دوشنبه 17 شهریور 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

نسل دوم اصلاح طلبان سبزند يا سفيد؟ عماد بهاور

عماد بهاور
اعضای "ندای ایرانیان" به جای آن که خود را نسل دوم اصلاح‌طلبان بخوانند، عنوان "نسل دوم اعتدال‌گرايان" يا "نسل جديد محافظه‌کاران" را برای خود برگزينند و با الگو قراردادن روحانی با محوريت او فعاليت کنند نه با محوريت خاتمی. از آن‌جا که روحانی دارای حزب و تشکيلات نيرومندی نيست، تشکيلات "ندای ايرانيان" می‌تواند تبديل به بازوی اجتماعی روحانی و دولت‌اش شود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کسانی که جنبش سبز را از نزديک و بی واسطه تجربه کردند و حوادث سال ۸۸ را خود به چشم ديدند و ماهيت قدرت را (چه قدرت حکومتی و چه قدرت اجتماعی را) با گوشت و پوست خود لمس کردند، ديگر نمی توانند هم چون پيش از ۸۸ زندگی کنند. نمی توان آن وقايع را ديد و ديگرگون نشد. پس همه تغيير می کنند؛ برخی در حد تاکتيک و روش و برخی فراتر از آن در حد آرمان و هدف. برخی حتی تغيير هويت می دهند به گونه ای که از گذشته خود دست شسته و به کلی آن را نفی می کنند.

در تحولات سياسی و اجتماعی، تغيير درون نيروها و جريان های سياسی امری معمول و طبيعی است، اما موضوع زمانی مشکل ساز می شود که عده ای نسبت به اين تغييرات يا ابعاد اين تغييرات آگاه نباشند؛ يا منکر هرگونه تغييری شوند يا ميزان آن را تقليل دهند. به عنوان مثال، ممکن است افرادی به لحاظ هويتی و فکری محافظه کار شده باشند اما هم چنان خود را اصلاح طلب بدانند و مدعی شوند که فقط در تاکتيک اندکی ميانه روتر يا معتدل تر شده اند. در چنين مواردی اين افراد يا دچار پارادوکس در نظر و عمل می شوند، يا دوگانگی هويت و شخصيت سياسی پيدا می کنند، يا از نظرات گذشته و کنونی خود ملغمه ای متناقض ساخته و ارائه می دهند.

مدعای نگارنده اين است که گروه تازه تاسيس ندای ايرانيان که خود را به ناحق نسل دوم اصلاح طلبان می خواند، درگير چنين تناقض ها و دوگانگی هايی شده است و گروهی که اين گونه پا به عرصه سياست بگذارد، هرچند نيت بانيان آن خير باشد، راه به جايی نخواهد برد.

نسل دوم يا سوم؟

پس از انقلاب و تاسيس جمهوری اسلامی، اصلاح طلبان سه نسل و دو دوره دگرديسیِ ميان نسلی را تجربه کرده اند: الف) نسل اول اصلاح طلبان، مهندس بازرگان و يارانش بودند که در اوج راديکاليسم و خشونت های دهه ۶۰ صراحتاً در کنگره نهضت آزادی از اصلاح طلبی دفاع کردند. ب) از سال ۶۸ تا ۷۶ اولين دوره دگرديسی نيروهای سياسی رخ داد. در اين دوره از يک سو، نسل جديد نيروهای ملی مذهبی با محوريت ماهنامه ايران فردا، و از سويی ديگر، نسل جديد چپ های اسلامی در نهادهايی هم چون مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوری و ماهنامه کيان، در پيوستگی با يکديگر به طرح موضوع توسعه سياسی و مطالعه جدی روی آن پرداختند. هم زمان در جناح ديگر حاکميت، هاشمی رفسنجانی و حاميان اش توسعه اجتماعی و اقتصادی را به پيش بردند. اين دو طيف همراه با هم ، منشاء شکل گيری نسل دوم اصلاح طلبان شدند. ج) نسل دوم، اصلاح طلبان دوم خردادی بودند که پس از خرداد ۷۶ احزاب و تشکيلات فراگير خود را مستقلا و با نيروهای جديد تاسيس کردند. د) دوره دوم دگرديسی از سال ۸۴ تا ۹۲ در دوره رياست جمهوری احمدی نژاد رخ داد که اوج آن در تحولات سال ۸۸ بود. اصلاح طلبان در اين دوره به طور گسترده در عرصه عمومی حضور پيدا کردند. مباحث اصلی در بين اصلاح طلبان اين دوره جنبش های اجتماعی، اصلاح طلبی جامعه محور و گفت و گو در عرصه عمومی بود. ه) نسل سوم، که اکنون درباره آن سخن به ميان آمده است، از درون تحولات پس از ۸۸ و جنبش سبز سر بر آورد.

