پنجشنبه 14 فروردین 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

همه جا نارضايتی حس شد - مملکت مثل مصر و تونس شد، هادی خرسندی

هادی خرسندی
با آرزوی طول عمر برای آيت‌الله جنتی، در اينجا او را می‌بينيم که در دادگاه خلق، در حکومت لائيک بعدی، از فجايع جمهوری اسلامی و بی‌گناهی خود می‌گويد، افشاگری‌ها می‌کند و از قضات محکمه‌ی مردمی، تقاضای عفو و بخشودگی دارد!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

آيت الله احمد جنتی از فقهای جمهوری اسلامی و دبير شورای نگهبان را نميدانم چند ساله است اما می بينم که در وبلاگ ها و فيسبوک ها، نکته ها و لطيفه ها و جوک ها در باره ی بالا بودن سن و سال او به حدی است که گمان نميکنم عمرش کفاف دهد به خواندن همه اش!

من هم در آغاز اين مثنوی همان کنايه را سرمشق کردم اما پس از ده بيست بيت، طبع سرکش، چنانکه عادت اوست!، مرا به همانجا برد که انتظارش را داشتم!

با آرزوی طول عمر برای آيت الله جنتی، در اينجا او را می بينيم که در دادگاه خلق، در حکومت لائيک بعدی، از فجايع جمهوری اسلامی و بی گناهی خود ميگويد، افشاگری ها ميکند و از قضات محکمه ی مردمی، تقاضای عفو و بخشودگی دارد!

هادی خرسندی

***

جنتی پس چرا نميميری؟
پند از مردمان نميگيری؟

اينهمه نکته و لطيفه و جوک
پس چگونه نميدهد به تو شوک

مرد مؤمن مگر کلاغی تو
آرزومند مرگ باغی تو؟

جان تو کافی است، خسته شديم
نشکستی تو و شکسته شديم

ول بده گوز را همينطوری
قبض آن را وصول کن فوری

جان بکن، دبمير لامصب
عمر افزون نگير لامصب

جان ما يک بمير حال کنيم
باز تعطيل ارتحال کنيم

وه چه خوب است ارتحاليدن
پشت بندش همه شماليدن

چند روزی سرور و خوشحالی
پشت هم استکان پر و خالی

منقل و سيخ و باقی اسباب
(چشمک) البته از برای کباب!

پول دادن به پاسدار محل
که نگيرد بهانه حداقل

يا که عشق شبانه جور کند
سرخران را ز خانه دور کند

رقص و پاکوبی و قر و اطوار
دو به دو، سه به سه، چهار چهار

خوردن و خفتن و صفا کردن
فيل از هر طرف هوا کردن

عشق و دلدادگی و طنازی
عيش و بی کله گی و لش بازی

طعنه بر حکم کائنات زدن
خنده بر گشت منکرات زدن

کارهای خلاف شرع نبی
سر شامی، دوباره نصف شبی

پشت و رو گشتن و دگرديسی
تانگوی چرب و چيل پاريسی

چند روزی خلاصه خوش بودن
عقده ی های هميشه بگشودن

بعد تفريط جبری و زوری
شود افراطمان همينجوری

آخ که واقعاً صفا دارد
مرگت «آمد» برای ما دارد .....
***

نه، ولی با تمام اين احوال
مرگ ما را نميکند خوشحال

ما به سر شور زندگی داريم
دور از جان ز مرگ بيزاريم

تازه مرگ شما مصيبت ماست
برخلاف مراد و نيت ماست

تو بمان زنده جنتی جانا
من بميرم نمير الآنا

تو بميری زمان مردن نيست
مرگ تو وقت جان سپردن نيست

صبر کن صبر لازمت داريم
خارج از قبر لازمت داريم

خارج از قبر و داخل سلول
بعد کارت به محکمه موکول

تا بگوئی برای عفو و نجات
اين خطابه به هيئت قضات:

