متفکران و روشنفکران اکولوژيست زيستبومگرای جهان و ايران (بخش دوم و پایانی)، جلال ايجادی
[بخش نخست مقاله]
اقتصاد اکولوژی و توسعه پايدار
"آلن ليپياز" اقتصادان و سياستمدار اکولوژيست فرانسوی از مکتب اقتصادی "رگولاسيون" يا "تنظيم اقتصادی"، در آثار خود به تناقضات اجتماعی و اقتصادی مدل مسلط پرداخته و مفهوم "پسافورديسم" را طرح نموده و ضرورت الگوی متکی بر "اکولوژی سياسی" را راهنمای کار خود و مشاورت خود با سازمان ملل قرار ميدهد. زير نظر او گزارش سازمان ملل در کنفرانس "ريو" در سال ۱۹۹۲ تهيه و ارائه شد و زير نظر او دولت فرانسه برنامه برای حمايت از بخش اقتصادی "سوم" يا بعبارت ديگر "اقتصاد اجتماعی و همبسته" را ارائه نمود. او از سال ۱۹۹۹ برای دو دوره نماينده پارلمان اروپا بود و تلاشهای بسياری جهت برنامه های اروپائی در زمينه زيست محيطی و صلح و تنظيم استانداردها برای کاهش آلودگيهای صنعتی و شهری و جلوگيری از مواد شيميائی در کشاورزی، بکاربرد. با چنين سياستی او نشان داد که اکولوژی سياسی نه تنها به يک تلاش بزرگ سياسی نيازمند است بلکه بعلاوه اين تلاش بايد در سطح اروپائی و بين المللی باشد. آلن ليپياز در برخی از آثار خود مانند "تحول جامعه، تقسيم کار در مقابل شکاف اجتماعی" (۱۹۹۶)، "اکولوژی سياسی چيست؟ دگرگونی بزرگ قرن ۲۱"، "در برابر بحران، خط اکولوژيکی عاجل است" تئوری اقتصاد اکولوژيکی و توسعه پايدار را تشريح ساخته و برآنست الگوی سرمايه داری بايد تابع الگوی اکولوژی سياسی شود تا از بحران عبور کنيم.
"لستر روسل براون" اقتصادان آمريکائی، از متفکرانی که تحقيقات بسيار در باره توسعه پايدار نموده است. او بدنبال تجربيات گسترده اش در دولت آمريکا و هند در زمينه سياست کشاورزی و تاسيس اولين موسسه بين المللی "ورلد واچ" و انتشار کتابهای متعدد مانند "چه کسی به چين غذا خواهد داد؟: زنگ بيداری برای سيارهای کوچک"(۱۹۹۵)، اثر مشهور خود "طرح «ب» : نجات يک سياره از تنش و يک تمدن از آشفتگی"(۲۰۰۳) را منتشر نمود. از نظر او خواستها و نيازهای نوين انسانی، از ظرفيتهای طبيعی زمين پيشی میگيرند. بايد توجه داشت که توانايی ما برای فراهمکردن غذای کافی روی ميز شرطبندی است، و پيروزی در اين بازی، تنها به کوششهايمان در بستر فرهنگ بستگی ندارد، ما بايد سياست انرژی را مورد برخورد قراردهيم تا متعادل کنندهی شرايط اقليمی باشد. ما به تلاشی جهانی در راستای افزايش آب نيازمنديم، در سيستمهای حمل و نقل زمينی بايد ايجاد تحول کرد و سياستهای جمعيتی را در کل جهان بايد تنظيم نمود. در اثرش "جهان بر لبهی تيغ: چگونگی جلوگيری از اضمحلال اقتصادی و زيست محيطی"(۲۰۱۱)، او اقتصاد کلاسيک که محيط زيست را مورد توجه قرار نميدهد مورد انتقاد قرارداده و ميگويد بزرگترين تهديد در پايداری جهانی، ميزان آمادگی بالقوه برای بحران غذايی در کشورهای فقير است و اينکه اين موضوع می تواند سبب "افت تمدن" شود.
