ناگفتههای سردار رادان از رویدادهای سال ۸۸
خبرگزاری تسنيم: جانشين فرمانده نيروی انتظامی میگويد: در زمان فتنه از انتقال آن افراد به کهريزک بی خبر بودم، چون کهريزک جای آنها نبود، همچنين بعد از وقايع کهريزک هجمههای زياد به ناجا صورت گرفت ولی بعدا مشخص شد ناجا در قضيه کهريزک مقصر نبوده است.
به گزارش خبرگزاری تسنيم از قم، وقتی میخواستم برای مصاحبه با جانشين فرمانده نيروی انتظامی وقت بگيرم، به جايگاه حقوقی او نگاه نمیکردم بلکه برای من مهم بود که با سردار رادان، رو در رو بنشينم و مصاحبه کنم.
بالاخره بعد از چند بار تلاش که به علت شلوغی وقت سردار بود، به ملاقات با سردار خندان ناجا رفتم و هر چه خواستم از او پرسيدم و جوابهايم را با لبخند تحويل گرفتم؛ البته منتظر بودم تا ليست سئوالهايم را همانند ديگر شخصيتها از قبل بگيرند و به من هشدار بدهند تا چه سئوالی را بپرسم و چه سئوالی را نپرسم اما اينطور نشد.
تنها چيزی که سردار رادان از من خواست اين بود که مطلبی را منتشر نکنم که نادرست و دروغ باشد ولی اين صحبت از اينکه مطلب را قبل از انتشار برای ويرايش بدهی، سخت تر است چراکه قضاوت را به عهده خودت گذاشتهاند!
در گفتوگو با سردار رادان درباره موضوعاتی چون کهريزک، فتنه ۸۸، برنامه کوله پشتی و بازنشستگیاش صحبت کرديم که در ادامه میخوانيد.
* سردار بسياری می خواهند با شما از زبان خودتان آشنا شوند، خودتان بگوييد رادان امروز کيست.
- احمدرضا رادان متولد ۱۳۴۲ در اصفهان هستم، پدرم در کوهپايه اصفهان است، اما من در اصفهان متولد شدم و در آنجا هم زندگی کردم.
مثل همه دبيرستان را شروع کرديم و دبيرستان ما در انقلاب پيشتاز بود، جزو نخستين دبيرستانها بوديم که در انقلاب عليه رژيم پهلوی راهپيمايی کرديم و شهربانی نيز با ما مقابله کرد.
ما نسلی هستيم که مورد عنايت قرار گرفتيم چون معلوم نيست اگر انقلاب اسلامی شکل نمیگرفت ما در حال حاضر در چه جايگاهی بوديم.
خيلی زود جنگ شروع شد و آن زمان در بسيج بودم و مثل بقيه وارد عرصه مبارزه با دشمن شدم و نخستين ماموريتهای بيرون از استان من در سيستان و بلوچستان بود، در آنجا مأموريت من حدود ۱۸ ماه طول کشيد و در چابهار، نيک شهر و قصر قند مأموريت داشتم، که آن زمان نيک شهر يک بخش بود و موتور برق داشت و برق سراسری نداشت؛ در يک حادثهای بين چابهار و قصر قند دست و پای من در حادثهای که برای هيچ کس بازگو نمیکنم، سوخت، وقتی که برگشتم سن کم و جراحت زيادی هم داشتم و درد زيادی را تحمل کردم.
* از بعد از حادثه بگوئيد که چه شد، میخواهيم بدانيم سردار رادان چگونه پاسدار شد.
- بعد از بهبود دوباره به سيستان و بلوچستان رفتم و با شهيد تميزی که يکی از نزديکترين دوستانم بود ملاقات داشتم، او رفته بود کردستان و من هم قرار بود به جنوب بروم تا در بطن جنگ که کردستان بود، قرار بگيريم، با هم رفتيم بسيج و برگه سه ماهه در سال ۶۱ گرفتم و از سقز به سمت سنندج رفتم، من تا سال ۷۹ در کردستان بودم، عمده زمانی را که در سقز بودم، بسيجی بودم، بعد از آن پاسدار رسمی شدم، اوائل که پاسدار رسمی شدم مسئول گزينش سپاه بودم.
