دموکراسی خواهی است. بازسازی تاریخی هاشمی از جایگاه خود و منتقدانش با واقعیت سازگار نبوده و نیست. نقد قدرت‌های سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک، و.. .وظیفه اخلاقی و حرفه‌ای "روشنفکران قلمرو عمومی" و "روزنامه نگاران" است. آنان که قدرت را در دست می گیرند، متناسب با قدرت و اختیاراتی که دارند، باید در برابر نقدها پاسخ گو باشند. نقد کارنامه جمهوری اسلامی (دهه اول انقلاب، دوران ریاست جمهوری هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد، حسن روحانی) وظیفه رسانه هاست، اگر نکنند یا نکرده باشند، باید پاسخ‌گو باشند. اما در جمهوری اسلامی قدرتمندان، به جای پاسخ‌گویی درباره سود و زیان آن چه انجام داده‌اند، گناه و مسئولیت همه امور را به گردن ناقدان "افراطی"، "تندرو"، "وابسته"، و… بیرون از حکومت می اندازند.

۳۵ سال جمهوری اسلامی را در نظر بگیرید، پس از آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه ای، قدرتمندترین آیت‌الله رژیم چه کسی بوده است؟ او باید پاسخگو باشد، یا روشنفکران و روزنامه‌نگاران فاقد قدرتی که از سر حقیقت‌طلبی به نقد قدرت و افشای جنایت پرداختند؟ چه کسی باید هزینه دهد؟ ناقدان فاقد قدرت سال ها زندانی شدند و می شوند، اما قدرتمندان، حداکثر با چند نقد، از سوی روزنامه نگاران روبرو شده‌اند. این چه نوع اعتدال‌گرایی است که یک "طبقه حاکمه سیاسی" دائمی داشته و ناقدانش را افراطی و تندرو می‌خواند. روشنفکر قلمرو عمومی "پادوی سیاسی" قدرتمندان نیست، اگر شود، که عده ای شده اند، دیگر روشنفکر به شمار نمی‌روند.

چهارم- اعتراف به خطاهای گذشته، نه تنها نشانه حقیقت طلبی است، بلکه به اعتماد عمومی و نزدیکی طیف‌های مختلف فکری و اجتماعی می‌انجامد.”اعتماد” اساس سرمایه اجتماعی است.

هاشمی رفسنجانی در سومین سمپوزیوم بین‌المللی ایران ۱۴۰۴ گفته است: "بسیاری از منابع خود را به خاطر سیاست خارجی نادرست در این مدت از دست دادیم… مردم از خسارات وارده بر کشور در ۸ سال گذشته چیزی نمی‌دانند. ما همه امکانات را در طول این چند سال گذشته به خاطر سیاست‌های نادرست برخی از دست دادیم، البته کار از اختیار ما در رفته و برگرداندن آن سخت است."

اما هنوز سخن محدود به محمود احمدی‌نژاد است. سخن بر سر افراطی‌هایی است که با هاشمی رفسنجانی فاصله داشتند یا در برابر او ایستادند.

پنجم- هاشمی رفسنجانی در ۹۲/۱۲/۲ با اذعان به "تندروی‌های دهه اول انقلاب" گفته است:"عده‌ای از مردم از آن تندروی‌ها رنجیدند". این سخن، سخن بسیار مهمی است، اگر هدفش معتدل نشان دادن خود و افراطی قلمداد کردن دیگران نباشد.

باید باب گفت‌وگو پیرامون گذشته گشوده شود. گذشته همچون بختک بر روی نسل یا نسل‌هایی افتاده و مانع اعتماد و همکاری برای ساختن آینده‌ای دموکراتیک می‌شود.

برای گذار به دموکراسی باید "اعتماد" و "بازیگر سیاسی" آفرید. اعتماد و بازیگر سیاسی در فرایند گفت و گوی جمعی پیرامون گذشته ساخته می‌شود. هدف گفت و گو، کشف حقیقت به منظور عدم تکرار جنایت و خشونت است. هدف دلجویی و جبران حق ستم دیدگان و رنج‌بردگان است.

جامعه ما انباشته از نفرت، کینه، خشم و انتقام‌جویی است (رجوع شود به مقاله "کینه و نفرت پنجاه و هفتی"). این زخم- یا به تعبیر دقیق تر: زخم ها- نیازمند درمان‌اند. گفت و گوی جمعی حقیقت‌جویانه پیرامون گذشته، داروی درمان این زخم هاست. باید از چشم قربانیان و ستم دیدگان به مسائل نگریست. اعدام شدگان، ترورشدگان(جمهوری اسلامی مدعی است که گروه های تروریستی مخالف 18 هزار تن از نیروهای وفادار به رژیم را ترور کرده اند)، شکنجه‌شدگان، رانده‌شدگان، و شاید مهم‌تر؛ خانواده‌های آسیب‌دیدگان (پدران، مادران، همسران، فرزندان، برادران، خواهران).

تاریخ پیچیده و هزارلا است. دو قطبی کردن به شدت ساده انگارانه و ایدئولوژیک جامعه ۳۵ ساله، نه تنها حقیقت‌طلبانه نیست، بلکه راه اعتماد و همکاری و رهایی را مسدود می‌سازد. دو قطبی‌های سکولار و اسلام‌گرا- خصوصاً اگر به دو قطبی غیر مذهبی‌ها و مذهبی‌ها فروکاسته شوند-، فارس‌ها/غیر فارس‌ها، اعتدال‌گراها /افراطی‌ها و…با واقعیت پیچیده ۳۵ سال گذشته همخوانی ندارند.

نمی‌توان نقش برجسته "گفتمان"‌ها در "سوژه‌سازی" را نادیده گرفت. تاریخ را آدمیان ساختند. اما همین آدمیان، از یک منظر، سوژه‌های مخلوق گفتمان‌ها بودند. حقیقت این است که گفتمان‌های دهه‌های چهل و پنجاه شمسی که به انقلاب پنجاه و هفت منتهی شد، گفتمان‌های دموکراتیک حقوق بشری و تکثرگرایانه نبودند. گفت و گوی پیرامون گذشته، گفت و گوی پیرامون گفتمان‌های موجه کننده خشونت و سوژه‌های خشونت‌گراساز نیز هست.

حقیقت‌طلبی و دموکراسی‌خواهی و جبران دردها و رنج‌های بسیار، اگر هدف انگاشته شوند، گام اول به سوی رهایی برداشته خواهد شد. اگر کینه و نفرت بکاریم، خشونت درو خواهیم کرد. اگر از طریق گفت و گوهای حقیقت طلبانه پیرامون گذشته "اعتماد" سازی کنیم، دموکراسی و زندگی صلح‌آمیز درو خواهیم کرد. هیچ جبری در کار نیست، تاریخ گشوده به روی احتمالات و امکانات و فاعلان است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016