دربار پهلوی، جماران خمينی، هم پيمان در مصدق ستيزی، مازيار شکوری گيل چالان
باسمه تعالی
کودتای ننگين بيست و هشت مرداد عليه دولت ملی مرحوم دکتر مصدق همواره درميان نيروهای سياسی معتقد و مؤمن به استقلال و آزادی ايران و نيروهای سياسی خط وابستگی به قدرت ها ودول بيگانه به مثل يک قبله نما ويا قطب نمای سياسی عمل کرده است. البته اگرازصداقت عدول ننماييم بايد اعتراف نماييم که درميان شمارمخالفان مرحوم دکترمصدق، مخالفان صادق هم ديده ميشوند که نه ازجهت کينه و عناد با رويکرد استقلال و آزادی ايران با گفتمان وعملکرد اين مرد بزرگ به مخالفت برخواسته اند. بلکه اين دست ازمخالفان مرحوم دکترصادقانه اما با برداشت وتحليلی خطا با اين گفتمان وعملکرد مرحوم پيراحمد آبادی به مخالفت برخواسته اند. از اين روی احترام چنين افراد صادقی نزد ما واجب ومحفوظ می باشد. ازاين جمله مخالفان گفتمان مصدقی ميتوان ازجوانی به نام اميد دانا که اکنون پناهنده ومقيم کشورسوئد ميباشد نام برد. نامبرده برخلاف بسياری ازپناهندگان سال های اخير که ازکشورجلای وطن نموده اما درخارج ازحريم قدرت رژيم کنونی ايران همواره سکوت پيشه کرده اند خود را ملزم ومکلف به پيگيری مطالبات خود يافته ودرجهت عقيده خود بسيارفعال ميباشد که اين خود يک حسن بوده وصادقانه بايد معترف شد که جای تقدير دارد. اما به هر روی اين حسن دليل برآن نيست که روش، منش و ديدگاه های نامبرده زيرتيغ تيزنقد ونقادی قرارنگيرد.
اخيرا ايشان دربرنامه ای با عنوان رو دست در آستانه کودتای بيست وهشت مرداد دربرنامه ای با عنوان
"محمد مصدق فردی قانون مند و دموکراتيک يا قانون گريز و زن ستيز" ايراداتی را به مرحوم دکترمصدق وارد دانسته اند که خلاف واقع مينمايد. ايشان ميگويد:
« آقای مصدق چهره برجسته ای در تاريخ معاصر ما هستند و بت بسياری از شورشيان پنجاه وهفت، از چپ توده ای تا اسلامگرای فدايی هستند. آقای مصدق تنها چهره ای هستند ، زمانی که نامشونو پيش شورشيان پنجاه وهفت می آريم ، يک آه حسرت می کشن ، می گن ما با وجود مصدق می توانستيم ، انقلاب اسلامی سال پنجاه وهفت رو دربيست وپنج الی بيست وهشت امرداد هزاروسيصدوسی ودو به سرانجام برسانيم»
مقدمتا بايد يادآورشويم آن ها که سال پنجاه وهفت سلطنت را بر انداختند شورشی نبودند بلکه به اقرارآخرين پادشاه ايران انقلابی بودند. چرا که آخرين پادشاه درجلوی ديدگان همگان معترف شد که:
«پيام انقلاب شما را شنيدم»
ايشان معتقدند انقلابيون سال پنجاه وهفت، همه وهمه ازچپ توده ای تا اسلامگرای فدايی مرحوم دکترمصدق را درمقام بتی برای ستايش قرارداده اند. دراين مورد قابل ذکراست حزب توده بيشترين عناد را با مرحوم دکتر مصدق به جهت مشی موازنه عدمی که منجربه عدم اعطای نفت شمال به شوروی شد داشته وتا آخرين لحظات کودتا هيچ گونه حمايتی نه تنها از مرحوم دکترمصدق به عمل نياوردند که هيچ حتی روزنامه های حزب توده هرروزعليه مرحوم دکترمصدق اخبارکذب منتشرمينمودند ومرحوم دکترآنها را توده نفتی لقب داده بود. اما درمورد برخی جريان های اسلامگرا وضعيت وخيم ترازاين هم بوده است. ترورمرحوم دکترحسين