چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

با عماد بهاور، شعری از بهمن امينی

«سال‌ها زندان باعث شده بود که درد زخم‌های ۸۸ را فراموش کنيم. يادمان رفته بود درد و رنجی را که مادران و پدران عزادار تحمل کردند. درد جان‌دادن ندا و سهراب و علی و ترانه و ديگر شهدا را فراموش کرده بوديم. يادمان رفته بود درد گلوله و باتون و چماق و قمه و پنجه بوکس لباس شخصی‌ها را که نصيب مردم شده بود. عمليات اقتدار ۲۸ فروردين در بند ۳۵۰ همه آن صحنه ‌ها را به يادمان آورد و دردش را دوباره به جانمان انداخت ...»

عماد بهاور، زندانی سياسی بند ۳۵۰ زندان اوين

***



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


با عماد بهاور

در روزهای درد
دلم نمی آيد
نمک به زخم‌های تازه و خونريز بپاشم.

اما، دلم هم نيامد
که از زخم‌هايی که سال‌هاست با ماست
و ما نمی‌توانيم
به رغم توصيه دلقکان و مليجکان درباری
فراموش‌شان کنيم،
حرف نزنم.

آری
از زخم‌های سال‌های وحشت
سال‌های خون
سال‌های شصت
سال‌های هزاران هزار سگِ هار
رها به جستجوی شکار.

از زخم سال‌های تخته و شلاق
و استخوان‌هايی
که زير ضربه های شقاوت
خورد ‌می‌شدند
و آرزوهايی
که در سياه چال‌هایِ جهل
می‌پوسيدند.

از زخم سال‌های تک تيرها،
بعد از هجوم رگبارهايی
که چون آواری از آهن
بر جان‌مان فرو می‌ريخت،
تک تيرهايی که پايان نمی‌يافتند
و ما در سکوت می‌شمرديم
پنجاه، شصت، هفتاد، صد، صد و بيست، ...
و با پايان‌شان،
با آن سکوت مرگبار،
هزار بار می‌مرديم.

از زخم سال‌های تجاوز
در انزوای سلول‌های تيره و سرد،
تا آن شکوفه های نورس را
پس از تيرباران
در بهشت موهوم‌شان راهی نباشد.

از زخم سالِ تباهی
آن دست‌خطِ شوم
و قهقهِ کفتار،
از سالِ روزهای تلخ بی‌خبری
و آن مثلثِ کُشتار
از سال گورهای جمعی بی‌نام
و سروهای برومندِ بر سر دار.

از زخم سال‌هایِ کارد
و کوچه ها و خيابان‌ها
در زير سيطره وحشت
و پيکر به خون نشسته عاشق‌ها،
از زخم روزهای دلهره
و انتظارهای دردآلود
که با کشف پيکر بی‌جانی
در بيغوله ای و يا کنار خيابانی،
پايان می يافت.

آری دلم نمی آمد از زخم‌هايمان نگويم
زخم‌هايی که سی و پنج سال است باز هستند
و ما نمی توانيم
و ما نمی خواهيم فراموش‌شان کنيم.

می خواهم بگويم عماد جان با تو همدرديم
و زخم‌های عميقی جانِ ما را
جانِ تمام مردم ايران را
در تمامی اين سال‌های دهشت
شيار کرده است،
زخم‌هايی عميق
باز
و هم‌چنان خونريز،
زخم‌هايی که تنها
آزادی و عدالت می تواند مرهم‌شان باشد.

بهمن امينی
۲۲ آوريل ۲۰۱۴


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016