چهارشنبه 18 تیر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

"دعوای شيعه و سنی" حربه حکومت‌های مذهبی، افراطيون منطقه و قدرت‌های جهانی، الاهه بقراط

الاهه بقراط
بر خلاف جنگ اول و دوم جهانی، "جنگ گرم" در قرن بيست و يکم بسيار دورتر از مرزهای اروپا و بدون مشارکت مستقيم ارتش‌های غربی روی می‌دهد. ما اهالی خاورميانه پيشبرد سياست‌های قدرت‌های جهانی و درگيری و خونريزی بين ساکنان آن منطقه را "مديون" حکومت‌های مذهبی و فاسد مانند جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و هم چنين افراطيون مذهبی هستيم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



www.alefbe.com
www.kayhanlondon.net

يکی از همکارانم، مردی جاافتاده، نويسنده‌ای تحصيل‌کرده‌ی زبان و ادبيات آلمانی و رشته تاريخ و خواننده هميشگی روزنامه معتبر «فرانکفورتر آلگماينه»، بريده‌ای از اين روزنامه را در برابرم می‌گذارد و می‌پرسد: «نظرت چيست؟ ما مردم عادی از آن سوی دنيا چيز زيادی نمی‌دانيم. هر چه هست همين است که رسانه‌ها می‌گويند و می‌نويسند. وقتی من چنين مطلبی را می‌خوانم چه بايد فکر کنم؟ باور کنم؟ درست است؟»
سال‌هاست از اين تيترها در روزنامه‌ها و رسانه‌های اينجا فراوان ديده می‌شود: دعوای شيعه و سنی دلايل تاريخی دارد! البته اين مقاله مربوط به عراق و «داعش» بود ولی اين مضمون درباره ايران نيز کم مطرح نمی‌شود و من هميشه از خود می‌پرسم چگونه است ما که در آن کشور و آن منطقه بزرگ شده‌ايم، هرگز «عمق» اين «دعوا» را که در اين سوی جهان ديده و درک می‌شود، در زندگی واقعی و روزانه جامعه خودمان نديديم و درک نکرديم؟! آيا يک دليل‌اش اين نيست که اين «دعوا» يا به طور ساختگی از سوی حاکمان محلی و قدرت‌های جهانی به آن منطقه تحميل شده و می‌شود و يا اگر افراطيون مذهبی چنين زمينه‌ای را فراهم می‌آورند، بلافاصله مورد استفاده قدرتمندان قرار می‌گيرد؟!

به نام مذهب و سياست
به همکارم برخی از همان توضيحاتی را دادم که در اينجا می‌خوانيد و افزودم غربی‌ها، چه سياست‌مداران‌شان و چه ژورناليست‌هايشان، از واقعيت‌های معاصر و کنونی کشورهای مسلمان‌نشين چندان اطلاعی ندارند به طوری که حتا پيامدهای سياست‌ خودشان را نيز می‌خواهند به عنوان واقعيت تاريخی به خود آن جوامع برگردانند! متأسفانه افکار عمومی جوامع خود را نيز با همين تحريف‌ها و کژفهمی‌ها هدايت می‌کنند.
اينکه يک روزنامه‌نگار آلمانی اوضاع را بر اساس همان اطلاعاتی ببيند که همکار من نيز مشابه آن را از همان طريق دريافت می‌کند، موضوع عجيبی نيست. ولی ما وقتی پرده «شيعه» و «سنی» و «سلفی» و «وهابی» را از روی قدرت سياسی در ايران و عراق و عربستان سعودی و کشورهای مشابه کنار می‌زنيم چه می‌بينيم؟! تسلط بر اقتصادی که تا اواخر قرن بيستم بر نفت و منابع انرژی متکی بود و در آستانه قرن بيست و يکم به سلطه بر بازار کار و مصرف تبديل شده چرا که با تغييرات نجومی در تکنولوژی ارتباطات و تعميق تحرک هميشگی سود و سرمايه، زير پا نهادن مرزهای ملّی يک ضرورت ناگزير است.