نسل سوم اصلاح طلبان در شرايطی بسيار دشوارتر و پيچيده تر از پيشينيان خود قرار دارند. در شرايط بن بست سياسی پس از انتخابات ۸۸ ، هيچ قالب مشخصی برای سياست ورزی اين نسل وجود نداشت. پس از چهار سال ارعاب، بازداشت، زندان، توقيف، بيکاری، محروميت از تحصيل، مشکلات خانوادگی و مهاجرت، با انتخاب معجزه آسای روحانی اميد تازه ای برای بازگشت به سياست ورزی در ميان اين نسل پديد آمد. طرف مقابل اما از ترس بازگشت مجدد اصلاح طلبان بر فشارها و تهديدات خود افزود. آن ها نمی پذيرفتند که تمام هزينه هايی که برای حذف اصلاح طلبان به جان خريدند، يک شبه دود شود و به هوا رود.

در چنين شرايطی، معدودی از اصلاح طلبان نسل سوم احساس کردند که راهی جديد برای بازگشت به عرصه سياست رسمی کشف کرده اند. ايده ايشان يک خط بيشتر نبود: نسل های پيشين اصلاح طلبی هزينه تندروی و تقابل با حاکميت را پرداخته اند و لذا راه حل چيزی جز تعامل و مصالحه با هسته سخت قدرت حاکم نيست. ايشان خود را نسل دوم اصلاح طلبان (ندا) ناميدند. اصطلاح نسل دوم از اين رو است که پديده اصلاح طلبی را مولود دوم خرداد می دانند و بدين ترتيب آن ها نسل دوم اصلاح طلبان دوم خردادی محسوب می شوند. در اين يادداشت نيز به دليل کثرت استفاده از اصطلاح "نسل دوم"، مسامحتاً از همين اصطلاح به جای "نسل سوم" استفاده می شود و البته نسل دوم را نه فقط شامل اين گروه بلکه همان طور که گفته شد شامل تمام جوانان اصلاح طلب نسل ۸۸ می داند.

اعلام وجود تشکل ندای ايرانيان با استقبال گسترده و بی سابقه اصول گرايان و اقتدارگرايان رويرو شد. اکثر رسانه های اصول گرا، از روزنامه کيهان گرفته تا هفته نامه پنجره و خبرگزاری فارس، اخبار مربوط به تشکيل اين گروه را به طور گسترده پوشش دادند و با مؤسسان آن مصاحبه کردند. آيا در نگرش حکومت نسبت به اصلاح طلبان تحولی رخ داده است؟ آيا حق با گروه نداست که اگر اصلاح طلبان تندروی را کنار بگذارند، حکومت نيز برای بازگشت ايشان به قدرت فرش قرمز پهن می کند؟ پاسخ نگارنده اين است: خير، نه در نگرش حکومت تغييری رخ داده است و نه در ميان حاکمان سرسوزنی علاقه به بازگشت اصلاح طلبان هرچند ميانه رو وجود دارد. حقيقت اين است که حکومت نيز يه خوبی می داند که گروه مذکور را نمی توان به معنای واقعی اصلاح طلب به حساب آورد و حضور ايشان در عرصه سياسی نه تنها مانعی بر سر رفتار عنان گسيخته آنان نخواهد بود بلکه حتی می تواند در بسياری موارد مفيد هم واقع شوند. اما سوال اين است که اگر مؤسسان گروه ندا که سابقاً دوستان و همراهان ما بودند، اصلاح طلب نيستند، پس چه نامی می توان بر ايشان گذاشت؟

اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی

اصلاح طلبی مفهومی معلق در فضا و بی بنياد نيست که بتوان آن را به روش های اعتدالی و ميانه روی تقليل داد. روحانی و اطرافيانش افراد هوشيارتر و دقيق تری بودند که خود را اعتدال گرا ناميدند نه اصلاح طلب. آن ها می دانستند که اصلاح طلبی فراتر از اعتدال گرايی، ميانه روی و تعامل می باشد. اصلاح طلبی در تئوری همان دموکراسی خواهی است. جنبش اصلاح طلبی ذيل جنبش دموکراسی خواهی صدساله ملت ايران از مشروطه به بعد تعريف می شود. "هدف اصلی" اصلاح طلبی پيشبرد دموکراسی و توسعه سياسی است. به عبارتی ديگر و از زاويه تحليل گفتمان، "دال مرکزی" گفتمان اصلاح طلبی، دموکراسی خواهی و توسعه سياسی است.

اصلاح طلبی در روش البته مسالمت جو، ميانه رو، اعتدال گرا، اخلاق گرا، تعامل گرا و اهل گفت و گوست، اما اين ها همه با هم به معنای اصلاح طلبی نيست. محافظه کاران و حتی ساختارشکنان نيز می توانند مسالمت جو، اخلاق گرا و اهل گفت و گو باشند. بنابراين برای اصلاح طلب بودن بايد به چيزی فراتر از روش های تعاملی اتکا کرد.

گروه ندا همچنين از عمل در چارچوب قانون اساسی سخن گفته است. اين البته از ويژگی های اصلاح طلبی و وجه مميزه آن با راديکاليسم می باشد، اما محافظه کاران هم اين گونه عمل می کنند. گروه ندا اگر می خواهد اصلاح طلب باشد بايد فراتر از اين روش ها و تاکتيک ها، بر دموکراسی خواهی و عناصر آن تاکيد کند. اما نگارنده هرچه در گفتار و نوشتار ايشان جستحو کرد کلامی روشن از مبانی دموکراسی نيافت؛ مفاهيمی مانند آزادی های فردی، آزادی بيان، حاکميت مردم، نظارت مردم بر حکومت، مقاومت در برابر قدرت مطلقه و خودکامه، جامعه مدنی، برابری مدنی، شهروندی، تفکيک حوزه عمومی و خصوصی، حقوق بشر، رواداری، تساهل و تسامح، سکولاريسم سياسی، تکثرگرايی دينی و ... يا کلاً از ادبيات گروه ندا غايب است يا به هيچ وجه برجسته نيست. اتفاقاً از کلام ايشان برمی آيد که طرح چنين مباحثی باعث تحريک حاکميت می شود و لذا تندروی و تقابل با حکومت به حساب می آيد! اصلاح طلبان نيز لابد در گذشته اشتباه کردند که با حکومت برسر اين مفاهيم به چالش برخاستند و اگر اين گونه نمی کردند اکنون بر سرير قدرت نشسته بودند. در مقابل اما اعضای ندا به زعم خود به دنبال تعامل با حکومت هستند نه تقابل، تندروی و مبارزه جويی.

بحث که به اين نقطه می رسد برای آن که هم خود را اصلاح طلب بدانند و هم با طرح مباحث دموکراسی خواهی باعث رنجش حاکمان نشوند، دست به ابداع مفهومی می زنند که در تمام گفتار و نوشتارشان به عنوان اولين شاخص فعاليت گروه ندا ديده می شود: "ما در نظر آرمان گرا و در عمل ميانه رو هستيم." معنای اين سخن اين است که ما در جايی در خلوت خود و در پس ذهن، مثلاً دموکراسی را به عنوان يک آرمان قبول داريم اما آن را به زبان نمی آوريم و در مناسبات خود با حکومت به طرح آن نمی پردازيم چراکه اين به معنای به چالش کشيدن حکومت و تقابل با آن است. ايشان اين موضع را به "عمل گرايی" تعبير می کنند.

