سه شنبه 12 فروردین 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کمپين جهانی لغو اعدام در ايران: شروعی برای پايان، کورش عرفانی

کورش عرفانی
وقت آن است که کليه ايرانيان جستجوگر آزادی و کرامت انسانی وارد صحنه شوند و از اين شرايط ايده‌آل برای تحميل رعايت حقوق بشر به رژيم جمهوری اسلامی ابتکارهای مختلف را آغاز کنند. در اين نوشتار نگارنده پيشنهاد ايده‌ای را می‌دهد که در همين راستاست و اميدوار است که به همت فعالان حقوق بشر و تمام ايرانيانی که نمی‌خواهند درد و رنج ملت و فرزندان مبارز آن را بيش از اين بر تابند مورد توجه قرار گيرد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گویا

مقدمه
به سان بسياری ديگر از پديده های اجتماعی، رژيم های ديکتاتوری به طور معمول از سه فاز حيات خويش عبور می کنند: مرحله ی استقرار و قدرت گيری، مرحله اوج قدرت و کنترل، مرحله ی سراشيبی و سقوط. اين نظام ها به فراخور رعايت حداقل هايی از عقل گرايی می توانند در فاز دوم خويش عمری کوتاه يا بلند داشته باشند، ليکن زمانی که فاز سوم آغاز می شود، فروپاشی چنين نظام هايی حتمی است. دليل اين قطعيت آن است که اين نظام ها به دليل ماهيت ضد انسانی خويش، پل ها را يکی بعد از ديگری پشت سر خويش خراب می کنند و با آفريدن بيش از حد رنج و زجر و فشار، خود را در موقعيت هايی غير قابل بازگشت قرار می دهند. از اين روی است که هيچ نظام فاسد و ديکتاتوری در جهان، دوام هميشگی نداشته است و مکانيزم تغيير آن از دل عملکرد آن بيرون می آيد.

جمهوری اسلامی به عنوان يک نظام ديکتاتوری دهه ی اول عمر خويش را با جنگ و کشتار، به استقرار و تثبيت خويش گذراند (۱۳۵۸ تا ۱۳۶۸) و سپس وارد دوره ی قدرت نمايی و کنترل جامعه شد که چيزی نزديک به بيست سال به طول انجاميد (۱۳۶۸-۱۳۸۸). سال ۱۳۸۸ و عدم توانايی نظام در مديريت بدون تنش انتخابات تحت نظارت خويش را می توان سر آغازی برای حرکت به سوی سراشيبی دانست. هر چند که در خيابان ها و کهريزک با سرکوبی شديد مواجه شد، اما جنبش سبز به نوعی کليد شروع فروپاشی ضمنی و تدريجی نظام بود. برخورد نظام با حرکت اعتراضی مردم خود نشان داد که بازگشت به عقبی برای نظام های فرو رفته در فساد و جنايت قابل تصور نيست.

از آن سال، آن چه بر نظام حاکم شده است تنش و ترديد و ترس است. اختلافات عميق تر و ساختارهای چهارگانه ی سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دستخوش پيش لرزه هايی شده است که می رود زلزله ای ويرانگر را به برخی از اين ساختارها وارد سازد. سال ۱۳۹۲ بی شک سال مواجهه ی سران روياپرداز رژيم با واقعيت های آن چنان تلخ بود که حتی رهبر فرزانه را به توضيح ضرورت «نرمش قهرمانانه» در مقابل فرماندهان سپاه واداشت. سال تبديل رويا به کابوس و زانو زدن در مقابل قدرت های غربی برای کاهش فشار فروپاشنده.