فاطمی وزيرامورخارجه مرحوم دکترمصدق به دست محمد مهدی عبد خدايی ازفعالان فداييان اسلام درمورخه بيست وپنجم بهمن ماه سال هزاروسيصد وسی به وقوع پيوست. مضافا سنگ اندازی های "مجاهدين اسلام " به رهبری حجت الاسلام شمس قنات آبادی ازپس از قيام ملی سی تير تا بيست وهشتم مرداد بسيارجالب ميباشد. همچنين است مخالفت های آيت الله کاشانی با مرحوم دکترمصدق که حتی جلسات توطئه برای غائله نهم اسفند وجلوگيری ازبرگزاری رفراندم جهت انحلال مجلس هفدهم با حضورجمعی ازروحانيون مانند آيت الله بهبهانی وبرخی ارتشيان بازنشسته وچماقداران ونمايندگان فراکسيون وابسته به درباروفراکسيون وابسته به انگليس درمنزل کاشانی شکل ميگرفته. حتی کاشانی با اعلاميه ای که جهت جلوگيری ازسفرشاه به بغداد خطاب به مردم که البته منظورنظر ايشان چماقداران وابسته به درباربودند باعث وبانی حمله به مرحوم دکترمصدق ويورش وحشيانه عده ای چماقداردرنهم اسفند به منزل مرحوم دکترمصدق شده بود. متن بيانيه کاشانی بدين قراراست:
«مردم، برادران دينی، هموطنان من،اوضاع آشفته و درهم امروز تهران حکايت می کند تا چه اندازه ملت ايران علاقه مند به بقا و وحدت کشور ايرانند و به همين نظر خبر مسافرت اعليحضرت همايونی نگرانی شديدی در تمام طبقات، اعم ازنمايندگان مجلس شورا وبازرگانان و طبقات روحانی و وعاظ و دانشجويان و روشنفکران اين شهر بزرگ که سواد اعظم ايران است، نموده و با تقدير ازاحساسات ميهن دوستی مردم از همه خواهانم که با نمايندگان مجلس و علما و روحانيون و ساير طبقات همکاری نموده و متفقاً درخواست تجديد نظر در تصميم مسافرت اعليحضرت ، با سايرطبقات همفکری و همکاری نموده و از اين مسافرت که منتهی به آشفتگی اين کشور و باعث ندامت می شود، بالاتفاق جلوگيری نمايند»
" روزنامه های کيهان و اطلاعات/ نهم اسفند هزاروسيصد وسی ويک"
حتی بيانيه آيت الله کاشانی درمورخه پانزدهم تيرماه سال سی ودو دقيقا پنج روز پس ازشکست در انتخابات رياست مجلس شکی نميگذارد که اوومريدش خمينی نه تنها برای مرحوم مصدق حرمتی قائل نبوده اند بلکه شديدا ازاو نفرت داشته اند تا بدانجا که کاشانی در اين بيانيه مرحوم دکترمصدق را "صياد آزادی"،"ياغی طاغی" ميخواند. از اتفاق کاشانی دقيقا درمراحل توطئه عليه حکومت ملی با دربارياروهمراه است. کاشانی در بخشی ازاين بيانيه مرقوم می دارد:
«... مردم ! در اين جدالی که برای بقای حقيقت اسلام و حفظ اصول قانون اساسی و مشروطيت ايران در ميان است ، بنا بر وظيفه ديانتی و تعهدی که در برابر شما مردم ايران دارم و سمتی که از طرف نمايندگان مجلس شورای ملی عهده دار بودم ، به شما می گويم که فتح و غلبه با طرفداران اسلام و حکومت مشورتی بر پايه قرآن کريم و اصول قانون اساسی خواهد بود . . . اگر قبول اين مقام را هم در برابر اصرار نمايندگان مجلس و طبقات محتف مردم پذيرفتم ، فقط برای حفظ اصول و سنن مشروطيت و جلوگيری از اهريمن ديکتاتوری بوده و خوشبختانه بر همه روشن گرديد که اگر در آن موقع شانه از زير بار مسئوليت خالی نموده بودم ، امروز از اين مجلس و مشروطيت نام و نشانی هم به جا نبود .