***
آيت الله جنتی در دادگاه خلق:

« من در اين دادگاه خلق شريف
ميکنم وضع خويش را تعريف
-
در رژيم کثيف اسلامی
که ورافتاد با چه بدنامی

بوده ام هيچکاره اين بنده
بيخودی ساختند پرونده

توی شورای نحس صابمرده
آن نگهبان مرده شو برده

بوده ام پيشخدمت ساده
دائما بهر خدمت آماده

سيستمی بود و توی آن سيستم
جنتی بود عين مستخدم

آيت الله بنده بودم؟ نع
برّه بودم هميشه، بع بع بع

رهبری گرم قتل و غارت بود
بی وضو بود و بی طهارت بود

در هياهوی انتخاباتی
کرد اوراق رأی را قاطی

بعد تا صبح بررسی ميکرد
خودش آنرا مهندسی ميکرد

منِ آبدارچی، زبان بسته
بودم از حقه بازيش خسته

توی سن صد و سی و شش سال!
کار کردم برای نان حلال

نزدم جيک چون که ترسيدم
ای به نان خوردن خودم ر ....

جنتی خاک عالمی به سرت
همچنين خاک بر سر پسرت

تو چرا منتر ولی بودی
آلت دست سيدعلی بودی؟

اين پدرسوخته حسن که رسيد
با جرينگ و جرينگ دسته کليد

چند وقتی نشد که کلّه شدش
کنف کوچه و محله شدش

کم کمک کوچه ها بهم پيوست
گشت با هم محله ها همدست

همه جا نارضايتی حس شد
مملکت مثل مصر و تونس شد

تا که ديديم انقلاب شده
کاخ ظلم و ستم خراب شده!

دولت ملی آمده سر کار
نيست پسوند هم به کونش بار

مذهبی نيست و خدائی نيست
شووينيستی و آريائی نيست

يک رژيم درست و لائيک است
جای چندين هزار تبريک است

آن رژيم کثيف هم افتاد
مملکت شد ز دستشان آزاد

رهبرانش عجب پشيمانند
غير اکبر همه به زندانند!

سيدعلی حبس شد به گوهردشت
از همه حرف های خود برگشت

گفت من بيخودی ولی بودم
چونکه علاف اولی بودم

گفت بنيانگذار خونخواره
رفت و ما را نمود اينکاره

حال حبس شماست با پسرش
توی سلول هم زده به سرش

شعر ميخونه وزن و معنی لق
به خودش آفرين ميگه احمق

الغرض بنده اين ميان بيخود
قسمتم دادگاه و زندان شد

حال در پيشگاه خلق شريف
مانده ام خسته و بلاتکليف

من که وقتی خدا سرشته گلم
با همين انقلاب بوده دلم.

کاش اين دادگاه با عظمت
بکند شاغلم به پست و سمت!

يا رهايم کنند تا بروم
باز دنبال آب و نان بدوم

تف به هرچه رژيم اسلاميست
خاصه اين سيدعلی که اعداميست

با اجازه عليه اين نامرد
بنده اعلام جرم خواهم کرد

سن من حال يکصد و سی و هفت
حيف شد حيف کودکی ها رفت!

مدعی العموم جان، بنده
شده ام از گذشته شرمنده

عفو خواهم ز قاضی القضات
تا که جبران کنم همه مافات

گر دهيدم اجازه ی تحصيل
ميکنم رشته ی خودم تکميل!

ميروم رفته رفته دانشگاه
ميشوم يک جوانک آگاه!

باز خدمت کنم به اين ملت
که ز من دلخور است بی علت!

تا جوانم من و انرژی هست
خدمت خلق ميکنم دربست

خدمت اين حکومت سکولار
وقنا ربنا عذاب النار! ..... »

***
جنتی زنده باد و پاينده
تا همين يک دو سال آينده!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هادی خرسندی ـ ۷ اسفند ۱۳۹۲
www.AsgharAgha.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016