چهارشنبه 26 شهریور 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

بيعت ولايی و بی‌اخلاقی مدعيان، علی کلائی

علی کلائی
اصلاح‌طلب بودن دليلی برای اين بيعت‌ها نيست. اصلاح‌طلبان ايستاده بر حق مردم وفادار به مبانی حقوقی نظام و قانون اساسی موجود، ملتزم به روابط حقوقی نظام و نه روابط حقيقی آن هم داريم که در آستان زورداران سر خم نکردند. اينکه بروی و در برابر خامنه‌ای کرنش بکنی يعنی به روابط حقيقی نظامی تن داده‌ای که همين روابط حقيقی کودتای خرداد ۸۸ را زائيد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ماجرا با عمل جراحی علی خامنه ای آغاز شد. آنجا که برای اولين بار در عصر ولايت علی خامنه ای که رسما و در برخی نوشته های افتتاح های اماکن مختلف، طعنه به سلطنت می زند، مسئله بيماری رهبر نظام علنی شد. پيشتر و در ابتدای دهه ۷۰ نيز او به طور علنی به بيمارستان رفته بود. اما نه رسانه ها، نه سايت ها و نه شبکه های اجتماعی و گستره ارتباطات آن روز نبودند تا اين مسئله را به اين صورت در صدر اخبار نگاه دارند.

علی خامنه ای اما سابقه بيماری دارد. ترور ۶ تيرماه ۱۳۶۰ که هديه از طرف گروه فرقان اعلام شد، توان يکدست او و بخشی از توان بدنی او را گرفت. اما همچنان سرپا بود. تا جايی که در ايام جنگ در مناطق عملياتی حاضر می شد و می رفت و می آمد و اينقدر سلامت بدنی داشت که به رهبری نظام برگزيده شود و بعد ۲۵ سال حاکميت تمام عيار اقتدارگرای خود را به نمايش بگذارد. حاکميتی که ولايت فقيه را در ايران از يک سنت روحانی و دينی که خمينی برای طبقه روحانی بر جای گذاشت و دارای خصلتی طبقاتی برای روحانيت بود، به يک امر شبه سلطنت بدل کرد و ولی فقيه را به سمت سلطان فقيه شدن برد.

قبلا بارها زمزمه بيماری او به گوش رسيده بود. اما اين بار ماجرا جدی بود. به بيمارستان رفت و عمل جراحی پروستات و به قول دکتر مرندی پزشک مخصوصش، بی حسی موضعی و سخن گفتن موقع عمل! اما زير ماسک اکسيژن رفت و در بيمارستان ماند. قدری بيش از حد معمول.

دو نکته در اين ميان اتفاق افتاد. دو رويداد که ميتواند نقاطی برای تغيير پارادايم برخورد و رفتار رهبر جمهوری ولايی باشد. بيمارستان علنی و بيمار شدن علنی او. خبری که چپ و راست در رسانه های ايران اعلام شد. خبر اين بود که عمل کوچک است و حال آقا! خوب. اما بيمارستان ماندگی بيش از حد معمول و بيعت همگان از همه طبقات، از سياسيون گرفته تا روحانيين و اهل سينما و اهل ادبيات و بازيگران و تا علی محمد کوچک برنامه عموپورنگ! همه آمدند.

بسياری از تحليلگرای تعجب کردند. مرسوم نيست که ديکتاتورها بيماری خود را علنی کنند. اما خامنه ای اين کار را کرد. مسئله اما از عمل خامنه ای نيست. از چشم ترجمه محور اين تحليلگران است.

در ديد غربی ها ديکتاتور بايد قوی باشد و مغرور با نگاهی نافذ و قدی برافراشته. پس وقتی مريض می شوند از ديدها پنهان می شوند. موی رنگ می کنند تا جوان نشان داده شوند. اين نوع نگاه به قدرت از فرهنگ و تاريخ غرب بر می خيزد. اينان متاسفانه يادشان رفته که در شرق و در ايران اوضاع فرق می کند. در ايران پدر پير موی و ريش سپيد که وزنه دينی هم هست و مرجعی است و ولايت دارد عزيزتر است. هرچه پيرتر و رنجورتر باشد دل مردمان برايش بيشتر می سوزد. در خانواده های ايرانی پدر پير و پدربزرگ رنجور و مادر بزرگ افتاده و رنجور و پير عزيزند و صاحب حرمت. همين صاحب حرمت بودن موجب می شود جوانتر ها در نقدشان احتياط کنند. اين پيرها می شوند پدر. مانند خمينی می شوند پدر امت. و بعد در وصيت نامه هاشان از قول "پدر پير" سخن می گويند.