هر چند دستگاه رهبری در ابتدا می پنداشت که فقط قرار است جام زهر اتمی را سر بکشد اما اينک می بيند که قضيه عميق تر از اين حرفهاست و پرونده های متعددی ديگری ميزان هر چه بيشتری از نرمش و از نوع هر چه قهرمانانه تر آن را ايجاب می کند. جمهوری اسلامی به ناچار در جريان آغاز مذاکرات خود با گروه ۵+۱ وارد ماجرايی شد که به برچيدن کامل بساط اتمی او ختم نمی شود، بلکه از ميان رفتن تمامی امکانات اتمی رژيم فقط يک آغاز است و به دنبال آن موضوع نقش جمهوری اسلامی در تروريسم بين الملل، کار بر روی سلاح های دور برد، نقش رژيم در معادلات سياسی خاورميانه و سرانجام پرونده ی فاجعه بار آن در زمينه ی حقوق بشر يکی بعد از ديگری به ميان کشيده خواهد شد.

در اين ميان بايد بديهی بدانيم که کشورهای غربی به طور ترجيحی نخست سراغ موضوعاتی می روند که امنيت آنها را در سطح جهانی و نيز در خاورميانه تامين و تضمين می کند و شايد در نهايت و بيشتر به عنوان يک اهرم فشار به موضوع حقوق بشر بپردازند. ضمن آن که فراموش نمی کنيم رژيم جمهوری اسلامی هميشه در صدد بوده است با هديه های اقتصادی شيرين، دهان دولت های غربی را در زمينه ی نقض فاحش حقوق بشر ببندد. موقعيت بالا و واقعيتی که به آن اشاره کرديم به ما ايرانيان يک نکته را ياد آور می شود: پرداختن به حقوق بشر کار ملت هاست نه دولت ها.

زمان گرفتن امتياز
اينک که رژيم جمهوری اسلامی در موقعيت ضعف قرار گرفته است و اينک که کشورهای غربی به هر روی موضوع حقوق بشر را در دستور کار خويش قرار داده اند وقت آن است که کليه ايرانيان جستجوگر آزادی و کرامت انسانی وارد صحنه شوند و از اين شرايط ايده آل برای تحميل رعايت حقوق بشر به رژيم جمهوری اسلامی ابتکارهای مختلف را آغاز کنند.

در اين نوشتار نگارنده پيشنهاد ايده ای را می دهد که در همين راستاست و اميدوار است که به همت فعالان حقوق بشر و تمام ايرانيانی که نمی خواهند درد و رنج ملت و فرزندان مبارز آن را بيش از اين بر تابند مورد توجه قرار گيرد.

در طول سی و پنج سال گذشته دو واقعيت به طور موازی در کنار هم پيش رفته اند: نقض آشکار حقوق بشر توسط رژيم ايران از يکسو و اعتراض به اين نقض، به طور رسمی و غير رسمی، از سوی ديگر. اين اعتراض ها بی تاثير نبوده است و افسار آدمکشی و جنايتگری رژيم را تا حدی مهار زده است، اما نبايد فراموش کنيم که اثر آن به نسبت حجم جنايت و ستم، حاشيه ای و محدود بوده است و ساختار آدمکشی و پايمال سازی حقوق شهروندی ايرانيان به طور نهادينه در نظام اسلامی همچنان پابرجاست و با قدرت به پيش می تازد. با چنين نظام هايی که مشروعيت الهی را پشت شمشير و بساط دار و شلاق قرار می دهند نمی توان با حرکت هايی که فقط جنبه ی نمادين يا رسمی دارد برخورد کرد. رژيم اسلامی ايران زبانی جز فشار و قدرت را نمی فهمد. بنابراين، تا نقض حقوق بشر در ايران دستمايه ی يک حرکت اعتراضی «عمل گرا» نباشد فريادها، درخواست ها و امضاءهای ما ايرانيان و يا بيانيه ها و گزارش ها و اطلاعيه های رسمی اين يا آن نهاد بين المللی يا حقوق بشری مانند عفو بين الملل، ديده بان حقوق بشر يا کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد، نمی توانند چيزی را در مکانيزم بازتوليد جنايت و شکنجه و حبس و دستگيری و اعدام در ايران عوض کنند.