من هيچ زمان کارهای ستادی را دوست نداشتم و مسئولانم هم اجازه نمیدادند که در عمليات شرکت کنم، بنابراين نقشهای کشيدم برای اين که بتوانم در عملياتها شرکت کنم، به مسئولانم گفتم سپاه بايد از بچههای عملياتی گزينش کند و افراد عملياتی هم در گردانها هستند، پس اجازه بدهيد که در گردانها حاضر شوم و آنجا مسئوليت گزينش افراد را داشته باشم، مسئولان هم حرفم را باور کردند و اجازه دادند که وارد گردان شوم، من وارد گردان جندالله به فرماندهی شهيد رحمتی شدم که از دوستان بسيار صميمی من بود، خانوادههای ما همديگر را با اينکه ما را نديده بودند میشناختند.
بعد از مدتی مسئولانم متوجه شدند که من ديگه به گزينش بر نمیگردم، بعد از مدتی يک مسئول گزينش انتخاب کردند و من جانشين او در گردان جندالله بودم، بعد از آن در حادثهای شهيد رحمتی به شهادت رسيد و من باور نداشتم که يکی از ما زنده بماند، چون خاطرات بسيار زياد و رابطه عاطفی زيادی داشتيم.
* سردار رادان روزهای سختی هم داشته است که اکنون بخواهد بعد از سال ها برای ما بازگو کند
- وقتی با شهيد تميزی رفتم کردستان که از همان اول معاون گردان نشدم، کمک آر.پی.جی زن گردان جندالله بودم و بعضی وقتها حرکت در سرمای زمستان ۶۱ که خيلی سرد بود، واقعا مشکل بود، شبها که در سنگر بوديم، در سنگر يخ میزد و نمیتوانستيم در را باز کنيم، بعضی وقتها از شدت سرما پستها را نيم ساعت يک بار عوض میکرديم، دست را روی حرارت نگه میداشتيم تا اسلحه از دست جدا شود، حتی برای وضو هم وقتی آب روی دست میريختيم آب بعد از چند سانتی متر حرکت روی دستها يخ میزد.
يادم میآيد يک روز که برای عمليات در يک روستا میرفتيم، احساس کردم نمیتوانم نفس بکشم، دست کشيدم و ديدم بينی من از شدت سرما يخ زده است.
مدتی هم فرمانده انتظامی سقز شدم و بعد از انتخابات خرداد ۷۶ نخستين کار انتظامی خودم را در کردستان آغاز کردم، دوران خوبی بود چون کردستان بودم و با شهيد رحمتی عهد کردم هر کدام از ما شهيد شد طرف مقابل بماند، تا زمانی بماند تا از آن شهر بيرونش کنند؛ مدت حضور من در کردستان ۱۹ سال بود.
مدت زيادی که در کردستان بودم شناخت من و مردم کردستان خيلی زياد بود، من زمانی که وارد کردستان شدم محاسنی نداشتم، اما زمانی که از کردستان میآمدم دانههايی از موی سفيد را در صورتم داشتم.
* از کردستان آن روزها بگوييد، فکر می کنم روزهای سختی را در کردستان پشت سر گذاشتيد
- بعد از سال ۷۹ به سيستان و بلوچستان رفتم و خداوند کمک کرد که آنجا هم خوب ظاهر شدم و حتی اشرار تمايل داشتند که من را به گونه ای حذف کنند، من در کردستان و سيستان و بلوچستان همکاران خوبی داشتم که سبب ايجاد امنيت در آنجا شد.
* فکر می کنم شما دورانی را با سردار طلايی نيز کار کرده ايد. از کار کردن با طلايی برايمان بگوييد
- مدتی در خراسان بودم و خراسان را دوست داشتم به خاطر وجود امام رضا (ع)، آنجا خودم را نوکر زائران امام رضا (ع) میديدم و خودم را به گونه ای به اهل بيت (ع) پيوند میزدم، به تهران هم اصلا علاقهای نداشتم و در عين حال جانشين سردار طلايی شدن هم خيلی سخت بود.
اگر جای شخصی که موفق نبوده است قرار بگيری، شايد سختی کمتری را تحمل کنی، اما جانشين شدن سردار طلايی با آن همه موفقيتهايی که ايشان داشتند سخت بود، مردم و پرسنل تحت امرشان خيلی به او علاقه مند بودند، چندين بارهم به سردار طلايی میگفتم که بماند و دوست داشتم که سردار طلايی در ناجا بمانند و خودم هم تهران نيايم.