و اينقدر اين ماجرا اثر کرد که بسياری از جوانان اصلاح طلب دم از دعا برای سلامتی او زدند و البته يادشان رفته بود که همين آقا! ۵ سال پيش دستور به قتل عام رفقايشان را داد. فراموشکاری تاريخی است ديگر! گاهی هم عمدی می شود!

شوی اين بار خامنه ای کاملا هوشيارانه بود. او بر کوس تکبر و غرور نکوفت. اتفاقا شوی پدر پير و رنجور و دلسوخته را پياده کرد. پدری که بر تخت بيمارستان سپيد يا آبی پوش خوابيده و از کودکی مانند امير محمد تا پيرمردان موی و ريش سپيد به ملاقاتش آمدند و رويش را بوسيدند. دقت کنيد! در اين ديدار ها حداقل نگارنده عکس دست بوسی نديد يا کم ديد. همه روی بوسيدند. پيشانی يا گونه يا مانند علی لاريجانی عنان از کف دادند و لبی بوسيدند که ... . بماند!

علی خامنه ای پس از ضربه ای که حيثيتش در پس کودتای ۸۸ خورد و در انتخابات ۹۲ با برد حسن روحانی خطری که احساس کرد، اين بازی را پيش گرفت تا زمينه را احتمال قوی برای نفر بعدی آماده کند. فرقه مجتبائيه در اين ميانه سنگ تمام گذاشتند. از نذری تا دعا برای سلامتی رهبر پير. کمدی ماجراهای سالهای آخر خمينی بار ديگر تکرار شد. وحيد حقانيان و خود مجتبی اکثرا بودند. همه را هم آورده اند تا با آقا! بيعت کنند. و شايد بعد از آن بيعتی هم برای کس ديگری بگيرد. خامنه ای ۲۵ سال نزده و نکشته و در برابر رفيق ۵۰ ساله اش (که او را عشق خود می داند ولی نظر آقا به نظر کس ديگری نزديکتر است و پسر همين رفيق عمامه سپيد ۵۰ ساله الان در راه دادگاه می رود و می آيد و دخترانش هم ايضا!) و نخست وزيری که در حصر است و رئيس مجلسی که در حصر است و رئيس جمهور سابقی که برای ديدار تقاضا داد و مجوز نگرفت و خلاصه همه نايستاده که پس از مرگش رهبری را دو دستی تقديم هاشمی و هاشمی شاهرودی و مصباح و الباقی مدعيان بالقوه و بالفعل بکند. قطعا برای پس از خودش برنامه دارد. چه بهتر از اين مقدمه. پدر پيری که در حال مرگ است و جانشين انتخاب می کند و برای او بيعت می گيرد. يکبار معاويه اين کار را برای يزيد در طول تاريخ کرد.

اما نکته ای ديگر هم هست. نکته که فاجعه است. سقوط اخلاقی جماعتی است که خيال می کرديم حداقلهايی برای برسرپيمان بودن با مردم و محصورين دارند. اما نداشتند. در اين ماجرای پروستاتيک عظما به بيمارستان رفتند و دست بر سينه اظهار ارادت کردند و يا بهتر است بگوييم بيعت کردند.

اصلاح طلب بودن دليلی برای اين بيعت ها نيست. اصلاح طلبان ايستاده بر حق مردم وفادار به مبانی حقوقی نظام و قانون اساسی موجود، ملتزم به روابط حقوقی نظام و نه روابط حقيقی آن هم داريم که در آستان زورداران سر خم نکردند. اينکه بروی و در برابر خامنه ای کرنش بکنی يعنی به روابط حقيقی نظامی تن داده ای که همين روابط حقيقی کودتای خرداد ۸۸ را زائيد. اصلاح طلب بودن در صورتی که استمرار طلب نباشد دليلی بر چنين اعمالی نيست.

اما رفتند. از مجيد مجيدی که زمانی حالش خوب نبود و به سيدعلی نامه نوشت و امروز حالش خوب شده و با اميرخانی و ديگران به ملاقات می رود و حرفهای خامنه ای را در باب فروغ می شنود و در برابر لفاظی بی ربط سيد علی خامنه ای دم نمی زند.

حاتمی کيايی که رسما يکی به نعل و يکی به ميخ می زند. اما خب! آقا! احتمالا چيز ديگری است!

خاتمی هم که هرچه تلاش کرده به ديدار نائل بيايد نشده، نامه نگاری می کند و برای سلامتی عظما به همراه الباقی مجمعی ها دعا می کند و محسن رهامی وکيل هم که انگار نه انگار سر پرونده نوارسازان به زندانش انداختند و مصيبتش دادند آن را توجيه می کند! کسی خبر از دلواپسی موسوی خوئينی برای خامنه ای ندارد؟!