دموکراسی خواهی و عمل گرايی

اتفاقاً از قضای روزگار، عمل گرايی يا همان "پراگماتيسم" از مبانی فکری نظريه دموکراسی است. دموکراسی در عمل و در کنش های متقابل اجتماعی تحقق می يابد. دموکراسی در خيال يا در پس ذهن افراد، دموکراسی نيست، بلکه هيچ است. برای سنجش ميزان دموکرات بودن افراد نيازی به گرفتن نوار مغزی از آن ها نيست؛ کافيست در عمل به مناسبات آن ها با مخالفان دموکراسی توجه کنيم. تنها زمانی می توان از حقيقت دموکراسی سخن گفت که آن را در مناسبات سياسی و اجتماعی تجربه کرد. چگونه می توان در پس ذهن دموکرات بود اما در عمل به تاييد حاکميت مطلقه و تاييد مکانيسم های آن و حتی به مدح و ثنای آن پرداخت؟ تناقض ميان نظر و عمل تا کجا می تواند ادامه داشته باشد؟

اما مسئله از اين هم جدی تر است. نگارنده شک دارد که اساساً تئوری و نظريه ای در ميان باشد. گروه ندا تنها به ذکر اصطلاح "آرمان گرايی در نظر" بسنده کرده است، اما هيچ کجا گفته نشده که اين آرمان گرايی چيست و بر چه مبانی نظری استوار است. باقی سخنان تماماً مجموعه ای از شيوه های عمل در برابر حکومت است که هيچ کدام لزوماً ربطی به دموکراسی خواهی ندارد. ظاهراً نام اين "بی نظری" را "عمل گرايی" گذاشته اند. سياست ورزی بدون تئوری خطاست. حتی برای رفتن به زندان هم بايد تئوری داشت. عمل گرايی کار بدون تئوری نيست و تئوری هم به معنای شرح شيوه های عمل نيست. عمل گرايی و پراگماتيسم خود صاحب تئوری های بنيادين قوی است. هر اقدام فرصت طلبانه و تجديدنظر طلبانه را عمل گرايی نمی گويند. انديشمندان علوم اجتماعی کج فهمی از پراگماتيسم را حاکی از نوعی "سرهم بندی" و "فيصله دادن" کارها می دانند که در آن به مقتضيات فوری و بلافصل توجه می شود و افراد، کم و کيف وضعيت را فقط بخشی از محاسبه و مصلحت انديشی های خود می نگرند. اين کج فهمی ها به مغالطه های شگفت انگيزی دامن زده است: عمل گرايی که خود در بحث اصلاح طلبی مبنای فلسفی دموکراسی است معادل مصالحه و همکاری با دشمنان دموکراسی دانسته می شود و دموکراسی خواهی که مبنای اصلاح طلبی است، تندروی، مبارزه جويی و مخالف اعتدال گرايی تلقی می گردد.

اصلاح طلبی و دموکراسی گفت و گويی

در مباحث مطروحه از طرف مؤسسان گروه ندا، هنگامی که سخن از ابزار کنش سياسی می رود، بارها بر گفت و گو با حاکميت تاکيد می شود و هدف گفت و گو را تلاش برای همراه کردن جريان های مقابل يا کاستن از مخالفت شان ذکر می کند. آن ها تاکيد دارند که هر کجا حرکت شان با مخالفت نظام و شاخصه های نظام يعنی قانون اساسی و رهبری روبرو شد، حرکت را مسکوت می گذارند تا بتوانند طرف مقابل را متقاعد کنند.

هيچ کس البته نمی داند که ماهيت اين گفت و گو و امکانات و ابزار آن چيست. وقتی از گفت و گو سخن به ميان می آيد، دو مفهوم متفاوت در ذهن تداعی می شود. مفهوم اول معادل "مذاکره و چانه زنی" است که در "فرآيندهای دموکراتيزاسيون" جايگاه ويژه ای دارد. مفهوم دوم، گفت و گو در عرصه عمومی است که در مباحث "دموکراسی گفت و گويی" مطرح می شود. از کلام مؤسسان گروه ندا بر می آيد که منظورشان بيشتر همان مفهوم اول است. اما آن چه مذاکره و چانه زنی ناميده می شود شرايط و الزاماتی دارد که به نظر نمی رسد گروه ندا قادر به تامين آن ها باشد.