ملت ايران ! من از پشت نقاب تزوير و آزاديخواهی ناگهان دريافتم که به زودی فکر ناپاک ديکتاتوری سيل خودسری از دامنه هوی و هوس خويش سرازير نموده و قصد دارد که نهال آزادی و مشروطيت ايران را از بُن برکند . چيزی نگذشت که لايحه اختيارات غيرقانونی مصدق السلطنه و سلب اختيارات از مجلس شورای ملی و مرکز قانون گذاری به مجلس تسليم گرديد و در تحت عنوان جلوگيری از استعمار بيگانگان و به نام حفظ حقوق عامه ، در محيط رعب و وحشت به تصويب آن از مجلس شورای ملی نائل آمد . . . صياد آزادی ايران که پنجاه سال ، شب و روز اين خيال شوم اسارت مردم را در مغز خويش پرورش داده بود ، در سر راه خود مانعی را ديد که نه تنها به هيچ قيمت و عنوان در مقابل افکار ماليخوليايی او تسليم نمی شد ، بلکه او را تحذير و تقبيح نمود و يادآور گرديد که اجرای اين فکر ناپسند به امحاء مشروطيت در حصار ديکتاتوری ، کمک به استعمار بيگانگان است . بر احدی پوشيده نيست که رئيس دولت با تمام وسايل ممکنه درصدد است که برخلاف اصل مسلم قانون اساسی ، ايران را به حال قبل از مشروطيت و حکومت استبدادی برگرداند و بالاخره دامنه کار به جايی کشيده شد تا از مجلس شورای ملی سلب اختيار گرديد . در اين چند روز مشهود افتاد که رئيس دولت نمايندگان مجلس را در تحت عنوان « اضطرار » آنها را به تعطيل مجلس و مشروطيت تهديد کرده است . ولی من به شما مردم ، به خلاف آن ياغی طاغی که در کشور مشروطه ايران به خيال خداوندگاری افتاده است ( می گويم ) مشروطيت ايران هرگز نخواهد مُرد و شر خودسر و مطلق العنانی که در راه بدکاری و بار خيال ايجاد ديکتاتوری و امحاء اصول قانون اساسی بگذارد ، محکوم به شکست و بر طبق قوانين مملکتی ، مُقدِم بر عليه مشروطيت ايران بوده و تسليم چوبه دار خواهد شد ...
روح پاک پيغمبر اسلام و تعاليم حضرت خير الانام ، مردم آزاد فکر و مردم ايران را پشتيبان است و اجازه نخواهد داد که ملتی مسلمان و مستقل ، با چنين افکار پست اهريمنی تسليم بيگانگان شود و آزادی افراد کشوری برای جاه طلبی افرادی به منظور خوش آمد دول استعماری به زنجير غلامی کشيده شود ...»
اين بخش هايی ازبيانيه ابوالقاسم کاشانی برعليه مرحوم دکترمصدق ودرله منافع درباربوده. برکسی پوشيده نيست که روح الله خمينی اولين رهبرجمهوری اسلامی بارها وبارها ازکاشانی به عنوان يک اسوه ياد کرده است. البته ناگفته نماند که نوه آيت الله کاشانی همواره دربرنامه های تلويزيونی کودتای بيست وهشت مرداد را قيام ملی می داند. تمام اينها بماند اما آنچه کاملا غيرقابل انکاراست اينکه، دربارپهلوی وجماران خمينی درعناد با نام وراه ورسم مصدق يک مسيررا می پيمايند. ازهمين روی است که خمينی درستيز با مرحوم دکترمصدق وتجليل ازخائنی به نام کاشانی که به دربارپيوسته بود گفت:
« مسلمانها بنشينند تماشا کنند يک گروهی که از اولش باطل بودند ـ من از آن ريشه هايش می دانم ـ يک گروهی که با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آيت الله کاشانی ديد که اينها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد اينها کاری کردند که يک سگی را نزديک مجلس عينک به آن زدند اسمش را آيت الله گذاشته بودند اين در. او هم مسلم نبود. من آن روز در منزل يکی از علمای تهران بودم که اين خبر را زمان آن بود که اينها فخر می کنند به وجود او شنيدم که يک سگی را عينک زدند و به اسم آيت الله توی خيابانها می گردانند و من به آن آقا عرض کردم که اين ديگر مخالفت با شخص نيست و اگرمانده بود سيلی را بر اسلام می زد. عرض کردم ، اين سيلی خواهد خورد و طولی نکشيد که سيلی را خورد. تفاله های آن جمعيت هستند که حالا قصاص را حکم ضروری اسلام را غيرانسانی می خوانند»
ايشان درهمين برنامه شخصيت ومشی دموکراتيک مرحوم دکترمصدق را زيرخدشه دارنموده وعنوان می دارد:
« شورشيان پنجاه وهفت از آقای مصدق يک چهره دموکرات و قانونمند و حتی مردم دوست به جامعه تحويل می دهند. در برنامه اين هفته رودست ، می ريم داشته باشيم ببينيم آقای مصدق به راستی فردی دموکرات و قانونمند و مردمدوست بودند يا خير .