و اسف بارتر رئيس ستاد صيانت از آرای ميرحسين موسوی يعنی شيخ علی اکبر محتشمی پور! کسی که دقيقا به دليل رياستش در ستاد صيانت ميرحسين از تقلب ها و جنايت ها و نقش همين سيد علی و همين وحيد حقانيان آگاه است. اما می رود و دستش را بر سينه می گذارد. کرنش در برابر ظلم. در برابر کسی که دستور قتل صادر کرده. محتشمی پور جنايت های او را می داند. جنايت های وحيد و مجتبی را ايضا. اما می رود. هاشمی و روحانی و خيلی های ديگر هم ايضا. دولتی ها می توانند توجيه بکنند که مسئول اند و مجبور. پست داران هم می توانند چنين عذری بياورند. اين عذرها اخلاقی نيست ولی خب! مرسوم است. اما محتشمی پور نه. بازيگران و اهل هنر و سينما نه. اينان با بی اخلاقی هرچه تمامتر حداقل های اخلاقی رئال پليتيک * را رعايت نکردند. اخلاقی که حداقل و ميزان انسانيت آدمهای عرصه سياست است. امر سياست حتی اگر مبتنی بر محاسبه سود و زيان باشد باز چون به عنوان امری انسانی انگاشته می شود نيازمند حداقل اصول و پرنسيب ها و مبانی اخلاقی است. وگرنه هر جنايتی قابل توجيه می شود. هيلتر می تواند بگويد که چون به سود آلمان بود چنين کردم و اگر حداقل پرنسيب های اخلاقی نباشد عمل او توجيه پذير می شود. چنگيز خان هم به همچنين. پس اين رئال پليتيک امروز حدود و ثغوری اخلاقی دارد و اين حدود و ثغور به دليل انسانی بودن مسئله و بودن انسان به مثابه سوژه اساسی امر سياست و زندگی و همه اينها مسئله می شود و مورد اهميت.

از نگاهی ديگر و از ديدی مذهبی مگر نماد طاغوت چيست؟ جز ظلم است؟ در داستان موسی و فرعون، فرعون چرا طاغوت بود؟ غير اينکه چون ظالم بود؟ خامنه ای همه مرزها را در نورديده. قتل، بردن آبروی انسانها، غارت اموال و دارايی ها و حتی مسائل ناموسی. حکومت او و دستگاه امنيتی او همه رقمه جنايت کرده. و همه را او حمايت می کند و اگر نبود نيم بندی قانون اساسی امروز جمهوری اسلامی که رسما دو پايه انتصابی و انتخابی دارد (با وجود سيطره پاره انتصابی بر پايه انتخابی آن) شاهد سلطنت مطلقه خامنه ای بوديم.

کاری که امثال محتشمی پور و مانند او انجام داده اند گذر از مرزهای حداقلی انسانی اخلاق سياست عملی است. کرنش در برابر طاغوت است. ظلمی است هم به خود او و آنها و هم به مردم و انسانيت و هم به محصورين و محبوسين. اين مسئله را به نمی توان به امر سياست احاله داد دقيقا به دلايل انسانی ای که گفته شد.

داستان بيمارستان خامنه ای وجهی غم انگيز دارد از مدح و ثنا و تشريفات سلطانی در ساختار ولايت فقيه و کمی همگن شده با فرهنگ بومی ايرانی.

از قول کوروش کبير نقل است که خداوند ايران را از دروغ، خشکسالی و دشمن حفظ کند. اولی را اينقدر گفته ايم که رسما به رذيله فرهنگی برايمان تبديل شده و بايد سالها کار کنيم تا آن را بزداييم. دومی را به لطف سياست های توسعه کپی برداری شده از نظام های نئوليبرال دولت های هاشمی تا امروز گرفتارش شده ايم. از اروميه تا زاينده رود و کارون و سومی را به لطف حاکميت دشمن تراش ولايی د رعالم و آدم داريم. اما يکی ديگر هم هست. چاپلوسی و بی اخلاقی و سود محوری شخصی يا گروهی. اين بلای جديد جان و جهان و فرهنگ و اخلاق يک ملت است. به بهانه واقعيت گرايی و نتيجه گرايی همه اين مرزها را در نورديدن فاجعه می آفريند که برگرداندنش به نقطه صفر هم سالها وقت می خواهد. خداوند يار مردم ايران باشد و آخر و عاقبت همه را ختم به خير کند.

عنوان اخلاق رئال پليتيک [از اين مطلب آقای رضا عليجانی] استفاده شده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016