جمعه 4 مهر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مدیران مسئول و سردبیرانی که مرا حذف کردند٬ مجید محمدی

مجيد محمدی
کسانی که مرا در رسانه‌ی تحت مدیریت خود ممنوع القلم و ممنوع التصویر کردند در واقع ظرفیت پایین خود برای تحمل آرا و عقاید متفاوت را نشان دادند. اسلامگرایان و چپ‌های ایرانی خارج از کشور علی رغم انتقاد به رژیم هنوز همانند نمونه‌های وطنی خود در فضای محدود جمهوری اسلامی زندگی می کنند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۹۳ که مشغول نوشتن و گفتن برای رسانه‌های فارسی زبان به عنوان تحليلگر آزاد بوده‌ام کارهايی با رسانه‌ها داشته ام که بنا به قرارداد به پايان رسيده يا آن نشريات و سايت‌ها بسته شده‌اند (کيان، آبان، نشاط، خرداد، عصر آزادگان، ايران فردا، جامعه‌ی سالم، نامه و لوح که اکثرا به تيغ حکومت گرفتار آمدند) اما مديران مسئول و سردبيرانی هم بوده‌اند که مرا از ادامه‌ی گفتن و نوشتن در رسانه‌ی تحت مديريت خود با اتکا به مقامی که داشته‌اند بدون پايان قرارداد باز داشته‌اند. ذيلا فهرستی از آنها را صرفا برای اطلاع رسانی و ثبت در تاريخ ممانعت از آزادی بيان در رسانه‌های فارسی زبان ارائه می دهم:

۱. سردبير مجله‌ی هنرهای زيبا که بعد از عذر مرا خواستن بسته شد (در آن نشريه مطلبی در باب آسيب شناسی هنر دينی نوشتم که مورد پسند مرتضی آوينی نبود و با فشار وی عذر مرا خواستند؛ نام سردبير محترم با عرض پوزش يادم نيست؛ موضوع مربوط می شود به حدود ۲۵ سال پيش)؛

۲. مهدی فيروزان: مدير مسئول و سردبير مجله‌ سروش وابسته به صدا وسيمای جمهوری اسلامی (در نيمه‌ی دوم دهه‌ی شصت در سروش نويسنده‌ی آزاد بودم بدون کار تمام وقت و کارمندی در آن نشريه)؛ فيروزان به علت رهيافت انتقادی من به روندهای اجتماعی و فرهنگی به کارم خاتمه داد؛

۳. کريم زرگر مدير مسئول مجله‌ی گزارش فيلم پس از چهار شماره عذر من و سردبير مجله را خواست؛ او تحت فشار وزارت ارشاد عطاء الله مهاجرانی بود که مرا از هر گونه نوشتن در هر نشريه‌ای باز دارد؛ مهاجرانی به اين هم اکتفا نکرد و در يادداشت روزنامه‌ای اطلاعات خود مرا بيدين اعلام کرد تا ديگر نتوانم در فضای رسانه ای داخل کشور کار کنم. البته قبل از اعلام وی خودم به همه‌ی دوستان اعلام کرده بودم که از سال ۱۳۶۸ ديگر فردی ديندار نيستم.

۴. محمد موسوی خويينی‌ها مدير مسئول روزنامه‌ی سلام: پس از اعلام عدم انتشار مطالب من مدتی به اسم مستعار به خواسته‌ی ابراهيم اصغر زاده مطالبی در روزنامه سلام داشتم اما بزودی از همانها هم جلوگيری شد چون من بيدين بودم و دوستان اداره کننده ديندار؛ من با کليت نظام مشکل داشتم و آنها با يک بخش آن؛ حدود يک دهه بعد روزنامه‌ی سلام بسته شد؛

۵. يکی از سردبيران سايت بی بی سی (نامش را به من نگفتند) پيش از جنبش سبز: من با آنها همکاری نداشتم اما وقتی يکی از همکاران آنجا مطلبی را از من خواست پس از نوشتن با رد ايشان مواجه شد؛ ظاهرا افرادی صاحب نفوذ در بی بی سی نمی خواستند نام منتقد صريح اللهجه‌ی جمهوری اسلامی در بی بی سی بيايد. با همين تجربه وقتی يکی از همکاران جرس حدود يک سال پيش مصاحبه ای از من خواست بدو گفتم که مطمئنم جرس مصاحبه با من را منتشر نمی کند و او وقتش را تلف نکند؛ در سال ۲۰۱۲ نيز برای مدتی در سايت بی بی سی فارسی می نوشتم اما با بهانه‌ی کمبود بودجه عذر مرا خواستند.