نخستين پرسش:
آيا آقای مصدق به صورت دموکراتيک نخست وزير شدند يا خير ؟
پاسخ روشنه ، خير! ايشان طبق اصل چهل وشش قانون اساسی پادشاهی به نخست وزيری منصوب شدند.
پرسش ديگر : مگه آقای مصدق با رای مردم منصوب شده بودن که می خواستن حکومت رو به عنوان نخست وزير قبضه کنن ، يا با رای پادشاه قانونی ايران ؟! اگه با رای مردم منصوب شده بودن در کدام انتخابات و در چه سالی که هواداران آقای مصدق ايشان رو نخست وزير مردمی می دانند ؟!»
دراين مورد ابتدا بايد يک نکته را مورد توجه قرارداد واينکه آيا برابرقانون اساسی مشروطيت خلع قاجارقانونی بود؟
برابراصل سی وسوم قانون اساسی مشروطيت سلطنت ميبايد درقاجارماندگاروتداوم ميافت. اين اصل مرقوم می دارد:
«سلطنت مشروطه ايران در شخص اعليحضرت شاهنشاهی السلطان محمدعلی شاه قاجارادام الله سلطنته و اعقاب ايشان نسلا بعد نسل برقرار خواهد بود»
اين اصل دقيقا گويای انحصارسلطنت درانحصارقاجاربوده وهيچ اصلی هم درقانون اساسی مشروطه جهت ملغی نبودن سلطنت پيشبينی نشده است. حال سئوال اين است با استناد به کدامين اصل قانون اساسی مشروطه سلطنت قاجارملغی اعلام شد.
اما دراين مورد که نخست وزير وديگروزا منصوب شخص پادشاه بوده اند يا خيربايد به روح سلطنت مشروطه مراجعت نمود. ازاين روی بايد اذعان داشت سلطنت مشروطه دربرابرسلطنت مطلقه بوده ودرسلطنت مشروطه پادشاه فقط جايگاهی تشريفاتی داشته وحق حکومت ازاوسلب وبه همين جهت ازمسئوليت مبرا ميباشد. براين منوال اصول قوانين اساسی نظامات مشروطه سلطنتی درراستای روح حاکم برنظامات مشروطه بايد تفسيروتبيين گردد.
حال:
اصل چهل و چهارم قانون اساسی مشروطه تصريح ميدارد:
« شخص پادشاه از مسئوليت مبری است وزراء دولت در هرگونه امور مسئول مجلسين هستند»
دراين اصل پادشاه ازمسئوليت مبرا بوده وکاملا واضح مينمايد که دليل عدم مسئوليت پادشاه فقدان تکاليف براين مقام ميباشد. همچنين وزرا ميبايد دربرابرمجالس سنا وشورای ملی پاسخگوومسئول باشند. مسلم اين مسئوليت درتناسب با تکاليف تعريف ميشود.
اصل چهل وپنجم اين قانون تصريح ميدارد:
« کليه قوانين و دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجراء میشود که به امضای وزير مسئول رسيده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان و دستخط همان وزير است»
اوامرپادشاه فقط درصورتی جنبه اجرايی ميابد که به امضای وزيرمربوطه برسد ومسئول وزيرمربوطه ميباشد. حال چطورممکن است عزل نخست وزير با دست خط پادشاهی که مسئول نبوده واوامرش بدون امضای وزير مربوطه محلی ازاعراب ندارد عملی باشد؟
همچنين اصل شصت وهفتم اين قانون ميگويد:
« در صورتی که مجلس شورای ملی يا مجلس سنا به اکثريت تامه عدم رضايت خود را از هيات وزراء يا وزيری اظهار نمايند آن هيات يا آن وزير از مقام وزارت منعزل میشود»
برابر اين اصل عزل وزرا ويا هيئت وزيران با مجلسين است.