* چه شد که به تهران آمديد؟ سردار رادان آن زمان را هم، همه میشناختند؟
- در ماه رمضان سردار احمدی مقدم تماس گرفتند و سئوال کردند چطور روزه میگيری که پاسخ دادم قصد ده روزه دارم که بتوانم به ماموريتها برسم، امر کردند بايد بروم تهران اما روی برگشت خيلی حساب نکنم، احساس کردم که اتفاقی افتاده که من را خواستند، متوجه شدم بايد برای فرماندهی تهران بروم و مقاومت من بیفايده بود.
تا نزديک صبح در حرم امام رضا (ع) بودم و خواستم که آنچه مصلحت دين هست را برايم رقم بزند، نخستين ماموريت در تهران نماز عيد فطر در سال ۸۵ بود که خيلی برايم خاطره انگيز شد، من تهران را نمیشناختم و رهبر معظم انقلاب نماز عيد را میخواندند، همه مسئولان حضور داشتند، سردار طلايی در تهران شخصيتی کاملا شناخته شده بود اما من کسی را نمیشناختم و کسی هم مرا نمیشناخت و اين کار را برايم سخت کرده بود.
* از تهران آن روزها بگوييد، تهران آن روزها با تهران امروز چه تفاوتی داشته است
- تهران را که رصد میکرديم چهره زيبايی نداشت و هنجار شکنی زياد بود، مردم از ديدن اين صحنه رنج بسيار میبردند، آن زمان نگاه نکردم که قانون حجاب و عفاف يک قانون قابل توجه است، بلکه نگاه کردم که جوانان ما را با بی قيدی و بی حجابی از ما میگيرند، بنابراين احساس تکليف کردم، سردار طلايی و فرماندهان قبلی هم تلاشهای زيادی داشتند و ما بررسی کرديم که ببينيم کدام راهکار از همه بهتر است، به يک عده تذکر اخلاقی میداديم، يک عده را هم با حکم قضايی میبرديم و از خانوادهها میخواستيم لباس مناسب برای فرزندانشان بياورند.
با لباس فروشیها هم برخورد کرديم فروشندگان میگفتند تقاضا زياد است و مردم هم میگفتند که عرضه زياد است، بنابراين تصميم گرفتيم که با توليد کنندهها نيز برخورد کنيم و حلقهها را به وصل کرديم، من معتقدم اگر کارشکنیها انجام نمیشد، ذائقه مردم نيز به گفته مسئول صنف پوشاک عوض میشد و يک مقدار ديگر لازم بود تا اين حرکت اجرا شود که نگذاشتند و بايد در آخرت نيز جوابگو باشند.
اين کار از سمت دشمن بود و هجمه فرهنگی بیصدايی بود، بنابراين برخی از مسئولان چشم و گوش خود را میبستند و بی تفاوت عمل میکردند و معتقد بودند که نبايد ديد و بی تفاوت بود.
* از طرح امنيت اجتماعی بگوييد، با چه هدفی آن را راه اندازی کرديد، خيلیها می گفتند رادان محبوبيت خود را از دست میدهد، اما شما براساس چنين ديدگاهی عمل نکرديد؟
- ما در آيات قرآنکريم آيه داريم که به صلاح و امر به معروف و نعی از منکر امر شدهاند و فردار قيامت بايد جوابگو باشند، چون مسئول بودند، هجمههای زيادی برای زير سئوال بردن طرح امنيت اجتماعی میبردند، طرح وقتی موفق است که هميشه در يک سطح باقی نمیماند، در يک زمانی کمتر میشود و کارمهم تری برای فرد پيش میآيد، ما اگر مردم را برای رأی دادن بخواهيم، سر مردم کلاه میگذاشتيم.
* بسياری سردار رادان را از برنامه کوله پشتی میشناسند و بحث و جدلی که سر آن موضوع شکل گرفت، کمی از آن اتفاق برايمان بگوييد، برخی مجريان میگفتند شما آنها را تحريم کرديد.
- برنامه کوله پشتی را به عنوان يک مصاحبه میديدم اگرچه برخی از سئوالات را مانند يک برنامه ريزی از پيش طراحی شده ديدم اما در کل يک برنامه پرسش و پاسخ بود. در آن زمان هجمه زيادی عليه صداوسيما انجام شد زيرا برای طرح امنيت اجتماعی ايستادگی کردند، من در يک يادداشت نوشتم که به صدا و سيما حمله نکنيد.
من عليه کسی نسبت به برنامه کوله پشتی شکايت يا گله نکردم. البته در برنامه اول، وقت کمی به من داده شد و در برنامه دوم وقت کاملی داشتم و توضيحات خوبی دادم.
