گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
31 تیر» بحثی در باب معضله روشنفکر دينی (بخش دوم)، احمد فعال26 تیر» بحثی در باب معضله روشنفکری دينی؟ احمد فعال
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! چرا داعش؟٬ احمد فعالاينكه بگويئم داعش برساخته اسرائيل و آمريكا و عربستان هستند (كه هستند) تنها براي فريب دادن خود و ديگران، پاسخ قانع كنندهاي است. يادمان نرود كه مؤسسه اينترپرايز امريكن با هدايت افراد تندرويي چون مايكل لدين، از قول مارك گريشت يك افسر سابق CIA اظهار ميكند، كه چون آينده خاورميانه بدست راست افراطي رقم ميخورد، آمريكا بايد از گروههاي اسلامگراي افراطي يا همان بنيادگراهاي افراطي، حمايت كند.براي اينجانب قابل درك است كه فرد و افرادي وجود داشته باشند كه تا حد جنون به درجه حيوانيت و سبعيت نزول كنند و بعد خود را والاترين و شريفترين انسانها بشمارند. وقتي انسان از نفرت به ديگري لبريز ميشود، درست و نادرست اخلاقي وارونه ميشوند. درست نادرست ميشود و نادرست درست. درستي كه انسان درست ميپندارد (و لو اينكه غلط باشد) تا ماداميكه غلط آن را نيافته است، درست است و بايد بدان پايبند باشد. صرفنظر از تعاريف عيني و ذهني حقيقت، حقيقت نزد ما يعني همين. يعني چيزي را كه درست ميپنداريم، بدان وفادار بمانيم. يك مثال ميزنم. داعش ميگويد، رژيم بشار اسد جنايتكار است؟ حالا ميپرسيد چرا؟ ميگويد چون افراد بيگناه را ميكشد. اما خود آنها افراد را بدون هيچ گناهي و يا دستكم بدون اثبات گناه آنان با شنيعترين وضعيت به قتل ميرسانند. كشتن و آواره كردن كودك 5 ساله جنايت است، چه كودك يك انسان پاك و آسماني باشد و چه كودك يك فرد جنايتكار. نياز به توضيح نيست كه كودك 5 ساله يا 5 ماهه جنايتكارترين و بدكارترين فرد روي زمين، با كودك 5 ساله و 5 ماهه پاكترين فرد روي زمين، حتي به اندازه يك سرسوزن تفاوتي ندارند. الا اينكه به نظريه تبارگرايي و اصالت ژنتيك و يا اصالت خوني قائل باشيم. كه اين هر سه و هر چهار نظريه، هم در نگاه انسان متمدن امروز، و هم در نگاه قرآن و هم در نگاه وجدان انساني، نظرياتي فاسد و تبهكارانه هستند. اگر حتي به قطع و يقين برسيم كه آمريكا و دول غرب در تدارك بسط و گسترس طالبانيسم خاورميانهاي در قالب سپاه داعش هستند، موضوع را به همين جا ختم دادن و ناديده گرفتن يك رشته عوامل و فرايندهاي منطقهاي، مانند عوامل اقتصادي، عوامل سياسي و عوامل اجتماعي، تنها بكار فريبكاري ميآيد. زيرا جز با القاء و باور به اين نظريه كه آمريكا و غرب داراي قدرت جادويي و مافوق بشري هستند، نميتوان تصور كرد كه اين دولتها به ناگهاني و بدون وجود بستر مناسب و عوامل زايندهي منطقهاي، دست به ساخت و پرداخت چنين قدرتي در منطقه بزنند. بارها گفته و نوشتهام كه تروريسم محصول تضادهاي اقتصادي و اجتماعي در سطح جامعهها و در سطح بينالمللي است3. دختر و پسر فقرزدهاي كه در سنين 12 و 14 سالگي محنت فقر و نكبت جهل بر چهره او كپك زده است، با كمترين آگاهي از سرنوشت خود و آگاهي از تضادهاي اجتماعي، چه راهي جز تبديل بدن خود به تلي از انفجار ميشناسد؟ و به قول اسلاوي ژيژك4 جز با منفجر كردن خود چگونه ميتواند در هياهوي سرگرميها و شبنشينيها، صداي خود را به گوش جهانيان برساند؟ به غير از تضادهاي اقتصادي، سياستهاي فرقهاي يكي ديگر از مهمترين عوامل پيدايش داعش محسوب ميشوند. اما پيش از توضيح اين قسم از بحث، خوب است توجه خوانندگان را به سياستهاي فرقهاي و فرقهگرايي جلب كنم. فرقهگرايي يا همان چيزي كه در لغت، فرنگيها از آن به عنوان سكتاريسم ياد ميكنند، انديشه يا سياست تكه تكه كردن و ايجاد نابرابري و تبعيض در تكهها و بخشهاي مختلف جامعه است. مفهوم تفرقه هم از همين واژه بدست ميآيد. يعني سياست فرقه فرقه و تكه تكه كردن جامعه. با اين تعريف هر انديشه و هر سياستي، و هر مذهب و آئيني، ميتواند به انديشه و سياست فرقهاي تبديل شود. كافي است آن آئين و مذهب، و يا انديشه را وسيله تكه تكه كردن جامعه از يك طرف، و اعمال تبعيض عليه تكههاي مختلف جامعه و امتيازطلبي براي بخش ديگر قرار دهيم. توجه و اهتمام به مسائل انساني و حقوقي، هيچ ملاحظهاي جز ملاحظه انسانيت و ملاحظه حقيقت برنميتابد. در همان مثالي كه در سطور بالاتر اشاره كردم، يك كودك 5 ساله و يا 5 ماهه، از فاسدترين پدر و يا والاترين پدر، به لحاظ انساني و به لحاظ حقوقي، هيچ تفاوتي با يكديگر ندارند. به عنوان مثال، خداي اسلام رحمتي است بر همه عالم. اكنون اگر مذهب شيعه و يا عدهاي بنام مذهب شيعه ملاحظات و توجه و تلاش انساني و حقوقي خود را از همهي عالمين و از همهي جهان اسلام به پيروان شيعه محدود و معطوف كنند، به يك فرقه تبديل ميشوند. سوسياليزم يك آئين سياسي و اقتصادي است، اما اگر سوسياليزم و ملاحظه انساني و حقوقي سوسياليزم و سوسياليستها از بشريت به عدهاي خاص از همكيشان، و سرزمينهايي خاص از همكيشان محدود شود، به يك فرقه تبديل شده است. مردم عراق از كودك تا پير، مردم عراق هستند؛ خواه سني، خواه شيعه و خواه مسيحي و خواه ايزدي. مردم افغانسان از كودك تا پير، مردم افغانسان هستند، خواه سني و خواه شيعه و خواه هر نحله فكري و مذهبي ديگر. همينطور مردم اسرائيل از كودك تا پير، مردم اسرائيل هستند، خواه مسلمان و خواه يهودي، هرنوع تقسيمبندي در ملاحظات حقوقي و انساني، فرقهگرايي است. ويژگي دوم فرقهگرائي، بسته بودن مدار زيست و مدار ارتباطي افرادي است كه بصورت فرقهاي زندگي ميكنند. مدار زيست و مدار ارتباطي فرقه، ورودي و خروجي آزاد ندارد. ورودي آن از راه تسليم شدن و ادغام شدن، و خروجي آن از راه تمرد و سركشي است. جز تسليم و تمرد، ورودي و خروجياي براي فرقه متصور نيست. خارج شدن از تسليم و تمرد، خارج شدن از فرقه است. فرقهها گاه بنا به مصلحت، و بنا به مقتضيات قدرت بيرون از فرقه عمل ميكنند. اما به محض فارق شدن از مصلحتها، به ويژگيهاي مدار بسته فرقه بازميگردند. انسان وقتي در مدار بسته فرقهگرايي مسخ ميشود، رفته رفته احساسات او به لختي ميگرايد. نفرت و كينه ويژگي احساسات فرقهگرايي ميشود. نفرت و كينه درست و نادرست را وارونه، و ثبات معياري را متزلزل ميكند. چيزي كه براي من خوب است، براي ديگري كه بيرون از فرقه است خوب نيست. و چيزي كه براي من بد است، براي ديگري كه در درون فرقه نيست، بد نيست. جنايت خوب است، براي همسايه، و جنايت بد است براي خود و همفرقهايهاي خود. فرقه انسان را مسخ ميكند. يك فرد مسخ شده در فرفهگرايي و لَخت شده در احساست ماليخوليايي، در حالي كه دهشناكترين جنايت را كه در خور ددان هم نيست مرتكب ميشود، اما خود را فردي والا و شريف ميشمارد. كاري كه داعش با دختران و زنان و كودكان ايزدي كرد، از تجاوز كردن تا سرگردان و آواره كردن در كوهها و بيابانهاي تفتيده عراق، كاري بود كه يزيد با يزدانيان پاك سرشت نكرد. [email protected] منابع: 1-مقاله آيا آمريكا با بنيادگرايي مشكل دارد، نوشته رابرت دريفوس ترجمه گيلاني 2-كتاب آينده آزادي نوشته فريد زكريا، ترجمه امير حسين نوروزي انتشارات طرح نو، ص 174 3-به مقالات ماهيت مبارزه با تروريسم اثري از همين قلم مراجعه شود 4-براي مطالعه بيشتر به كتاب "در برهوت حقيقت" نوشته اسلاوي ژيژك مراجعه شود. Copyright: gooya.com 2016
|