سياست «کمربند سبز» و تقويت اسلام‌گرايان توسط کشورهای غربی و شکل‌گيری «جمهوری‌های اسلامی» که با پاکستان شروع شد و با ايران به نقطه اوج خود رسيد، بيش از آنکه سياستی در برابر يک ايدئولوژی و يک نظام سياسی باشد، يک آمادگی بود برای مقابله با تحرک احتمالی اقتصاد بلوک شرق و گسترش مناطق نفوذ اقتصادی که البته زنجيرهای «اقتصاد برنامه» چنين اجازه‌ای را به آن نمی‌داد. اگرچه گفته می‌شود که حتا غرب نيز در برابر فروپاشی اتحاد شوروی غافلگير شد اما به نظر نمی‌رسد اقتصاددانان غرب از کمبودها و ناتوانی «اقتصاد برنامه» و آنچه در بازار توليد و مصرف کشورهای بلوک شرق در جريان بود، خبر نداشتند و بحران آن را پيش‌بينی نمی‌کردند. منتها شايد تصوری داشتند مانند تحولات چين، يعنی حفظ سيستم با باز کردن درهای اقتصاد به سوی جهان، و نه اينکه آن سيستم اساسا در هم فرو بريزد.
به هر روی، در پی سياست «کمربند سبز» در برابر «خطر سرخ» بود که مجاهدين افغانستان و جهاد اسلامی و حماس فلسطين و حزب‌الله لبنان و طالبان و القاعده شکل گرفتند. اگرچه امروز دليل اصلی سياست «کمربند سبز» يعنی «بلوک شرق» و «اتحاد شوروی» وجود ندارد، اما در «جنگ سرد» بين قدرت‌های بزرگ بر سر منافع و مناطق نفوذ آنها تغييری پيدا نشده است. فقط بر خلاف جنگ اول و دوم جهانی در قرن بيستم، «جنگ گرم» در قرن بيست و يکم نه در اروپا بلکه بسيار دورتر از مرزهای آن و بدون مشارکت مستقيم ارتش‌های اروپايی روی می‌دهد. آمريکا نيز از اين تجربه اروپا سود می‌برد و به جای اشتباهی که در افغانستان و عراق مرتکب شد، اينک از همان افراد منطقه سربازگيری می‌کند! حتا رويدادهای اوکراين که اين تصور را به وجود آورده که ممکن است به يک جنگ فراگير و حتا «جنگ جهانی سوم» تبديل شود، به سوی عراق هدايت می‌شود. ما اهالی خاورميانه پيشبرد سياست‌های قدرت‌های جهانی و اين همه درگيری و خونريزی بين ساکنان آن منطقه را «مديون» حکومت‌های مذهبی و فاسد مانند جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و هم چنين افراطيون مذهبی هستيم که در پی «مدينه فاضله» خود از سوی همه اينها به بازی گرفته می‌شوند.
شايد بتوان بنيادهای فکری اين افراطيون را در «اخوان‌المسلمين» مصر و «فداييان اسلام» در ايران پيگيری کرد اما از نظر سياسی، اسلام‌گرايی و استفاده از تفاوت‌های مذهبی در منطقه خاورميانه و کشورهای مسلمان‌نشين، چه شيعه و سنی و چه سلفی و وهابی و ديگر فرقه‌ها، يکی از حربه‌های مؤثر حاکمان مذهبی محلی و کشورهای قدرتمند جهان در بازتقسيم منابع و مناطق نفوذ آنها بوده و هست.