اگر می خواهيم که چيزی به طور اساسی در اين زمينه دگرگون شود بايد با آن چه در اين ميان جبران ناپذير است آغاز کرد وبايد قوی عمل کرد. آن چه جبران ناپذير است اعدام است، يعنی گرفتن جان بيگناهانی که بی سر و صدا در زندان ها و يا پر سر و صدا بر سرچهارراه ها به دار کشيده می شوند تا وحشت و ترس بر جان و روح ايرانيان بنشيند و هوس مقاومت و اعتراض در مقابل ديکتاتوری را نداشته باشند. اين درست همان جايی است که ما بايد وارد عمل شويم، ما ايرانيان، ما ايرانيانی که برای جان انسان اهميت قائل هستيم.

چاره ی کار اين نيست که از فعاليت های حقوق بشری خود دست برداشته و به کار ديگری مشغول شويم، چاره ی کار در قرار دادن اين فعاليت ها، به عنوان اقدامات تاکتيکی و پی ريزی يک حرکت استراتژيک است که همه ی آنها را در بر گرفته و به سوی يک هدف مشخص رهنمون سازد. اين نبود استراتژی است که از اين همه اقدامات و فعاليت های ارزشمند کوشندگان حقوق بشر ايرانی در سراسر جهان يک اثر محدود به جای گذاشته است. بنابراين، بايد که استراتژی داشته باشيم.

تدوين يک استراتژی نوين
به طور مثال می توان از استراتژی «لغو مجازات اعدام در ايران» نام برد. حرکتی که در نام خود ماهيت و هدف خويش را بيان می کند. کمپينی آن چنان قوی و گسترده که در نهايت رژيم را «مجبور» به لغو مجازات اعدام می کند. تا زمانی که ما به طور موردی (۱) بخواهيم به محکوم کردن و شکايت از اعدام ها بپردازيم به طور متوسط در هر ۲۴ ساعت يک تا دو مورد در مقابل خود خواهيم داشت و خوب می دانيم که اين روند فرسايشی و روحيه کش ره به جايی نمی برد، چنان که نبرده است. استراتژی فوق به اين می انديشد که چگونه می توان يک بار برای هميشه پديده ی شومی به اسم اعدام را در ايران خاتمه داد. بی شک تصور اين امر سخت است، اما آيا سخت يعنی ناممکن؟

برخی از ويژگی هايی که اين استراتژی بايد در خود داشته باشد به اين شرح است:
۱) بايد بتواند فراگيرترين حرکت ميان ايرانيان داخل و خارج از کشور در طول سی سال گذشته را باعث شود.
۲) بايد بتواند بيشترين همبستگی و همياری ميان ايرانيان از طيف های مختلف سياسی را با خود همراه داشته باشد.
۳) بايد بتواند قويترين حمايت خارجی را در سطح رسمی و نهادهای مدنی و حقوق بشری برانگيزد.
۴) بايد دارای قدرت و پشتوانه ی مالی و تبليغاتی بالايی باشد تا بتواند در هر مرحله نفرات و امکانات لازم را برای پيشبرد کار در اختيار بگيرد.
۵) بايد از يک مديريت متمرکز برای کار هماهنگ سازی برخوردار باشد.
اين نکات تا به حال در هيچ يک از حرکت های سابق ايرانيان، پيرامون حقوق بشر، به طور يک جا وجود نداشته است. «کمپين لغو اجباری اعدام در ايران» برای اين طراحی و آغاز می شود که رژيم ايران را در مقابل دو گزينه قرار دهد: يا لغو مجازات اعدام و يا تحمل آن ميزان از فشار که بقا و حيات نظام را به خطر بياندازد. اين را نيک می دانيم که رژيمی مثل جمهوری اسلامی، که خود را نه نيازمند مشروعيت مردمی و نه اثبات وطن دوستی می داند، هيچ نقطه ضعفی جز نگرانی از بقای خود برای واگذاری امتيازهای مهم ندارد. بنابراين اگر اين استراتژی نتواند از پشتوانه ی اجرايی لازم برای به خطر انداختن آينده ی نظام برخوردار باشد، محال است که بتواند موفقيت نهايی خويش را تامين کند؛ حال آن که برنامه ريزی برای زير سوال بردن بقای نظام، در صورت رد درخواست لغو مجازات اعدام، می تواند موفقيت اين حرکت را نه فقط تامين که حتی تضمين کند.

