سه شنبه 9 اردیبهشت 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چپ ايران در بن‌بست‌ها و عقب‌ماندگی فکری، جلال ايجادی

جلال ایجادی
به‌طور عمده مدل فکری و برنامه چپ در بنياد تغيير نيافته است. روی‌آوری جدی و قطعی به حقوق بشر در دستور کار چپ نيست زيرا ايدئولوژی مبارزه طبقاتی مارکسيستی بر چپ غلبه دارد؛ چپ مقابله‌جوئی با بی‌عدالتی‌های اقتصاد جهانی را نه با اتکا به توسعه انسانی پايدار و بازيگران آن بلکه با برگشت به مديريت ديوان‌سالار دولتی ميسر می‌داند؛ سمت‌گيری قطعی به‌سوی اکولوژی و سياست‌های زيست‌بوم در برنامه چپ مطرح نيست زيرا چپ اکولوژی را به‌مثابه يک انتخاب فرعی و زينتی قلمداد نموده و به گسست از مولدگرائی دست نيافته است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چپ ايران در دوران پايانی شاه در ادامه سنت توده ايسم با چريکی گری، خود را مطرح ساخت، با آرمان گرائی کارگری بخشی از روشنفکران و دانشجويان را تحت تاثير قرارداد، با طرح ايدئولوژيک مارکسيستی فضای ايدئولوژيک چپ را در برابر فضای ايدئولوژيک اسلامگرا بوجود آورد. گروههای اين قطب سياسی که از لايه های روشنفکری و متوسط جامعه بودند دورنمای سوسياليسم شوروی و چينی را مطرح نمودند و جامعه ای توتاليتر را به پروژه خود تبديل ساختند. گفتمان غالب ناشی از اين فضای ايدئولوژيک بدور موضوع هائی مانند حزب لنينی، موتور کوچک، نقش توده، انقلاب قهرآميز، برنامه دولتی کردن اقتصاد، پايان دادن به حاکميت سرمايه، برتری طبقاتی کارگری و غيره بود. در واقع تحليل از اين گفتمان، ما را به کشف گرايش نيرومند نهفته در آن ميکشاند، گرايشی که تمايل استبداد گرائی حزبی و سياسی و درک تمرکزطلب در هدايت اقتصاد و جامعه از ويژگی های اساسی آنست. چپ با چنين درکی باستقبال انقلاب ۱۳۵۷ ميرود. گرايش ديکتاتوری پرولتاريا و گرايش ديکتاتوری ولايت فقيهی همسو ميگردند. چپ با رويداد انقلاب اسلامی به دو بخش تبديل ميگردد. بخش مهمی در همسوئی با تمرکزگرائی توتاليتاريستی خمينيسم قرار ميگيرد و تمامی پتانسيل مخالفت جوئی خود را از دست ميدهد و حتا باجرای استبداد روی مياورد. جريان فدائيان اکثريت، حزب رنجبران و حزب توده برای دفاع از حکومت دينی خمينی بسرکوب ديگران دست ميزند. بخش ديگر چپ با بيان مخالفت خود نسبت به قدرت جديد از بخش اول فاصله گرفته ولی بسرعت زير امواج سرکوب متلاشی ميگردد. قدرت سياسی دينی شيعه با حمايت اسلاميستهای اصلاح طلب و روشنفکران مسلمان و بخشی از چپ ها، قربانيان بيشماری ميگيرد تا ميدان حاکميت از مخالفان خالی باشد. با سرکوب گسترده، جريانهای چپ متشکل برای يک دوره طولانی از ميدان بدر ميشوند. با کشتار تعداد زيادی از بازيگران چپ، با جذب شماری ديگر در دستگاه اداری دولتی و اجتماع و با انتقال باقی ماندگان به خارج از کشور، چپ متشکل در جامعه آب ميشود.

هم اکنون پس از سی و پنجسال ميتوان از خود پرسش کرد بن بستهائی ساختاری چپ کدامند و چه ميراث فکری از اين جنبش باقی مانده است؟

يکم، افق فکری جنبش چپ، سوسياليسم واقعن موجود در اردوگاه توتاليتاريسم سوسياليستی کمونيستی بود. الگوی رفتاری شخصی و سياسی و اقتصادی برابر واقعيت رفتارها در کشورها و احزاب کمونيستی بود. در گذشته الگوی اقتصادی دوران استالين و حتا الگوی دولتی الجزاير و ليبی مدلهای جذاب برای چپ گرديد و تمام الگوی های کشورهای صنعتی با خودافسونگری و محک ايدئولوژيک طرد شدند.