امروز برای جهان اقتصاد، برای کشورهای قدرتمند و برای حکومت‌های محلی از جمله در همان منطقه خودمان و همين رژيم آخوندی- نظامی جمهوری اسلامی، صرف نظر از پس پرده سياست، تسلط بر منابع انرژی (نفت و گاز و معادن و منابع طبيعی) و در دست داشتن انحصار بازار کار و مصرف از اهميت حياتی برخوردار است. کار ارزان برای توليدات ديگران (که البته اين يکی به دليل سياست‌های محدودکننده رژيم ايران از جمله در زمينه سرمايه‌گذاری از فعاليت باز مانده است چرا که بازار کار ايران برای شرکت‌های خارجی جذابيت امنيتی و سودآوری ندارد)، و بازار مصرف تقريبا هشتاد ميليونی ايران مانند همه کشورهای پرجمعيت آسيا و آفريقا برای کشورهای صادرکننده از چين تا اروپا و آمريکا کششی وسوسه‌کننده حتا بيش از انرژی دارد! حال اگر ايدئولوژی و مذهب مورد تبليغ اين حکومت‌ها را نيز جدی بگيريم، آنگاه برای گسترش آن، آنها به اين منابع نياز حياتی دارند.

به سود بازار و اقتصاد
گذشته از اينکه عراق و سوريه و عربستان سعودی و... را قدرت‌های جهانی وقت باز هم برای تقسيم منابع و مناطق نفوذ خويش ساخته و پرداخته‌اند، اما اينکه پيروان اديان گوناگون از جمله شيعه و سنی در طول قرن‌ها در کنار يکديگر و در کنار پيروان اديان قديمی زيسته‌اند، واقعيتی است که بسی بيش از «دلايل تاريخی دعوای شيعه و سنی» به چشم می‌خورد! چگونه است که کسی اين واقعيت را نمی‌بيند و از خود نمی‌پرسد چرا اين «دعوا» و اين «دلايل تاريخی» پس از قرن‌ها، ناگهان در قرن بيست و يکم آن هم به اين شکل خشن و خونريز و بدوی که يادآور همان ۱۴۰۰ سال پيش و هم چنين جنگ‌های صليبی است، بايد بروز کند؟! دلايل فرهنگی و اقتصادی که برشمرده می‌شود، همواره وجود داشته‌اند. ولی اينها کيستند که مجهزترين و مدرن‌ترين اتومبيل‌های صحرايی و تسليحات و تکنولوژی ارتباطات را به فراوانی در اختيار دارند و در کشوری که «نيروهای متققين» و در رأس آنها آمريکا هنوز حضور دارند، هزارهزار سربازگيری کنند و از چشم‌ها پنهان می‌مانند؟!
پشتوانه اينان بسی بيش از «دعوای شيعه و سنی» و ايمان مذهبی است! اين در حاليست که حفظ ثبات منقطه نيز به عنوان يکی از دلايل ردّ نقش کشورهای قدرتمند در رويدادهای منطقه مطرح می‌شود. بله، ثبات منطقه به سود قدرت‌های جهان است اما فقط زمانی که معادلات اقتصادی نيز در اين ثبات سياسی به سود آنها عمل کند. آيا ثباتی قوی‌تر از سه دهه پيش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ايران در منطقه خليج فارس وجود داشت؟ پس چه معادله و معامله‌ای به هم خورده بود، يا قرار بود به هم بخورد که غرب حاضر شد آن ثبات را قربانی سازد، مگر آنکه عدم ثبات نيز سودآور باشد؟!