۶. کوروش عرفانی مدير اجرايی سابق تلويزيون انديشه پس از آن که مديريت اين تلويزيون را بر عهد ه گرفت با بهانه‌هايی به دنبال حذف برنامه‌ی من بود و بالاخره با ادامه‌ی آن موافقت نکرد. اما پس از رفتن وی برنامه‌های هفتگی من در آنجا دوباره آغاز شد؛

۷. محمد رضا نيکفر سردبير سايت راديو زمانه: من با نيکفر اختلافات فکری بنيادی دارم؛ من يک ليبرال دمکراتم و او يک سوسيال دمکرات؛ من نظام سرمايه داری و ايالات متحده را يک نيروی خير در عالم می بينم و او نيروهايی شر (برای روشن شدن اين موضوع نگاه کنيد به مطالب ضد امريکايی سايت زمانه بدون آن که کسانی ديدگاه مقابل را منعکس سازند)؛ من معتقدم که وقتی دو مطلب عليه نوشته‌ی فردی گذاشته شد (به دليل مقصر دانستن حماس در جنگ اخير) او هم بايد بتواند پاسخ دهد اما نيکفر از گذاشتن پاسخ من به دو نوشته‌ی چپ‌های ضد اسرائيلی استنکاف می کرد و سبک پاسخ مرا نمی پسنديد. در نهايت پاسخ مرا با اصرار من منتشر کرد اما به همکاری من با راديو زمانه خاتمه داد (بعد از حدود يک سال همکاری)؛

اين قطع همکاری در حالی صورت گرفت که نيکفر دهها مطلب مرا در دوران همکاری رد کرده بود و من اعتراضی نداشتم چون حق سردبير يک رسانه می دانم که مطلبی را رد يا قبول کند (اما حق سلاخی و سانسور را بدون جلب موافقت نويسنده به سردبير نمی دهم). در نهايت ماجرای برخورد يک طرفه‌ی سايت با مسئله‌ی اسرائيل و حماس (مطالب يک طرفه‌ی ضد اسرائيلی) به پايان کار من در اين سايت انجاميد؛مايه‌ی تاسف است که سايتی که با بودجه‌ی دول و نهادهای اروپايی و امريکايی (کانادا) اداره می شود در اختيار کسانی قرار گرفته که بدون قدر شناسی گرايش ضد غربی را در پيش گرفته‌اند؛

۸. محمد منظر پور سردبير تلويزيون صدای امريکا، وقتی که در يک برنامه‌خبری (۷ سپتامبر ۲۰۱۴) داعش و جمهوری اسلامی را ماهيتا يکی دانستم (بعد از حدود ۷ سال حضور يافتن گاهگاهی در برنامه‌های مختلف اين شبکه به عنوان تحليلگر آزاد).

نشريات و سايت‌های بسياری هم بوده‌اند که کار من با آنها متوقف شده به دليل اين که خودم به شخصه بعد از مدتی تصميم گرفته‌ام با آنها همکاری نداشته باشم.

نقض آزادی بيان پيام مشخصی را انتقال می دهد

بر اين باورم که مسئولان يک رسانه می توانند در انتخاب همکاران يا نويسندگان يا تحليلگران تصميم بگيرند اما وقتی افرادی را به عنوان همکار انتخاب می کنند يا کسی را که مشغول همکاری است به دليل سخنان و نوشته‌ها و باورهايش حذف می کنند در واقع دارند به مخاطبان و مديران خود پيام مشخصی را انتقال می دهند. به عنوان مثال وقتی محمد منظر پور بعد از بيان ديدگاهم از طريق يکی از کارکنان به اطلاع من می رساند که ديگر نمی توانم در صدای آمريکا حضور يابم (در ليست سياه هستم) دارد به مديران خود اين پيام را می دهد که کسی را که خواستار عدم همکاری ايالات متحده و جمهوری اسلامی در برخورد با داعش است (نه حرف من بلکه لازمه‌ی سخن من) را کنار گذاشته است. او به مقامات جمهوری اسلامی نيز خواسته يا ناخواسته پيام می دهد که ببينيد "کسی را که سه دهه است به طور بی وقفه به نقد سياست‌های شما پرداخته به دليل همسان دانستن شما و داعش از صدای امريکا حذف کرديم."


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016