تمامی اين انديشه ها در طول بيش از يک قرن گنجينه بزرگی از افکار اکولوژيکی را بوجود آورده اند و همه طرفداران محيط زيست و اکولوژيستها ميتوانند تلاش خود را آگاهانه تر سازماندهی نمايند. انديشه اکولوژی امروز فقط نگاه به محيط زيست و طبيعت نيست بلکه در برگيرنده يک ديدگاه گسترده فلسفی، اقتصادی، سياسی، اجتماعی، حقوقی، اخلاقی و فرهنگی است.
روشنفکران اکولوژيست ايران
در ايران پيشينه آگاهی و اقدام زيست محيطی نزديک به نيم قرن ميرسد. در ادبيات و تاريخ اجتماعی ما موارد توجه به طبيعت بسيار است، ولی بيداری نسبت به ويرانيهای زيست محيطی با فرهنگ مدرن سابقه زيادی ندارد. برگزاری کنفرانس رامسر در سال ۱۳۴۹ نشانگر آغاز يک آگاهی مدرن زيست محيطی است. در طی سه دهه اخير ايران با ويرانگريهای بيشمار زيست محيطی مواجه است. از بين رفتن بخش مهمی از جنگلها و بيشه ها، خشک شدن برخی درياچه ها و رودها، آلودگی شديد آبهای رودخانه ها و درياچه خزر و خليج فارس، بحران تالابها و خشک شدن بخشی از سفره های زيرزمينی آب، خيزش پياپی ريزگردها، آلودگی بيسابقه هوای بخش مهمی از شهرهای ايران، بحران بی آبی، فقدان بهداشت غذائی و استفاده وسيع از مواد شيميائی در کشاورزی، رها شدن پسابهای سمی صنعتی و شهری در آبها و دشتها و خاکها، افزايش آلودگی و خطر اتمی در ايران، افزايش بيماريها و مرگ ومير ناشی از آلودگی هوا، انقراض يا کاهش شديد برخی انواع دنيای وحش و پرندگان، افزايش مونکسيد کربن با سوخت های غير استاندارد و غيره نشانه يک بحران حاد آشکار و پنهان اکولوژيکی در ايران است. اينگونه ويرانگری ها به ايران محدود نميشود بلکه يک پديده جهانی است، ولی متناسب با مديريت در هرجامعه و ميزان آگاهی مردم و نيز ميزان تشکل و سازماندهی و امکانات مالی و قانونی، ميزان خرابی ها يکسان نيست. در جامعه ما ويرانگری عظيم است و بطور عمده نه ناشی از عوامل اقليمی جهانی و افزايش گرمايش زمين بلکه قبل از هرچيز ناشی از سومديريت سياسی و اداری و بی لياقتی های مسئولان و پائين بودن آگاهی و شعور زيست محيطی نخبگان و مردم است.
در واکنش به اين تخريب زيست محيطی، بخشی از جامعه حساسيت نشان داده و بمبارزه زيست محيطی پرداخته است. لايه هائی از دانشجويان و جوانان و افراد حساس و کنشگران واکنش نشان داده و گاه اين حساسيت به ايجاد نهادها و انجمنهای زيست محيطی منجر گشته است. براساس يک تخمين، در ايران نزديک به ۲۰۰ انجمن زيست محيطی دارای فعاليت ميباشند، انجمن هائی که اغلب دارای آدرس الکترونيکی و سايت يا صفحه فيس بوک ميباشند. در جمهوری اسلامی اين نهادها هميشه با دشواری مالی و اداری بسيار روبرو بوده و از آزادی عمل لازم برخوردار نبوده اند. اين نهاد ها بطور عمده منطقه ای يا شهری بوده و موضوع فعاليت آنها حمايت از جنگلها، کوهستانها، رودخانه ها، دنيای وحش ايران، آموزش علمی و مدنی زيست محيطی وغيره ميباشد. اين انجمنها وجدان بيدار دفاع از طبيعت و حمايت از زندگی سالم بشمار ميايند. البته بايد بيان داشت که در محافل دانشگاهی و علمی، بحث و تفکر زيست محيطی در سالهای اخير گسترده تر شده و رابطه طبيعت با جنبه های اقتصادی و علمی مورد تحليل نيز قرار ميگيرد. ولی گرايش های اصلی فعاليت اکولوژيکی در ايران در عرصه زيست محيطی دفاع از طبيعت محدود ميماند. جهانبينی اکولوژيکی با مشخصات فلسفی و اقنصادی و سياسی و فرهنگی خود و با توجه به مفاهيم ياد شده در سير تاريخی جهانی، به گفتگوی مرکزی تبديل نشده است و مباحث بيشتر طبيعت گرا هستند. اين بحث کاملن ضروری است ولی بهيچوجه کافی نميباشد. در جامعه ما سالانه صدها دانشجو تحصيلات خود را در زمينه محيط زيست به پايان ميرسانند، ولی متاسفانه اين نيروی تحصيلکرده جايگاه خود را در مديريت محيط زيست پيدا نميکند.