* بسياری میگويند در زمان شما آفتابه برگردن مجرمان انداخته شد. در اين مورد توضيح دهيد؟ همچنين در مورد روش برخورد با اراذل و اوباش توضيحاتی را بفرمائيد.
- آفتابهانداختن به گردن مجرم فقط يک بار انجام شد که به دستور ما نبود و ديگر تکرار نشد، وقتی که ما میگوئيم کرامت انسانی از انسان صحبت میکنيم پس کارها و حرکات انسانی را مد نظر داريم اما هيچ کدام از کارهای اراذل و اوباش انسانی نبود، آنها اعمال مجرمانهای انجام میدادند و مردم را تهديد میکردند که حق شکايت کردن ندارند و حتی با آزار و اذيتها سبب میشدند که افراد از شر آنها کوچک کنند، بعد دوباره نشانی خانهشان را برای آزار پيدا میکردند.
زندان رفتن و مجرم بودن برای آنها افتخار بزرگی بود، مردم تهران در آن سال يک نفس کشيدند و آمار جرم پائين آمد، کاری کرديم که بفهمند در زندان نمیتوانند خوش گذارانی کنند، ۹۸ درصد آنهايی که در زمره اراذل و اوباش بودند دور اعمال مجرمانه را خط کشيدند و يک عده از آنها فرار کردند و حتی عدهای اعلاميه ترحيم خودشان را روی ديوار منزلشان چسباندند.
با همکاری مقامات قضايی طرح مبارزه با اراذل را اجرا کرديم، در يک زمان بد حجابی مسئله اول مردم بود که با آن برخورد کرديم، بعد اراذل و اوباش که با آن هم بر طرف کرديم و بعد از آن ترافيک مسئله اصلی مردم شد.
مواد فروشی خرده را قول میدهم اگر شرايط فراهم شود برای هميشه جمع کنم، معتادها را هم برای هميشه جمع کنم، البته با آن شرايطی که مد نظر ما است و بدانند که ديگر در حق آنها اغماض نمیشود.
* کمی در مورد وقايع ۸۸ صحبت کنيم از فضا و شرايط آن دوران بگوييد، برخی می گويند اتفاقات کهريزک بیارتباط با شما نبوده است.
- تا زمانی که فرمانده تهران بزرگ بودم دقت میکردم که چه کسی بايد به کهريزک برود زيرا آنجا به آنها خوش نمیگذشت، کهريزک جای اراذل و اوباش و مواد فروشها بود، آنجا شرايطی بود که به آنها خوش نمیگذشت و همه چيز برای آنها فراهم نبود، اين شرايط به گونهای نبود که آنها بخواهند دوباره به آنجا برگردند، غير از اراذل و اوباش هيچکس ديگری نبايد به کهريزک میرفت.
در زمان فتنه من از انتقال آن افراد به کهريزک بی خبر بودم، چون کهريزک جای آنها نبود؛ آنها افرادی فريب خورده بودند و حتی آنهايی که در فتنه فعال بودند، بعد از وقايع کهريزک هجمههای زياد به ناجا شد که بعدا مشخص شد ناجا در قضيه کهريزک مقصر نبوده است.
در ايام فتنه چند بار در تلويزيون اعلام کرديم که کارتان قبيح است و آنها از خط قرمز عبور میکردند، برخورد ما در برابر جرم آنها کم بود تا زمانی که ديگر از خط قرمزها عبور کردند؛ ما با کسی تعارف نداريم، تا وقتی که زنده باشم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمیدهيم و در اين بحث قطعا جای شکی نيست.
* حتی حاضر بوديد آن روزها به زندان برويد؟
- خانوادهام آمادگی و پذيرش زندان رفتن من را داشتند چراکه کارهای من برای حمايت از ولی زمان بود، ابوذر وقتی که به ربذه رفت برای حمايت از ولی رفت؛ اگر زندان هم میرفتم خودم و خانوادهام خوشحال بوديم چون برای حمايت از ولی زمان اين کار را انجام داده بودم، در ايام فتنه ۸۸، روزها من میرفتم در خيابانها و با فتنه گران برخورد میکردم و شبها برای بازجويی و پاسخگويی میرفتم؛ اين سبب شده بود که عزمم راسخ تر شود، در همان زمان توسط غربیها تحريم شدم و اين من را خوشحال تر کرد چراکه تلاش آنها با فتنه گران را در يک راستا میديدم.