پرسش اما اينجاست که چگونه می توان به اين مهم دست يافت؟ چگونه می توان استراتژی را به گونه ای طراحی کرد که رژيم جز تسليم و لغو اجباری مجازات اعدام گزينه ی ديگری نداشته باشد؟

پاسخ اين سوال در برخی جزيياتی است که طراحان استراتژی مورد بحث می بايست بتوانند در کار خويش منظور سازند. به برخی از اين جزييات اشاره می کنيم:
نخست اين که بايد حرکت به گونه ای در نظر گرفته شود که هيچ ايرانی علاقمند به جان و کرامت انسان خود را از دايره ی آن بيرون نبيند. بنابراين حرکت نبايد سمت دهی خاص سياسی يا ايدئولوژيک داشته باشد. بايد اقدامی باشد فقط و فقط در راستای حفظ جان انسان ايرانی از طريق پايان بخشيدن به مجازاتی به اسم اعدام که به طور سيستماتيک و نهادينه توسط دستگاه قضايی رژيم جمهوری اسلامی اعمال می شود. اگر مديريت کمپين خوب عمل کند می تواند پشتيبانی و حمايت ميليون ها ايرانی را با خود همراه داشته باشد.

کار بايد به گونه ای حرفه ای مديريت شود. يعنی مبنای کار بايد کارآيی و دستيابی به نتيجه باشد نه معيارهای ديگری مانند کسب شهرت و محبوبيت و امثال آن. بايد از فعالان و متخصصان حرفه ای حقوق بشری کمک خواست و با استخدام وکلای زبده، لابی گران حرفه ای و کارشناسان ارتباطاتی مسير را به طور کاملا حرفه ای و مرحله به مرحله جلو برد.

اين کمپين بايد شمار کثيری از ايرانيان داخل و خارج از کشور را به طور عملی به ميدان آورد و از قدرت حضور آنها به عنوان اهرم فشار بهره برد. در خارج از کشور بايد داوطلبين کمپين به طور مداوم در مقابل سفارت های جمهوری اسلامی در کشورهای مختلف تجمع کرده، چادر زده و مستقر شوند و با تظاهرات و تحصن و اعتراض مانع از کار عادی سفارت خانه ها شوند.

هئيت هايی از جانب کمپين بايد به ديدار نمايندگان مجلس، وزاری امور خارجه، پارلمان های فراملی، نخست وزيرها و روسای جمهور کشورهای مختلف روند و آنها را متقاعد سازند که در اين مبارزه به ملت ايران ياری رسانند. از آنها بايد خواست که به رژيم ايران هشدار دهند که در صورت عدم پذيرش اين خواست ممکن است ايران را منزوی ودر نهادهای بين المللی مورد انتقاد قرار دهند.

بزرگترين بسيج رسانه ای بايد در سطح رسانه های ايرانی و رسانه های مهم بين المللی صورت گيرد. برانگيختن افکار عمومی کشورهای مختلف برای فشار آوردن آنها به سياستمداران و تصميم گيرندگان حکومت های متبوع خويش بخش ديگری از کار عظيمی است که اين کمپين بايد به پيش برد.