مذاکره و چانه زنی، گفت و گو در ميان سطوح قدرت است. بخشی از نيروهای اجتماعی با استفاده از منابع قدرتی که در اختيار دارند، به مذاکره با صاحبان قدرت در حاکميت پرداخته، امتيازاتی می دهند و امتيازاتی می گيرند که در مجموع به نفع پيشبرد دموکراسی تمام می شود. اما آيا گفت و گويی که ندا از آن سخن می گويد دارای چنين خصوصيتی است؟

در يکی از جلساتی که در زندان درباره ماهيت ساختار جمهوری اسلامی برگزار می شد، بحثی مطرح گرديد مبنی بر اين که در ساختار اين نظام سياسی اساساً هيچ گونه مکانيسمی برای گفت و گو و مذاکره با منتقدان و اپوزيسيون تعريف و جايگاهی برای آن تعبيه نشده است. در گفت و گو ابتدا بايد موجوديت طرف مقابل را به عنوان نيرويی جدی و مؤثر به رسميت شناخت. به رسميت شناختن طرف مقابل در مذاکره به معنای پذيرش منابع قدرت و حوزه نفوذ مخالفان است. جمهوری اسلامی در طول حيات خود (جز يکی دو سال اول) هرگز اپوزيسيون خود را (چه اپوزيسيون برانداز و چه اپوزيسيون قانونی و اصلاح طلب) به رسميت نشناخته است. حاکميت اقتدارگرا فکر می کند که مذاکره با مخالفان به معنای به رسميت شناختن و نيز مؤيد قدرت و نفوذ آن ها در جامعه است و لذا مذاکره را به معنای "تقسيم اقتدار ميان حکومت و مخالفان" می داند که به تضعيف حاکميت می انجامد. به نظر می رسد اين گونه طرز فکر در ميان حاکمان به تدريج تبديل به يک ويژگی ساختاری در جمهوری اسلامی شده است.

بنابراين، آن چه در طول سال ها شاهد آن بوديم نه گفت و گو و مذاکره ميان حکومت و مخالفان بلکه احضار مخالفان از سوی نيروهای امنيتی وابلاغ سياست ها و تصميمات مصوب به ايشان بوده است. در چنين الگويی، طرف گفت و گوی اپوزيسيون، کارشناس _ بازجوهای سی چهل ساله هستند. آن ها ابتدا به طرح سؤالاتی می پردازند که بايد به دقت پاسخ داده شوند؛ سپس توصيه ها و نصيحت هايی مطرح می شود؛ پس از آن نوبت به ابلاغيه ها، تاکيدات و دستورات می رسد؛ و در نهايت هم "گفت و گو" با تهديد و ارعاب پايان می يابد. اين الگو، الگوی رايج گفت و گو ميان حکومت و مخالفان و منتقدين اش در طی ساليان گذشته بوده است.

نکته جالب توجه اين جاست که گاهی در اين گفت و گوها امتيازاتی هم داده می شود؛ مثلا به فردی ابلاغ می شود که می تواند در انتخابات شرکت کند و صلاحيت اش نيز تاييد خواهد شد؛ يا به فردی گفته می شود که اجازه دارد حزب و گروهی راه بياندازد؛ يا افرادی مجاز می شوند که در ستاد انتخاباتی کانديدايی خاص فعاليت کنند. اما مدتی که می گذرد آن روی سکه اين گونه امتيازها آشکار می گردد: معلوم می شود که مجوز حزب با هدف ايجاد شکاف و انشعاب و موازی سازی در ميان احزاب اصلاح طلب بوده است. يا هدف از تاييد صلاحيت شخصی در انتخابات چيزی جز شکستن آرای يکپارچه و چند دستگی آرای اصلاح طلبان نبوده است. زمانی هم که دست منتقدين را برای فعاليت در ستاد کانديدايی باز می گذارند، هدفشان هدايت آرای روشنفکران به يک سو و کاستن از آرای کانديدايی ديگر است. در تمام اين موارد و موارد متعدد ديگر که نيازی به ذکر مصاديق آن ها در اين يادداشت نيست، نه ايجاد فضای باز سياسی و گشودگی حلقه تنگ حاکميت هدف بوده و نه تغيير نگرشی از سوی حاکميت نسبت به اصلاح طلبان رخ داده است. همه و همه، مهندسی نهادهای سياسی و مدنی برای حذف نرم و تدريجی اصلاح طلبان و منتقدين بوده است.