برای تصوير کاملتر از بازيگران محيط زيست ايران، بايد از فعاليت برخی دانشگاهيان و کنشگران زيست محيطی نيز صحبت کرد. برخی از اين بازيگران انديشمند برجسته محيط زيست کشور اشخاصی هستند که بطور عمده دارای تحصيلات در دانشگاههای غرب بوده و طی چند دهه اخير در ايران توان خود را بکار گرفته تا درجامعه آموزش زيست محيطی گسترش يابد و سياست دولتی تحت تاثير قرار گيرد. برخی از اين انديشمندان محيط زيست در ايران عبارتند از:
علی يخکشی، استاد دانشگاه در زمينه محيط زيست و پايه گذار رشته دانشگاهی محيط زيست در ۱۳۵۳ در ايران است. از آثار او "ارزش اجتماعی و اقتصادی جنگل" در سال ۱۳۵۳ منتشر شد و نيز "منابع تجديد پذير و توسعه پايدار" در سال ۱۳۸۷ به نگارش درآمد.علی يخکشی تا کنون بيش از ۲۰ جلد کتاب در زمينه منابع طبيعی و محيط زيست ايران تدوين نموده است. او به تدريس در دانشگاههای ايران و آلمان پرداخته و پدر علم محيط زيست ايران تلقی ميگردد.
اسکندر فيروز، طبيعت شناس و کارشناس محيط زيست، بنيانگذار و نخستين رئيس سازمان محيط زيست ايران بوده و پيوسته مسئوليت های بين المللی برای ايران عهده دار بوده است. تلاشهای او سبب شد تا در سال ۱۳۴۹ کنوانسيون بين المللی رامسر جهت حفظ تالابهای جهان در ايران برگزار شود. زير نظر او و با تلاشهای او در ايران، مناطق چهارگانه تحت حفاظت با نامهای پارک ملی، اثر طبيعی ملی، پناهگاهای وحش، و منطقه حفاظت شده بوجود آمد. او که بعنوان پدر تالابهای ايران معروف است در ۱۳۷۸ "حيات وحش ايران، مهره داران" را منتشر ساخت و چند بار با دانشنامه ايرانيکا همکاری نموده است.