ايرانيان بايد با تمام شرکت های اقتصادی (توليدی، بازرگانی و خدماتی) تماس گرفته و از آنها بخواهند که به استثنای دو مورد مواد خوراکی و دارو مراودات خود با ايران را مشروط به پيروی رژيم از خواست کمپين مبتنی بر لغو مجازات اعدام کنند. از دولت های خارجی بايد خواست که برقراری يا حفظ روابط ديپلماتيک و بازرگانی با ايران را منوط به اين امر کنند. سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن، سازمان های حقوق بشری، نهادهای فراملی مثل واتيکان، سنديکاهای بزرگ حرفه ای کارگری وکارمندی در سطح بين المللی و نيز هنرمندان و نويسندگان و شخصيت های شناخته شده ی جهانی بايد مورد تماس کمپين قرار گرفته و از آنها خواسته شود که از اين جريان حمايت کنند.

در داخل کشور فعالان حقوق بشری بايد که با رعايت موارد امنيتی حداکثر کنشگری را در دستور کار خود قرار دهند: تجمع در مقابل زندان ها، تجمع و تحصن در مقابل ساختمان های قوه ی قضاييه در سراسر کشور، تجمعات در ميادين و پارک ها و فراخوان به تظاهراتی گسترده در ارائه ی عمومی اين خواست در خيابان ها: خواست لغو مجازات اعدام .

کمپين بايد کار عظيم رسانه ای را در رسانه های سنتی و مجازی به خدمت گيرد و با بهره بری از امکانات حرفه ای برای خود برنامه های روزانه ی راديويی و تلويزيونی و توليد روی فضاهای مختلف اينترنت داشته باشد. حمايت هنرمندان و نويسندگان و روزنامه نگاران و برنامه سازان رسانه ای برای اطلاع رسانی در اين زمينه لازم است.

سازمان ها و احزاب سياسی بايد با قدرت تمام و بدون در نظر گرفتن اختلافات سنتی خويش به تبليغ و ترويج و حمايت از اين کمپين بپردازند. در اين مسير کارهای منفرد و مشترک هر دو قابل ارزشند و نبايد از هيچ کوششی برای فراگيرتر کردن اين پيام و اين درخواست کوتاهی کرد. کدام ايرانی است که نداند لغو اعدام در ايران آغازی است برای هر تغيير مثبتی که همه آزاديخواهان آرزو می کنند؟ اين اقدام شروعی است برای پايان.

بديهی است که دهها ابتکار عمل و پيشنهاد و ايده ی خوب ديگر در اين ميان زاده خواهد شد. روش هايی که کشورهای بزرگ جهان را در نهايت متقاعد يا مجبور خواهد ساخت که روابط خود با جمهوری اسلامی ايران راتابعی از پذيرش درخواست لغو مجازات اعدام قرار دهند.

برای شروع
آن چه در گام نخست برای طراحی و سپس تحقق اين استراتژی لازم است «خودباوری» است. بايد باشند چند ايرانی که خودباورند و و همديگر را پيدا می کنند و هسته ی نخستين را برای طراحی و اجرای اين کمپين بنيان می گذارند. بايد باور داشت که شدنی است و اين باور را مطرح کرد، به اشتراک گذاشت و بر آن تاکيد کرد. کافيست چند ايرانی علاقمند به اين موضوع با هم تماس گرفته، يکديگر را بيابند، با هم صحبت کنند و برنامه ريزی مقدماتی را بريزند و کار را شروع کنند. همه ی مسيرهای طولانی و دشوار با گام نخست است که آغاز می شود.

بی شک ايرانيان زيادی هستند که حاضرند از وقت خود، از توان خود و با پول خود به اين کار کمک کنند. کافيست که عده ای باورمند جلو بيافتند و يک «هيئت تدارک کمپين لغو اجباری مجازات اعدام» را تشکيل دهند. همه چيز از اولين تماس شروع می شود. جهان، هميشه، بر اساس فکر و عمل باورمندان تغيير کرده است، آنها که به توان خود باور ندارند، هرگز نقشی در دگرگون سازی سرنوشت جوامع نداشته اند. پايان استبداد در ايران با لغو مجازات اعدام آغاز می شود. اين گوی و اين ميدان.

[email protected]

ـــــــــــــــ
۱) به مثابه مورد کنونی برای نجات جان «ريحانه جباری».


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016