قانون اساسی مشروطيت هرگز پادشاه را انفرادا منشأ قانون معرفی نکرده بلکه اوامرپادشاه درکنارتصويب مجلسين سنا وشورای ملی ويا امضای وزير مربوطه ميتواند منشاء قانون گردد. حال با اين روح حاکم برقانون اساسی مشروطه مسلم است که با دست خط شاه وقت عزل نخست وزيرقانونی نبوده است.
براين اساس اصل چهل وششم قانون اساسی مشروطه که حق عزل ونصب وزرا را به پادشاه داده است بدون تصويب مجلسين شورای ملی وسنا فاقد اعتباربوده وقابليت اجرا ندارد. حال حاميان شاه سابق براين باورند که مرحوم دکترمصدق با دست خط ايشان عزل شده وديگرنخست وزيرقانونی ايران ومشروطه نبوده اند. اين درحالی ست که پيش ازاين مرحوم دکترمصدق با رفراندوم مجلس هفدهم را که بسياری ازنمايندگانش با تقلب و تخلف وارد آن شده بودند منحل نمود. رأی مردم به انحلال چنين مجلسی نشان ازاين داشت که اين مجلس خانه ملت نبوده بلکه خانه متقلبان ومتخلفان بوده مثلا سيد حسن امامی روحانی شيعه مخالف مرحوم دکتر مصدق ازشهرمهاباد که تسنن نشين بود به مجلس راه يافته بود. البته ناگفته نماند پيش ازانجام رفراندوم وانحلال مجلس بسياری ازنمايندگان مجلس استعفا ومجلس فاقد وجه قانونی شده بود. اگرشاهد بياوريم درروزبيست وسوم تيرعضو فراکسيون جبهه ملی استعفا وطی نامه ای خطاب به رئيس مجلس عنوان داشتند:
« رياست معظم مجلس شورای ملی
چون با کمال تاسف چنانچه سابقاً هم اعلام شد ، وضع کنونی مجلس مساعد برای وظيفه نمايندگی نيست ، ناگزير ، امضاکنندگان ذيل ، فراکسيون نهضت ملی بدين وسيله استعفای خود را از نمايندگی دوره هفدهم مجلس شورای ملی تقديم می داريم : اخگر ، اقبال ، انگجی ، پارسا ، جلالی ، دادور ، ذکايی ، مهندس رضوی ، ريگی ، مهندس زيرک زاده ، دکتر سنجابی ، شاپوری ، دکتر شايگان ، شبستری ، شهيدی ، دکتر فلسفی ، خسرو قشقايی ، مجدزاده ، مدرس ، دکتر ملکی ، ميلانی ، موسوی ، نجفی»
روزهای بعد نيز عده ای ديگر از نمايندگان فراکسيون کشور و نيز وکلای منفرد به گروه استعفاکنندگان پيوستند ؛ به طوری که تا روزششم مرداد پنجاه و شش تن از نمايندگان استعفا کرده بودند.
حال درفقدان مجلسی که با اراده ملت منحل شده بود شاه چگونه برخلاف قانون اساسی مشروطيت قصد عزل نخست وزير را داشت؟؟؟
شاه برای عزل نخست وزير ميبايد منتظرانتخابات مجلس هجدهم شورای ملی وتشکيل وتأسيس آن ميماند تا اگرقصد برعزل نخست وزير دارد به تصويب مجلس برسد تا قابليت اعتبار را دارا باشد. مرحوم دکترمصدق روز بيستم مرداد، طی نامه ای به عنوان شاه، ضمن اعلام نتيجه رفراندوم، درخواست کرد فرمان انتخابات دوره هجدهم صادر شود.