غلامعلی بسکی، بسال۱۳۱۰ در سبزوار متولد گشته، در سال ۱۳۴۵ با مدرک تخصص جراحی زنان از دانشگاه علوم پزشکی تهران فارغ التحصيل شده است و در واقع يکی از چهره های برجسته علمی و دانشگاهی در زمينه حمايت از محيط زيست است. او ميگويد: " در ايران با اين وضعی که ما پيش می رويم بعد از ۴۰ تا پنجاه سال ديگر جنگلی نمی ماند. در شمال ايران مساحت جنگل ها در ۷۰ سال پيش قريب به ۶ ميليون هکتار بوده، الان ۱٫۸ ميليون هکتار باقی مانده. اين ها جنگل های هيرکانی است. فقط در اين منطقه و مقدار بسيار کمی در آذربايجان وجود دارد. اين جنگل ها ۴۰ ميليون سال قدمت دارند، در جای ديگری از جهان پيدا نمی شوند. به آن ها می گويند موزه ی طبيعی. آن ها ذخاير ژنتيکی ايران هستند. جا دارد برای حفظ آن ها خيلی وقت و سرمايه صرف شود. اما مگر حرص و طمع و انبوهی جمعيت امان می دهد؟ همه می خواهند ويلا داشته باشند. دولت هم کاری ندارد. اين ها بايد برای نسل های آينده حفظ شوند. وظيفه ی دولت حفظ اين جنگل هاست، هر دولتی."،"نبايد در نزديک جنگل کارخانه ی سيمان بسازند. نبايد مجتمع های بزرگ مسکونی يا تفريحی و جاده های متعدد در اين منطقه ی بسيار با ارزش، بدون هيچ محاسبه و بدون ارزيابی زيست محيطی احداث شود. دولت بايد قوياً نظارت کند. بايد تمام پروژه هايی که برای شمال کشور و حوالی منطقه ی جنگلی طراحی می شوند، مورد ارزيابی زيست محيطی قرار گيرند. هر ملتی دارائی های طبيعی دارد. دارايی طبيعی هر کشوری، ثروت آن کشور است و بايد صرف آبادانی کشور و رفاه مردم آن شود نه اين که مثل پول نقد خرج شود. مردم هم بايد آموزش ببينند و بايد طمع خود را کم کنند. بايد بدانند که اين جنگل ها اگر روزی از بين بروند، مثل ببر مازندران و شير ايرانی که برای هميشه از ميان رفتند، اکو سيستم ايران چنان لطمه ای می خورد که ديگر چيزی، مانند ايرانی که ما اکنون می شناسيم، وجود نخواهد داشت. جمعيت بايد کنترل شود تا اين قدر به جنگل ها فشار نيايد. مردم هم بايد در حفاظت از جنگل ها نفع داشته باشند و خودشان از آن حفاظت کنند وآن را نابود نکنند. پس آموزش مردم، ارتقاء سطح زندگی آن ها، مبارزه با اعتياد و بسياری از ديگر اقدامات توسعه ای همه و همه در حفظ جنگل ها اثر و نقش دارند." (سايت خط صلح)
پرويز کردوانی، مراتب تحصيلیاش را تا دکترای رشته عمران کوير در آلمان طی میکند. او جغرافيدان ايرانی است که «پدر کويرشناسی ايران» لقب گرفتهاست. کتاب «کوير (نمکزار) بزرگ مرکزی ايران و مناطق همجوار آن» و کتاب «اکوسيستمهای آبی؛ آبهای شور؛ آبهای سطحی و زيرزمينی؛ ژئوهيدرولوژی» از جمله کارهای پژوهشی دکتر کردوانی است. او بر اين است که بيابان لوت ايران گرمترين نقطه کره زمين است و اين نتيجه گيری ناشی از تحقيقات ميدانی بيابان لوت ميباشد. کردوانی معتقد است مسايل مبتلابه کشورهای ديگر هيچ شباهتی به مشکلات ما ندارد، بنابراين نويسندگان محيط زيست، بايد با شناسايی محيط جغرافيائی، مشکلات کشاورزان، ويژگیهای فضای اقليمی و محيط زيستی ايران دست به نگارش بزنند و ترجمه آثار خارجی کمکی بشناخت ما نمی کند. کردوانی بيش از ۲۰ جلد کتاب و دهها مقاله علمی منتشر کرده است و يکی از نظرات او که مورد اعتراض در ايران و خارج قرار گرفت نگاهش در باره بحران درياچه اروميه و ضرورت مرگ اين درياچه بود زيرا به گفته او کار از کار گذشته است.
اسماعيل کهرم، بوم شناس، فعال محيط زيست تحصيلات خود را در انگلستان بپايان رساند. سوابق علمی و اجرايی وی تدريس در دانشگاه ها و مراکز آموزشی و نيز مشاور امور کشاورزی در وزارت کشاورزی و بانک مرکزی ايران و مدير دفتر حيات وحش سازمان حفاظت محيط زيست ايران ميباشد. در اول مهر ۱۳۹۲ برپايه حکم دکتر معصومه ابتکار رئيس سازمان حفاظت محيط زيست، به سمت مشاور رئيس سازمان حفاظت محيط زيست در امور محيط طبيعی اين سازمان منصوب گرديد. از جمله آثار او "حيات وحش خانه ما"، " زندگی و مرگ دايناسورها"، " کوسهها و انسانها: آشنايی با کوسهها و بررسی علل حمله به انسان" ميباشد. او مينويسد:"اگر گذرتان به ناهمواری های رازآلود شمال چابهار در جنوب استان سيستان و بلوچستان افتاده باشد يا اگر سری به عمارت های بادبرافراشته رسی و ماسهای در شهر افسانهای لوت زده باشيد يا اگر طنازی های آب و باد و سنگ و خاک را در باختر بزرگ ترين جزيره خليج فارس - قشم - از نزديک ديده باشيد، آنگاه درخواهيد يافت که از کدام زيبايیهای مسحورکننده طبيعت وطن سخن میگوييم."