بنابراين می توان تصور کرد آن چه گروه ندا از آن به عنوان گفت و گو با حکومت ياد می کند، چيزی جز درخواست های ملتمسانه از مقامات محترم همراه با سلام و عرض تبريک به مناسبت اعياد ماضيه، نيست. زمانی هم که درخواست مذکور با مخالفت "نظام و شاخصه های آن" مواجه شد، موضوع مسکوت گذاشته شده و تعليق به محال می شود.

اصلاح طلبی واقعی و جامعه محور البته اهل گفت و گو و تعامل است. اما اين گفت و گو با حفظ هويت آزادی خواهانه و با پشتيبانی منابع قدرت اجتماعی صورت می گيرد. اصلاح طلبی در سال های اخير و در مواجهه با شرايط بن بست و فضای بسته سياسی تغيراتی در رويکرد ها و روش های خود داشته است. "فشار از پايين" که سال ها مغفول مانده بود صورتی عينی يافت و "چانه زنی از بالا" بر عهده گروه های ميانه درون حاکميت سپرده شد. اصلاحات، جنبشی شد و در قالب "اصلاحات - جنبش" ظهوری تازه يافت. دموکراسی خواهی اصلاح طلبی از شکل صرفاً "تصاحب قدرت از طريق انتخابات" به سمت "دموکراسی مشارکتی" و سپس "دموکراسی گفت و گويی" سوق پيدا کرد.

جنبش اجتماعی آن گونه که موسسان گروه ندا يا حاکمان می انديشند به معنای تظاهرات و اغتشاشات خيابانی و تقابل ها و تندروی های غيرقانونی نيست. جنبش های اجتماعی محل و مجری گفت و گوهای اجتماعی بر سر مطالبات و مسائل اساسی جامعه در عرصه عمومی می باشند. جنبش های اجتماعی فضاهای شهری و فضاهای مجازی را به نفع شکل گيری توافق جمعی بر سر مطالبات اساسی اشغال می کنند. فشار افکار عمومی و فشار اجتماعی منبع اجتماعی قدرت در دست اصلاح طلبان برای پيشبرد اهداف دموکراتيک خواهد بود. اين منبع قدرت پشتوانه ای برای گفت و گوی چانه زنان با حکومت می شود و بدين ترتيب فرآيند دموکراتيزاسيون به پيش می رود.

آن چه در خرداد ۹۲ رخ داد و منجر به پيروزی آقای روحانی در انتخابات شد، حاصل فعاليت های ستادی چند جوان اصلاح طلب نبود (که البته تا سه روز پيش از انتخابات در ستاد دکتر عارف فعال بودند!) بلکه علاوه بر فعاليت های اجماعی اصلاح طلبان، حاصل چهارسال فعاليت و مقاومت جدی جنبش سبز در برانگيختن افکارعمومی و درنهايت "جنبشی کردن انتخابات" بود. تداوم "وضعيت جنبشی" و ناتوانی در پيش بينی واکنش اجتماعی در شرايط بحران داخلی و خارجی، عامل بازدارنده برای هرگونه دست کاری آراء و تغيير نتايج بود. بنابراين برخلاف تصور گروه ندا، اصلاح طلبان ناتوان از پيشبرد اهداف خود نبودند و ممانعت حکومت از فعاليت تشکيلاتی، مانعی برای ايفای نقش مؤثر در عرصه سياسی از سوی ايشان نبود. هيچ تحليل گر سياسی نمی توانست پيش بينی کند که در کمترين فاصله زمانی ممکن از بزرگ ترين بحران سياسی کشور، دولت از دست عوامل نظامی _ امنيتی و نيروهای ضد توسعه و ضد دموکراسی خارج شود. اين موفقيتی بی نظير برای فعالين "اصلاحات_جنبش" بود. اکنون نيز هراس از تکرار شرايط مشابه در انتخابات آينده مجلس، حاکميت را به صرافت انداخته تا با انواع حيل تجربه اصلاح طلبی جامعه محور را شکست خورده نشان دهند. در چنين شرايطی موازی سازی و ايجاد انشعاب در ميان احزاب اصلاح طلب و القای ضرورت اصلاح اصلاحات به شدت مورد استقبال اقتدارگرايان خواهد بود.