متن نامه نخست وزير بدين شرح بود:
«پيشگاه مبارک اعليحضرت همايون شاهنشاهی
چون در نتيجه مراجعه به آراء عمومی در تاريخ دوازدهم و نوزدهم مرداد ماه هزاروسيصد وسی ودو، ملت ايران به انحلال دوره هفدهم مجلس شورای ملی رای داده است ، از پيشگاه مبارک اعليحضرت همايون شاهنشاهی استدعا می شود امر و مقرر فرمايند فرمان انتخابات دوره هجدهم صادر شود تا دولت مقدمات انتخابات را فراهم نمايند»
" باختر امروز/ بيستم مرداد هزاروسيصد وسی ودو"
ايشان درقسمتی ديگرازفيلمی که ارائه داده اند مدعی ميشوند:
«يک فرد دموکرات بايد شخصی باشه که دگرانديشان خودش رو تحمل کنه ، نه اينکه تا هرکسی باهاش مخالفت کرد از کوره در بره . مثلاً زمانی که آقای مصدق هنوز نخست وزير نشده بودند و به عنوان نماينده در مجلس شورای ملی حضور داشتند ، به خاطر مخالفتشان با نخست وزير وقت آقای رزم آرا ، ايشان را تهديد به مرگ کردند و به آقای رزم آرا يعنی نخست وزير وقت ، با لحنی تند و زننده و تهديد آميز گفتند : بالاخره من با همين دستهای خودم شما رو خواهم کشت»
قابل ذکر است اين بيان مرحوم دکترمصدق به رزم آرا درتقابل با ادعای توهين آميزحاج علی رزم آرا نخست وزيروقت به ملت ايران بود. رزم آرا درنطق خود درمخالفت با ملی شدن صنعت نفت ايران مدعی شده بود:
«شما عرضه درست کردن يک آفتابه را هم نداريد تا چه رسد ملی کردن نفت»
کسی که بخواهد تهديد به مرگ کند درنطق علنی مجلس تهديد به مرگ نميکند. اين تهديد نهايت اعتقاد واحترام مرحوم دکترمصدق به حقوق حقه ملت واراده ملی ايرانيان بود وکاملا قابل تقدير.
اما واقعا مرحوم دکترمصدق درجايگاه نخست وزيرديکتاتوربود؟؟؟ آيا واقعا دگرانديشان خود را تحمل نميکرد؟؟؟ نگاهی به نامه مرحوم نخست وزير پير به شهربانی کل درمورد آزادی مطبوعات جای بسی تأمل دارد. مرحوم دکتردراين نامه مينويسد:
«شهربانی کل کشور! در جرايد آنچه راجع به شخص اينجانب نگاشته می شود، هر چه نوشته باشد و هر که نوشته باشد، به هيچ وجه نبايد مورد تعرض و اعتراض قرار گيرد»
"نجاتی، غلامرضا / سالهای مقاومت (جلد اول)، تهران، رسا، ص دويست وشصت وپنج"
اتفاقا بايد گفت پس ازقيام ملی سی تيرمرحوم دکترمصدق شديدا ازسوی برخی همچون مظفربقائی متهم به کم کاری وخيانت درمورد کم کاری درمجازات قوام السلطنه وارتشيان سرکوبگرشده بود. ميتوان به نطق های بقائی درمجلس پيرامون اين مسئله وروزنامه تحت مسئوليت او"شاهد" مراجعه نمود.
ايشان درفيلم منتشره مدعی است:
« در سال هزاروسيصد وبيست ويک لايحه حق رای زنان توسط نمايندگان مجلس شورای ملی مطرح شد ، که به دستور شخص محمد مصدق وتو شد و به سرانجام نرسيد!»
سه مورد در اين فرازقابل ذکراست:
اول: درسال هزاروسيصد وبيست ويک مرحوم دکترمصدق اصلا نماينده مجلس نبوده.
دوم: مرحوم دکترمصدق دراين سال چه پستی داشتند که بتوانند دستوروتوی لوايح را بدهند؟؟؟
سوم: ايشان ميگويند لايحه وبعد ميگويند توسط نمايندگان مجلس طرح شد. قابل ذکر است لوايح ازسوی دولت قابل طرح ميباشند نه نمايندگان مجلس.
درپايان مجدد بايد معروض دارم قصد اين قلم به هيچ روی تخريب ايشان نبوده بلکه فقط نقد برداشت ايشان بوده وتلاش وکوشش ايشان در راستای عقيده شان خود حسن وقابل تقديربوده.