محمد درويش، مهندس آبخيزداری، کارشناس محيط زيست و عضو هيئت علمی موسسه تحقيقات جنگلها و مراتع است. او هميشه تلاش میکند تا مهار بيابانزايی را جانشين مهار بيابانزدايی کند. او درهدايت و همکاری ۱۳ طرح تحقيقاتی و پژوهشی شرکت داشته است. طرحهائی مانند: "بررسی ويژگیهای هندسی زيرحوضههای آبخيز گرگانرود" و "طرح امکانسنجی تهيهی نقشهی بيابانزايی به روش فائو و يونپ در ايران". بعلاوه او بيش از ۵۰ نوشته زيست محيطی در نشريات کشوری منتشر ساخته است که برخی از نوشته های زيررا ميتوان نام برد: "بهرهوری مطلوب از استعداد آبی کشور"، " آموزهی پژوهشهای بيابان و بيابانزايی"، " اولويتهای پژوهشی سيستان و بلوچستان"، "جايگاه مديريت بيابان و مديريت محيط زيست" ،(نشريهی مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع)، "پژوهش و بيابانزايی"، (ماهنامهی سنبله)، "بررسی شتاب مصرف در ناپايداری زيست، ايران"، "جايگاه توليد و توزيع علم در کشور، از پژوهشبانی تا پژوهشمداری" (ماهنامهی علمی دهاتی). او در مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع کشور به عنوان عضو هيئت علمی مشغول فعاليت حرفه ای ميباشد و دو پروژه مهم را مديريت ميکند که عبارتند از: رياست گروه تحقيقات اقتصادی و اجتماعی بخش تحقيقات بيابان و نيز مسئوليت تهيه برنامهی کلان پژوهشی بخش تحقيقات بيابان در چشمانداز ۲۰ ساله. محمد درويش در آذر ۱۳۹۲ با حکم معصومه ابتکار، به سمت مديرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محيط زيست منصوب شد. او در سايت خود مينويسد:"بحران محيط زيست را که از اساسیترين دغدغههای بشر معاصر است نمیتوان تنها از منظری زيستی، تجربی و تکنولوژيک نگريست، چراکه آنچه در اين بين بيش از همه خودنمايی میکند، خلأهای فکری و اخلاقی است؛ از اين رو مادامی که نگاه انسان به محيطی که در آن تنفس میکند، تغيير نکند، اين بحران در عرصه جهانی يکه تازی خواهد کرد."
نگاه اکولوژيکی سياسی انتخاب من است
انديشه اکولوژيکی زيستبوم گرائی عبارت از تحليل از جايگاه جامعه بشری در طبيعت است. براين پايه بايد پرسيد محدوديت های بيواسفر و اکوسيستم کدامند و مسئوليت انسان در دنيای زنده کدام است. فشار ناشی از توليد و مصرف انبوه در مدل سرمايه داری کنونی خارج از ظرفيت زمين است و اين امر بحران در تمدن و زندگی را دامن زده است. اين ديدگاه بر پايه نقدی از مديريت اقتصاد و سياست در غرب و کل نظام بين المللی صورت ميگيرد و رشد مادی، رشد جمعيت، رشد شهرسازی، جايگاه تکنيک، تمايل بر سلطه و تخريب طبيعت را مورد انتقاد قرار ميدهد. انسانگرائی نبايد به تخريب طبيعت منجر گردد زيرا تخريب طبيعت به زيان زندگی انسان و تعادل عمومی زمين است.