دوم، ضديت با دمکراسی خواهی و آزادی های فردی و آزادی انديشه و حقوق بشر، بسياری از اين بازيگران را به افرادی مستبد کوچک و بزرگ تبديل کرد. تمرکزگرائی و سانسورگرائی و حذف گرائی استالينيستی به شکلهای گوناگون در اعماق روانشناختی افراد، همه اين بازيگران را به "قربانيان سرکوبگر" تبديل نمود. ذهنيت امروزی عليرغم تمايل به بازگشائی، بطرز وسيع، آگاه و ناخودآگاه، پنهان و آشکار، همان حالت های روانی و همان کردارها را بازتوليد ميکند.

سوم، در اين دوران روح شورشی و سرگردان چپ با انقلابی گری ديوانسالارانه درآميخته است. اين روح در شيفتگی يا همسازی با ايدئولوژی دينی حاکم است. اين روح ناراحت از استبداد است، ولی روان و رفتار چپ، در مناسبات دينی و سياسی ادامه دهنده الگوی استبداد سياسی دينی و در زمينه ايدئولوژی مولدگرا باقی ميماند. خود فراموشی و سکوت در برابر جباريت تاريخی و ايدئولوژيک اسلام و تقديس دولت گرائی نشانه اين سقوط فرهنگی ارزشی است.

چهارم، ادبيات سياسی چپ و مضامين نوشته ها بطور وسيع به تکرارهای ايدئولوژيک بسنده کرده و از الگوهای جذاب و خلاق و نوين دور ماند. بعلاوه توليد فکری اين روشنفکران سياست زده در سطح بشدت نازل باقی ماند و ما شاهد کار تئوريک برجسته ای نيستيم. فقدان روحيه جسارت روشنفکرانه در نقد خلق گرائی و توده گرائی و انحطاط فکری در جامعه و بی توجهی کامل در قبال فاشيسم گرائی و خرافه گرائی توده، چپ را از هرگونه پيشروئی روشنفکرانه محروم ميکند.

پنجم، اين روشنفکران و کنشگران چپ در اعماق خود دين خو بودند و باقی ماندند و از هرگونه نوآوری در نقد دين و روحيه انتقادی نسبت به يکی از عوامل اصلی انحطاط فرهنگی و روانی يعنی اسلام بدور ماندند. پذيريش پرستش گرايانه سوسياليسم و مارکسيسم و انقلاب، به همانسان که "دين مقدس" مورد قبول واقع شد. همسوئی گسترده ذهنی و بينشی چپ ها و نخبگان شيعه و در نقد جزمگرايانه ايدئولوژيک تمدن غرب، نشانه همخوئی اين دو قطب در جامعه است. چپ ها با عدم شفافيت و بزدلی فکری دست بگريبان هستند، از تبليغ ناباوری و آتئيسم دست کشيده اند و سياستگرائی پوپوليستی، آنها را منکوب خود نموده است.

ششم، چپ متنوع و پيچيده است و افراد و لايه هائی هستند که خوشبختانه در بينش خود متحول شده اند، ولی بطور عمده مدل فکری و برنامه ی چپ در بنياد تغيير نيافته است. روی آوری جدی و قطعی به حقوق بشر در دستور کار چپ نيست زيرا ايدئولوژی مبارزه طبقاتی مارکسيستی بر چپ غلبه دارد؛ چپ مقابله جوئی با بی عدالتی های اقتصاد جهانی را نه با اتکا به توسعه انسانی پايدار و بازيگران آن بلکه با برگشت به مديريت ديوانسالار دولتی ميسر ميداند؛ سمت گيری قطعی بسوی اکولوژی و سياست های زيستبوم در برنامه چپ مطرح نيست زيرا چپ اکولوژی را بمثابه يک انتخاب فرعی و زينتی قلمداد نموده و به گسست از مولدگرائی دست نيافته است.

جلال ايجادی
استاد دانشگاه - پاريس
[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016