قطعا کودتای روسی يا «انقلاب ثور» در افغانستان که يک سال پيش از انقلاب اسلامی در ايران روی داد، نقشی مؤثر در تحکيم سياست «کمربند سبز» به دور «خطر سرخ» داشت. اما سياست‌های رژيم شاه که به ويژه در دهه پنجاه تلاش کرده بود با برقراری توازن در سياست خارجی، روابط خوبی با دو بلوک شرق و غرب داشته باشد، و هم چنين تبديل ايران به يک قدرت با ثبات در چنان جغرافيای استراتژيک و حساسی، به گمان غرب، بی‌خطر نبود: کشوری که در شمال اتحاد شوروی و در جنوب خليج فارس و کشورهای مملو از ذخائر نفت را داشت ، در شرق يک گام فاصله با چين و هند، و در غرب با ترکيه لاييک و همه کشورهای مسئله‌ساز در جوار اسراييل همسايگی داشت، رابطه‌اش نيز هم با عرب‌ها و ترک‌ها خوب بود و هم با اسراييل و غرب و شرق، چنين کشوری به آسانی می‌توانست ادعای اقتدار و اعمال قدرت در منطقه و صحنه بين‌المللی کند، همان گونه که در اوپک کرده بود.
اين، سياست خارجی ايران در نيمه دوم دهه هفتاد ميلادی بود. «اخوان‌المسلمين» در مصر و «فداييان اسلام» در ايران نيرويی نبودند و کسی آنها را نمی‌شناخت! در کشورهای مسلمان‌نشين نيز «دعوای شيعه و سنی» امری بود به تاريخ سپرده شده و جوامع اسلامی و مسلمانان از هر مذهبی مشکلی از اين بابت درون خود نداشتند!
اين است که با صدای بلند بايد گفت، بر خلاف ادعای بسياری از رسانه‌های غربی، اين درگيری‌های مذهبی که با اهداف خاصی به آنها دامن زده می‌شود، پيشينه تاريخی ندارد. وجود مذاهب و عقايد گوناگون در ايران، درست مانند تنوع قومی، بر خلاف آنچه امروز و به ويژه، متأسفانه، از سوی سياست و رسانه‌های غربی و هم چنين افراطيون مذهبی و قومی تبليغ می‌شود، در طول تاريخ نه موجب درگيری‌ بين آنها بلکه اتفاقا سبب بالا رفتن سطح تحمل و بردباری و همزيستی بين آنان شده است. دعوای دو همسايه يا اعتقادات عاميانه و خرافاتی گروه‌هايی از جامعه عليه يکديگر، که حتا در همين جوامع غربی و باز نيز وجود دارد، و يا سرکوب پيروان اديان و اقوام مختلف توسط برخی حاکمان را نمی‌توان به عنوان پيشينه تاريخی درگيری بين «شيعه و سنی» و يا طرفداران مذاهب مختلف در جوامع منطقه، از جمله در جامعه ايران، جا زد. اين، اختلاف بين قدرت‌ها و حکومت‌ها، آن هم نه بر سر «شيعه و سنی» بلکه بر سر سلطه سياسی و اقتصادی است.
اين وظيفه روشنفکران اين کشورهاست که درباره دلايل واقعی اين درگيری‌ها و به جان هم انداختن مردمان اين منطقه روشنگری کنند. در حالی که اروپا و آمريکا با ابزار گوناگون از جمله تشکيل اتحاديه‌ و پيمان و بستن قراردادهای گوناگون، محدوديت‌های مرزهای ملی خود را برای اقتدار بيشتر سياسی و اقتصادی از ميان برمی‌دارند، اين روشنفکران خاورميانه هستند که می‌بايست سوءاستفاده از احساسات قومی و مذهبی در منطقه خاورميانه را برای تجزيه و تضعيف و مرزکشی‌های بيشتر بين کشورهای اين منطقه رنج کشيده برملا کنند و بر اين خواست پای بفشارند که اگر واقعا سياست جهانی به دنبال ثبات در آن منطقه است، بايد با پشتيبانی از نيروهای مدافع دمکراسی و حقوق بشر، دست همه گروه‌ها و محافل مذهبی و قومی را از حکومت‌های منطقه کوتاه کند تا زمينه امنيت و برابری حقوقی همه اهالی از هر قوم و مذهب و نژاد فراهم آيد. آنگاه خواهيم ديد به اصطلاح دلايل تاريخی «دعوای شيعه و سنی» چگونه مستندات خود را از دست خواهد داد!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016