اعتدال گرايی و محافظه کاری

همان طور که در ابتدای يادداشت ذکر شد، به صرف اعتدال گرا بودن نمی توان مدعی اصلاح طلبی شد. برخی مؤسسان گروه ندا بزرگمهر حکيم، حسن برمکی، فضل بن سهل، خواجه نصير طوسی، قائم مقام فراهانی، اميرکبير، فروغی و امينی را نمونه اصلاح طلبان اعتدال گرا درون حکومت ها می دانند که نقش مؤثری در اصلاح امور داشته اند. اين آشکارا مغالطه ای شگرف است. اصلاحات و اصلاح طلبی در ارتباط با نظام های سياسی جديد مطرح می شود و دموکراسی و توسعه سياسی که هدف اصلاحات است از مباحث مدرن هستند. بايد ميان دو مفهوم "اصلاح طلب" (reformist) و "مصلح" (reformer) تفاوت قائل شد. فرق است ميان اصلاح طلبان و مصلحين درباری. اين دومی البته برای خودش مدل معتبری است و طرفداران پرشماری دارد. بسياری معتقدند که محافظه کاران ميانه رو که نوانديش و اهل تدبير و تعقل هستند بهتر می توانند در نظام های استبدادی به اصلاح امور بپردازند. اين دسته از مصلحين از آن رو محافظه کارند که به ساختارهای سياسی کاری ندارند و اصلاح بروکراتيک را در نظام های اقتصادی، مديريتی، اداری، آموزشی و قضايی پی گيری می کنند. احتمالاً الگوی گروه ندا از اصلاح طلبی همين نمونه های مصلحين بروکرات و تکنوکرات بوده است. نکته در اين جاست که اين دسته از مصلحين ذيل محافظه کاری تعريف می شوند نه اصلاح طلبی و اين جا به دليل همان ضعف نظری که ذکر شد، نوعی خلط مفهوم صورت گرفته است. همان گونه که انقلاب سفيد هيچ ربطی به مفهوم انقلاب نداشت، اين اصلاحات سفيد هم هيچ ربطی به مفهوم اصلاح طلبی ندارد و اساساً اصلاحات نيست.

اوکشات محافظه کاری را اين گونه تعريف می کند: "ترجيح امر معلوم به امر مجهول، امر آزموده به امر ناآزموده، واقعيت بر اسطوره، امر موجود بر امر مطلوب، و امر محدود بر امر نامحدود." تک تک کلمات اين تعريف را می توان از لابلای گفتار و نوشتار مؤسسين ندا استخراج کرد و اين گونه به بن مايه های فکری آن ها پی برد. البته کافی است در دوگانه های متضاد فوق، مطالبه دموکراسی را جايگزين واژگان دوم کنيد که از ديد ايشان امری انتزاعی، ايده آل، اسطوره ای، مطلوب و به دور از واقعيات ساختار نظام سياسی است.

جالب است بدانيم که محفظه کاران نيز خود را عمل گرا و پراگماتيست می دانند. همان طور که عمل گرايی در اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی منوط به اقدام دموکراتيک و مطالبه دموکراسی است نه مسکوت گذاشتن آن، عمل گرايی در محافظه کاری به فرصت طلبی و مسکوت گذاشتن هرگونه مطالبه دموکراتيک و خواست تغيير در نظام سياسی تبديل می شود. لذا تعريف گروه ندا از عمل گرايی نيز در چارچوب های محافظه کاری بيشتر معنا می يابد تا اصلاح طلبی.

در نتيجه، آن ها که خود را نسل دوم اصلاح طلبی می خوانند در واقع نسل جديد محافظه کاران اند. البته نگارنده اذعان دارد که اين طيف از جوانان را دقيقاً نمی توان تحت عنوان محافظه کاران کلاسيک يا سنتی دسته بندی کرد و شايد بتوان از نوعی نومحافظه کاری و راست نو سخن گفت. گروه ندا آن گونه که تاکنون نشان داده در نتيجه تغيير تاکتيک و روش تعدادی جوان اصلاح طلب از تقابل به تعامل و از تندروی به اعتدال به وجود نيامده بلکه تغييری ماهوی از اصلاح طلبی به محافظه کاری در جريان است. اين حقيقتاً پديده ای شگفت است که بتوان هر آن چه تعريف محافظه کاری است عرضه کرد اما نام آن را اصلاح طلبی گذاشت. ظاهراً در ايران در ميان "جوانان سياسی" رسم است که "تغيير ايدئولوژی" بدهند اما نام و اعتبار تشکيلات پيشين را نيز برای خود حفظ کنند. (اگرچه شايد اين بار نتوان از ايدئولوژی سخن گفت اما تغيير پارادايم و الگوی ذهنی قابل تشخيص است.) بنجامين ديزرائلی در وصف عمل گرا و فرصت طلب بودن محافظه کاران می گفت: "محافظه کاران وقتی رقبايشان مشغول آب تنی اند، لباس آنان را می دزدند." محافظه کاران جوان ايران اما وقتی رفقايشان در زندانند، لباس آنان را می دزدند.