بايد به سازماندهی دوباره جامعه پرداخت و رابطه علوم طبيعی و علوم انسانی را دوباره تعريف نمود و رابطه انسان و طبيعت را دوباره مورد پرسش قرار داد. بايد اقتصاد به "اکو اقتصاد" يا توسعه پايدار تبديل گردد، بايد از دمکراسی اکولوژيکی صحبت کرد که متکی بر مشارکت شهروند با تعهد و آگاهی زيست محيطی است. بايد جامعه شناسی اقليمی و اکولوژيکی بوجود آيد و گسترش يابد تا رابطه انسان و جامعه را در پيوند با تاثير روی محيط زيست مورد بررسی قرار دهد، بايد اکوروانشناسی تدوين گردد تا رابطه روان با طبيعت مورد بررسی قرار گيرد، بايد چارچوب فکری و پروبلماتيک جهان دوباره تعريف شود. شناخت جديد و همه جانبه برای هر تغييری ضروری است، حال آنکه امروز شناخت ما تکه تکه است و از اعتبار لازم برخوردار نيست زيرا پديده ها پيچيده ميباشند. شناخت گسترده و همه جانبه بايد فراهم آيد، شناختی که ديدگاهها را متحول سازد. مجموعه اين تحولات آموزشی و فرهنگی ميتوانند آگاهی به بحران اکولوژيکی جهان را افزايش داده و ما را با کيفيت بهتری آماده نمايد. فرهنگ جديد راهگشای سياستهای مدرن برای ايجاد دگرگونی در الگوی زيست کنونی است.
باتوجه به آنچه در باره محيط زيست ايران و تمامی نهادها و کنشگران و انديشمندان بيان شد ميتوان گفت:
يکم، نوع نگرش کنشگران در ارزيابی محيط زيست ايران بررسی آسيبها و انتقاد به مديريت کشوری بوده و برای آنها اين نوع تخريب های زيست محيطی تاسف بار و جبران ناپذير بشمار ميايد.
دوم، در نگرش و تلاش کوشندگان طرفداران طبيعت، ما شاهد بيان اعتراض عليه ويرانگری های طبيعی و هم انتشار فرهنگ طرفداری از محيط زيست و پخش حساسيت در جامعه ميباشيم.
سوم، با توجه به اين جهت گيری مثبت زيستبومی و کار خستگی ناپذير فعالان محيط زيست ايران و عليرغم خلاقيتهای تحليلی در زمينه های گوناگون، بسياری از بررسی ها و تحليل ها به يک ديدگاه گسترده اکولوژيکی دست نيافته اند. بنيانهای فلسفی و سياسی و اقتصادی و اجتماعی مورد نقد و بررسی و تدوين قرارنگرفته اند. البته اين محدوديت را بايد با توجه به شرايط سياسی و فرهنگی ايران توضيح داد.
در خارج کشور در حال حاضر کوشندگان معدودی در اين زمينه فعالند. در طی بيست سال اخير من بنوبه خود در درسهای دانشگاهی و کنفرانسها و نيز در مقاله های متعدد، به نقد آسيبها در ايران پرداخته و بر ضرورت درک همه جانبه از بحران اکولوژيک جهانی تاکيد داشته ام. فعاليت من در حزب اکولوژيستهای فرانسه، واقعيت دلخراش محيط زيست در جهان و ايران و آموزشهای تئوريک، حساسيت مرا پيوسته آبياری نموده اند. ما نميتوانيم بی تفاوت بمانيم، پروپلماتيک اکولوژيکی يکی از مسائل اساسی جهان ماست. در اينجا دوباره يادآوری ميکنم که بحران محيط زيست در ايران مستلزم بررسی عميق عوامل زير و اراده سياسی اکولوژيکی نيرومند برای خروج از بحران ميباشد:
يکم، بحران اکولوژيکی در کشور ما جنبه ای از بحران بين المللی است و اين تخريب ناشی از عمل مخرب انسان، فقدان دانائی لازم، منطق سودپرستی افراطی، الگوی اقتصادی مصرفی سرمايه داری جهانی شده و رانتخواری و فساد دولتی و خصوصی است. الگوی اقتصادی موجود جهان پردوکتيويستی مولدگرا بوده و اين واقعيت در سرمايه داری و مارکسيسم و سوسيال دمکراسی مشترک است. هر سه مدل در عرصه اکولوژيکی بحران زا هستند. الگوی سياست اقتصادی و تکنولوژيکی ايران بايد از آلودگی ها و زيانهای زيست محيطی و پخش مونکسيد کربن و گازهای گلخانه ای اجتناب ورزد. هرکشوری بايد با مسئوليت رفتار کند و با تربيت نخبگان نوين و افزايش فرهنگی شهروندان و مناسبات مسالمت آميز بين کشورها جهت اقدام مشترک برای کاهش گازهای گلخانه ای و حفاظت از محيط زيست بکوشد.