* سردار رادان از عملکرد خود در فتنه پشيمان نيست، اگر اتفاقی بيفتد بازهم سردار رادان خواهد بود؟
- من افتخار میکنم که در کنار فرماندههايی همانند آقای لطفيان کسب تجربه میکردم، هيچ زمان از عملکرد خودم در فتنه ۸۸ پشيمان نيستم و اگر بازهم باشم و بازهم فتنهای باشد دوباره برخورد قاطع میکنم، من به خودم میبالم در نيرويی خدمت میکنم که در ايام فتنه هيچ کدام از نيروهايش دچار تعلل نشد و جلوههای ويژهای را از بچهها ديدم که فقط در جنگ میشود گذشت، ايثار و صبر آنها را ديد.
بچههای ناجا فشار و هجمه زيادی را از جاهای مختلف تحمل کردند و شرايط سختی را گذراندند، عمليات روانی زيادی روی آنها بود، در شرايط سختی بودند که انسان شرمنده میشود چون برخی از آنها ۸ ماه در خيابان خوابيده بودند، آن روزها غرور انگيز بود و تجربه ای رابه ما داد که حتما اين تجربه به راحتی به دست نمیآمد؛ توانمندیهای زيادی را به ما داد، در زمينه سايبر، همافزايی با نيروهای بسيج و وزارتخانه خيلی بالا رفت و تجربههای زيادی را کسب کرديم.
* در شرايطی فعلی بايد چه درسی از فتنه ۸۸ گرفت؟ مسير کشور بايد چگونه باشد که ديگر شاهد اين هزينهها برای نظام اسلامی نباشيم؟
- بايد صحنهای پيش بيايد تا مردم در آن حاضر شوند و جوانان اکنون ما از جوانان زمان انقلاب بهتر نباشند، بدتر نيستند؛ فتنه ۸۸ نشان داد که اين جوانان چهقدر در صحنه حاضر هستند، ۹ دی نيز ثابت کرد که جوانان همان تفکری را دارند که جوانان زمان انقلاب و دفاع مقدس داشتند، البته بايد صحنه و شرايطی به وجود بيايد تا مردم بتوانند ارادت خود را به انقلاب نشان دهند.
بايد توجه داشت که دشمن به جوانان اشاره ويژه دارند و میدانند که جوانان ما هميشه آماده هستند و هجمههای مختلف را روی جوانان دارد، چون جوانان را ما به خوبی نشناختيم.
* سردار نظرتان نسبت به خدمت سربازی در مرز چيست؟
- اينکه ما بگوئيم چون يک فرد سرباز است نبايد لب مرز خدمت کند، غيرکارشناسی است، در هر ساختاری وظايفی است، در زمان جنگ در ارتش، سپاه و نيروهای انتظامی هم سرباز بود، بنابراين ما بايد تلاش کنيم تا کادر خوبی تربيت کنيم، البته کادر و سربازهايی که در مرز خدمت میکنند، آموزش و سربازی متفاوتی دارند، در ايران قهرمانهای زيادی است، سربازان مرزی، شهری هستند که نبايد از آنها غافل شد، چقدر پليس راهنمايی و رانندگی در حوادث جان مجروح را نجات داده و نجات میدهد!
موردی که يادم میآيد اين است که در يکی از ايستگاههای عوارضی شهرها، راننده مينی بوس برای ساعت زدن پياده میشود و مينی بوس با مسافران شروع به حرکت میکند، يک سرباز بعد از دويدن مسافتی بسيار طولانی با رسيدن به مينی بوس و کنترل آن جان مسافران را نجات میدهد، اين قهرمانی است که ديده نمیشود.
در يک زمانی دخترم از سوی يک افسر راهنمايی رانندگی جريمه شد که آن افسر به دخترم گفته بود چون دانشجويی جريمه ای کمتر مینويسم اما چون محجبهای برای ظهور امام زمان (عج) دعاکن، اين فرد يک قهرمان است که ديده نشده است.
* سردار رادان بازنشسته شود به کجا میرود؟
- دوست دارم وقتی بازنشسته شدم در يک پايگاه بسيج باشم و بتوانم دغدغههای پدر و مادر جوانان را درک کنم، آنها را هدايت کنم و يک لشکری از بچههای حزب اللهیها تشکيل بدهم.
* بسيار تشکر می کنيم از اين که وقت خود را در اختيار ما قرار داديد
- خواهش میکنم موفق باشيد.
گفت وگو از سيد علی پور طباطبايی