گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
6 مرداد» از الموت تا اشرف و از حيدرخان تا مسعودميرزا! عليرضا نوریزاده30 تیر» نادری پيدا نخواهد شد اميد! عليرضا نوریزاده
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! امیره بانوی غزل، سیمین، عليرضا نوریزادهمراسم به خاکسپاریش را نگاه میکنم بسیاری از آنها ئی که دوستشان دارم آنجایند. دولت آبادی، مجابی، استاد شجریان و همایونش، شهرام جان ناظری، پوری بنائی عزیز، باباچاهی، فخرالدینی، علی دهباشی و ... رژیم مجال دفن اورا در امامزاده طاهر نداده بود و خیلی از یارانش در اعتراض به اینکار به بهشت زهرا نرفتند. نوبت بعدی کیست ؟ اینهمه عشق را در خانه پدری به خاک می سپارند و ما چشم انتظار بعدی تا کی وقتمان برسد*هرروز یکیشان میرود. مرگ معصوم پانزدهم، مادر بزرگم را میگویم، یکسال از من پنهان داشتند و بعد یکی پس از دیگری. خانم رفت، میرزا عبدالله خان چیتگر نیای مادری، مریم خانم عزیمی مهاجر باکو که بزرگمان کرده بود، محمد برادرم و بعد همه آنها که دوستشان داشتم. اخوان ،سعیدی سیرجانی، جعفر رائد ، شاملو، آتشی ، مشیری ، نگهبان، فروغی، گلشیری، فروهرها، حسنعلی خان صارم کلالی ،احمد اللهیاری که سرافکنده رفت، احمد کسیلا و... و در غربت تبعید، قاسملو، بختیار، بنی احمد، مدنی، نزیه، شرفکندی، مظلومان ، فرخزاد، برومند، پورداد و ...حالا سیمین بانو رفته است. نخستین بار من با این لقب خطابش کردم و چقدر به دلش نشست. همه جا میگفت به آشنا و غیر که علیرضا مرا سیمین بانو خواند، مادرایران را که افزودم سرور گرفت، زیباتر شد. در هتل هیلتون اولمپیای لندن اقامت داشت، با جمال بزرگزداه رفتیم و همراه علی پسرش که مهربانترین و فداکارترین پسر بود برش داشتیم و به سفره خانه ای رفتیم. آنشب آنقدر خواند و سرود که سپیده سر زد و ما در هوای شب بودیم. زنده یاد اسماعیل وطنپرست شاعر سوخته ی عاشق، شبی آن دورها مرا به انجمن قلم برد که مرحوم رهنما مدیرش بود. فروزنده خانم اربابی جان و جهان رهنما بود و با هر واژه اش دل پیرمرد گنجشک میشد و میلرزید. آنجا سیمین آمد خرامان با "یک متر و هفتاد سانت قدش" دست در دست همسرش که عشق ازلی و ابدیش بود. به یکبار به شعر خواندنش مجلس جوان شد و من هم رو پیدا کردم و شعری خواندم که آن روزها بندبندش شب بود و جنگل و فلسطین. مرحوم محیط طباطبائی بسیار به لطفم نواخت اما این سیمین بانو بود که به اسماعیل گفت علیرضا را به مجالس ما بیاور و رفتم، بسیار و از مرحمتش سرشار شدم. سیمن بانو فقط یک شاعر نبود، اندک اندک در پی چنگ انداختن سید روح الله مصطفوی و اهل بیت حوزه برکشورمان به نمادی بدل شد چنان بلند بالا و سایه گسترکه ولی فقیه هم از او وحشت داشت. در سخنانی که درباره فروغ فرخزاد گفت ، بی ذکر اسم سیمین بانو را لعن کرد و دیدیم که نماینده اش، بازجوی وزارت اطلاعات حسین شریعتمداری این کینه را در مرگ سیمین چگونه عریان کرد. سالخوردگان هم نسلش، جوانترها و نسل انقلاب و امروز، شعرش را دوست داشتند، حفظ میکردند (و هزاران نسل دیگر نیز چنین کنند). در تاجیکستان دیدم که او و نادرپور چگونه دلها را تسخیر کرده اند. و در خارج ایران بین ما به غربت نشستگان بدون شک ؛ والاترین بود . گاهی به او میگفتم ایکاش کمیته نوبل جایزه را به شما داده بود ، میدانم عالمی به کلام سیمین بانو چنان گوش میداد که خواب راحت از چشم اهالی ولایت فقیه پر میکشید. تأمل میکرد و دست آخر میگفت حالا که ندادند اما من جایزه نوبلم را از مردم گرفته ام. نوروز در پنجره رو به خانه پدری به یادش بودم ، قبل از آنکه زنگ بزنم به تبریک سال نو ( و همیشه ملاحظه میکردم اسباب دردسرش نشوم ) زنگ زد. باران رحمت بود و چشمه ی مهر، دستان مبارکش را از راه دور بوسیدم. از او ارثی گرانبها دارم. جمعه ای در باره اش گفتم. صبح شنبه از لعبت والای عزیزم شماره فاکس مرا گرفته بود. سیمین بانوی غزل، امیرة الشعرای جان و جهان، شعرش برایم فرستاد . وجیزه ای درپاسخش می نویسم که هردورا می آورم هم شعراوکه جانم را انگار به صبح دیدار و پیروزی پیوند داده است وهم پاسخم به اورا. سیمین بانو نوشته بود: صدا، صدا، صدای او سیمین بهبهانی – 7 امرداد 1387
شنیده ام کلام او * 10 امرداد 1387 مراسم به خاکسپاریش را نگاه میکنم بسیاری از آنها ئی که دوستشان دارم آنجایند. دولت آبادی، مجابی، استاد شجریان و همایونش، شهرام جان ناظری، پوری بنائی عزیز، باباچاهی، فخرالدینی، علی دهباشی و ... رژیم مجال دفن اورا در امامزاده طاهر نداده بود و خیلی از یارانش در اعتراض به اینکار به بهشت زهرا نرفتند. نوبت بعدی کیست ؟ اینهمه عشق را در خانه پدری به خاک می سپارند و ما چشم انتظار بعدی تا کی وقتمان برسد. لاشه مهدوی کنی را نگاه میدارند تا تعفنش همه جاگیر شود . خلخالی در عفونت مرد، محمدی گیلانی در استفراغش. پیکر سید روح الله مصطفوی برهنه بر زمین افتاد. سیمین بانو راست قامت آمد ، راست قامت تر رفت. 23 اوت لندن Copyright: gooya.com 2016
|