دوم، اقتصاد ايران با مشخصات نفتی و رانتی و انحصاری و شبه دولتی خود نيروهای انسانی و منابع طبيعی خود را به هدر داده و تخريب طبيعت و شرايط اقليمی نتيجه ناگزير آنست، بويژه آنکه سومديريت سياسی و شهری و نظامی و فقدان لياقت و مهارتهای شايسته و فساد رايج، اين روند تخريب را شتاب بيسابقه بخشيده است. بحران اکولوژيکی در ايران نتيجه سياستهای کلان دولتی و فقدان فرهنگ مسئول در قبال منابع طبيعی و منافع نسلهای آتی است. مدل کنونی اقتصاد و بوروکراسی ايران توليدکننده آسيبها خواهد ماند.
سوم، برای خروج از بحران بايد مدل اقتصاد نفتی را کاملن تغيير داد و در طی يک روند برنامه دار ساخت اقتصادی و مدل سوخت کنونی را به ساخت توليدی با انرژی پاک جهت داد. همچنين فعاليت های صنعتی و کشاورزی را برپايه توسعه پايدار و معيارهای اکولوژی و منافع نسلهای امروز و فردا بايد سازماندهی نمود. هم اکنون و در کوتاه مدت نيز اقدام فوری و بودجه لازم و وسيع برای مرمت و بازسازی خرابی ها بايد در دستور قرارگيرد. شرکت دمکراتيک شهروندان در اين عرصه يک ضرورت است. البته اين امر در حاکميت کنونی امکان ناپذيراست و بعلاوه انرژی اتمی نيز يک انتخاب زيان آور و خطر ناک است و محيط زيست و زندگی انسانی را به مخاطره ميافکند.
چهارم، برای خروج يا کاهش بحران ما نيازمند تحول بسيار بزرگ فرهنگی هستيم. اکثر گروههای اجتماعی ايران در مدل مصرفی و در نادانی مفرط قرار داشته و در شرايط رسانه ای پخش خرافات اسلامی و ضد علمی، دسترسی به آگاهی همه جانبه امری بسيار دشوار است. بعلاوه اپوزيسيون ايران چه در داخل و چه در خارج همان بينشی را دارند که حکومت کنندگان دارند. ديدگاه مخالفان، مولدگرا و عقب افتاده است و ادبيات عمده اپوزيسيون از حساسيت و دانش زيست محيطی خالی است. تمام گفتمان سياسی اغلب سياسيون با واژه و مفاهيم اکولوژيکی بيگانه است و متاسفانه بيشتر گروههای اپوزيسيون پروبلماتيک اکولوژی سياسی را درک نميکنند و آنجا که گاه از محيط زيست صحبت ميکنند، دارای درک پيش پاافتاده و سطحی بوده يا برای بزک کردن چهره سياسی خويشند.
من بعنوان يک روشنفکر اکولوژيست زيستبوم گرا هم به وضع بومی خود، يعنی جامعه فکر ميکنم و هم به کليت جهانی و فاجعه زيست محيطی آن توجه دارم. روشنفکران اکولوژيست نمی توانند تنگ نظر باشند و فقط به دردهای خود فکر کنند. تمامی ساکنان جهان درد مشترک دارند و از خود ميپرسند چگونه و در چه شرايطی، جهانی شادمان و آرام و اکولوژيک ميسر است؟
جلال ايجادی
استاد دانشگاه، جامعه شناس و اکولوژيست
idjadi@free.fr