در مسير دموکراتيزاسيون

رجب طيب اردوغان و حزب اش اگرچه از ميان احزاب اسلام گرای رفاه، سعادت، و فضيلت، برخاستند اما هيچ گاه خود را اسلام گرا نخواندند. برخی معتقدند که حزب عدالت و توسعه بيش از آن که اصلاح شده حزب اسلام گرای رفاه باشد، اصلاح شده حزب چپ گرا و لائيک جمهوری خواه خلق است. با گذشت زمان اين امر وضوح بيشتری يافت تا جايی که بخش هايی از حزب رفاه و حتی جنبش معنويت گرای گولن در زمره منتقدان جدی دولت اردوغان درآمدند. مؤسسين ندا نيز اگرچه از ميان احزاب اصلاح طلب برخاستند اما لزوماً اصلاح طلب نيستند. ايشان در صورتی که در جايگاه واقعی خود قرار گيرند به جای تضعيف اصلاحات_جنبش می توانند در راستای تقويت آن گام بر دارند.

واقعيت آن است که در داخل حاکميت و در غياب اصلاح طلبان، محافظه کاران ميانه رو می توانند نقش مؤثری در فرآيند دموکراتيزاسيون ايفا کنند. ممکن است خود را دموکراسی خواه ننامند اما می توانند "حامل دموکراسی" باشند. همان طور که در يادداشت های پيشين ذکر شد، ممکن است فردی دموکرات نباشد، اما حامل دموکراسی قلمداد شود، بدين معنا که نقش و جايگاه اش در ساختار نظام سياسی به پيشبرد فرآيند دموکراتيزاسيون ياری رساند. در بيشتر موارد، اين افراد نقش "چانه زن" را ايفا می کنند و به تحکيم زيرساخت های ليبرالی نظام سياسی و اجتماعی می پردازند که در آينده برای استقرار و تثبيت دموکراسی مفيد خواهد بود.

نسل دوم يا همان نسل سوم اصلاح طلبان سبز اند نه سفيد. اصلاحاتی که آن ها دنبال می کنند جامعه محور و دموکراسی خواه است. گفت و گو را در عرصه عمومی شکل می دهند و عملگرايی را در اقدام و مطالبه دموکراتيک می دانند.

پيشنهاد نگارنده اين است که اعضای ندا بجای آن که خود را نسل دوم اصلاح طلبان بخوانند، عنوان "نسل دوم اعتدال گرايان" يا "نسل جديد محافظه کاران" را برای خود برگزينند و با الگو قراردادن روحانی با محوريت او فعاليت کنند نه با محوريت خاتمی. از آن جا که روحانی دارای حزب و تشکيلات نيرومندی نيست، تشکيلات ندای ايرانيان می تواند تبديل به بازوی اجتماعی روحانی و دولت اش شود. هم چنين بهتر است بيش از اين از مفهوم اصلاح طلبی استفاده نکنند چنانچه شخص روحانی هم چندان اصراری بر استفاده از اين مفهوم ندارد. در اين حالت است که آن ها می توانند به جايگاه حاملان دموکراسی ارتقاء يابند و نقش مؤثری در فرآيند دموکراتيزاسيون ايفا کنند. در غير اين صورت نه دموکرات به حساب می آيند نه حامل دموکراسی، و نه اصلاح طلب خواهند بود نه عاملی برای پيشبرد دموکراتيزاسيون. تنها ممکن است به ابزاری در دست اقتدارگرايان بدل شوند تا بوسيله آن اصلاح طلبان را تضعيف کنند و بر دموکراسی خواهان فشار آورند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016